شناسهٔ خبر: 70478001 - سرویس گوناگون
نسخه قابل چاپ منبع: جام‌جم آنلاین | لینک خبر

از یک دمپایی شروع شد…

از اتاق‌ یکراست آمد درست رو‌به‌روی من ایستاد. درجه هوا که روی گوشی‌ها عددش هی پایین آمده و کف سنگی خانه سرد شده، دمپایی پایش می‌کند. از این دمپایی‌های مدل چرم چند رنگ با کفی ضخیم و یوغور که نمی‌دانی کی، کِی، از کجا، سوغات آورده و سروکله‌اش امروز توی خانه پیدا شده است.

صاحب‌خبر -
 
بعد از چند ثانیه مکث گفت: خوب شد باباها بچه‌های‌شان را با این دمپایی‌ها نمی‌زنند وگرنه خیلی درد داشت‌‌ها!  و به همان آلت قتاله توی پایش اشاره کرد و دوباره بعد از چند ثانیه مکث رفت! بعد از این‌که دیگر روبه‌رویم ندیدمش تازه فهمیدم چه گفته. واقعا برادرها هم موجودات عجیبی هستند.بیشتر که فکر کردم با خودم گفتم: مگه مامان هیچ‌وقت تا به حال شده ما را با دمپایی بزند که حالا به فکر رضا رسیده که خوب شد بابا مارا با دمپایی نمی‌زند! ناخودآگاه ذهنم رفت سمت شوخی‌هایی که در فضای مجازی با مادر‌ها می‌شود و چهره‌ای که از مادر و پدر و خصوصا مادر نشان می‌دهند. یک زن عموما چادر گل‌گلی به سر که دائما بچه‌هایش را حواله می‌دهد به خدا و نفرین از زبانش نمی‌افتد.مدام کارش توی خانه شستن و پختن و چشم خواهرشوهر درآوردن و توقع بیش ازحد از پدر است. چیزی که مادر من ذره‌ای از یک کدام‌شان هم نبود و کم‌لطفی بزرگی که برای خود من باور کردنش سخت است این‌که مادری بخواهد آن شکلی باشد که بلاگر به ظاهر طنزپرداز اینستاگرامی نشان می‌دهد.ازوقتی یادم می‌آیدمادرمن عضو کتابخانه محل بود وداشت شعرهای بچگانه را حفظ می‌کرد که برای‌مان بخواند. من هنوز هم اسم شخصیت‌های من‌درآوردی داستان‌هایش، زهراوسارا رایادم می‌آید.ذوق خواندن اولین داستانم را هم. وقتی نیمه‌شب از بین‌ چشم‌های نیمه بازم می‌دیدم پشت پرده حریر می‌نشیند زیر نور حیاط دزیره می‌خواند عاشق ادبیات شدم ووقتی ادبیات قبول شدم او‌داشت بال درمی‌آورد.من یادم نمی‌آید یک ذره مادرم شبیه به مادر‌های اینستاگرامی باشد. او تحصیلات عالی نداشت، ولی خیلی چیزها را بلد بود. مثلا این‌که باید همان‌طوری باشد که دلش می‌خواهد فرزندش تربیت شود، برای همین هیچ‌وقت اجبار و توهین توی کارش نبود و همیشه اولین کسی بود که می‌شد درگوشی‌های یواشکی را با او زد... .عشق به خانواده یک‌طور عجیبی است. مادر از همه‌شان عجیب‌تر.هرچقدر می‌گذرد عمیق‌تر می‌شود آن‌قدر که هرسال بیشتر بخواهی اول من نباشم بعد مامان... .