شناسهٔ خبر: 69830696 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

نظری بر روایت‌ها و ناگفته‌های کاظم دارابی

«نقاشی قهوه‌خانه» از زاویه‌ای دیگر

کتاب نقاشی قهوه‌خانه، شامل خاطرات کاظم‌دارابی، متهم دادگاه میکونوس است که به همت محسن کاظمی تهیه و تنظیم شده است

صاحب‌خبر -

جوان آنلاین: اثری که هم اینک در معرفی آن سخن می‌رود، روایتی خواندنی از ماجرای قتل در رستوران میکونوس برلین به دست می‌دهد که از سوی کاظم دارابی روایت شده است. این خاطرات از سوی محسن کاظمی، ضبط و تدوین شده و انتشارات سوره مهر، به انتشار آن همت گماشته است. تارنمای ناشر در بازنمایی محتوای این کتاب، به نکات ذیل اشارت برده است: «کتاب نقاشی قهوه‌خانه، شامل خاطرات کاظم‌دارابی، متهم دادگاه میکونوس است که به همت محسن کاظمی تهیه و تنظیم شده است. در ساعت ۱۱ شب، دو‌تیرانداز نقابدار و با سلاح‌های اتوماتیک، به اتاق پشتی یک رستوران یونانی به نام میکونوس واقع در یکی از مناطق برلین آلمان حمله کردند. درپی این واقعه، چهار نفر از جمله دبیرکل تبعید حزب دموکرات کردستان ایران، به قتل رسیدند. دادگاه میکونوس به این نتیجه رسید که آخرین ملاقات عاملان کشتار رهبران کرد، در محل اقامت کاظم دارابی برگزار شد و به این ترتیب دارابی حکم حبس ابد دریافت کرد. در حکم صادره برای دارابی تصریح شده بود، وی تا ۲۵سال از دوران محکومیت خود را نگذراند، نمی‌تواند تقاضای تخفیف مجازات یا آزادی مشروط کند. این رخداد با همه پیامدهایش، قاب مهمی از تاریخ کنونی ما در عرصه حقوقی، سیاسی و روابط بین‌الملل را تشکیل می‌دهد. نقاشی قهوه‌خانه از محسن کاظمی، توصیفی دیرهنگام، اما آگاهانه از رویداد میکونوس ارائه می‌کند. اثری مستند که با در برداشتن خاطرات کاظم دارابی، متهم دادگاه میکونوس، شعار‌های فریبنده و گمراه‌کننده‌بسیاری را زیر سؤال می‌برد. دارابی بار‌ها در این پرونده مدعی شد که بیگناه است. سخنان دارابی به عنوان ادعایی تلقی می‌شود که باید با برخوردی بی‌طرفانه و تحقیقی تأیید شود. با گذشت نزدیک به سه دهه از آن اتفاق، معمای میکونوس همچنان نیاز به حل شدن داشت و در طول این سال‌ها، دارابی نتوانست آنچه را که گذشته بود، به خوبی شرح دهد. تا اینکه محسن کاظمی، تحقیق پیرامون این پرونده سخت و پیچیده را بر عهده گرفت و نقاشی قهوه خانه را که شامل خاطرات کاظم دارابی، متهم دادگاه میکونوس است، به نگارش درآورد...». 
دارابی در بخشی از نقاشی قهوه خانه، در باب چند وچون تعقیب خود از سوی نیرو‌های امنیتی آلمان آورده است: «درهشتم اکتبر، با خانم و بچه‌ها از جایی برمی‌گشتیم. سرراه، مقابل خانه یکی از دوستان به نام وشمه از بچه‌های اصفهان، توقف کردم. خانمم توی ماشین نشست. از ماشین که پیاده شدم، متوجه خودرویی شدم که با فاصله از ما نگه داشت. حدس زدم تعقیبم می‌کنند. رفتم بالا به آپارتمان وشمه. نمی‌دانم چیزی دادم، یا گرفتم. برگشتم، سوار ماشین شده و حرکت کردم. کمی که پیش رفتم، نگاهی به آینه عقب انداختم، دیدم بله، با حرکت من آن خودرو حرکت کرد. حدس زدم این تعقیب و مراقبت، به دلیل وقایع اخیری است که در برلین رخ داده است. به همسرم گفتم: ببین دارند ما را تعقیب می‌کنند؟ با وحشت پرسید: چرا؟ گفتم: فکر کنم دنبال من هستند! در فضای نیمه تاریک داخل خودرو، نگاه پرسشگر چشمان همسرم، همچنان برق می‌زد. گفتم: به خاطر فورفراورتایلونگ! آلمانی‌ها موقعی که این عملیات شوم توی برلین انجام شد، فوری گفتند کار کار ایرانی‌هاست! بعد توی تمام بچه‌های ایرانی و لبنانی پچ پچ بود، مواظب باشید، چراکه این ماجرای میکونوس را دارند می‌دوزند به دامن ما و امکان دارد سراغ دانشجوها، بچه مسلمان‌ها، بچه مذهبی‌ها هم بیایند و بازجویی کنند. من هم که گاو پیشانی سفید بودم و فعال در مساجد و مناسبت‌های ملی و دینی، لذا انتظار داشتم سراغ من هم بیایند...».