تا به امروز این سؤال را از خودتان پرسیدهاید که چرا رسانهها از یک موضوع روایت متفاوتی را به مخاطب عرضه میکنند؟ و مخاطب به چه روشی باید صحت و واقعیت ماجرا را کشف کند؟ قبلاً در همین ستون از ضرورت دستیابی به مهارت سواد رسانه برای مخاطبان نوشتهام و قدم اول یعنی رسانهشناسی را نیز مختصر توضیح دادم، اما اینبار از این زاویه به موضوع میپردازم؛ شاید با مثال نزدیک به ذهن آتشسوزی در لسآنجلس بهتر است این نکته جا بیفتد که روایت رسانهها از این اتفاق چطور بود! در حالی که یک اتفاق فاجعهبار در یکی از گرانقیمتترین مناطق شهری دنیا و آن هم امریکا صورت گرفت و زندگی هزاران نفر دود شد. رفتار بیبیسی فارسی یک نوع از روایت است؛ این خبرگزاری با به تصویر کشیدن چند منظره نیمهسوخته یا خیابان و خودروهای کنار خیابان که با گرد صورتی رنگ مواد خاموشکننده آتش پوشیده شدهبودند، تیتر زد: «خاموشکننده آتشنشانان بخشی از شهر را صورتی کرد». این تیتر جایگزین روایتهای دیگری که میشد از خاکستر و شعله آتش که بخشی از شهر را نابود کردهاست و ۱۰ نفر کشته شدهاند، منتشر میشود! در حالی که همین بازه زمانی رسانههای داخل ایران همگی با شدت به خرابیها، خسارتهای شدید مالی مردم و بیامکاناتی ابرقدرتی مثل امریکا برای اطفای حریق سخن میگفتند.
در اینجا خط مشی بیبیسی فارسی در گل و بلبل نشان دادن وضعیت لسآنجلس دقیقاً ثمره روابط پشت پرده مالی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی است که نشئت گرفته از تعامل با امریکا و غرب است و درست نمیبیند که مخاطب را نسبت به آن بدبین کند و روایت رسانههای ایرانی نیز در ادامه نفی ابر قدرت بودن امریکا و در راستای برجستهسازی ضعف امریکا است. طبیعتاً رسانهها دوست دارند مخاطب را به سمت اهداف و اغراض خودشان سوق دهند و این اقدام را با روایت و بازنمایی اخبار و اطلاعات انجام میدهند؛ یعنی آنچه را که دوست دارند از یک اتفاق روایت میکنند، نه مطلقاً آنچه رخ دادهاست تا ذهن مخاطب را تحتتأثیر قرار دهند. جمله مشهوری است که میگوید رسانهها شاید نتوانند به ما چگونه فکر کردن را بیاموزند، اما به چه فکر کردن را میتوانند به ما القا کنند.
مخاطبها هر روز در میان انبوهی از اطلاعات و اخبار و روایتهای اینچنینی قرار میگیرند. مخاطبها در برابر رسانهها به سه دسته تقسیم میشوند. مخاطب میتواند غیرفعال باشد و هر چه رسانه گفت عیناً بپذیرد. میتواند کلاً به رسانه باور نداشته و پیام را نفی کند و از رسانه هراس داشته باشد یا میتواند بهترین روش را انتخاب کند، یعنی فعال و اثرگذار باشد.
البته سومین مدل دقیقتر است. مخاطب باید برای خود خطکشی ذهنی داشتهباشد تا بتواند درست را از غلط تشخیص دهد و این همان مهارت سواد رسانه و تفکر انتقادی است.
در اینجا تفکر انتقادی به معنای ارزیابی دقیق و منطقی اطلاعات به کمک مخاطب خواهد آمد. این مهارت کمک میکند تا منابع خبری معتبر و قابل اعتماد را بشناسد، پیامهای منتشر شده از طریق رسانهها را تحلیل کند و از زوایای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی به آن بنگرد و همچنین جانبداریها و سوگیریهای احتمالی را تشخیص دهد، چراکه ثابت شدهاست رسانه بیطرف وجود ندارد.
حال این سؤال پیش میآید که چگونه منبع معتبر پیدا کنیم و چطور جریانشناسی رسانه بیاموزیم؟ منابع رسمی اطلاعات را میتوان به چند روش تشخیص داد. اول اینکه اعتبار رسانه را کشف کنیم. یعنی بفهمیم رسانه دارای مجوز رسمی از نهادهای قانونی است یا خیر، چه قدمتی دارد. نویسندگان آن که هستند و آیا به موثق بودن شهره هستند یا خیر. بعد از آن به استنادات رسانه رجوع کنیم که منابع مطرحکننده پیام آن قابلاعتمادند یا خیر! برای مثال آیا به گفته و نوشته مقامات رسمی و دولتی و سازمانهای رسمی استناد شده یا به گفتهها و شنیدههای بیاعتبار. سوگیری و جانبداری شدید در یک پیام نیز میتواند دیگر نشانی از نادرستی اطلاعات آن داشته باشد. استفاده از ابزارهای آنلاین و جستوجو در منابع برای رسیدن به صحت اخبار دیگر راهکاری است که به مخاطب کمک میکند تا منبع معتبر و بروز را تشخیص دهد. جریانشناسی رسانهای نیز که شناخت بهتر از نحوه عملکرد رسانهها و چالشهایی را که با آن مواجه هستند، مشخص میکند و با احاطه بر آن میتوانیم آگاهتر عمل کنیم را نیز در آینده مفصلتر خواهیم پرداخت.
مهدی زرین نام
روایت رسانهها از اتفاقات را چطور بپذیریم؟
تا به امروز این سؤال را از خودتان پرسیدهاید که چرا رسانهها از یک موضوع روایت متفاوتی را به مخاطب عرضه میکنند؟
صاحبخبر -
∎