شناسهٔ خبر: 70709012 - سرویس گوناگون
نسخه قابل چاپ منبع: تبیان | لینک خبر

احساس نکردن، ممکن است به اندازه احساس کردن بیش از حد، ویرانگر باشد

احساس میکنم از درون خالی شده‌ام!

احساس نکردن می‌تواند به اندازه احساسات شدید، زندگی را تحت تأثیر قرار دهد و آسیب‌زا باشد. این «خالی بودن»، وضعیتی است که شاید کمتر به آن توجه شده باشد، اما فهمیدن آن می‌تواند راهی برای تغییر باشد.

صاحب‌خبر -
سبک زندگی، خلا احساسی ، تجربه خلا، اختلال شخصیت مرزی bpd ، سبک زندگی، مهارت زندگی،

تجربه خلا احساسی چیست؟

تصور احساسات بیش‌ازحد کار سختی نیست؛ جایی که ذهن شما پر از افکار سریع است، احساسات در اوج هستند و رفتارهایی از خود نشان می‌دهید که بعدها از آن‌ها پشیمان می‌شوید؛ شاید به دیگران پرخاش کنید، بی‌اختیار گریه کنید یا تصمیمات نادرستی بگیرید. همه ما در دوره‌هایی از زندگی، به‌ویژه هنگام استرس، چنین چیزی را تجربه کرده‌ایم.

اما گاهی کاملاً برعکس این ماجرا رخ می‌دهد: یک حس خالی بودن. انگار هیچ‌چیز نمی‌تواند شما را تحت تأثیر قرار دهد. اخبار خوب خوشحالتان نمی‌کند و اخبار بد ناراحتتان نمی‌کند. می‌دانید که باید در برابر اتفاقات مهم زندگی واکنش نشان دهید، اما نمی‌توانید. تلاش‌هایتان برای رسیدن به اهدافتان، یا نشان دادن محبت دیگران به شما، به نظر بی‌اثر می‌آیند. همه چیز مثل نسیمی از کنار شما عبور می‌کند، بی‌آنکه در شما تغییری ایجاد کند.

شما روزهایتان را به شکلی خودکار و بی‌هدف سپری می‌کنید؛ ظرف‌ها را می‌شویید، رانندگی می‌کنید، با دوستانتان حرف می‌زنید، اما انگار واقعاً آنجا نیستید. این حس شما را به نقطه‌ای می‌برد که فکر می‌کنید همه‌چیز بی‌معنی است و هیچ تغییری هم در راه نیست. انگار از پشت شیشه قطاری که به مقصدی نامعلوم می‌رود، به دنیا نگاه می‌کنید؛ دنیایی که دیگر با شما ارتباطی ندارد.

سبک زندگی زاهدانه؟!

اگر این تجربه را نداشته‌اید، ممکن است تصور آن دشوار باشد. شاید حتی به نظر برسد که این یک امر مثبت است، مشابه نوعی جداشدگی و زهد سالم که در برخی از مکتب‌های فکری دنبال می‌شود. اما این خلا ذهنی که از آن صحبت می‌کنیم، کاملاً متفاوت است. این احساس غیبت از زندگی، نبود رضایت، تنهایی عمیق و حس بی‌معنایی، نشانه‌ای از مشکلات جدی سلامت روان است. افرادی که این احساس را تجربه می‌کنند، معمولاً در زندگی روزمره با چالش‌های زیادی مواجه‌اند؛ روابطشان آسیب می‌بیند، عملکرد کاری‌شان مختل می‌شود، و گاهی حتی به فکر آسیب‌رساندن به خود می‌افتند. ارتباط گرفتن با درمان‌گران برایشان سخت است و اغلب نمی‌توانند توضیح دهند چه چیزی درونشان می‌گذرد.

در ظاهر، زهد و خلا ذهنی هر دو حالتی از فاصله‌گرفتن از جهان هستند، اما تفاوت بزرگی میان آن‌ها وجود دارد. زهد حالتی از رضایت و آرامش است که افراد از طریق تمریناتی مانند مدیتیشن به آن می‌رسند، اما خلا، تجربه‌ای اضطراب‌آور و دردناک است که افراد سعی می‌کنند از آن فرار کنند؛ گاهی حتی با رفتارهای مخربی مانند خودآسیبی.

مثل چوبهای شناور...

هنرمندان بسیاری با این احساس درگیر بوده‌اند و تلاش کرده‌اند آن را به تصویر بکشند یا از طریق هنرشان از این وضعیت رهایی یابند. ویرجینیا وولف در مقاله‌ای به نام "در مورد بیماری" خلا را این‌گونه توصیف می‌کند: «مثل چوب‌هایی که روی جریان آب شناورند، در کنار برگ‌های مرده روی چمن، بی‌احساس و بی‌دلسوزی.» در یادداشت خودکشی‌اش خطاب به همسرش می‌نویسد: «همه‌چیز از من رفته است جز اطمینان به نیکویی تو.» مارک روتکو نیز که از مشکلات مشابه رنج می‌برد، نقاشی‌هایی خلق کرد که مربع‌های ساده در رنگ‌های مختلف را نمایش می‌دهند؛ آثاری که می‌توان آن‌ها را بازتابی از خلا دانست.

یکی از جنبه‌های گیج‌کننده خلا این است که گاهی افرادی که احساس خلا دارند، هم‌زمان احساسات شدیدی را نیز تجربه می‌کنند. آن‌ها ممکن است میان این دو حالت متضاد نوسان کنند؛ گاهی خالی از هر احساسی، و گاهی سرشار از خشم یا غم. این وضعیت، که اغلب به اختلال شخصیت مرزی (BPD) مرتبط است، شامل دوره‌هایی از احساسات شدید، رفتارهای تکانشی، و ترس از ترک‌شدن است. در این افراد، خلا و احساسات شدید دو روی یک سکه‌اند؛ ترکیبی که زندگی‌شان را پر از پیچیدگی و چالش می‌کند.

چطور ممکن است فردی همزمان احساس خلا کند و پر از احساسات باشد؟ پاسخ این سوال در مفهوم هویت نهفته است. داشتن یک حس قوی از خود، به زندگی معنا می‌بخشد و در مواقع اضطراب می‌تواند به عنوان یک منبع روانی عمل کند. وقتی فرد هویت ناپایداری داشته باشد – مثل کسانی که اختلال شخصیت مرزی (BPD) دارند – سوالات عمیقی درباره اهداف زندگی و آنچه باید برایشان مهم باشد، در ذهنشان به وجود می‌آید. این افراد معمولاً بین دوره‌هایی از تلاش‌های عاطفی شدید برای درک خود و دوره‌هایی از خلا و بی‌حسی نوسان می‌کنند.

تحقیقات چه می‌گویند؟

در تحقیقات پروفسور کریستوفر جی هاپ‌وود؛ استاد روان‌شناسی شخصیت در دانشگاه زوریخ سوئیس،  درباره تجربه خلا، صدها نفر از افرادی که این احساس را داشته‌اند صحبت کرده‌اند. آن‌ها توصیف کرده‌اند که مثل مردگان زنده هستند؛ احساس می‌کنند چیزی را از دست داده‌اند و جایی که باید قلبشان باشد، یک حفره خالی است. این افراد منتظرند که زندگی آغاز شود، اما نمی‌دانند چرا باید زندگی کنند یا برای چه چیزی باید تلاش کنند.

تحقیقات نشان می‌دهند که این احساس خلا می‌تواند پیش‌بینی‌کننده رفتارهای خودکشی و مشکلات درمانی باشد. جالب است که این تجربه تنها مختص افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی نیست. در یک مطالعه، ۱۰ درصد از دانشجویان دانشگاه‌ها گزارش کرده‌اند که به طور مزمن احساس خلا می‌کنند.

شناخت این پدیده به عنوان یک تجربه روان‌شناختی مهم، باعث شده محققان بیشتر به آن توجه کنند. یکی از سوالات جالب این است که آیا خلا برای همه افراد به یک شکل تجربه می‌شود؟ پروفسور کریستوفر جی هاپ‌وود می‌گوید به عنوان روان‌درمانگر، برخی از مراجعین خلا را به صورت یک حس بدنی توصیف کرده‌اند، مثل حفره‌ای در شکم یا سینه، در حالی که برخی دیگر آن را بیشتر به صورت روان‌شناختی تجربه کرده‌اند، به عنوان فقدان معنا یا هدف. این سوال هنوز نیاز به تحقیقات بیشتر دارد.

در نهایت، تحقیقات بر اهمیت آگاهی از خلا و درمان آن تأکید دارند. درمان‌های مختلفی برای اختلال شخصیت مرزی توسعه یافته‌اند که به افراد کمک می‌کنند از این تجربه رهایی یابند. با گذشت زمان و کمک درمانگر، افراد می‌توانند احساسات خود را بهتر مدیریت کرده و تصمیم‌های منطقی‌تری در مواجهه با آن‌ها بگیرند.