تاس زندگي براي آدمهاي معمولي، بسيار معمولي ميچرخد. در صفحه نرد زندگي، تاس براي اكثر مردم به دلخواه نميافتد و دلخواه افتادن تاس براي كساني است كه در جامعه به آدمهاي خاص معروفند. شايد خاص بودن و معمولي بودن آدمها به ژن پايهاي آنها مربوط بوده است و ژنها در چرخاندن تاسهاي زندگي موثر بوده باشند. بعضي آدمها، خاص شدهاند زيرا جفت شش آوردنهايشان در زندگي خيلي بيشتر از آوردن اعداد كم و بيخاصيت است، و اگر هم تاس آنها بر عدد پاييني بيفتد صرفا براي آن است كه براي گريز از مخمصهاي يا بالا رفتن از نردباني به آن عدد نياز دارند. بر عكس، تاس زندگي براي آدمهاي معمولي يا عوام چندان خوشايند نيست و تعداد جفت شش آوردنهايشان بسيار اندك است. انتظار جفت شش آوردن آنقدر طول ميكشد كه گاه بيخيال آن ميشوند و درست زماني كه انتظارش را ندارند، جفتشش بر زمين مينشيند و گاهي اين شش و جفتشش آوردنها چون آب نطلبيدهاي است براي بدتر شدن اوضاع و حال و احوالشان، چنان كه فاضل نظري ميگويد: آب طلب نكرده هميشه مراد نيست/ گاهي بهانهايست كه قربانيات كنند.
آدمهاي معمولي هر چقدر هم كه فرهيخته و توانمند باشند در بيشتر موارد ديده نميشوند، كارشان درست در نميآيد، در اغلب اوقات در بين برندهها جايي ندارند و غالبا مرادشان حاصل نميشود چون كه تاس نميخواهد برايشان خوب بيفتد و اين مثل بارها در ذهنشان تكرار ميشود كه: اصل در آمدِ كار است نه دانستن كار/ تاس اگر نيك نشيند همه كس نراد است يا چنان كه حافظ ميفرمايد: فيض روحالقدس ار باز مدد فرمايد/ ديگران نيز كنند آنچه مسيحا ميكرد.
هريك از ما آدمها آرزوهايي داريم كه از مسيري رويايي ميگذرد اما سرنوشت و روزگارِ تاسانداز دست ما را گرفته و از هر مسيري كه دلش خواست ما را ميبرد و چون دلگيرانه گلايه كنيم كه روزگار ميتوانست زندگي ما را از مسيرهاي هموارتر و راحتتري عبور دهد روزگار، طلبكارانه و مغرورانه در گوشمان نجوا ميكند كه مسيرهاي سختتر و آزاردهندهتري هم بوده است كه تو را نبردهام. معموليها و خاصها در شرايط برابري با هم رقابت نميكنند. در مسيري كه مرادِ همه رسيدن به نقطه هدف يا صد است معمولا معموليها از صفر يا زير صفر شروع ميكنند و آدمهايي كه با ژن خوب در زمره خواص جاي گرفتهاند از سطحي بالاتر از هشتاد به مسير مبارزه ورود ميكنند. وقتي آدمهاي خاص از بردها و افتخاراتي حرف ميزنند كه برايشان چندان مبارزه نكردهاند و معموليها از باختهايي حكايت ميكنند كه سرسختانه برايش جنگيده و نفس زنان و خسته، عمر و جواني خود را به پايش ريختهاند، وجداني بيطرف از روزگار ميخواهد كه قضاوت كند برنده كيست؟ ايشان يا آنها؟
در گذر زمان و در سنگلاخ زندگي گاهي هواي زيستن براي همه سنگين ميشود اما معموليها با طرز نگاه و با شور و عشقشان اوضاع را تاب ميآورند و زندگي را زندگي ميكنند و خاصها باز دلگرم به پشتيباني ژن خوبشان هستند و چشم به خوب افتادن مجدد تاس در ادامه مسير ميدوزند. آنچه در بازي روزگار صفحات تاريخ را رنگ و جلايي ميبخشد اين است كه آدمهاي معمولي هميشه كيمياگران عصر سرخوردگيها بوده و با اكسير عشق از نااميدي و افسردگي، اميد را ساختهاند و خاصهاي ژنبنيان با نيم نگاه به مهرباني روزگار و چشماندازهاي روشن خود، به اميدهاي واهي معموليها ريشخند زدهاند.
تاس زندگي و آدمهاي معمولي
مهدي دهقان منشادي
صاحبخبر -
∎