«مسائل اصلی فلسفه» نوشته الیوت سوبر، درآمدی بر فلسفه برای عموم است. سوبر بیش از آنکه بخواهد به چیستی فلسفه بپردازد، در این کتاب از این موضوع میگوید که فلسفه چه چیزی نیست. از نظر این مؤلف، فلسفه به بنیادیترین باورهای ما درباره خودمان و جهانی که در آن ساکنیم میپردازد. سوبر در پیامی بهمناسبت نشست نقد و بررسی کتابش که در مؤسسه شهرکتاب برگزار شد، میگوید نوشتن کتاب «مسائل اصلی فلسفه» را در اواخر دهه ۱۹۸۰ آغاز میکند، یعنی پس از آنکه دو کتاب در فلسفه زیستشناسی با عنوانهای «ماهیت انتخاب» و «بازسازی گذشته؟» منتشر کرده بود. «با خودم گفتم شاید فکر بدی نباشد که درسگفتارهایم را که سالها در دوره مقدماتی کارشناسی تدریس کردهام به کتاب تبدیل کنم. تا حدی به این دلیل این طرح را انتخاب کردم که نگران بودم طرح کتاب دیگری به ذهنم نرسد. اگر طرح کتاب جدیدی برای کار روی آن نمیداشتم باید با وقتم چه میکردم؟ مخاطب آن دوره و این کتاب دانشجویانی بودند که تاکنون هرگز فلسفه نخوانده بودند. نام آن دوره «۱۰۱» بود و هست. در مدیسون دورهای با درجه پایینتر از این در فهرست دورهها وجود ندارد. در تدریس این دوره فهمیدم که فلسفه دین جای خوبی برای آغاز است. دانشجویان از قبل افکاری درباره این موضوع دارند... بهعلاوه، شروع کردن با موضوعی که برای دانشجویان هم جذاب بود هم آشنا، شروع کردن دوره با فلسفه دین بستر مناسبی بود برای معرفی ایدههایی از منطق مقدماتی -مثل مفهوم اعتبار قیاسی، ایده اینکه جملهها و استدلالها ویژگیای با نام «صورت منطقی» دارند، و چند ایده درباره استدلال غیرقیاسی. در زندگی روزانه واژه «ادعا» (استدلال) از خشم و نزاع حکایت میکند؛ در فلسفه یک «ادعا» چیز جذابی است، چیزی است که دربارهاش بحث میشود، ارزیابی و شاید هم از آن لذت برده میشود». اهمیت کتاب سونر، پیوند مسائل روزمره با فلسفه است. رضا یعقوبی، مترجم کتاب نیز در این نشست میگوید مخاطب میتواند مسائل این کتاب را با مسائل روزمره خود ارتباط دهد و این مهم است که فرد فلسفهای میخواند که با موقعیتهای زندگی روزانه ارتباط برقرار کند یا فلسفهای بسیار درونی را دنبال کند، چراکه در جوامع انسدادی روی آوردن به فلسفه و حتی گاهی روی آوردن به علم بیشتر حکم مخدر را دارد، چراکه شخص میخواهد از محیط اطرافش غافل شود. بنابراین او باور دارد فلسفهای که شخص در جامعه بسته (بدون راه تغییر) دنبال میکند با فلسفهای که در جامعهای دموکراتیک دنبال میکند (که شخص در آن میتواند چیزهایی را تغییر بدهد) خیلی متفاوت است. «باور من بر این است که ما اکنون فلسفه را باید با نگاه تمدنی ببینیم و توجه کنیم که فلسفه به رشد تمدن چه کمکی میکند. از دوره باستان هم همینطور بوده است. علوم زیادی از دل فلسفه بیرون آمدهاند و از آن جدا شدهاند، چنانکه برخی فلسفه را مادر علوم یا ملکه علوم و برخی دیگر قابله علوم یا خدمتگزار علوم مینامند، اما ما زمانی میتوانیم طوری با فلسفه برخورد بکنیم تا به درد جامعه بخورد که با نگاه پیشرفت تمدن به آن بنگریم».