سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) -سید علی زیدی: ««دارخلو» از همان روی جلدش قصهگو است. از همان لحظه اول که به جلد نگاه میکنی و در حال و چپ و راست کردنی تا آن واژۀ غریب روی جلد را بخوانی قصه شروع میشود. کمی بعد توجهت به یک تصویر مبهم جلب میگردد. با مقداری سروکله زدن با آنهم کمکم به نتیجه میرسی که درختی در دوردست قرار دارد و جلوی آن درخت چهارپایی البته در نگاه اول مجهولالهویه.
کمی که چشمت را باز و بسته میکنی مردد میشوی بین اینکه جلد را مزین کردند به تمثال گوزنی یا گاوی که سر آخر با ورق اول قصه تکلیفت روشن میشود که تمثال از آن گاو است و قصه نیز همچنین.
داستان ایمان اویسی در «دارخَلو» چند رشته دارد که این رشتهها در یکجا یکدیگر را قطع میکنند؛ نقطۀ تلاقی رشتههای قصه روستای چشمه سردی است. اهالی روستا هرکدام ماجرای خودشان را دارند، سرشان به پستی بلندی زندگی خودشان گرم است، بعضاً هم اسراری در سینه حمل میکنند و گهگداری نیز پرشان به پر یکدیگر نیز گیر میکند.
نویسنده به فراخور داستانش بعضاً ناخنکی به احوالات بعضی از اهالی میزند اما گره و محور اصلی روایتش ماجرای خانوادهای در این روستاست که هشتشان گرو نهشان است و با سختی و هزار زحمت چرخ زندگانی را میچرخانند و در حین چرخاندن اتفاقی قوز را بالای قوز قرار میدهد و اوضاعشان را بحرانی میکند.
ظاهراً در کل روستای چشمه سردی یک گاو زابلی ناب تک پیدا میشده که از آن این خانواده بوده که ازقضای روزگار، خدا بیخبری دست به سرقتش میبرد و اولین گره قصۀ ایمان اویسی را ایجاد میکند و باقی ماجرا هم که میماند با شما و همتتان.
اگر بعض از ظرافتهای ادبی و برخی از واژگان ناآشنای گاهی بدون ترجمه را فاکتور بگیریم، «دارخَلو» روان است. قصه ریتم و ضرب خوبی دارد و کندی یقهگیرش نمیشود. قصه باوجود چندخطی بودن و معرفی اشخاص و اسامی متعدد، مخاطب را بین ماجراها و اسامی گیج نمیکند و بسان جورچینی نمنم برای مخاطب یک تصویر کلی از وقایع میسازد. اما فراتر از همۀ اینها، مهمترین نقطه قوت «دارخَلو» و آن چیزی که نمیگذارد کتاب را نصف و نیمه به کتابخانهات مرجوع کنی، شخص نویسنده است.
ایمان اویسی، قصه گفتن را بلد است. اکثر خطوط «دارخَلو» تنه به تنۀ واقعیت میزنند. آدمها نه سفیدند و نه سیاه، گاهی خوبند، گاهی بدند و بهصورت کلی معمولیاند. البته گاهی دوز خوبی و بدیشان غالب و مغلوب میشود ولی بههیچوجه به سمت ابرقهرمان و ضدقهرمان شدن نمیروند. حالا در چنین فضای شبه واقعیای که گاه مخاطب را بین واقعیت و خیال مردد میکند، اویسی دست به قلم شده تا از گمشدن چند گاو برای اهالی این روستا قصه بسازد و انصافاً هم از پس این کار برآمده.
قوت دیگر نویسنده در تصویرسازی و پرداخت جزئیات است. در برخی ورقهای کتاب آنقدر تصاویر، دقیق روی خطوط پیاده میشوند و نویسنده جزئیات را درست به هم میدوزد که گاهی این گمان برای مخاطب پیش میآید که نکند خود نویسنده نیز شاهد و ناظر این وقایع بوده که بهتصریح خودش در ابتدای کتاب این گمان چندثانیهای بیشتر نفس نمیکشد. البته در نقطۀ مقابل همین پرداخت ریز به جزئیات، مخاطب را مقداری خسته نیز میکند که البته آنقدری نیست که خواننده را از کوک خواندن دربیاورد.
«دارخَلو» داستان شستهرفتهای است که میخواهد با آدمهای معمولی و ماجراهای روزمرهشان قصه بسازد و در دنیای قصهاش مخاطب را تا تای تمت پای خطوطش نگه دارد. اگر در کتابخانهتان برای چنین رمانهایی جای خالی دارید، «دارخَلو» محصول قلم ایمان اویسی و چاپخانۀ سوره مهر است و با قیمت ۱۸۵ هزارتومان قابل تهیه است.»
∎