شناسهٔ خبر: 69904650 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: قدس آنلاین | لینک خبر

کارهای نیمه‌تمام و الباقی ماجرا / کاری از دست چوب جادو هم ساخته نیست!

از بین فیلم‌های ژانر فانتزی-تخیلی، آن‌هایی را که یک جادوگر چوب دستی‌اش را بالا می‌گرفت، وردی می‌خواند و با آن آرزوها را برآورده می‌کرد، خیلی خوشم می‌آمد.

صاحب‌خبر -

همیشه حسرت داشتن یک دانه از آن چوب‌ها را داشتم. آن هم نه برای به دست آوردن پول و خانه و موقعیت شغلی، بلکه برای انجام دادن کارهای عقب مانده‌ای که حالا دیگر به راحتی سر و سامان نمی‌گیرند. اینجور وقت‌ها اگر لب پرتگاه‌هم باشی دلت نمی‌خواهد به عقب نگاه کنی. حجم انبوه کارهای انجام نشده، گاهی آنقدر زیاد می‌شود که فکر می‌کنم حتی اگر زمان هم توقف کند باز نمی‌توانم به آنها رسیدگی کنم. آخر حجم بعضی از آنها آنقدر زیاد است که پیشاپیش قبل از شروع کردن احساس خستگی به آدم دست می‌دهد. من خودم یک بار به جایی رسیدم، که فکر می‌کردم حتی اگر یک دانه از آن چوب‌های جادویی هم به من بدهند یا اگر غولی چیزی سرش را از توی یک قوری بیرون بیاورد و این حجم از کارهای انجام نشده را ببیند، بگوید «شرمنده به خدا از منم کاری ساخته نیست». اما چاره چیست؟! آیا می‌توانیم همه چیز را دور بریزیم و از نو شروع کنیم؟

بالاخره بلایی است که خودمان سر خودمان می‌آوریم و من فکر نمی‌کنم با سرزنشگری هم بشود چیزی را تغییر داد و در بهترین حالتش شاید بتوان صرفا این حجم را از گوشه‌ای به گوشه دیگر منتقل یا پشت گلدونی چیزی مخفی کرد تا کمتر چشممان توی چشمش بیفتد. نگویید شلخته که اینجور وصله‌ها به ما نمی‌چسبد. آدم بعضی وقت ها فکر می‌کند که می‌تواند چندین کار را با هم انجام دهد. برای همین حساب کتاب می‌کند، برنامه‌ریزی می‌کند، تناسب می‌گیرد، تقسیم می‌کند، ضرب می‌کند و در آخر برنامه‌ای درست می‌کند که مو لای درزش نمی‌رود. اگر از شنبه هم شروع شود که دیگر یک شاهکار هنری‌است. اما خوب فقط در روزهای اول که آدم مقدار زیادی انرژی دارد و کمی هم البته جوگیر می‌شود خوب پیش می‌رود و هرچه به روزهای بعدش می‌رسد چون حجم برنامه بیشتر می‌شود ممکن است وسط‌ کارهای کوچک به بهانه‌های مختلف از جمله خستگی پشت گوش بیفتد.

حالا اگر چند بار که این اتفاق تکرار شود از برنامه عقب می‌افتد و چون بعضی از آنها مقدمه کارهای بعدی هستند نمی‌تواند آنها را انجام دهد. همینطوری کم کم زیاد می‌شوند و دیگر نمی‌شود جلویش را گرفت. مثل پختن یک غذای جدید برای اولین بار است. وقتی به دستورش نگاه می‌کنی ذره ذره موادی را می‌بینی که برای پخت آن لازم است و در آخر اهمیت خود را نشان می‌دهند.

بگذریم... خلاصه هر بار می‌خواهم خودم را از انجام دادن چندین کار رها کنم نمی‌شود. هر بار فکر می‌کنم اینطور برنامه‌ریزی کردن به زندگی آدم نظم می‌دهد و با پر کردن ساعت‌های اضافه شاید کمتر وقت آدم هدر برود؛ اما خوب ممکن است نتیجه‌ عکس بدهد و در آخر چندین کار نیمه تمام یا رها شده با مقدار زیادی عذاب وجدان بماند. این‌ها را گفتم که بگویم راه حلی هم دارد و مشکل لاعلاجی نیست. چرا که بعد از بارها گیر کردن در این موقعیت و از اول شروع کردن به این نتیجه رسیدم که آدم اگر برنامه‌اش را آنقدر سنگین نچیند که اگر از یکی رد شد دیگر راه برگشتی وجود نداشته باشد به این حال و روز نمی‌افتد. غیر از آن تقسیم کردن کارهای بزرگ به کارهای کوچکتر باعث می‌شود راحت‌تر از پس انجام آن بر بیاید و در آخر اینکه حتماً آخر هر هفته یا ماه فرصتی کوچک برای بررسی برنامه و کارهای انجام نشده پیش بینی شود بلکه شاید دیگر به این حال و روز نیفتیم و نتیجه بهتری بگیریم.

فائزه مجردیان _ خبرنگار تحریریه جوان قدس