شناسهٔ خبر: 70094119 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اطلاعات | لینک خبر

راز چرخش بن‌سلمان به سمت ایران فاش شد!

هیچ نشانه‌ای وجود ندارد که اثبات کند سعودی‌ها ناگهان به ایرانی‌ها اعتماد کرده‌اند، اما آنها نمی‌خواهند هیچ بهانه‌ای به دست ایران بدهند تا آنچه را که سعودی‌ها در داخل کشور انجام می‌دهند با ناکامی و شکست مواجه شود.

صاحب‌خبر -

دنیای اقتصاد نوشت: نشریه معتبر فارن‌پالیسی در یادداشتی به راز چرخش واقعی ولیعهد عربستان سعودی در قبال ایران پرداخته است و با رد دلایلی چون معامله با ترامپ بر سر پیمان دفاعی یا عادی‌سازی روابط با اسرائیل، معتقد است که دلیل اصلی این چرخش و تحول، تضمین ثبات در داخل کشور است.

بنابراین تمایل به سمت ایران، در واقع یکی از راه‌های دوری از بحران و هرج‌ومرج در خارج از مرزهای عربستان سعودی و محافظت از پروژه اقتصادی این کشور است که به متغیر ایران بازمی‌گردد.

نشریه «فارن پالیسی» در مقاله‌ای به قلم «استیون کوک» نوشت، علت تغییر لحن محمد بن‌سلمان در مورد تهران، چندان هم گیج‌کننده نیست. یازدهم نوامبر بود که بن‌سلمان در جریان اجلاس سران کشورهای اسلامی در ریاض، از جامعه جهانی (بخوانید ایالات متحده) درخواست کرد اسرائیل را وادار کند به حاکمیت کشور دوست، جمهوری اسلامی ایران احترام بگذارد و از هرگونه تعرض به قلمرو این کشور پرهیز کند.

وی در همان گردهمایی، اقدامات ارتش اسرائیل در نوار غزه را نسل‌کشی دسته‌جمعی توصیف کرد.اتخاذ چنین مواضعی از جانب بن‌سلمان البته با تصویری که من و همکارانم از او در واشنگتن در ذهن خود داشتیم در تضاد بود. به همین دلیل بود که این سوال در ذهن بسیاری مطرح شد که «بن‌سلمان به چه می‌اندیشد؟»

به نظر می‌رسد سخنان محمد بن‌سلمان در اجلاس مذکور، یک تغییر کیفی باشد. چرا که هنوز اظهارات و اشارات مختلف او به سیاست‌های ایران را فراموش نکرده‌ایم.پس دلیل این چرخش چه می‌تواند باشد؟ آیا سعودی‌ها در حال تغییر موضع خود هستند؟ من تلاش کرده‌ام برای توضیح و تعریف این شرایط از سه نظریه کمک بگیرم.اول، این یک ابتکار و مقدمه برای مذاکرات جدید با دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور منتخب بر سر دستیابی یک پیمان امنیتی است که از دیرباز بین دو کشور مورد بحث بوده است.

ممکن است محمد بن‌سلمان به سمت ایران متمایل شده باشد، اما باید گفت این سیاست همواره با نوعی بدبینی همراه بوده است. بهبود روابط ایران و عربستان، اگر فقط در سطح گفتار و کلام باشد، همزمان با اظهارات مقامات تیم انتقالی ترامپ که وعده اعمال مجدد «فشار حداکثری» بر ایران را می‌دهند، می‌تواند بخشی از یک راهبرد برای کسب منافع حداکثری از تیم ترامپ باشد تا در عوض سعودی‌ها در سمت ایالات متحده باقی بمانند. این سیاست تقریبا به مثابه آن است که ولیعهد عربستان در یک بازی قمار می‌گوید: «بسیار خوب، آقای رئیس‌جمهور منتخب، شما فکر می‌کنید یک مذاکره‌کننده چیره دست هستید. خوب من هم کارت‌های بازی خود را دارم. بیاید بازی کنیم تا ببنیم دست چه کسی پر تر است.‌»‌من برای چند روز به این نظریه باور داشتم.

اما در نهایت، با توجه ‌به واقعیت‌های موجود، احساس خوبی نسبت به آن نداشتم. تلاش برای کسب منافع حداکثری از مقامات ارشد ایالات متحده از طریق ابراز سیاست حسن‌نیت با ایران، کاری است که رجب طیب اردوغان، رئیس‌جمهور ترکیه در دهه ۲۰۱۰ انجام داد، اما من به یاد نمی‌آورم که سعودی‌ها هرگز از آن پیروی کرده باشند. محمد بن‌سلمان می‌تواند از اردوغان درس بگیرد؛ اما به نظر می‌رسد او از این سبک سیاست‌ورزی تبعیت نمی‌کند. دوم، باور اینکه محمد بن‌سلمان با حرکت به سمت ایران از اسرائیل و احتمال عادی‌سازی دوری می‌کند، قانع‌کننده‌تر به نظر می‌رسد. توحش و بربریت حملات نظامی اسرائیل در نوار غزه، خشم بسیاری را در عربستان سعودی برانگیخته است. من و همکارانم در سفری که اخیرا داشتیم، هدف بارانی از انتقادات بابت عملکرد دولت بایدن نسبت به کشتار مردم غزه قرار گرفتیم. کلمه «شرم‌آور» حداقل در یکی از این مکالمات پرحاشیه مطرح شد.

این قطعا باید بخشی از تفکر محمد بن‌سلمان باشد. ولیعهد سعودی، حاکم بلامنازع عربستان است؛ اما از تیغ تیز و برنده انتقادات افکار عمومی مصون و مبری نیست. باتوجه‌ به عمق خشم مردم از ویرانی غزه، موضوع عادی‌سازی با اسرائیل در کوتاه‌مدت تامین‌کننده منافع او نبود و چیزی جز دردسر و دشواری برای او به همراه نخواهد آورد.

استفاده ولیعهد سعودی از کلمه «نسل‌کشی» همچنین هشداری آشکار برای دولت آینده ترامپ است که به عادی‌سازی روابط بین اسرائیل و عربستان سعودی به‌عنوان الحاقیه توافق‌نامه ابراهیم اهمیت زیادی می‌دهد. در شرایطی که شهرک‌نشینان اسرائیلی به این باور رسیده‌اند که ترامپ مانع الحاق کرانه باختری نخواهد شد، هیچ راهی وجود ندارد که رهبران سعودی بخواهند با بحث عادی‌سازی همراه شوند.

در نهایت، قانع‌کننده‌ترین توضیح برای تغییر ظاهری مواضع محمد بن‌سلمان را می‌توان به این شکل صورت‌بندی کرد که بعد از مداخله در جنگ داخلی یمن، محاصره قطر، وادارکردن نخست‌وزیر لبنان به استعفا، حمایت از مخالفان در لیبی و دست‌نیافتن به هیچ یک از اهداف خود، ولیعهد سعودی به این نتیجه رسیده است که هدایت رویدادهای منطقه‌ای به‌دلخواه و خواست او، در حوزه اختیار او نیست. در عوض، او اکنون به دنبال تضمین ثبات در داخل کشور است. گرویدن به سمت ایران، در واقع یکی از راه‌های دوری از بحران و هرج‌ومرج در خارج از مرزهای عربستان سعودی است.

این تغییر برای محمد بن‌سلمان از درجه اهمیت بالایی برخوردار است، زیرا او صدها میلیارد دلار برای شکل‌دادن به آینده عربستان سعودی صرف می‌کند. اکنون که او این همه روی این پروژه‌ها سرمایه‌گذاری کرده است، رویکرد عاقلانه آن است که به دنبال ایجاد ثبات در عرصه اقتصادی و سیاسی باشد تا موفقیت آنها را تضمین کند. حتی اگر مجبور باشد در این مسیر تن به انجام خیلی کارهای ناخوشایند بدهد.

هیچ نشانه‌ای وجود ندارد که اثبات کند سعودی‌ها ناگهان به ایرانی‌ها اعتماد کرده‌اند، اما آنها نمی‌خواهند هیچ بهانه‌ای به دست ایران بدهند تا آنچه را که سعودی‌ها در داخل کشور انجام می‌دهند با ناکامی و شکست مواجه شود.

درگذشته‌ای نه‌چندان دور، سیاست سعودی‌ها، پول‌پاشی و پخش دلارهای نفتی بود تا سایه مشکلات را از پادشاهی سعودی دور کنند. امروز هم رگه‌هایی از سیاست فوق در شکل و نوع رابطه با ایران به چشم می‌خورد.

هنگامی که بن‌سلمان از جهان خواست تا اسرائیل را مهار کنند، به‌صراحت اعلام کرد که ایران را عضوی از خانواده سعودی (البته بدون کیسه‌های پول نقد) می‌داند. از جایگاهی که ولیعهد سعودی تحولات منطقه را رصد می‌کند، نوع سیاست سعودی‌ها در رابطه ‌با ایران به معنی چرخش به سمت تهران نیست؛ بلکه چرخش برای تضمین و حفظ منافع عربستان سعودی است.

دنیای اقتصاد نوشت: نشریه معتبر فارن‌پالیسی در یادداشتی به راز چرخش واقعی ولیعهد عربستان سعودی در قبال ایران پرداخته است و با رد دلایلی چون معامله با ترامپ بر سر پیمان دفاعی یا عادی‌سازی روابط با اسرائیل، معتقد است که دلیل اصلی این چرخش و تحول، تضمین ثبات در داخل کشور است.

بنابراین تمایل به سمت ایران، در واقع یکی از راه‌های دوری از بحران و هرج‌ومرج در خارج از مرزهای عربستان سعودی و محافظت از پروژه اقتصادی این کشور است که به متغیر ایران بازمی‌گردد.

نشریه «فارن پالیسی» در مقاله‌ای به قلم «استیون کوک» نوشت، علت تغییر لحن محمد بن‌سلمان در مورد تهران، چندان هم گیج‌کننده نیست. یازدهم نوامبر بود که بن‌سلمان در جریان اجلاس سران کشورهای اسلامی در ریاض، از جامعه جهانی (بخوانید ایالات متحده) درخواست کرد اسرائیل را وادار کند به حاکمیت کشور دوست، جمهوری اسلامی ایران احترام بگذارد و از هرگونه تعرض به قلمرو این کشور پرهیز کند.

وی در همان گردهمایی، اقدامات ارتش اسرائیل در نوار غزه را نسل‌کشی دسته‌جمعی توصیف کرد.اتخاذ چنین مواضعی از جانب بن‌سلمان البته با تصویری که من و همکارانم از او در واشنگتن در ذهن خود داشتیم در تضاد بود. به همین دلیل بود که این سوال در ذهن بسیاری مطرح شد که «بن‌سلمان به چه می‌اندیشد؟»

به نظر می‌رسد سخنان محمد بن‌سلمان در اجلاس مذکور، یک تغییر کیفی باشد. چرا که هنوز اظهارات و اشارات مختلف او به سیاست‌های ایران را فراموش نکرده‌ایم.پس دلیل این چرخش چه می‌تواند باشد؟ آیا سعودی‌ها در حال تغییر موضع خود هستند؟ من تلاش کرده‌ام برای توضیح و تعریف این شرایط از سه نظریه کمک بگیرم.اول، این یک ابتکار و مقدمه برای مذاکرات جدید با دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور منتخب بر سر دستیابی یک پیمان امنیتی است که از دیرباز بین دو کشور مورد بحث بوده است.

ممکن است محمد بن‌سلمان به سمت ایران متمایل شده باشد، اما باید گفت این سیاست همواره با نوعی بدبینی همراه بوده است. بهبود روابط ایران و عربستان، اگر فقط در سطح گفتار و کلام باشد، همزمان با اظهارات مقامات تیم انتقالی ترامپ که وعده اعمال مجدد «فشار حداکثری» بر ایران را می‌دهند، می‌تواند بخشی از یک راهبرد برای کسب منافع حداکثری از تیم ترامپ باشد تا در عوض سعودی‌ها در سمت ایالات متحده باقی بمانند. این سیاست تقریبا به مثابه آن است که ولیعهد عربستان در یک بازی قمار می‌گوید: «بسیار خوب، آقای رئیس‌جمهور منتخب، شما فکر می‌کنید یک مذاکره‌کننده چیره دست هستید. خوب من هم کارت‌های بازی خود را دارم. بیاید بازی کنیم تا ببنیم دست چه کسی پر تر است.‌»‌من برای چند روز به این نظریه باور داشتم.

اما در نهایت، با توجه ‌به واقعیت‌های موجود، احساس خوبی نسبت به آن نداشتم. تلاش برای کسب منافع حداکثری از مقامات ارشد ایالات متحده از طریق ابراز سیاست حسن‌نیت با ایران، کاری است که رجب طیب اردوغان، رئیس‌جمهور ترکیه در دهه ۲۰۱۰ انجام داد، اما من به یاد نمی‌آورم که سعودی‌ها هرگز از آن پیروی کرده باشند. محمد بن‌سلمان می‌تواند از اردوغان درس بگیرد؛ اما به نظر می‌رسد او از این سبک سیاست‌ورزی تبعیت نمی‌کند. دوم، باور اینکه محمد بن‌سلمان با حرکت به سمت ایران از اسرائیل و احتمال عادی‌سازی دوری می‌کند، قانع‌کننده‌تر به نظر می‌رسد. توحش و بربریت حملات نظامی اسرائیل در نوار غزه، خشم بسیاری را در عربستان سعودی برانگیخته است. من و همکارانم در سفری که اخیرا داشتیم، هدف بارانی از انتقادات بابت عملکرد دولت بایدن نسبت به کشتار مردم غزه قرار گرفتیم. کلمه «شرم‌آور» حداقل در یکی از این مکالمات پرحاشیه مطرح شد.

این قطعا باید بخشی از تفکر محمد بن‌سلمان باشد. ولیعهد سعودی، حاکم بلامنازع عربستان است؛ اما از تیغ تیز و برنده انتقادات افکار عمومی مصون و مبری نیست. باتوجه‌ به عمق خشم مردم از ویرانی غزه، موضوع عادی‌سازی با اسرائیل در کوتاه‌مدت تامین‌کننده منافع او نبود و چیزی جز دردسر و دشواری برای او به همراه نخواهد آورد.

استفاده ولیعهد سعودی از کلمه «نسل‌کشی» همچنین هشداری آشکار برای دولت آینده ترامپ است که به عادی‌سازی روابط بین اسرائیل و عربستان سعودی به‌عنوان الحاقیه توافق‌نامه ابراهیم اهمیت زیادی می‌دهد. در شرایطی که شهرک‌نشینان اسرائیلی به این باور رسیده‌اند که ترامپ مانع الحاق کرانه باختری نخواهد شد، هیچ راهی وجود ندارد که رهبران سعودی بخواهند با بحث عادی‌سازی همراه شوند.

در نهایت، قانع‌کننده‌ترین توضیح برای تغییر ظاهری مواضع محمد بن‌سلمان را می‌توان به این شکل صورت‌بندی کرد که بعد از مداخله در جنگ داخلی یمن، محاصره قطر، وادارکردن نخست‌وزیر لبنان به استعفا، حمایت از مخالفان در لیبی و دست‌نیافتن به هیچ یک از اهداف خود، ولیعهد سعودی به این نتیجه رسیده است که هدایت رویدادهای منطقه‌ای به‌دلخواه و خواست او، در حوزه اختیار او نیست. در عوض، او اکنون به دنبال تضمین ثبات در داخل کشور است. گرویدن به سمت ایران، در واقع یکی از راه‌های دوری از بحران و هرج‌ومرج در خارج از مرزهای عربستان سعودی است.

این تغییر برای محمد بن‌سلمان از درجه اهمیت بالایی برخوردار است، زیرا او صدها میلیارد دلار برای شکل‌دادن به آینده عربستان سعودی صرف می‌کند. اکنون که او این همه روی این پروژه‌ها سرمایه‌گذاری کرده است، رویکرد عاقلانه آن است که به دنبال ایجاد ثبات در عرصه اقتصادی و سیاسی باشد تا موفقیت آنها را تضمین کند. حتی اگر مجبور باشد در این مسیر تن به انجام خیلی کارهای ناخوشایند بدهد.

هیچ نشانه‌ای وجود ندارد که اثبات کند سعودی‌ها ناگهان به ایرانی‌ها اعتماد کرده‌اند، اما آنها نمی‌خواهند هیچ بهانه‌ای به دست ایران بدهند تا آنچه را که سعودی‌ها در داخل کشور انجام می‌دهند با ناکامی و شکست مواجه شود.

درگذشته‌ای نه‌چندان دور، سیاست سعودی‌ها، پول‌پاشی و پخش دلارهای نفتی بود تا سایه مشکلات را از پادشاهی سعودی دور کنند. امروز هم رگه‌هایی از سیاست فوق در شکل و نوع رابطه با ایران به چشم می‌خورد.

هنگامی که بن‌سلمان از جهان خواست تا اسرائیل را مهار کنند، به‌صراحت اعلام کرد که ایران را عضوی از خانواده سعودی (البته بدون کیسه‌های پول نقد) می‌داند. از جایگاهی که ولیعهد سعودی تحولات منطقه را رصد می‌کند، نوع سیاست سعودی‌ها در رابطه ‌با ایران به معنی چرخش به سمت تهران نیست؛ بلکه چرخش برای تضمین و حفظ منافع عربستان سعودی است.