یادداشت
سوژه ایرانی و انقلاب زنده
صاحبخبر - مهرداد احمدی: بعد از انقلاب اسلامی، علم و دانشگاه در ایران به نوعی جایگاه جدیدی یافتند؛ نه تنها به مثابه عرصهای برای تولید دانش، بلکه به عنوان فضای خلق هویتهای تازه و آزاد. در این تحولات، میتوان گفت انقلاب اسلامی در ایران به نوعی مبادرت به تولید انبوه سوژههایی کرد که در دل نظام دانشگاهی و علمی نوین جا گرفتند. دانشگاهها به محلی بدل شدند که نه تنها در آنها علم تولید میشد، بلکه زیست آگاهیهای جدید نیز در آنها جریان مییافت. این تحولات، به خودی خود نمادی از یک حرکت دیالکتیکی بود؛ حرکتی که در آن، شکافهای گذشته در قالب بحرانهای سیاسی و اجتماعی بازتولید میشد اما همین بحرانها در عمق خود نشانهای از تکامل و پیشرفت بود. * تولد سوژههای دانشگاهی قبل از انقلاب اسلامی، دانشگاهها در ایران بیشتر در اختیار نخبگان بویژه طبقهای خاص از روشنفکران و متفکران غربگرا بودند. دانشگاههای آن دوران، به معنای واقعی کلمه، مراکز فرهنگی و علمی وارداتی بودند که نمیتوانستند از نظر هویتی، با سرنوشت واقعی مردم ایران همراستا باشند اما پس از انقلاب، دانشگاهها بتدریج به محلی برای تولید سوژههای جدید بدل شدند؛ سوژههایی که در جستوجوی معنا، هویت و جایگاه خود در دنیای پس از انقلاب بودند. این تغییر در ذات و کارکرد دانشگاه، به نوعی فرآیند «ظهور آگاهی» بود؛ آگاهیای که پیش از انقلاب در بسیاری از افراد و نهادها وجود نداشت. انقلاب اسلامی به دانشگاهها یک اهرم نوین داد: قدرت خودآگاهی و مسؤولیت در برابر جامعه. در این فضا بود که دانشجویان، اساتید و پژوهشگران بتدریج تبدیل به سوژههایی شدند که خود را در این حرکت دیالکتیکی بازمییافتند. آنها نه تنها به دنبال یادگیری و تولید علم بودند، بلکه در این فرآیند به درک تازهای از هویت جمعی و فردی خود دست یافتند. این گسترش علم و دانشگاه در جامعه، در واقع فرآیند بازسازی هویتی بود که با نگاه به گذشته اما با تأکید بر نیازهای زمانه، در حال شکلگیری بود. به عبارت دیگر، دانشگاهها به محلی برای پرورش اندیشههای جدید بدل شدند که از دل آنها سوژههایی برمیخاستند که میتوانستند از زوایای مختلف به چالشهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی پاسخ دهند. * بحرانها به مثابه نشانههایی از تکامل اما این فرآیند رشد و تحول در دانشگاهها بدون چالش و بحران نبود. همان زمانی که دانشگاهها در حال گسترش و تولید سوژههای جدید بودند، جامعه ایران با بحرانهای سیاسی و اجتماعی مختلفی روبهرو شد. این بحرانها که در ابتدا به نظر میرسید به عنوان تهدیدی برای نظم اجتماعی و سیاسی کشور مطرح باشند، در واقع نشانههایی از حرکت به سوی تکامل بودند، چرا که این بحرانها، همانطور که در تاریخ بشر دیدهایم، میتوانند نقاط عطفی در فرآیند رشد و بلوغ یک جامعه باشند. در نگاه دیالکتیکی، بحرانهای اجتماعی و سیاسی نه تهدید، بلکه فرصتی برای رشد و تحول به حساب میآیند. در این معنا، بحرانها به منزله نوعی تنش و تضاد میان نیروهای قدیم و جدید هستند که در نتیجه آن، یک ترکیب جدید شکل میگیرد. انقلاب اسلامی به طور مستقیم این تضادها را در جامعه به نمایش گذاشت و با ایجاد فضایی که در آن آزادیهای فردی و جمعی مطرح بود، نشان داد این بحرانها در واقع بخشی از فرآیند شکوفایی جامعه ایرانیاند. این بحرانها نه تنها به چالشهای سیاسی دامن میزدند، بلکه به طور غیرمستقیم نقش مهمی در شکلدهی به هویت سوژههای دانشگاهی ایفا میکردند. جوانان و دانشجویان ایرانی که به نوعی در این بحرانها گرفتار شده بودند، در جستوجوی راهحل و معنا بودند. این جستوجو، به آنها این فرصت را میداد که درک بهتری از خود و از جهانی که در آن زندگی میکنند، پیدا کنند. به همین ترتیب، در مسیر انقلاب اسلامی، علم و دانشگاه تبدیل به عرصهای شدند که آزادی را به معنای حقیقی آن، یعنی آزادی از قید و بندهای کهنه و غیرضروری، تجربه میکردند. این آزادی نه تنها به معنای رهایی از استبداد سیاسی بود، بلکه به معنای رهایی از ساختارهای فکری و علمی که تحت تأثیر استعمار و سلطه خارجی بودند نیز محسوب میشد. دانشگاهها در این دوران نه تنها به تولید علم میپرداختند، بلکه به نوعی به تربیت سوژههایی در حوزههای مختلف فرهنگی و اجتماعی پرداختند که آزادانه میاندیشند و در برابر معضلات اجتماعی و سیاسی موضع میگیرند. در این میان، بحرانهای سیاسی بویژه در سالهای بعد از انقلاب، خود به نوعی بخشی از فرآیند آزادسازی بودند. آزادیای که انقلاب اسلامی در ایران آغاز کرده بود، هیچگاه از مسیر سادهای نگذشت، بلکه همواره با چالشهای سیاسی و اجتماعی همراه بود اما این چالشها خود به نوعی گواهی بر صحت و ضرورت حرکت انفلاب اسلامی به سمت آزادی و خودآگاهی بودند. جامعهای که در آن تضادها و بحرانها به چشم میخورند، جامعهای است که در حال مبارزه برای دستیابی به آزادی است و این مبارزه، گاه از دل همین بحرانها بیرون میآید. * انقلاب اسلامی و شکافهای اجتماعی؛ بحران به عنوان نشانهای از تکامل گسترش علم و دانشگاه در جمهوری اسلامی ایران که پیشتر به آن اشاره شد، به عنوان یکی از ثمرات انقلاب اسلامی، به خودی خود تأثیرات عمیقی در تغییر شکل جامعه ایرانی داشت اما در این مسیر، یکی از مسائلی که به طور مداوم در دل تحولات پس از انقلاب خود را نمایان کرد، بحرانهای سیاسی و اجتماعی بود. این بحرانها که در نگاه اول شاید به نظر برسد در تضاد با فرآیند آزادسازی و تکامل جامعهاند، در واقع خود بخشی از این تکامل دیالکتیکی محسوب میشوند. هرچند به طور آشکار میتوان به این بحرانها به عنوان چالشهای پیش روی انقلاب و حرکت جامعه نگریست اما در سطحی عمیقتر، این بحرانها خود زمینهساز بروز آگاهیهای جدید و شکلگیری هویتهای اجتماعی و سیاسی تازهای هستند که میتوانند در نهایت به تحولی اساسی در ساختارهای اجتماعی منتهی شوند. این بحرانها نه تنها در سطح سیاسی، بلکه در عرصههای فرهنگی، اجتماعی و حتی علمی نیز به ظهور رسیدند و در این میان دانشگاهها، به ویژه از دهه ۱۹۸۰ به بعد، نقش مهمی در ایجاد بسترهای لازم برای درک این بحرانها ایفا کردند. در این فضای پرتنش، دانشگاهها به محلی تبدیل شدند که در آنجا افراد و گروههای مختلف در مواجهه با بحرانها و چالشهای مختلف اجتماعی و سیاسی، به تحلیل و بازبینی هویت خود و جامعهشان پرداختند و از دل این فرآیند، سوژههایی جدید به وجود آمدند. این سوژهها که همواره در تقابل با وضعیت موجود به دنبال تعریف دوباره خود و جامعه بودند، در همین بحرانها به نوعی به درک تازهای از آزادی و نقش خود در نظام اجتماعی رسیدند. از این منظر، بحرانهای موجود در جامعه ایران نه تنها به معنای تهدید و آشوب نبودند، بلکه نشانگر تلاشی مستمر برای یافتن تعادل و تجدید ساختار در فضای اجتماعی و سیاسی بودند. در همین فضا بود که دانشگاهها به عنوان یکی از محورهای اصلی تولید فکر و آگاهی در جامعه، نه تنها علم را گسترش میدادند، بلکه به کانونهایی تبدیل شدند که در آن افراد به جستوجو و نقد وضعیت خود میپرداختند و به گونهای خود را از قید و بندهای سنتی و استبدادی رها میکردند. * نقش دانشگاهها در آزادسازی فکری و اجتماعی در ایران پس از انقلاب اسلامی، دانشگاهها نقشی محوری در آزادسازی فکری و اجتماعی ایفا کردند. این امر، برخلاف آنچه که ممکن است از یک نگاه سطحی به نظر برسد، به معنای ایجاد فضایی برای آزاداندیشی و تقابل با سیستمهای فکری قدیمی و استبدادی بود که پیش از انقلاب حاکمیت داشتند. دانشگاهها در جمهوری اسلامی به کانونهایی برای نقد و تولید علم تبدیل شدند که در آن دانشجویان و اساتید به تحلیل مسائل اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی میپرداختند و در تلاش بودند درک بهتری از جامعه خود پیدا کنند. این امر در واقع گواهی بر حرکتی دیالکتیکی است که در آن 2 نیروی متضاد، یعنی گذشته و آینده، در تقابل با یکدیگر قرار دارند. در این تضاد و تنش، نه تنها علم و آگاهی توسعه مییابد، بلکه افراد و گروههای مختلف به نوعی درک عمیقتری از خود و از جایی که در آن زندگی میکنند، پیدا میکنند. در این میان، دانشگاهها به محلی تبدیل شدند که تضادها و بحرانها به عرصههایی برای تولید اندیشه و تحلیل مسائل اجتماعی بدل میشدند. در این فرآیند، علم دیگر تنها در قالب یک ابزار فنی و تخصصی دیده نمیشد، بلکه به عرصهای برای فهم عمق مسائل اجتماعی، فرهنگی و فلسفی تبدیل شد. علم در دانشگاههای ایران پس از انقلاب، به ابزاری برای نگریستن به خود و جامعه، برای ایجاد آگاهی جمعی و برای فهم رابطه انسان با جهان پیرامون تبدیل شد. این وضعیت خود میتواند نمود بارزی از حرکتی دیالکتیکی باشد که در آن علم به عنوان یک پدیده انسانی و اجتماعی از سادگی و کلیشههای گذشته عبور کرده و به فرآیند پیچیدهای از تولید اندیشه و خودآگاهی تبدیل میشود. در طول تاریخ، جوامع مختلف همواره در مواجهه با بحرانهای سیاسی و اجتماعی، به نحوی به سوی بازتعریف و بازسازی خود پیش رفتهاند. ایران پس از انقلاب اسلامی نیز از این قاعده مستثنا نبود. بحرانها که در نگاه اول ممکن است نشانهای از بیثباتی و آشفتگی به نظر برسند، در واقع جزئی از فرآیند تحولی بودند که در نهایت به شکلدهی به یک نظم اجتماعی جدید و جامعهای آزادتر و آگاهتر از گذشته کمک کردند. در واقع، این بحرانها از آن جهت که به شکافهای اجتماعی و تضادهای داخلی جامعه اشاره دارند، میتوانند به عنوان نشانههایی از تکامل و حرکت به سوی مرحلهای بالاتر از آگاهی اجتماعی و سیاسی دیده شوند. در این فرآیند، دانشگاهها به عنوان کانونهای اصلی تولید و بازتولید اندیشه، وظیفه سنگینی را بر دوش داشتند. آنها نه تنها علم را گسترش میدادند، بلکه نقش مهمی در تربیت سوژههای آزاد، مستقل و منتقد ایفا میکردند. در همین فضا بود که مفاهیم آزادی و آگاهی در دانشگاهها به نحوی جدید و پویا تفسیر میشد و دانشجویان و اساتید به دنبال تحلیل عمیقتر و متفاوتتری از بحرانها و تضادهای موجود در جامعه بودند. از این جهت، میتوان گفت دانشگاهها در ایران پس از انقلاب اسلامی، نه تنها محل تولید علم و دانش، بلکه فضای تقابل با بحرانها، چالشها و در عین حال، رشد و تحول به سوی آزادسازی اجتماعی و سیاسی بودند. در نهایت، باید اشاره کرد بحرانهای اجتماعی و سیاسی ایران، هرچند که در ابتدا به نظر میرسید تهدیدی برای نظم جامعه هستند اما در واقع بخشی از فرآیند تحولی بودند که در آن جامعه ایران در حال شکستن مرزهای گذشته و حرکت به سوی ساختارهای جدید و آگاهانهتر بود. این بحرانها به عنوان فرصتی برای نقد، بازسازی و بازآفرینی جامعه عمل میکردند و به نوعی، دانشگاهها کانونهایی برای ایجاد سوژههای فکری و آگاهانهای شدند که میتوانستند به تحلیل و درک عمیقتری از مشکلات اجتماعی بپردازند و در نهایت به راهحلهایی برای آن بحرانها دست یابند. در این میان، تولید سوژههای دانشگاهی به معنای ایجاد افرادی بود که نه تنها در جستوجوی علم و دانش بودند، بلکه در پی درک و تحقق آزادیهای فردی و اجتماعی نیز بودند. این سوژهها در دل دانشگاهها به نوعی به مواجهه با بحرانهای اجتماعی پرداخته و خود را در این فرآیند شکلدهی به جامعهای آزادتر و آگاهتر بازمییافتند. به این ترتیب، دانشگاهها در ایران پس از انقلاب اسلامی به عنوان یکی از فضاهای اصلی تولید اندیشه و آگاهی، نقشی اساسی در شکلدهی به جامعهای آزادتر و پویا ایفا کردند و در همین مسیر، بحرانها و چالشهای پیش رو نیز به نقاط عطفی در این حرکت تبدیل شدند. با نگاهی جامعتر به روند تحولات علمی و اجتماعی در ایران پس از انقلاب اسلامی، میتوان گفت دانشگاهها نه تنها به تولید علم و دانش پرداختهاند، بلکه به کانونهایی برای تولید آگاهی و آزادی تبدیل شدهاند. در این فرآیند، بحرانهای سیاسی و اجتماعی که به نظر میرسید تهدیدی برای نظم اجتماعی باشند، در حقیقت به بخشی از حرکت دیالکتیکی تحول و پیشرفت جامعه ایرانی تبدیل شدند. از این منظر، دانشگاهها به نهادهایی تبدیل شدند که در آنها افراد نه تنها در پی یادگیری و تولید علم بودند، بلکه در پی درک عمیقتر از خود و جامعهشان نیز بودند. این فرآیند تولید سوژههای دانشگاهی نه تنها به معنای توسعه علم بود، بلکه به معنای توسعه آزادی، آگاهی و مسؤولیت اجتماعی در جامعه ایران بود. دانشگاهها به عنوان کانونهای اصلی تولید علم و اندیشه، در نهایت به تحقق آزادی و تحول در جامعه ایرانی کمک کردند و این تحول، از دل بحرانها و چالشها بیرون آمد. در پایان باید گفت انقلاب اسلامی ایران با گسترش دانشگاهها و علم، به نوعی فرآیند تولید انبوه سوژههای دانشگاهی را آغاز کرد. این سوژهها در تلاش برای درک خود و جایگاهشان در جامعه جدید بودند و در این مسیر، دانشگاهها به کانونهایی برای تحول و خودآگاهی تبدیل شدند اما این تحول به هیچوجه بیدردسر نبود. بحرانهای سیاسی که در پی انقلاب به وقوع پیوستند، نه تنها تهدیدی برای جامعه نبودند، بلکه خود جزئی از فرآیند تکاملی بودند که نشان از تحقق آزادی و حرکت به سوی آیندهای بهتر داشتند. بنابراین درک این بحرانها به عنوان گامهایی در مسیر پیشرفت و تحول، میتواند راه را برای فهم عمیقتر حرکت دیالکتیکی انقلاب اسلامی در ایران هموار کند.∎