یکی از روزهای بهار سال ۱۹۱۶ میلادی، دو وزیر فرانسوی و انگلیسی در مذاکرات پنهانی، مشغول ترسیم مرزهایی بودند که واقعیت روی زمین در منطقه آسیای جنوب غربی را تا به امروز رقم زده است. مرزهایی که امروز در این منطقه میبینیم بهجز چند کشور کوچک جنوب خلیجفارس - که بازمانده خروج ۵۰ سال پیش انگلیس از شرق سوئز هستند – ماحصل توافق میان «سر مارک سایکس» و «فرانسوا ژرژ پیکو» بوده است. ظلم و ستمی که ترکان عثمانی بر اعراب جزیرهالعرب و هلال خصیب روا میداشتند، سبب شد اعراب نیز با شوریدن بر عثمانی مسیر تحقق این مرزها را هموار سازند.
بااینحال با فروپاشی امپراتوری عثمانی، دیگر کار از دست ملتهای عرب هم خارج شد. استعمارگران شریفحسین و فرزندانش را بر عراق و شام حاکم کردند و کسی از ملتهای منطقه نپرسید که شما چه میخواهید؟ یا فلسطین را برای تحقق وعده بالفور به صهیونیستها، تحت قیمومت انگلیس قرار دادند و بازهم از فلسطینیها کسی سؤالی نکرد. در واقع نه زمان عثمانی و نه در دوره بهاصطلاح انقلاب عربی، ملتهای منطقه عربی در تعیین سرنوشتشان نقشی نداشتند.
بدینترتیب دولت- ملتهایی که از دل فروپاشی عثمانی در جهان عرب سربرآوردند نیز حتی تا به امروز معنای واقعی دولت مستقل ملی نیافتهاند؛ نه متکی به ملتها هستند و نه در مقابل قدرتهای جهانی استقلال چندانی از خود دارند. مرزهای سایکسپیکویی استحکام چندانی هم ندارند، روزی سوریه و مصر با هم وحدت میکنند، روزی دیگر درست در مقابل یکدیگرند. اسرائیل که خود موجودیت جعلی در این صحنه است در ۷۵ سال گذشته همه مرزهای پیرامون خود را از هم شکافته و حتی خط آتشبس خود با سوریه را هم محترم نمیداند. فرانسه سالها بعد از پایان ظاهری استعمار هنوز در سوریه و لبنان خود را متنفذ میداند و علناً دخالت میکند. انگلیسیها در بسیاری از پادشاهیهای منطقه نفوذ دارند و پایگاههای نظامی امریکا در بیشتر کشورهای عربی آسیا پراکنده شده است.
همین مرزهای تهی از واقعیت است که یک روز، پدیدهای، چون داعش بهسادگی همه آن را به چالش میکشد و همه مرزهای هویت ملی در کشورهای منطقه را در هم مینوردد و دیگر روز تصرفکنندگان شام، اشغال روزافزون بخشی از سرزمینشان به دست رژیمصهیونیستی را به هیچ میانگارند. همان اندازه که مرزهای سایکسپیکو مبتنی بر هویت ملتها نبوده، بازیگران تکفیری جهانوطنی این روزهای منطقه هم بهمراتب بیشتر به آن بیوفا هستند. سرکرده جدید سوریه حتی بر خود عیب نمیداند که نباید راننده شخصی رئیس سرویس اطلاعاتی کشور همسایه باشد و وابسته به قدرت خارجی بودن را با صدای بلند فریاد میزند.
این مرزها نه با مبانی اسلامی انطباق دارند و نه هویت ملی ساکنان درونشان را بازتاب میدهند. در چنین شرایطی همچنان این استعمارگران هستند که برای مردم منطقه نقشه میکشند و ولیده ناپاک استعمار یعنی رژیم صهیونی میکوشد ملتها را تحقیر و تضعیف کند. وارث امپراتوری عثمانی نیز در سودای بازگرداندن ولایات ازدسترفته خود در جنگ جهانی اول است که سالها به مردم آن ولایات زور گفته و حتی به قیمت هرجومرج در همسایگان خود و ریخته شدن خون و آوارگی میلیونها نفر حاضر است آرزوهای محال خود را رنگ واقعیت بخشد.
در این مسیری که محور مقاومت به ملتها پیشنهاد میدهد، نه تن دادن به استبداد و وابستگی به استعمار است و نه تسلیم شدن در برابر هرجومرج. محور مقاومت در فکر کشورگشایی و توسعهطلبی ارضی نیست و رسالت خود را یاری به ملت برای مقاومت در برابر نظام سلطه میداند. ملتها باید خودشان حق تعیین سرنوشتشان را بیدخالت قدرتهای خارجی داشته باشند و بتوانند جلوی توسعهطلبی امریکاییها، صهیونیستها و نوعثمانیها بایستند. طبیعی است که بسیاری در منطقه موافق این حق ملتها نیستند و مرزهای بیهویت سایکسپیکویی را فرصت توسعهطلبی خویش میدانند. منازعه آینده در منطقه همچنان میان سلطه و مقاومت است و فرازوفرودهای فعلی نمیتواند اصل مسئله را تغییر دهد. قدرتی که از اراده ملتها برخواهد خاست، تمام نقشههایی را که سلطهگران برای هرجومرج و تجزیه منطقه کشیدهاند، بر هم خواهد زد. سایکسپیکوی قرن بیستم، چون مقاومتی در برابر خویش ندید، بر منطقه تحمیل شد، اما سایکسپیکوی جدید منطقه از هماکنون محکوم به شکست است.