نورنیوز-گروه بین الملل: در طول چهارده ماه گذشته و پس از عملیات توفانالاقصی معادلات منطقهای جدیدی در خاورمیانه برقرارشد که با نظم قبلی تفاوتهای اساسی دارد. به بیان دیگر میتوان معادلات منطقه را به پیش و پس از عملیات توفانالاقصی تقسیم نمود. نظم امنیتی منطقه آشوبزده خاورمیانه در حال دگرگونی است و هر یک از طرفین که بتواند در این کشاکش در جایگاه و وضعیت بهتری قرار بگیرد،
در نظم آتی منطقه سهم بیشتری از کیک قدرت خواهد داشت. لذا برای تحلیل دقیقتر این وضعیت، علاوه بر توجه به تحولات جاری در غزه، لبنان و سوریه، باید با رویکرد روابط بینالمللی، نگاهی کلیتر به تحولات چند سال اخیر نظام بینالملل داشته باشیم که بتوانیم تحولات را دقیقتر درک کنیم. برهمین اساس در ادامه این یادداشت سعی خواهیم کرد تا با آخرین تحولات رخ داده در منطقه شامات، چشماندازی درخصوص نظم آتی منطقه غرب آسیا ارایه دهیم. در سال ۲۰۲۰، ترامپ روند عادیسازی روابط اعراب با اسراییل را با کشورهای امارات متحده عربی، بحرین و مراکش آغاز کرد و این کشورها براساس توافق ابراهیم، روابط خود را با اسراییل به حالت عادی درآوردند؛ تداوم این روند در معامله بزرگ در دوران بایدن میرفت که به نقطه اوج رسیده و عربستانسعودی به عنوان مدعی رهبری جهان اسلام و جهان عرب، با شروطی این روند را بپذیرد. پذیرش حق غنیسازی در خاک سعودی، پیمان امنیتی با امریکا در سطح ناتو و دادن حق سرزمینی به فلسطینیان و عدم مطرح شدن بحثهای حقوق بشری ازجمله شروط محمد بن سلمان برای عادیسازی روابط با اسراییل بود. سعودی براساس اصل «موازنه مثبت» و برقراری توازن میان بلوکهای قدرت و تلاش داشت که در برقراری روابط خود با چین و امریکا توازن برقرار کرده و این در استقبال گرم عربستان از شی جینپینگ کاملا مشهود بود.
چین بازیگری است که طی دو دهه اخیر تلاش داشت که به صورت آرام و تدریجی و مسالمتآمیز میزان بازیگری خود را در منطقه خاورمیانه افزایش دهد. این تلاش به حدی رسید که این کشور با ایفای نقش میانجیگرانه، میانجی روابط ایران و عربستان گردید و این دو کشور پس از سالها تنش در روابط فیمابین، با توافق ۱۰ مارس تلاش کردند که روابط خود را عادیسازی نموده و سطح تنشها میان خود را مدیریت نمایند. پکن در تلاش است جای خود را در نظام بینالملل پیدا کند. البته چینیها هنوز در جایگاهی نیستند که در همه حوزهها بتوانند با امریکا رقابت داشته باشند، اما در برخی شاخصها با امریکا رقابت کرده و جایگاه خود را به عنوان یک قدرت بزرگ در نظام بینالملل تثبیت نمودند.
عادیسازی و توفانالاقصی
روند عادیسازی روابط اعراب با اسراییل به مرحلهای رسید که گروههای مقاومت فلسطینی به خصوص حماس را به این نتیجه رساند که اگر این روند به سرانجام برسد، آرمان و مساله فلسطین در میان افکار عمومی جهان عرب فراموش خواهد شد و این مقدمهای برای انجام عملیات توفانالاقصی بود. به عبارت دقیقتر عملیات توفانالاقصی را میبایست واکنشی به تسریع در روند عادیسازی روابط اعراب با اسراییل دانست. البته این برآورد چندان هم بیراه نبود، چراکه دادن امتیاز سرزمینی به فلسطینیان و توقف شهرکسازی صهیونیستها عملا جزو شروط پایانی عربستان برای عادیسازی نیست و اگر امریکا شروط دیگر را میپذیرفت و عملیاتی میکرد، به احتمال فراوان توافق تاریخی میان ریاض-تلآویو برقرار میشد.
نکته مهم دیگر، پیوست اقتصادی و امنیتی این روند بود که آن را در کریدور عرب-مد میتوان مشاهده کرد. این کریدور از هند به عنوان متحد امریکا در منطقه شبهقاره آغاز و از امارات و عربستان گذشته و از آنجا وارد اردن و سپس سرزمینهای اشغالی و از آنجا به اروپا میرود. هدف اصلی این کریدور، مهار چین و ایجاد آلترناتیو برای مسیر یک کمربند یک جاده چین (بی.آر.آی) میباشد. به واسطه حضور امارات، عربستان و اسراییل در این کریدور و مزایای اقتصادی آن برای این کشورها، عادیسازی در دل این کریدور قرار دارد. البته به سرانجام رسیدن این کریدور هم محل ابهام است و موانع زیادی بر سر بهسرانجام رسیدن آن وجود دارد.
روند مورد اشاره حماس را به این نتیجه رساند که عملیات توفانالاقصی را انجام داده و این عملیات شکست عملیاتی سنگینی برای اسراییل بود و رژیم صهیونیستی را به این سمت سوق داد که برای احیای بازدارندگیاش قدم برداشته و به سمت از بین بردن توان رزمی و نظامی حماس حرکت نماید. جنایات 14 ماه اخیر اسراییل در غزه و ترور فرماندهان و رهبران ارشد حماس، به خوبی این مساله را نشان میدهد.
حزبالله لبنان از همان ابتدای شروع جنگ با منطق وحدت ساحات و حمایت از مردم غزه و برای فشار بر اسراییل برای پذیرش آتشبس و درگیر کردن بخشی از توان رزم اسراییل، تبادل آتش محدود و کنترلشدهای را علیه اسراییل در جبهه شمالی آغاز نمود و توانست تعداد بسیاری از ساکنان شمال سرزمینهای اشغالی را آواره کند. برآورد رهبر و فرماندهان حزبالله آن بود که این توافق میتواند اسراییل را مجبور به پذیرش آتشبس نماید، اما در عمل نتانیاهو مسیر دیگری را پیمود و علیرغم فشارهایی که برای آزادی اسرا و بازگشت آوارگان در داخل و از سوی اپوزیسیون داشت، نه تنها به سمت آتشبس حرکت نکرد، بلکه سطح درگیریها را گسترش داد. حتی در داخل کابینه نتانیاهو نیز پیرامون چند و چون ادامه جنگ اختلافنظر وجود داشت، افرادی همچون گالانت به عنوان وزیر جنگ رویکرد متفاوتی نسبت به وی داشتند که درنهایت گالانت برکنار گردید.
نتانیاهو بعد از فراغت از جبهه غزه سطح درگیریها در جبهه لبنان را بالا برد و پس از عملیات تروریستی انفجار پیجرها عملا جنگ میان حزبالله و اسراییل وارد مرحله جدیدی گردید و پس از آن فرماندهان ارشد حزبالله و گردان رضوان و شهید سیدحسن نصرالله، دبیرکل این حزب را ترور نمود و عملیات زمینی را در جنوب لبنان آغاز کرد. البته همانطور که پیشبینی میشد توان رزم حزبالله قابل مقایسه با حماس نبود و حتی در خلأ فرماندهان ارشد، حزبالله توانست ضربات سنگینی به اسراییل بزند. طرفین منازعه به سمت آتشبس حرکت کرده و قطعنامه ۱۷۰۱ مبنای توافق آتشبس قرار دادند. اما تنها یک روز پس از آن، تحولات سوریه وارد مرحله جدیدی گشت و ترکیه به عنوان یک دولت آونگی با حمایت از تحریرالشام، زمینه باز شدن جبهه جدیدی در منطقه را به وجود آورد.
درنهایت باید گفت که نظم جدید منطقه در حال شکلگیری است و گویی نظم امریکایی حاکم بر نظام بینالملل اراده نموده که جبهه مقاومت به رهبری ایران را تضعیف نماید و حتی در فراتر از منطقه نیز رفتار اروپاییها، نشان از این دارد که ایشان بنا دارند با اعمال تحریمهای هواپیمایی و کشتیرانی، امتیازات بیشتری از ایران بگیرند. طبیعتا فرجام این جنگ سرنوشت نظم جدید در منطقه را مشخص خواهد نمود و ایران میبایست با استفاده از ابزارهایی که دراختیار دارد بتواند سهم بیشتری را از این نظم برای خود به دست آورد.
*کارشناس ارشد مسائل خاورمیانه
∎