شناسهٔ خبر: 70093391 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: دیپلماسی‌ایرانی | لینک خبر

در شرایط شکاف سیاسی داخلی مذاکرات بی‌نتیجه خواهد بود

صاحب‌خبر -

یک کارشناس مسائل بین الملل در گفتگو با خبرآنلاین گفت: ترامپ در حال حاضر با توجه به این که حزب دموکرات چندان قدرت ایستادگی در مقابلش ندارد و در عین حال کنگره هم در مقابل او ایستادگی نمی‌کند می‌تواند دست به رفتارهای انقلابی و ساختارشکننانه بزند. یکی از این رفتارها می‌تواند توافق با ایران باشد. اقدامی که دموکرات‌ها به دلایل رفتارهای نهادگرایانه‌شان و نگرانی‌های انتخاباتی‌شان نمی‌توانستند در کوتاه‌مدت و به سرعت انجام دهند. 

دور جدید مذاکرات هسته‌ای در ژنو آغاز شد ولی دورنمای آن خیلی شفاف نیست. علاوه بر این جایگاه اروپایی‌ها در شرایط فعلی نیز آن‌چنان تعیین‌کننده نیست. با وحید عابدینی، استاد علوم سیاسی دانشگاه آرکانزاس در مورد وضعیت فعلی سیاست‌خارجی ایران و دورنمای شرایط با توجه به روی کار آمدن دونالد ترامپ گپ و گفتی داشتیم که می‌توانید آن‌را در ادامه بخوانید.

اجازه بدهید که مصاحبه را با خبر آغاز دور جدید مذاکرات ایران و طرف‌های اروپایی آغاز کنیم. تا چه اندازه این مذاکرات حائز اهمیت و امیدوار کننده است؟

این مذاکرات از این منظر که توقف و بن بست مذاکرات در دو سال گذشته را می شکند امیدوار کننده است و چشم اندازی از آغاز مذاکرات هسته ای را ایجاد می کند. به خصوص که با تغییر دولت، اراده جدی تری برای شکل گیری مذاکرات ایجاد شده است. در عین حال مجید تخت روانچی، یکی از پرسابقه ترین و کارکشته ترین دیپلمات های حال حاضر ایران است و از حمایت دولت و نهادهای حاکمیتی برخوردار است. با این حال این که این مذاکرات موفق شود به عوامل متعددی مربوط می شود و صرف اراده ایران و تروئیکای اروپا برای آغاز مذاکرات به معنی نتیجه بخش بودن آن نیست.

مثلا چه عواملی؟‌

عوامل متعددی وجود دارد. یک عامل چنان که اشاره کردم اراده داخلی است که باید اجماعی بین نهادهای حاکمیتی برای پیشبرد مذاکرات و نتیجه گرفتن آن وجود داشته باشد. در شرایط شکاف سیاسی داخلی این مذاکرات بی نتیجه خواهد بود. هرچند ارزیابی من این است که در حال حاضر نوعی همگرایی بین نخبگان سیاسی وجود دارد که کشور نیاز به نوعی توافق و کاهش تنش ها برای آینده پیش رو دارد.

اما در کنار این و مهم تر، عوامل ساختاری هستند که به میزان قدرت و رفتار بازیگران بین المللی مربوط می شود. اگر بخواهیم این مذاکرات را با دو روند مذاکراتی قبلی ایران و غرب یعنی مذاکرات دوره آقای خاتمی و دوره آقای روحانی مقایسه کنیم، مهم‌ترین نکته این است که روابط ایران و اروپا در حال حاضر به هیچ وجه شباهتی با دو دوره قبل ندارد.

از چه منظر؟

هم از هم از منظر میزان قدرت و نفوذ اروپا و هم از جهت فضای روانی بین ایران و اروپا.

نکته مهم این است که اروپا در دفعات قبلی توافق با ایران ناتوانی خود را در جهت اجرای تعهداتش نشان داده است. هم در دولت آقای خاتمی و توافقنامه پاریس، و هم در مورد دولت آقای روحانی و برجام، اروپایی‌ها نتوانستند در مقابل آمریکا بایستند و تعهدات خود را اجرا کنند. این تجربیات قطعا به کاهش اهمیت و قدرت اروپا در چشم مقامات ایران انجامیده است.

در بعد روانی، از یک سو جنگ اوکراین بر این مذاکرات سایه انداخته است. اروپا ایران را در جنگ اوکراین دخیل می داند و این یکی از موضوعات تنش بین ایران و اروپا در سالهای گذشته بوده است. در دوره های قبل چنین موضوع تنشی وجود نداشت. در توییت انریکه مورا درباره دیدار با آقای روانچی هم اولین مسئله ای که مطرح شد این بود که ایران باید از حمایت از روسیه دست بردارد.

از سوی دیگر اروپایی‌ها در مواجهه با اعتراضات دو سال گذشته در ایران رویکرد تندی را در پیش گرفتند و این احتمالا در نگاه ایران به اروپا موثر بوده است. این هم احتمالا از مواردی باشد که بر مذاکرات کنونی سایه می‌اندازد و احتمالا اروپا همچنان بر مسائل حقوق بشری پافشاری خواهد کرد.

تجربه توافقات گذشته با اروپا و فضای روانی چه اثری بر رویکرد ایران خواهد گذاشت؟‌

با توجه به تجربیات توافقات قبلی، ایران بیش از گذشته متوجه این نکته خواهد شد که اروپا صرفا نقش میانجی گر را دارد و فاقد قدرت جدی در نظام بین الملل کنونی است که بتواند مانع از فشار آمریکا بر ایران شود و احتمالا این مسئله ایران را به سمت نوعی توازن بخشی و تنوعی بخشی در سیاست خارجی رهنمون خواهد کرد. هم در مورد روابط با همسایگان و منطقه و هم در تقویت روابط با شرق و هم رسیدن به شکلی از توافق پایدار با آمریکا.

به توافق با آمریکا اشاره کردید. اخیرا چند رسانه امریکایی به دیدار ایلان ماسک و ایروانی، رئیس هیئت نمایندگی ایران در نیویورک اشاره کرده است. سخنگوی وزارت خارجه ایران آن را تکذیب کرده، نظر شما در این باره چیست؟‌ آیا می توان انتظار چنین دیدارهایی را داشت؟

وقوع چنین دیداری اصلا عجیب نیست و اگر رخ داده باشد نشانه تلاش ایران برای ارتباط گرفتن مستقیم با ترامپ است که کاری بسیار ضروری و پر اهمیت است. در دوره اول هم ایران تلاش کرد که واسطه‌ها را کنار بزند و با ترامپ مستقیما ارتباط بگیرد ولی این اتفاق نیفتاد. ایلان ماسک یکی از افراد حلقه اصلی اطرفیان ترامپ است که به اهمیت ایران آگاه است و در عین حال برخلاف بسیاری از جمهوری خواهان، فاقد گرایش افراطی ضد ایران است. بنابراین،یا این اتفاق افتاده است که به نظر من مثبت است و یا یک شیطنت رسانه ای برای جلوگیری از وقوع چنین دیداری و اثرگذاری ماسک در رابطه با ایران بوده است.

ترامپ دور دوم، حتما با دور اول متفاوت است/ ایران به جای آن که بخواهد به تاریخ روابط ایران و آمریکا و مشکلات نهادینه شده در این روابط نگاه کند باید به شخص ترامپ، ایده ها و آمال او توجه کند/ ترامپ حتما می‌تواند برای ایران خطرساز باشد و در عین حال حتما می تواند فرصتی استثنائی باشد

برخی در ایران ترامپ امروز را همان ترامپ قبل می‌دانند و برخی دیگر او را متفاوت ارزیابی می‌کنند. برخی مدعی هستتند که او دیگر هندوانه سربسته نیست و قابل پیش بینی است پس ایران نباید هزینه های مشابه دور قبل در رابطه با او بدهد و وضعیت را پیش بینی کند. شما جزو تحصیل‌کردگان ایرانی هستند که هم دور قبل ترامپ در ایالات متحده بودید و هم انتخابات این دوره را مشاهده کردید. اگرچه باید منتظر عملکرد او ماند اما تا اینجای کار، با بررسی رفتار کارزارهای انتخاباتی اش و تیمی که چیده به نظرتان او ترامپ دور قبل را تکرار می‌کند یا نه؟

مهم‌ترین موضوع درباره ترامپ این است که سیاست‌ورزی ترامپ برخلاف بایدن بیش از آنکه مبتنی بر نهادها و رویه ها باشد مبتنی بر اراده و تصمیمات شخصی خود او با مشاوره حلقه اطرافیانش است. ترامپ دور اول تجربه ریاست جمهوری نداشت و خیلی بیشتر به رویه های سیاسی جمهوری خواهان و توصیه های آنها توجه می کرد. او اکنون خود بازیگر سیاسی کارآزموده است و اهمیت کمی به مشاوره ها و فشارهای ساختارهای سیاسی نهادینه شده (اصطلاحا استبلیشمنت) خواهد داد. بنابراین ایران به جای آن که بخواهد به تاریخ روابط ایران و آمریکا و مشکلات نهادینه شده در این روابط نگاه کند باید به شخص ترامپ، ایده ها و آمال او توجه کند. ترامپ حتما می‌تواند برای ایران خطرساز باشد و در عین حال حتما می تواند فرصتی استثنائی باشد. ترامپ در حال حاضر با توجه به این که حزب دموکرات چندان قدرت ایستادگی در مقابلش ندارد و در عین حال کنگره هم در مقابل او ایستادگی نمی‌کند می‌تواند دست به رفتارهای انقلابی و ساختارشکننانه بزند. یکی از این رفتارها می‌تواند توافق با ایران باشد. اقدامی که دموکرات‌ها به دلایل رفتارهای نهادگرایانه‌شان و نگرانی‌های انتخاباتی‌شان نمی‌توانستند در کوتاه‌مدت و به سرعت انجام دهند. 

مقاله ای در شورای روابط خارجی اتحادیه اروپا، در توضیح حامیان ترامپ در حوزه سیاست خارجی آنها را به سه دسته یا قبیله تقسیم بندی می کند: لجام زنندگان (Restrainers)، برتری جویان (Primacists)، و اولویت گرایان (Prioritisers). برتری جویان به دنبال استفاده بیشتر از نیروی نظامی آمریکا هستند و مخالف خروج آمریکا از افغانستان بودند و موافق حضور قدرتمندانه آمریکا در آسیا،‌ اروپا و خاورمیانه هستند.، در مقابل لجام زنندگان،‌ مخالف دخالت نظامی آمریکا در مناطق مختلف هستند و معتقدند آمریکا باید تمرکز خود را بر مشکلات داخلی و مسئله مرزهای جنوبی خود بگذارد. در میانه این دو اولویت گرایان  قرار می گیرند که معتقدند آمریکا باید به جای مداخله بی رویه در مناطق مختلف تمرکز خود را بر اولویت های سیاست خارجی  خود بگذارد.

تیم ترامپ که تاکنون انتخاب شده‌اند به شما چه تصویری از کابینه او می‌دهند؟ نقطه تمرکزش روی چیست؟

چنانچه اشاره کردم ترامپ نهادگرا نیست و بیش از آنکه حزبی و مبتنی بر یک ایده مشخصی در سیاست خارجی عمل کند بیشتر بر وفاداری شخصی به خود او تاکید می کند. بر اساس افرادی که تاکنون بر سمت های امنیتی و سیاسی انتخاب کرده در مجموع نمی توان تصویر یکدست و هارمونیکی از سیاست خارجی ترامپ ارائه داد.

مقاله ای در شورای روابط خارجی اتحادیه اروپا، در توضیح حامیان ترامپ در حوزه سیاست خارجی آنها را به سه دسته یا قبیله تقسیم بندی می کند: لجام زنندگان (Restrainers)، برتری جویان (Primacists)، و اولویت گرایان (Prioritisers). برتری جویان به دنبال استفاده بیشتر از نیروی نظامی آمریکا هستند و مخالف خروج آمریکا از افغانستان بودند و موافق حضور قدرتمندانه آمریکا در آسیا،‌ اروپا و خاورمیانه هستند.، در مقابل لجام زنندگان،‌ مخالف دخالت نظامی آمریکا در مناطق مختلف هستند و معتقدند آمریکا باید تمرکز خود را بر مشکلات داخلی و مسئله مرزهای جنوبی خود بگذارد. در میانه این دو اولویت گرایان  قرار می گیرند که معتقدند آمریکا باید به جای مداخله بی رویه در مناطق مختلف تمرکز خود را بر اولویت های سیاست خارجی  خود بگذارد.

با دقت در میان انتخاب شدگان توسط ترامپ، افرادی نزدیک به هر سه قبیله و یا جریان فکری می توان دید. هم مایک والتز و مارکو روبیو حضور دارند که به  برتری جویان نزدیک بوده اند، هم تولسی گبارد و جی. دی. ونس به جناح لجام زنندگان نزدیکند. گبارد از این منظر جالب است. او به خاطر جنگ طلبی دموکراتها از این حزب خارج شد و مخالف حمایت آمریکا از جنگ اوکراین است و از منتقدان ترور سردار سلیمانی بوده است. بنابراین،‌ به نظر می رسد ما در این دولت شاهد کشاکش این دو قبلیه یا جریان فکری در سیاست خارجی خواهیم بود؛ ولی در مجموع به نظر می‌رسد قدرت برتری جویان در مقایسه با دولت اول ترامپ کمتر شده است و نه تنها افراد شاخص آن نظیر بولتون و پومپئو حضور ندارند،‌ حتی مواضع اخیر والتز و روبیو هم به اولویت گرایان نزدیک شده است.

می توان ارزیابی کرد که با توجه به کشاکش این دو جریان، احتمالا نقطه ثقل دولت بر میانه یعنی اولویت گرایان قرار می گیرد و می‌توان تصور کرد که تمرکز دولت دوم ترامپ بر رقابت اقتصادی با چین متمرکز باشد. این موضوع از این جهت حائز اهمیت است که در حال حاضر بخش عمده ای از روابط اقتصادی ما به خصوص در زمینه فروش نفت، با چین است و فشار آمریکا بر چین می تواند از این منظر برای ما نیز دشواری هایی فراهم کند.

وضعیت سیاست خارجی امروز ایران به مراتب بیش از پیش به وضعیت منطقه گره خورده است. منطقه هم متاثر از اقدامات بنیامین نتانیاهو با همراهی امریکا است. در این شرایط فکر می‌کنید اگر ایران بخواهد مذاکره‌ای با امریکا را به پیش ببرد مسایل منطقه باید در آن دخیل باشد؟ اگر نباشد جریان مقاومت نسبت به این مذاکرات واکنش منفی نشان نخواهند داد؟ اساسا ایران می‌تواند مذاکراه منطقه‌ای با امریکا داشته باشد؟ از یک سو به دلیل واکنش تند داخلی و در دیگر سو به دلیل اینکه آیا جریان مقاومت نمایندگی ایران را می‌پذیرد، مثلا وزنه کشورهایی مانند قطر ، عربستان سعودی یا دیگران قوی تر نیست؟ 

بله، شرایط سیاست خارجی ایران دشوارتر از گذشته شده است و احتمالا در هر صورت مسائل منطقه را نمی‌توان از مسائل دیگر سیاست خارجی ایران جدا کرد. با توجه به دو تنوع جهت گیری های موجود در سیاست خارجی دولت ترامپ نمی توان قطعا گفت ولی با توجه به وجود گرایش ضد جنگ در خاورمیانه در دولت ترامپ، پتانسیل کاهش تنش های منطقه ای وجود دارد. ترامپ علاقه ای به جنگ در خاورمیانه ندارد و نمی خواهد بیش از این انرژی و سرمایه آمریکا در این منطقه خرج شود. احتمالا تردیدی نیست که ترامپ چندان دست نتانیاهو را در مقابل فلسطینی ها نخواهد بست ولی احتمالا تمایلی به شکل گیری یک جنگ منطقه ای نخواهد داشت و به نظر می رسد آتش بس کنونی را هم می توان در همین راستا ارزیابی کرد.

با این حال شرایط منطقه به قبل از ۷ اکتبر بر نمی گردد. تلاش ایران همچنان باید این باشد که با دیگر کشورهای منطقه به خصوص قطر و عربستان و حتی مصر و ترکیه برای مقابله با افراطی گری نتانیاهو در منطقه همکاری کند. موضوع فلسطین نباید فقط مسئله ایران باشد و دیگر کشورهای منطقه هم را هم باید در این زمینه دخیل کرد. به نظر می رسد فضای همکاری در بین کشورهای منطقه بیش از دهه های گذشته باشد. بنابراین  به نظر من سیاست منطقه گرایی که در دولت قبل آغاز شد باید به طور جدی در دولت جدید هم ادامه پیدا کند تا موضع نسبتا هماهنگی در میان کشورهای منطقه در قبال بحران غزه شکل گیرد.

ترامپ با معادله روسیه و اوکراین چه خواهد کرد؟

این سوال هم باز بستگی دارد به این که کدام جریان سیاسی در دولت ترامپ دست بالا را پیدا کند ولی از روند کنونی این‌گونه بر می آید که تلاش خواهدکرد جنگ اوکراین خاتمه یابد. او علاقه ای ندارد که پول آمریکا در اروپا و خرج امنیت اروپا شود. انتخاب ژنرال کیت کلاگ به عنوان نماینده ویژه در امور اوکراین نیز نوید پایان جنگ را می دهد. کلاگ در طرحی برای پایان جنگ اوکراین تاکید کرده است که آمریکا نباید در این جنگ درگیر می شد و این جنگ به زرادخانه تسلیحاتی آمریکا برای نبرد احتمالی با چین بر سر تایوان ضربه زده است. علاوه بر این بر اساس طرح کلاگ، اعطای وام به اوکراین هم مشروط به مذاکره با روسیه خواهد شد و عضویت اوکراین در ناتو به حالت تعلیق در خواهد آمد.

این رویکرد ترامپ در مقابل اوکراین و ناتو تاحد زیادی به نفع روسیه تمام خواهد شد و رویکرد گسترش ناتو به شرق کاهش خواهد یافت و اروپا ناچار خواهد شد نگرانی های امنیتی روسیه را بیشتر مد نظر قرار دهد.

اجازه دهید این موضوع را با اشاره به رویکرد پوتین نسبت به ترامپ ختم کنم. پوتین تلاش می کند با تعریف از هوش و تجربه ترامپ، توجه و اعتماد شخصی او را جلب کند. ممکن است این رویکرد پوتین هم در رویکرد ترامپ در مقابل اروپا و مسئله اوکراین موثر واقع شود.