اگر «منِ او» را معروفترین رمان رضا امیرخانی بنامیم، اغراق نکردهایم. داستان مربوط به زندگی فردی به نام علی فتاح است و عشق پاک او با دختر خدمتکار خانوادهاش به نام مهتاب که به دلیل اعتقاد علی به عشقی پاک تا زمانی که از عشق راستین خود مطمئن نشده از ازدواج امتناع میکند و در خلال داستان از راهنماییهای درویشی مصطفی نام، از سلسلهای نامعلوم کمک میگیرد که نقش مهمی در داستان نیز دارد. این داستان عاشقانه در سال ۱۳۷۹ یکی از سه کتاب برگزیده منتقدان مطبوعات بود و مورد استقبال گسترده مردم قرار گرفت. این اثر به دلیل تحقیقات گسترده نویسنده درباره شرایط زندگی ایران دهه بیست، از غنای فرهنگی بالایی برخوردار است و به زبانهای عربی، روسی و اندونزیایی ترجمه شده است.
داستان این کتاب از زبان دو شخصیت روایت میشود: علی فتاح و رضا امیرخانی. این جابهجایی راوی، ممکن است در ابتدا برای شما گیجکننده باشد، اما با پیش رفتن داستان به یکی از جذابیتهای آن تبدیل میشود. امیرخانی گاه همدرد علی میشود، گاه راهنما و گاه شاهدی برای هرآنچه که علی نمیتواند ببیند. ویژگی دیگر این اثر، وجود شخصیتهای فرعی اما مستقلی است که هر کدام نقشی پررنگ در رابطه پیچیده اما پاک علی و مهتاب ایفا میکنند. مهمترین آنها درویش، مردی دنیادیده است که حکم مرشد علی را دارد. مریم -خواهر علی- فرد دیگری است که به دلیل دوستی با مهتاب، تنها حضورش برای زنده کردن احساسات علی کافی است و در درجه بعد سایر اعضای خانواده و محله که هر کدام آینه بخشی از وجود علی هستند و دورهای از زندگی او را به ما نشان میدهند.
برشی از کتاب: «تنها بنایی که اگر بلرزد، محکمتر میشود، دل است! دلِ آدمیزاد. باید مثلِ انار چلاندش، تا شیرهاش در بیاید... حکماً شیرهاش هم مطبوعه... .»