همشهری آنلاین- رابعه تیموری:دیگر کار تمام است و دستمال پت و پهنی که آقا هاشم کف دستش پهن کرده، پر میشود از خردههای استخوان، هستههای میوه و حبوبات نجویده بدبو... خانه و دکان نجاری اوستا هاشم در نزدیکی شهر کرج قرارگرفته، اما آگهیهای پر از غلط املاییای که برای کشاندن بیماران به پای بساط طبابتش چاپ کرده، بر روی درودیوار محلههای کرج تا تهران دیده میشود. آقا هاشم در آگهیهایش هم تلفظ تلگیری را اشتباه نوشته و هم املای قورساق و دنبالچه را. به نظرش اهمیتی هم ندارد چطور با فوت تلگیری او خرده غذاهای مانده از گلوی بیمارانش بیرون میجهند یا کسی که به درد دنبالچه گرفتار میشود، این درد از ضربه به سراغش آمده یا عفونت و تومور، اما سعی میکند در همان کارگاه نجاری اش کار کسانی را که برای تلگیری، شکستهبندی یا درمان افتادگی ناف و دنبالچه به سراغش میآیند راه بیندازد. همکاران آقا هاشم کمنیستند و آقا ابراهیم و کبوتر خانم هم ازجمله این شکسته بندهای تجربی هستند که در تهران به این نوع طبابت مشغولند:
بچه قورساق شده
گریه بچه بند نمیآید و از لب و لوچه اش شیر راه گرفته. آقا هاشم از پای بند و بساط نجاری اش بلند میشود و به طرف او میآید. چشمش که به شیرهای دلمه شده گوشه لب دختربچه مو وزی میافتد، گردوخاک روی میز نجاری اش را با دست پس میزند و بچه پتو پیچیده را روی آن میگذارد. وقتی متوجه میشود معده بچه بههمریخته، رو به مادر نگرانش میگوید: «حتما بچه را زیاد بالا و پایین انداختی یا ناجور بغل کردی و قورساق شده.» با آن که زن فارس زبان است، سردر میآورد که تشخیص طبیب همه کاره رگ به رگ شدن کمر یا به قول مردم فارسیزبان شیردان شدن بچه است و خیالش را راحت میکند که با احتیاط بچه را بغل کرده، اما آقا هاشم برای درمان بیمار گریانش دستبهکار شده و مشغول ماساژ دادن شکم و مهرههای کمر کودک است.
کوزه سفالی ابزار تشخیص است
وقتی پاهای ظریف بیمار کوچولوی بیتاب را زیر شکمش جمع میکند، صدای گریه اش بلندتر میشود، اما هاشم آقا مادر طفل را خاطرجمع میکند که تا فردا حالش خوب میشود و اگر این اتفاق نیفتاد باید تلگیری را هم امتحان کنند تا مطمئن شوند دور از چشم بزرگترها وسیله گلوگیری قورت نداده است. تجویز آقا هاشم به قورساق درمانی و تلگیری ختم نمیشود و برای این که تب بچه را پایین بیاورد، کوزه سفالی پرآبی روی ناف چرب شده او میچرخاند تا اگر به طرفی بیشتر کشیده شود، به حال افتادگی ناف بچه هم فکری بکند. توی آگهیهایی که هاشم آقا در گوشه کنار شهر پخش کرده فقط شماره تماس گذاشته و درحالیکه ضربه دست او روی ناف بچه، صدای ناله اش را بلندتر کرده مشتری دیگری از او آدرس میپرسد تا بیماری را که به درد دنبالچه گرفتار شده نزد آقا هاشم بیاورد.
چسبهای رنگی اسرآمیز
بسیاری از مشتریان کبوتر خانم ریزه میزه نقلی همسایهها یا همولایتیهایش هستند که نسخهپیچی مادر کبوتر برای اهالی روستای مزرعه صوت حصاری را بهخاطر دارند، اما کبوتر خانم بیشتر از مادر مرحومش به طبابت خود اعتماد دارد و علاوه بر تجویز داروهای گیاهی برای دردهایی مانند سردرد و دل پیچه و سنگینی معده، در درمان افتادگی و شکستگی دنبالچه هم خودش را کاربلد میداند. دم و دستگاهی هم ندارد و در همان اتاقی که بند و بساط سبزی پاک کنی اش پهن است، طبابت میکند. او بعد از آن که با دنبه گوسفند دنبالچه آسیبدیده را خوب گرم و چرب میکند، آن را با دست بالا میکشاند تا در امتداد ستون مهرهها راست و قائم بایستد. اگر هم استخوان خاجی دنبالچه ترک و شکستگی داشته باشد با چسبی که بیمار باید از داروخانه نزدیک منزل کبوتر تهیه کند، دو طرف ترک را به هم نزدیک میکند. سواد مکتبخانهای کبوتر آنقدری قد نمیدهد که بداند ماده کاپسایسین داخل این چسبها مرهم درد استخوان آسیبدیده است، ولی به صاحب داروخانه سپرده وقتی بیمارانش سراغ چسبهای مخصوص درد دنبالچه را از او گرفتند از همان چسبهای رنگی نازک به آنها بدهد!
کارت طبابت
پدر مرحوم آقا ابراهیم در شکستهبندی اسم و رسم داشته و از مرکز پزشکی ارتش کارت طبابت هم گرفته است. آقا ابراهیم تعریف میکند: «٦٠ سال پیش یک روز زمستانی پدرم در جاده قزوین به یک تصادف شدید برخورده بود. یکی از اتومبیلها ماشین ارتش بود و ٦ نفر از نیروهای ارتش زیر ماشین جلویی گیر کرده بودند. او وقتی دید دکتر فرنگی که بالای سر مصدومان آمده میگوید باید پای آنها قطع شود، نتوانست ساکت بماند و به فرمانده گروه ضمانت داد که اگر تا یک ماه دیگر دستوپای افرادش را درمان نکند، فرمانده مختار است دستوپای او را هم قطع کند! یک ماه بعد پدرم با کارت طبابت مرکز پزشکی ارتش به خانه برگشت.»آقا ابراهیم دلنازک است و تاب شکستهبندی و دیدن درد و ناله بیماران را ندارد، اما میداند با ضمادهایی که از خرما، تخممرغ، آرد، زردچوبه و داروهای گیاهی درست میکند، چطور عفونت را بخشکاند یا درد عضو ضرب خورده را بخواباند. او تعریف میکند: «وقتی از پدر درباره رمز و رازهای هنرش میپرسیدم، انگشتهایش را به هم عمود میکرد و شکل مهره «نیش مار» را نشانم میداد و به سادگی میگفت: بابا جان اگر ساق پای یک مریض را بگیری، میفهمی کدام مهره کمرش دررفته. آخر ستون مهرهها یک مهره است که به آن نیش مار میگویند. اگر آن را بگیری، میفهمی کدام مهره جابه جا شده. وقتی کسی درد شکم داشت، بازویش را تکان میدهی، اگر زرد شد و باد کرد، نافش افتاده که باید آن را بالا بکشی. اگر قرمز شد، چیزی توی گلویش گیر کرده و باید کتری آب گرم روی معده اش بگذاری تا کمکم پایین برود.»
صدای تق آرامش بخش
آقا ابراهیم خوب میداند کسی با شنیدن این فوتوفنها، اوستای شکسته بند نمیشود. او میگوید: «بعضیها با شنیدن این حرفها از زبان پدرم فکر میکردند انجام دادن آنها ساده است، ولی من میدیدم که برای جاانداختن مهره و استخوان ضربدیده بیماران، چطور رگ و چینهای پیشانی پدرم برجسته میشود و چقدر عرق میریزد تا صدای« تق» آرامش بخشی که بیمار را از درد خلاص میکند، از لای گوشت و پوست و استخوان بیرون میکشد.» آقا ابراهیم ترجیح میدهد از تعمیر ماشینآلات سنگین که تخصصش را دارد نان خانواده اش را درآورد. او میگوید: «پدرم با وجود تجربه چندینساله، خودش را پزشک نمیدانست و در عارضههایی مثل شکستگی استخوان، بدون وررفتن با محل آسیبدیده، فقط بیمار را نزد پزشک میفرستاد. او میگفت اگر شکستهبند بیتجربه باشد یا درتشخیص بیماری اشتباه کند، مشکلاتی برای بیمار پیش میآید که دین اش به گردن شکستهبند میماند.»
بیشتر بخوانید:شکستهبند ناوارد