به گزارش خبرنگار اجتماعی رکنا، در نظام اقتصادی ایران، روش تعیین حقوق کارگران و کارمندان با دو مسیر جداگانه تعریف میشود. شورای عالی کار وظیفه تعیین حداقل دستمزد کارگران را برعهده دارد، در حالی که افزایش حقوق کارمندان توسط دولت و بر اساس قانون بودجه سالانه مشخص میشود. این تفاوت در سازوکار، شاید در ظاهر نشان از تمایز میان این دو گروه داشته باشد، اما بررسی وضعیت اقتصادی کنونی و مقایسه شرایط زیستی آنان، به یک نتیجه واحد میرسد: دیگر فرقی نمیکند کارگر باشید یا کارمند، هر دو گرفتار چالشهای سنگین معیشتی هستند.
حقوقها در برابر هزینهها؛ نابرابری بیپایان
بر اساس ارقام رسمی، حداقل حقوق کارگران در سال جاری حدود ۷ میلیون تومان است که با خوشبینی، احتمالاً سال آینده به ۱۰ میلیون تومان افزایش خواهد یافت. در مقابل، حقوق کارمندان که اکنون حدود ۱۰ میلیون تومان است، قرار است به ۱۳ میلیون تومان برسد. اما آیا این ارقام در برابر هزینههای واقعی زندگی، توان ایستادگی دارند؟
در شرایط کنونی، هزینه اجاره یک خانه معمولی در مناطقی که طبقه متوسط توان سکونت در آن را دارند، حداقل ۲۰ میلیون تومان در ماه است. این یعنی حتی اگر تمام حقوق ماهیانه یک کارگر یا کارمند به اجاره خانه اختصاص یابد، باز هم کسری بزرگی وجود دارد. در چنین شرایطی، خوراک، پوشاک، بهداشت، آموزش و سایر نیازهای ابتدایی زندگی بهطور کامل از معادله زندگی حذف میشوند.
ماشینیشدن زندگی؛ کار بیپایان برای بقا
در شرایطی که درآمدها نهتنها از تورم جا ماندهاند، بلکه حتی نیازهای پایه را نیز پوشش نمیدهند، زندگی افراد به شکلی ماشینی و بیروح تبدیل شده است. کارگران و کارمندان، هر دو در چرخهای گرفتار شدهاند که در آن تمام انرژی و زمان خود را صرف کار کردن میکنند، اما باز هم به حداقل استانداردهای زندگی دست پیدا نمیکنند.
تفریح، سفر، آموزشهای ارتقا شخصی، خرید کالاهای با دوام، و حتی پسانداز برای آینده، به اموری لوکس و دستنیافتنی تبدیل شدهاند. این وضعیت نهتنها باعث خستگی و ناامیدی میشود، بلکه پایههای توسعه اجتماعی و اقتصادی را نیز تضعیف میکند.
فرسایش طبقه متوسط و پیامدهای اجتماعی
همسانشدن مشکلات معیشتی کارگران و کارمندان نشاندهنده نابودی تدریجی طبقه متوسط در ایران است. این طبقه، که نقشی اساسی در پویایی اقتصادی و اجتماعی کشورها ایفا میکند، اکنون در وضعیتی قرار گرفته که نهتنها نمیتواند از پس هزینههای زندگی بربیاید، بلکه در بسیاری از موارد به زیر خط فقر سقوط کرده است.
پیامدهای این بحران تنها به فرد محدود نمیشود. کاهش توان خرید، حذف فرصتهای تفریحی و آموزشی، و افزایش نارضایتی اجتماعی، زمینهساز مشکلات گستردهتری در جامعه میشود. افزایش جرایم خرد، تشدید خشونتهای خانوادگی و اجتماعی، گسترش افسردگی و بیماریهای روانی، و رشد تمایل به مهاجرت، از پیامدهای آشکار این وضعیت است.