شناسهٔ خبر: 69980368 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

«سنافور» کتاب تازه یحیی سنوار در بازار نشر ایران

یحیی سنوار در نوشتن هم مبارز است، نمی‌نویسد، شلیک می‌کند و حتی امروز که پیکر خون‌آلودش در اختیار اشغالگران قرار گرفته، کلماتش پرواز می‌کنند و قلب صهیونیست‌ها را نشانه می‌گیرند. مرد اسلحه و قلم بدون شک ابعاد دیگری دارد که بر ما پوشیده مانده، ابعادی که برای یک مبارز قرن بیست و یکم راه را از بیراهه جدا می‌کند

صاحب‌خبر -

جوان آنلاین: انتشارات کتابستان معرفت بعد از «خار و میخک» شهید یحیی سنوار، کتاب «سنافور» این مجاهد شهید را هم روانه بازار نشر کرد. 
انتشارات کتابستان معرفت که پیشتر ترجمه رمان مشهور شهید یحیی سنوار را با عنوان «خار و میخک» روانه بازار نشر کرده بود، کتاب تازه‌ای از این مبارز شهید را ترجمه و منتشر کرده است. رمان خار و میخک، یک رمان معاصر و فلسطینی و داستانی تاریخی است. گفته شده این کتاب تصویری از مردمی است که میان زندان یا آزادی، سکوت یا فریاد و ذلت یا مقاومت قرار گرفته‌اند. «سنافور» عنوان کتابی جدید از یحیی سنوار است که به کوشش اسماء خواجه‌زاده که ترجمه «خار و میخک» را نیز بر عهده داشت، ترجمه شده است. 
در معرفی کتاب آمده است: «یحیی سنوار در نوشتن هم مبارز است، نمی‌نویسد، شلیک می‌کند و حتی امروز که پیکر خون‌آلودش در اختیار اشغالگران قرار گرفته، کلماتش پرواز می‌کنند و قلب صهیونیست‌ها را نشانه می‌گیرند. مرد اسلحه و قلم بدون شک ابعاد دیگری دارد که بر ما پوشیده مانده، ابعادی که برای یک مبارز قرن بیست و یکم راه را از بیراهه جدا می‌کند. سهم ما از مرد سایه‌ها، اما همین کلمات است. سهم ما از او درک آزادی در اسارت و فهم آزادگی در اشغال است. سهم ما دیدن دنیا از دریچه چشم اوست. سهم‌تان را بردارید، دنیا سنوار‌های زیادی ندارد.»
سنافور، شرح خروج یک مجسمه از قاب سنگی است. روایت طغیان یک رودخانه در بستر کویر خاموشی. روایتی از یک عملیات که مبارزان فلسطین علیه اسرائیلی‌ها انجام دادند. یحیی سنوار در این کتاب به روایت زندگی و مبارزات یکی از قهرمانان حماس، اشرف حسن یوسف بعلوجی پرداخته است. 
سنوار این کتاب را در سال ۱۹۹۱ در زندان رمله نوشته است. او در مؤخره‌ای هم بر این کتاب نوشته است: 
باعث افتخار من است این جلد از حماسه دلاوران حماس را نوشتم. خیلی عذرخواهی می‌کنم اول از بزرگ‌دلاوران و طلایه‌دار آنها، چون قطعاً در ادای وظیفه‌ام نسبت به او کم‌کاری کرده‌ام. دوم از تمام سربازان گردان دلاور، چون امکان دارد احساسات و افکار آنها را بیان نکرده باشم و البته قلم من از انجام این کار ناتوان است. سوم از دلاورمان اشرف ابوحمزه به‌خاطر اینکه این مطلب را بر خلاف میلش درباره او نوشتم. او تا آخرین لحظه با من حرف می‌زد و سعی می‌کرد از نوشتن منصرفم کند، چون می‌ترسید با این کار اجرش نزد خدا کم شود. همین‌طور احساس می‌کرد در حق دین، وطن و امتش کم‌کاری کرده است. من بی‌شک نتوانسته و نخواهم توانست آن معانی و احساسات عظیم را که دلاور عزیزمان در تاریخ و این مرحله از خود نشان داده، به تصویر بکشم.»