آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه آمریکا، در واپسین روزهای دولت کنونی در مصاحبهای با اندیشکده شورای روابط خارجی، با اعترافی کمسابقه به ناکامیهای مستمر سیاستهای آمریکا در تغییر نظام جمهوری اسلامی ایران پرداخت. بلینکن با تاکید بر این که تلاشهای ۲۰ سال گذشته آمریکا در این زمینه «موفقیت چشمگیری نداشتهاند»، ضمن اذعان به شکست این سیاستها، به نحوی ضمنی از استمرار آن خبر داد. وی همچنین از استراتژی توانمندسازی برخی افراد در داخل ایران پرده برداشت و تاکید کرد که آمریکا در پی تجهیز و حمایت از گروههایی است که آیندهای متفاوت برای کشور خود متصور هستند . این اظهارات، نهتنها نمایانگر ناکارآمدی طرحهای گذشته واشنگتن است، بلکه نشان از تحلیلهای جدیدی دارد که آمریکا را به بازگشت به مسیر شکستخورده پیشین سوق داده است. سوالی که در این میان مطرح میشود، آن است که چه دلایلی موجب شده است که راهبردی که حتی مقامهای ارشد آمریکایی نیز به ناکامی آن معترفاند، مجدد در دستور کار قرار گیرد؟
۱. تصویر آشفته اقتصاد ایران
یکی از عوامل محوری که دولتمردان آمریکایی را به تداوم سیاستهای پیشین علیه ایران برای تصمیم به براندازی ترغیب کرده، بحران اقتصادی در کشور است. اقتصاد ایران که با چالشهای عمیق مانند ناترازیهای مالی و انرژی، نوسانات شدید نرخ ارز و طلا و تورم فزاینده روبه روست، پیامی از بیثباتی و نارضایتی اجتماعی به خارج از مرزها مخابره میکند. چنین شرایطی، بستر برداشتهای خوشبینانه اما نادرست را برای دشمنان خارجی فراهم آورده است؛ آنها بر این باورند که میتوان با استفاده از این نقاط ضعف اقتصادی، نارضایتیهای داخلی را به محرکی برای اعتراضات و نهایتاً تغییر نظام تبدیل کرد.
۲. اختلافات داخلی و خدشه به انسجام ملی
وحدت اجتماعی و انسجام ملی همواره بهعنوان یکی از ارکان اساسی در تقابل با تهدیدات خارجی جمهوری اسلامی ایران مطرح بوده است. الان هم با این که اکثریت مردم در برابر دشمنان خارجی و با هدف حفظ ثبات سیاسی و آرامش اجتماعی با هم متحد هستند ولی اقلیتی پرسروصدا و حاشیهساز اما پرنفوذ در فضای رسانهای، بهطور ناخودآگاه تصویری از شکاف عمیق و ناهمگونی داخلی را به بیرون مخابره میکند. این جریان حاشیه ساز اخیرا با فعالیتهای رسانهای و مواضع رادیکال در رسانه به دوقطبی شدن جامعه ضریب می دهد و باید بدانند که این رفتارها دقیقا همان فعالیت هایی است که دشمن به آن برای طرح ریزی نقشه براندازی امید دارد و انگیزه ای برای دشمن می سازد که از این شکاف و دوقطبی خودساخته برای ضربه زدن به ایران استفاده کند. مقابله با این پدیده مستلزم بازگشت به گفتمان وحدت ملی، جلوگیری از تشدید اختلافات و نمایش اقتدار و همدلی در عرصه داخلی است، تا دشمنان از بهرهبرداری از این چالشها ناتوان شوند.
۳. نارضایتی های اجتماعی و انباشت مسائل حل نشده
بحران تصمیمگیری و تعلل در حل مسائل اجتماعی از دیگر عواملی است که به نارضایتی عمومی دامن زده است. موضوعاتی نظیر فیلترینگ و برخی مسائل فرهنگی و سیاسی، به دلیل عدم تصمیمگیری قاطع، به چالشهای کلان غیرقابلحل تبدیل شدهاند. این نارضایتیها، نمود خود را در افت مشارکت در انتخاباتهای اخیر نشان داده است. چنین روندی، سیاستمداران آمریکایی را به این باور رسانده که امکان بهرهبرداری از این نارضایتیها برای تحریک اعتراضات و آزمودن مجدد طرحهای براندازی وجود دارد. حل سریع و کارآمد این مسائل، میتواند اعتماد عمومی را بازیابی و فضای امید را تقویت کند.
۴. شوق و ذوق عجیب برخی دولتمردان برای مذاکره
مذاکره بهعنوان یکی از ابزارهای اصلی دیپلماسی، نیازمند رویکردی مبتنی بر اصول و محاسبات راهبردی است. در ابتدای دولت جدید، برخی اظهارات و رفتارهای غیرمدبرانه از سوی برخی مسئولان، تصاویری از ضعف و عدم هماهنگی را به دشمنان مخابره کرده است. ذوقزدگی آشکار نسبت به مذاکره، بدون در نظر گرفتن اصول تعاملات بینالمللی، نهتنها موقعیت کشور را تضعیف کرده، بلکه دشمنان را برای ادامه مسیرهای ناکام گذشته تشویق کرده است. این رفتارها، بهجای بهرهگیری از ظرفیتهای دیپلماسی برای تقویت منافع ملی، انگیزههای نادرستی به طرفهای خارجی القا میکند. برای اصلاح این رویکرد، ضروری است که سیاست خارجی ایران بر اساس اقتدار، شفافیت و حفظ منافع بلندمدت کشور تنظیم شود. اتخاذ مواضع هوشمندانه و مستدل در برابر طرفهای بینالمللی، نهتنها اعتبار کشور را ارتقا میبخشد، بلکه دشمنان را از آزمودن سیاستهای شکستخورده گذشته بازمیدارد.
چه باید کرد؟
با وجود تلاشهای مکرر آمریکا برای تغییر نظام ایران، همانگونه که بلینکن اذعان کرده، تغییر از بیرون دشوار و همراه با پیامدهای ناخواسته است. این اعتراف نشان میدهد که سیاستهای براندازی واشنگتن به تنهایی نمیتواند تهدید جدی برای جمهوری اسلامی باشد. با این حال، برای خنثیسازی کامل این تهدیدات، باید به اقدامات زیر توجه کرد:
تقویت انسجام ملی : گروهها و جریانهای سیاسی داخلی باید اختلافنظرهای انتخاباتی و جناحی را کنار بگذارند و در شرایط مهم امروز، صدای واحدی از درون نظام به بیرون مخابره کنند. اگر این جریانها خود به اهمیت موضوع واقف نیستند، ضروری است که دستگاه قضایی بهعنوان یکی از ارکان حفظ انسجام ملی ورود کند و با اقدامات بازدارنده، مانع از آن شود که عدهای کشور را وارد چالشهای غیرضروری و غیراولویتدار کنند. اتخاذ چنین رویکردی نهتنها موجب تقویت وحدت داخلی خواهد شد، بلکه انگیزه دشمنان را برای سوءاستفاده از اختلافات داخلی بهطور کامل از بین خواهد برد.
رفع چالش های اجتماعی و اقتصادی: دولت باید با رویکردی شفاف و علمی، مسائل انباشتهشده را حل و از انباشت نارضایتیهای عمومی جلوگیری کند. احترام به نظر مردم و شفافیت در تصمیمگیری نیاز به برخی تصمیمات قاطعانه دارد تا یک شوک مثبت به جامعه وارد کند. این امر میتواند فضای امید و اعتماد را در جامعه احیا کند.
تقویت جایگاه مردم: با این که مردم همواره نقش کلیدی در خنثیسازی توطئههای دشمنان داشتهاند اما اقدامات نمایشی و سطحی برای جلب حمایت آنان کافی نیست. مسئولان باید با سیاستگذاریهای عمیق و معنادار، شرایطی فراهم کنند که مردم بهطور واقعی احساس کنند در فرایند حکمرانی مشارکت دارند. این امر مستلزم شفافیت در تصمیمگیریها، احترام به دیدگاههای عمومی و بهرهگیری از ظرفیتهای اجتماعی برای اداره کشور است. تنها از این طریق میتوان از حمایت پایدار و مؤثر مردم در برابر تهدیدات خارجی بهرهمند شد.
خراسان