شناسهٔ خبر: 71275262 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: دانشجو | لینک خبر

اشک‌های سرخ ماه روایت زندگی فرمانده شهید گردان انصار

کتاب اشک‌های سرخ ماه با نگاهی مستند، داستان زندگی شهید رحمت‌الله خالصی‌سراوانی، فرمانده دلیر گردان انصار را به تصویر می‌کشد.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری دانشجو، کتاب "اشک‌های سرخ ماه" روایت زندگی شهید رحمت‌الله خالصی‌سراوانی، فرمانده گردان انصار است. این اثر به بررسی زندگی این شهید می‌پردازد و در آن، نویسنده با استفاده از مصاحبه‌های مستند با خانواده و هم‌رزمان شهید، حدود ۹۵ درصد متن را به صورت مستند ارائه کرده است. در مواردی که خلاء‌های استنادی وجود داشته، تصویرسازی‌هایی توسط نویسنده انجام شده است.

کتاب "اشک‌های سرخ ماه" خواننده را با شخصیت پیچیده و جذاب رحمت‌الله آشنا می‌کند. او در اوج جوانی و عشق، تمام وابستگی‌های دنیوی را رها کرده و برای آزادی و سربلندی اعتقادات و سرزمینش جان خود را فدای این آرمان‌ها می‌کند.

رحمت‌الله خالصی، جوانی از روستای سراوان در استان گیلان، در دل جنگل‌های کچا به دنیا آمد. او در نوجوانی به تهران مهاجرت کرد تا به خانواده‌اش کمک مالی کند و در دوران انقلاب نیز در تهران فعالیت‌های انقلابی داشت. پس از ازدواج، زندگی سختی را تجربه کرد و با شروع انقلاب، به جبهه‌های کردستان رفت. او در عملیات رمضان با جانفشانی و شجاعت‌های بی‌نظیر خود به شهادت رسید.

برشی از متن کتاب: از طرف فرماندهی تیپ محمد رســول‌الله (ص) دستور رسید که گردان‌انصار به‌عنوان گردان خط‌شکن جلو برود. گردان‌انصار به سمت خاکریز مورد نظر حرکت کرد. حجم آتش و انفجار‌ها به‌حدی بود که رزمندگان فرصت بالا رفتن از خاکریز را نداشتند. رحمت با شجاعت و روحیۀ بالایش روی خاکریز ایستاد و با آرپی‌جی به‌سمت تانک‌های عراقی شلیک کرد. یکی از تانک‌ها همان لحظه منهدم شد. نیرو‌ها با شوق خاصی از جا بلند شدند، الله‌کبر گفتند و با روحیۀ قوی به‌سمت سربازان بعثی یورش بردند. بعد از دقایقی، چند تانک عراقی توسط آرپی‌جی رزمندگان گردان انصار منهدم شد و غریو الله‌کبر رزمندگان زمین را لرزاند. بچه‌ها با غیرت تمام عملیات را ادامه دادند تا به هدف تعیین‌شده رسیدند. بعد از تاریکی هوا به نیرو‌ها دستور دادند که سنگر بزنند. ساعت ۲ صبح ۳۱ تیرماه، چهار گردان تیپ در حاشیۀ شرقی کانال‌ماهی مستقر شدند. بچه‌ها با خستگی و گرمای هوا تا نزدیک‌های صبح مشغول کندن سنگر بودند. در ظلمات آن شب، رحمت متوجه شد که یکی از رزمندگان سیگار روشن کرده است. با عصبانیت نزدیک آمد و فهمید کار داریوش مطلب‌زاده است.