به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در سمنان، علی دولتیان متولد ۱۳۳۴ سمنان، شاعر و نویسنده، اولین مطلب ادبی وی در سال ۱۳۵۳ در یکی از مجلات آن زمان به چاپ رسید و در سال بعد در مسابقات دانشجویی داستان نویسی دانشگاه فردوسی مشهد مقام اول را کسب کرد، بعلاوه داستان گمشده وی مقام اول مسابقه داستاننویسی قلم معلم را کسب کرد. سال ها، دبیری انجمن شعر وادب سمنان بر عهده وی بوده است.
این شاعر سمنانی در کنگرهها و جشنوارههای بسیاری حضور یافته که از آن جمله میتوان به هفتمین کنگره شعر رضوی کرمان، چهارمین کنگره سراسری شعر عاشورا حنجرههای سرخ، کنگره ادبی وصف گل اصفهان، کنگره رهپویان وصال شیراز، کنگره شعر مقاومت تهران، کنگره شعر پنجرهای رو به فلسطین، کنگره نقد یک کتاب در یک مقاله، کنگره ادبی بر فراز نیزهها، کنگره شعر یاوران سپیده و… اشاره کرد.
دولتیان کنگره و جشنوارههای مختلف ادبی را بر عهده داشته است که میتوان به داوری ۶ دوره جشنواره سراسری داستانهای کوتاه رضوی «کبوتر حرم» – کنگره سراسری هلال سرخ جمعیت هلال احمر، دوازدهمین جشنواره بینالمللی قصه گویی، و داوری جایزه ادبی کومش و… اشاره کرد.
رودهای خروشان، خوشه های خاطره، فرشتا، پرستوهای مهاجر دانشگاه، شعرهای پرپر، طنز منزهام، باغ خاطره ها، وزن و قافیه در شعر فارسی و سمنانی، فرمانده همبازی کودکان، کلاغ حاجی فیروز، خورشیدی کیئه، مدرسه ولونه و غنچنه، غروبی خاطرون، ان رزی پی، ترجمه کتاب مهمانهای ناخوانده فریده فرجام به زبان سمنانی، ترجمه چند اثر فاطمه مصطفوی به زبان سمنانی: بازگشت، روزت مبارک، شناسنامه جدید و کتاب کوچه سعادت از آثاری است که دولتین به زبان فارسی سمنانی برای بزرگسالان و کودکان نوشته است.
آثار طنز این شاعر پیشکسوت در قالب شعر و داستان علاوه بر شرکت در جشنوارهها در مطبوعات استانی و کشوری از جمله هفته نامه پیام سمنان و ستون طنز میلاد روزنامه کیهان به چاپ رسیده و داستان طنز «بخاری» و «نمره نوزده» را در مجله تخصصی تربیت از انتشارات وزارت آموزش و پرورش به چاپ رسانده است. داستان وی با عنوان «عروسی» به عنوان داستان برگزیده جشنواره ادبی طنز گرمسار معرفی شد. دولتیان به مناسبت هفته بسیج شعر سروده است:
کجایی ای بسیجی ای دلاور
شبی جستم تو را سنگر به سنگر
نمی دانم کجاها رفته بودی
چه رازی باخدایت گفته بودی
مسیرعشق را تا باز کردند
پرستوها شبی پرواز کردند
پرستوها هزاران دسته بودند
به پیشانی نواری بسته بودند
چو از نیزار مجنون می گذشتند
به خون تاریخ فردا می نوشتند
یکی می برد باخودپرچمی را
گذشت از روی مین با نام زهرا
پرستویی اگرتا اوج می رفت
به جایش دیگری با فوج می رفت
شنیدم از پرستوهای بی سر
ندای عاشقی الله واکبر
اگر رفتند اما یک بهاری
دراینجا مانده رسم یادگاری