سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - رویا سلیمی: شخصیتهایی با روح و فکر ایرانی مثل قیدار با عشق آتشین، اسماعیل با چشمان زاغش، نام جعلی بولوتی که ناپدری برای امیرحسین انتخاب کرده، شماس عالی جناب، جالوت و دهها شخصیت رمانهای معاصرایرانی در روزگار همعصر مخاطب که میتواند او را به جهان پیرامونش پیوندی چند برابر بزند. رماننویسان ایرانی اما در مواجهه با مخاطب امروز چالشهای بسیاری پیش رو دارند. حضور آثار ترجمه روز دنیا و مطرح شدن آن در میان کتابخوانان، پیشنهادهای بسیاری برای مطالعه ایجاد می کنند. پیشنهادهایی که هر روز بر تعداد آنها افزوده می شود و در دیگر هنرها تکثیر.
چهلوسومین جشنواره بینالمللی تئاتر فجر، فرصتی مناسب برای بررسی وضعیت سالیانه آثار روی صحنه است. با نگاهی اجمالی به این آثار میتوان سهم قابل توجهی از ادبیات داستانی غربی را در این دوره مشاهده کرد. علیرغم اعلام دبیر جشنواره مبنی بر آمار بالای آثار تالیفی در این دوره، راه پیدا کردن برخی رمانهای عامهپسند غربی در میان این آثار، نکته ای قابل توجه و بررسی این دوره است.
از زمانی که داستان کوتاه «داش آکل» به جهان نمایش راه پیدا کرد و اجراهای متعدد گرفت؛ دههها میگذرد. از آن تاریخ تاکنون شاید اثر ادبی ایرانی در صحنه نمایشی ایران چنین توفیقی پیدا نکرده است. اجرایی با اقتباس از رمان سووشون نیز در سال ۱۳۸۰ اجرا شد و به تاریخ پیوست. نمایشنامهنویسان ایرانی گویا چندان تمایلی به اقتباس از متون ایرانی ندارند. در این میان انتخاب متون نمایشی از سوی کارگردانان نیز عموماً با اولویت آثار غربی صورت میگیرد.
دلایل این مسئله را باید در چند نکته اصلی جست. نخست؛ عدم ارتباط ارگانیک میان ادبیات نمایشی و ادبیات داستانی بدین معنی که بر هم تاثیر گذارند و تاثیر پذیرند، صورت نمیگیرد. گویی هرکدام از این هنرها راه خود را طی میکند و ارتباطی با هم ندارد. در حالیکه تئاتر و هنرهای نمایشی مادر هنرهاست و به فراخور ماهیتش از ادبیات داستانی لاجرم بهره میبرد. اما به نظر می رسد ارتزاق ادبیات نمایشی عموماً از متون غربی صورت گرفته و میگیرد. ضمن اینکه مقایسه آثار مطرح دنیا با آثار ایرانی قیاسی مع الفارق است، اما به نظر میرسد ادبیات داستانی به خصوص در سالهای اخیر راهی به نمایش و صحنه تئاتر نبرده است. در کنار بیتوجهی هنرمندان هنرهای نمایشی به این آثار، دلایل دیگری نیز این بی توجهی را تشدید میکند.
شاید مهم ترین نکته در بحث اقتباس آثار ادبی، عدم قانون مدون کپی رایت و رعایت حقوق مولفین است. اقتباس از آثار غربی با توجه به خلا قانونی در ایران با چالش قابل توجهی روبرو نیست اما هنگامی که اثر ادبی ایرانی و خصوصاً مربوط به دهههای اخیر مورد بهره برداری قرار گیرد، چالشهای فراوانی برای نمایشنامهنویسان ایرانی وجود خواهد داشت. در این میان نبود ساز و کار درست و منطقی و قانونی در این روند باعث میشود، نمایشنامهنویس عطای متن ایرانی را به لقایش داده و دردسرهای استفاده از متنهای ایرانی را به جان نخرند. در این میان نقش سیاستگذار فرهنگی بسیار حائز اهمیت خواهد بود. ایجاد بستری مناسب برای رعایت حقوق مولفان از وظایفی است که سالها از سوی سیاست گذاران به عنوان تسهیلگر، به فراموشی سپرده شده است.
با نگاهی اجمالی به آثار حاضر در جشنواره بینالمللی تئاتر فجر و دیگر نمایشهای روی صحنه این روزها، میتوان حضور رمانها و داستانی مشهور و عامه پسند غربی را بر صحنه نمایش مشاهده کرد. رمانهایی مثل «مغازه خودکشی»، «کتابخانه نیمه شب»، «یخ زده»، و «منگی»، به اثری نمایشی تبدیل شده و با اقبال مخاطب نیز روبروست. از آنجا که تئاتر این روزها بیش از هر زمان دیگری وابسته به بازگشت سرمایه بوده، استفاده از رمانهای شناخته شده و امتحان پس داده برای اجرای صحنهای با مشکلات کمتری در اجرا مواجه میشود. در کنار این نکته، نقش برجسته سیاست گذار در شناسایی و رونق این رمانها قابل بررسی است.
با بررسی این رمانها و توجه به نقاط قوت و ضعفشان، در مورد دلایل اقبال عمومی به این آثار نکات بسیاری مطرح است. با توجه به اینکه عموماً این آثار ضمن عدم برخورداری از تکنیکهای قوی در داستان پردازی، شاید بتوان فروش بالای آنها را ناشی از تبلیغات و اراده خاصی برای معرفی و پخش گسترده آنها در کشور دانست. از میان هزاران رمان و داستانی که هر ماه وارد بازار کتاب میشود، معدود آثاری هستند که اسم رسمی در میان علاقهمندان به دست آورده و این اراده بر معرفی برخی آثار در بازار کتاب ایران، همان ذائقه سازانی هستند که به رفتار مطالعاتی مخاطب سمت و سو داده و خوراک مورد نظر خود را در قالب ترجمههای متفاوت از سوی چندین ناشر راهی بازار کتاب میکنند. بازار عرضه و تقاضا را پوشش داده و آنچه مورد نظرشان است به عنوان آثار مطرح روز دنیا به مخاطب حقنه میکنند. همه ساله کتابهایی را مطرح کرده و جریانی برای ترویج، ترجمه و پخش این آثار راه میاندازند. نکتهای که در این یادداشت فرصت بررسی نداشته اما امید است در آیندهای نزدیک بتوان این ذائقهسازیهای برنامهریزی شده را مورد بررسی قرار داد.
اما نکته پایانی در خصوص تاثیر و تاثر هنرهای نمایشی و ادبیات داستانی، زنجیرهای است که آثار روی صحنه آن را حفظ و ادامه میدهد. گروهی از مخاطبان رمان مورد نظر را خوانده و برای دیدن نمایشی از آن ترغیب و تشویق میشوند، گروهی دیگر اجرای نمایشی رمان را تماشا کرده و به مطالعه رمان ترغیب میشوند. این فرصت و تاثیر و تاثر، ظرفیتی است که از رمان و داستان ایرانی گرفته شده و در حال حاضر محدود به برخی آثار ترجمه ای عامه پسند غربی شده است.
∎