شناسهٔ خبر: 70095191 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

در نشست «فارابی و تأسیس فلسفهٔ اسلامی» مطرح شد؛

آگاهی ایرانی در مواجهه با مدرنیته، گسیخته شده و در نهایت پریشانی است

سیدحمید طالب‌زاده: آگاهی ایرانی، در مواجهه با جهانی که مدرنیته بر آن حاکم است، به‌تدریج گسیخته شده و امروز به نهایت پریشانی خود رسیده است.

صاحب‌خبر -

سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - پارسا فتحی: نشست «فارابی و تأسیس فلسفهٔ اسلامی» به مناسبت روز جهانی فلسفه و بزرگداشت حکیم ابونصر فارابی، روز سه‌شنبه، ۱۳ آذر، به همت انجمن علمی فلسفه دانشگاه تهران در تالار اقبال آشتیانی دانشکده ادبیات و علوم انسانی این دانشگاه برگزار شد.

در این نشست، سیدحمید طالب‌زاده، استاد تمام و عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران، به سخنرانی پرداخت. او توضیح داد که طرح بحث این نشست در سه محور «فلسفه»، «وضع کنونی ما» و «فارابی» سامان یافته است.

فلسفه و جهان خارج

عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران، در طرح بحثی تاریخی، به روایت فلسفه و ارتباط آن با جهان پرداخت. او با اشاره به آموزه‌های افلاطون در نامهٔ هفتم و دیگر رساله‌ها، فلسفه را «علم تجربهٔ زیستن معقول» تعریف کرد و گفت: زیستن معقول شرایطی است که در آن ابعاد مختلف زندگی انسانی، از جمله علم، اخلاق، هنر، سیاست، فرهنگ و دین، به‌صورت سامان‌یافته با یکدیگر ارتباط دارند. قوام زیستن انسان به جهان وابسته است و شرط زیستن معقول، جهان خارجی است. بنابراین، فلسفه در واقع علمِ تجربهٔ زیستن معقول در جهان است. فلسفه دانشی است که هم جهان را در تمامی ابعادش بازتاب می‌دهد و هم نحوهٔ زیستن معقول و سامان‌یافته در آن را تبیین می‌کند.

شبکهٔ نسبت‌ها در جهان

طالب‌زاده همچنین توضیح داد که جهان، صرفاً مجموعه‌ای از اشیای متفرق نیست، بلکه شبکه‌ای از نسبت‌های میان اشیا است که بر مبنای اصلی خاص در هم تنیده شده‌اند. به گفته او، اگر این مبنا فروبپاشد، تمامی نسبت‌های مرتبط با آن نیز از بین خواهند رفت. او در این زمینه به آیهٔ شریفهٔ «لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا» (اگر در آسمان و زمین معبودانی جز خدا بود، بی‌تردید آن دو تباه می‌شد) اشاره کرد که همین مفهوم را بیان می‌کند.

فلسفه و جهان مدرن

عضو هیئت علمی دانشگاه تهران با اشاره به «جهان مدرن» و ارتباط آن با فلسفه گفت: «ما با پدیده‌ای شگرف به نام جهان مدرن و عصر مدرنیته مواجه هستیم که ساخته و پرداختهٔ فلسفه است. قوام و بنیان جهان مدرن بر فلسفه استوار است.» وی تأکید کرد مفهوم مدرنیته و چگونگی شکل‌گیری آن از مباحثی مهم است که نیازمند بررسی‌های عمیق و فراتر از مباحث تفسیری است.

او در ادامه خاطرنشان کرد: «ما در جهانی فلسفی زندگی می‌کنیم که تمامی اتفاقات در آن با فلسفه رخ می‌دهند، توضیح داده می‌شوند و نسبت مشخصی با فلسفه دارند».

طالب‌زاده با اشاره به اینکه ایران نیز بخشی از جهان مدرن است، تأکید کرد که ما همزمان «شعور و آگاهی ایرانی» هستیم. وی هشدار داد که واژهٔ «ایرانی» نباید در مقابل «اسلامی» قرار بگیرد، چراکه ایرانیت ما با اسلام درهم‌تنیده است و هویت ایرانی امروز در سایهٔ اسلام معنا پیدا می‌کند.

او در ادامه به وضعیت کنونی آگاهی ایرانی اشاره کرد و اظهار داشت: «آگاهی ایرانی امروز دچار اختلال، گسیختگی و پریشانی شده است؛ وضعیتی که هیچگاه به این شکل در طول تاریخ سابقه نداشته است. حال پرسش اساسی این است که این گسیختگی چرا و چگونه رخ داده است»؟

طالب‌زاده توضیح داد که آگاهی ایرانی، در مواجهه با جهانی که مدرنیته بر آن حاکم است، به‌تدریج گسیخته شده و امروز به نهایت پریشانی خود رسیده است. به گفتهٔ وی، نسبت آگاهی ایرانی با جهان مدرن، از نوعی تقابل و تضاد حکایت دارد که این آگاهی را به موضع ضعف کشانده است. او افزود که این مسئله در ابعاد مختلف سیاسی، فرهنگی و اجتماعی قابل بررسی است، اما چنین نگرشی فلسفی نیست و بیشتر به حوزه‌های قدرت مرتبط است.

وی در ادامه به پرسش عباس میرزا از ژوبر، نمایندهٔ فرانسه، اشاره کرد و آن را نمادی از آغاز آگاهی ایرانی به محرومیت دانست. طالب‌زاده گفت: «عباس میرزا از زاویهٔ قدرت این پرسش را مطرح کرد که چرا ما به ضعف کشیده شده‌ایم و چگونه شما توانستید این قدرت را به دست آورید؟ او به‌صراحت می‌پرسد: «نمی‌دانم این قدرتی که شما (اروپایی‌ها) را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در قشون جنگیدن و فتح کردن و بکار بردن قوای عقلیه متبحرید و حال آنکه ما در جهل و شغب غوطه‌ور و به‌ندرت آتیه را در نظر می‌گیریم. مگر جمعیت و حاصل‌خیزی و ثروت مشرق زمین از اروپا کمتر است؟ یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما می‌تابد تأثیرات مفیدش در سر ما کمتر از شماست؟ یا خدایی که مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکسان است خواسته شما را بر ما برتری دهد؟ گمان نمی‌کنم. اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم.» این پرسش‌ها نقطهٔ آغاز مواجههٔ شعور ایرانی با آگاهی مدرن است».

طالب‌زاده تأکید کرد که که علت اینکه در پاسخ به پرسش «برتری آگاهی مدرن و ضعف آگاهی ایرانی ناشی از چیست؟» ناتوان بوده‌ایم این است که این پرسش هرگز به نحو اصیل مطرح نشده است.

او افزود: «امروز گسیختگی آگاهی ایرانی به نحو ظاهری پدیدار شده است و پرسش اصیل فلسفی برای آگاهی ایرانی این است که این گسیختگی که به صورت پیشینی در طول تاریخ اندیشه ایرانی ناپدیدار و پنهان باقی مانده بود و در مواجه و نسبت با مدرنیته آشکار شد چیست، از کجا ریشه گرفته و چگونه می‌توان بر آن غلبه کرد؟ برای پاسخ به این پرسش و پدیدار کردن مجدد چنین امر ناپدیداری، لازم است که سنت اندیشه ایرانی را از نو، بازخوانی کرده و واسازی کنیم.» طالب‌زاده تاکید داشت که تا تاریخ اندیشه ایرانی-اسلامی از نو خوانده نشود امکان کشف پاسخ این پرسش وجود نخواهد داشت.

دبیر اسبق شورای تحول علوم انسانی با انتقاد از رویکرد کنونی در مطالعه فلسفه ایرانی-اسلامی گفت: «در حال حاضر، فلسفه به‌مثابه دکترین مطالعه می‌شود؛ یعنی سنت فلسفی به‌عنوان یک نظام آموزشی منتقل می‌شود که باید دست‌نخورده و کامل حفظ شود. این نگرش، فلسفه اسلامی را به میراثی تبدیل کرده که گویی به تمامیت خود رسیده و تنها وظیفهٔ ما شرح و انتقال گفته‌های گذشتگان است».

او معتقد بود که این رویکرد مانع از کشف کاستی‌ها و گسیختگی‌های بنیادین در اندیشه ایرانی شده است. طالب‌زاده گفت: «اگر قصد ما بازخوانی و واسازی آگاهی ایرانی است، باید از نگرش دکترین به فلسفه فاصله بگیریم و به آن به‌عنوان تاریخ آگاهی ایرانی بنگریم. تنها با این نگاه است که می‌توانیم به عمق گسیختگی‌ها پی ببریم.»

او تاکید کرد که ذات دکترین در حفظ و تقدیس نهفته است و نباید فارابی یا دیگر متفکران ایرانی-اسلامی را تنها به ستایش و تحسین محدود کنیم. به گفتهٔ او، فارابی و دیگر بزرگان فلسفه اسلامی باید از نو خوانده شوند تا بتوان از اندیشه آن‌ها برای حل مسائل امروز بهره گرفت.

طالب‌زاده در ادامهٔ سخنان خود، برای نشان دادن گسیختگی ریشه‌دار در تاریخ اندیشهٔ ایرانی، به فلسفهٔ فارابی پرداخت و گفت: «فارابی فلسفهٔ اسلامی را برای غلبه بر یک دوگانگی تأسیس کرد. این دوگانگی در فلسفهٔ فارابی میان پولیس یونانی و مدینه‌النبی پیامبر (ص) وجود داشت.»

او توضیح داد که فلسفهٔ اسلامی در حقیقت تلاش برای تجدید بنیان و رفع این دوگانگی است و این هدف از طریق تبیین مدینهٔ فاضله محقق می‌شود. مدینهٔ فاضله همان جهانی است که در آن تجربهٔ زیستن ایرانی مسلمان امکان‌پذیر است؛ جهانی که قوام هرگونه تجربهٔ زیستن معقول در آن بنا می‌شود و فلسفهٔ اسلامی به واسطهٔ آن شکل می‌گیرد.

طالب‌زاده تأکید کرد که فارابی برای پر کردن شکاف میان دوگانگی‌های پیش‌گفته، مفهوم «عقل فعال» را بنیان نهاد. او در آثار خود تلاش کرد تا میان عقل فعال و جبرئیل —که در تعالیم قرآنی معلم بشر شناخته می‌شود—اتحادی برقرار کند و این دو را با اثبات فلسفی یکسان بداند. به باور فارابی، عقل فعال همان ملک وحی است و فلسفهٔ اسلامی با یکی کردن این دو آغاز می‌شود.

وی در ادامه توضیح داد که عقل فعال از طریق فیلسوف، معلم بشر است. پیامبر از دیدگاه فارابی همان فیلسوف اعظم یا فیلسوف مطلق نامیده می‌شود، چرا که هم از طریق عقل و هم از طریق خیال با عقل فعال ارتباط برقرار می‌کند. این در حالی است که سایر فلاسفه تنها از طریق عقل به عقل فعال متصل می‌شوند.

به گفتهٔ طالب‌زاده، قوهٔ خیال در پیامبر جایگاهی ویژه دارد؛ درحالی‌که این قوه در فیلسوفان برگرفته از حس است، در پیامبر به‌طور مستقیم از عقل فعال نشأت می‌گیرد. اهمیت قوهٔ خیال پیامبر در آن است که مدینهٔ فاضله در این قوه شکل می‌گیرد، جایی که حکمت نظری و حکمت عملی به‌صورت تقصیلی با یکدیگر پیوند می‌خورند. این قوه، بنیان مدینهٔ فاضله را فراهم کرده و امکان تجربهٔ زیستن معقول را مهیا می‌کند.

او با تأکید بر نقش محوری قوهٔ مخیله در حفظ و پویایی مدینهٔ فاضله گفت: «قوهٔ خیال، که حافظ گذشته است، در عین حال با آینده نسبتی دارد. این قوه با حفظ شخصیت انسان، گذشته را به آینده پیوند می‌دهد و به‌واسطهٔ آن پیامبر می‌تواند قوانین را بر اساس تغییرات زمان و نیازها تنظیم کند. این ویژگی، عامل پویایی و تازگی مدینهٔ فاضله است.»

اما به گفتهٔ طالب‌زاده، با فقدان پیامبر و پس از او امامان، که واسطهٔ ارتباط میان جزییات و کلیات بودند، قوهٔ خیال متصل به عقل فعال نیز از بین می‌رود. در نتیجه، کلیات و جزییات از هم جدا شده و شکاف میان گذشته و آینده به وجود می‌آید. او توضیح داد: «در چنین شرایطی، وضع قوانین به ساحتی منتقل می‌شود که آینده را از دست می‌دهد و تنها با رجوع به کتب و منابع صورت می‌گیرد. فیلسوف نیز صرفاً به‌عنوان دریافت‌کننده و حافظ کلیات عمل می‌کند.

طالب‌زاده بر این باور است که این گسیختگی بنیادین در فلسفه فارابی وجود دارد و در ابن‌سینا و تمام فیلسوفان بعد از وی (به استثنای شیخ اشراق) نادیده انگاشته می‌شود. تا جایی که حکیم محقق سبزواری فیلسوف متاخر درجه اول در «اسرارالحکم» صریحاً بیان می‌کند که: «ما کار این جهانی را یکسره به علمای بزرگ واگذار می‌کنیم چرا که وظیفه ما چیز دیگری است.»

استاد تمام فلسفه دانشگاه تهران در پایان توضیح داد: «هنگامی‌که ما با جهان مدرن مواجه می‌شویم، جهانی که در آن حکمت نظری و عملی به‌طور کامل منطبق شده و تجربهٔ زیستن سامان‌یافته و معقولی دارد، این گسیختگی بر ما آشکار می‌شود. این گسیختگی بنیادین در فلسفهٔ ما همواره وجود داشته، اما در مواجهه با مدرنیته به وضوح بیشتری می‌رسد.» به گفتهٔ طالب‌زاده، این گسیختگی تا امروز ادامه یافته است.