شناسهٔ خبر: 69823683 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: خبرآنلاین | لینک خبر

گزارش بخشی از عملکرد انجمن جامعه شناسی ایران در حوزه جامعه شناسی نظری

بررسی اخراج استادان، استقلال علمی دانشگاه در برابر قدرت و... / آیا جامعه شناسی، اپوزیسیون علمی است؟ / گرایش دانشگاه به شبه علم

سخن محوری کانت در جدال دانشکده‌ها این ‌است‌که همواره باید پنجره‌ی دانشکده‌ی فلسفه به سوی کاخ سیاست گشوده باشد تا فیلسوفان بتوانند بر کنش‌ها و واکنش‌های اهل سیاست نظارت کنند و اندیشه و عملکرد آنان را مورد نقد و ارزیابی قرار دهند. دولت‌ها باید از رهنمودهای دانشکده‌ی فلسفه استفاده کنند و از آنان بیاموزند تا در روند اداره‌ی خردمندان و اخلاقی کشور، رضایت شهروندان تأمین شود.

صاحب‌خبر -

 به  گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، خانم دکتر الناز شیری، مدیر گروه علمی تخصصی جامعه‌شناسی نظری انجمن جامعه شناسی ایران، و مدرس دانشگاه، در گزارش علمی خود از شهریور ۱۴۰۲ تا آبان ۱۴۰۳ در باره عملکرد انجمن، در برگزاری جلسات، نشست ها و هم اندیشی های انجمن در همکاری با گروه های علمی تخصصی، و سازمان های مردم نهاد با محورهای ضرورت استقلال علمی و ساختاری دانشگاه، عادت‌واره‌های آکادمی در میدان کنشگری علمی، شرح و نقدی بر مقاله‌ی «علوم انسانی نوین در ایران»، رسالت علمی جامعه‌شناسی در جامعه‌ی امروز، نسبت تقدس و تعصب در برابر تعهد علمی در جامعه‌شناسی، پرداخته است. این گزارش در زیر از نظرتان می گذرد:

***

 یکی از محورهای جلسات، نشست‌ها و هم‌اندیشی‌هایی که توسط انجمن جامعه‌شناسی ایران در همکاری با گروه‌های علمی تخصصی، سایر انجمن‌های علمی و سازمان‌های مردم‌نهاد برگزار می‌شود، مسئله‌ی علوم انسانی با تأکید بر نقش جامعه‌شناسی است. فهم حدود و ثغور رشته‌ی جامعه‌شناسی می‌تواند بیانگر نقش بی‌بدیل این رشته‌ی علمی در فهم مسائل اجتماعی، پیدا کردن راهکارهای مناسب و در صورت لزوم مداخله‌های اجتماعی باشد. چشم‌پوشی از این محور مهم فعالیت‌های انجمن جامعه‌شناسی، موجب می‌شود تا جامعه‌ی مدنی کمتر با دیدگاه‌های اجتماعی و تحلیل‌های جامعه‌شناسان آشنا شوند و به مراتب، نگرش علوم طبیعی بر جامعه حاکم می‌شود. در همین راستا، نشست‌های مختلفی در انجمن جامعه‌شناسی ایران برگزار شده است و به دغدغه‌ی مخاطبان علوم انسانی و بالاخص جامعه‌شناسی پرداخته‌اند.

ضرورت استقلال علمی و ساختاری دانشگاه

در نشستی که در شهریور ۱۴۰۲ در انجمن جامعه‌شناسی ایران توسط گروه علمی تخصصی جامعه‌شناسی نظری برگزار شد، با توجه به رخدادهایی که در دانشگاه‌های ایران مشاهده شد و موجی از اعتراض‌ها نسبت به اخراج‌ها، تعلیق‌ها و انتصاب‌ها در شبکه‌های اجتماعی راه افتاد، سید علی محمودی و علی جنادله به سخنرانی با عنوان «چیستی دانشگاه؟ کیستی کنشگر علمی؟» پرداخت. دکتر سید علی محمودی با موضوع «فلسفه‌ی استقلال علمی و ساختاری دانشگاه» سخنان خود را آغاز کرد و اظهارداشت: «امروزه مسائل دانشگاه از موضوعات حساس و مورد بحث در کشور است. این امر بی‌جهت نیست، زیرا نحوه‌ی برخورد با استادان، دانشجویان و به طور کلی با دانشگاه، با انتقادها، اعتراض‌ها و پرسش‌هایی روبرو شده است. بنابراین لازم است نگاهی به جایگاه و رسالت دانشگاه، نقش و ساختار دانشگاه و موقعیت علمی دانشگاه بیفکنیم. من بحث خود را با این پرسش آغاز می‌کنم که: چرا دانشگاه باید از جنبه‌های علمی و ساختاری مستقل باشد؟ در این گفتار به ترتیب به سه موضوع می‌پردازم: نخست، ارائه‌ی تصویری موجز از رساله‌ی جدال دانشکده‌های ایمانوئل کانت. دوم، استقلال علمی دانشگاه. سوم، استقلال ساختاری دانشگاه.»

بایگانی‌ها سیدعلی محمودی | انصاف نیوز دکتر سیدعلی محمودی

محمودی در خصوص رابطه‌ی میان دولت‌ها و فیلسوفان از نگاه کانت گفت: «کانت معتقد است دولت‌های استبدادی با فیلسوفان سرسازگاری ندارند و آن‌ها را موجب دردسر می‌دانند. فیلسوفان را مزاحم و بوالفضول می‌دانند. بخصوص دولت‌های تمامیت‌گرا (توتالیتر) و هیچ دل‌خوشی از فیلسوفان و دانشگاهیان ندارند. اگر آنان زیردست و فرمانبر چنین دولت‌هایی نباشند، ظالمانه تحقیرشان می‌کنند، در تنگنا قرارشان می‌دهند، حکم اخراجشان را صادر می‌کنند، خانه‌نشین‌شان می‌کنند و به عنوان دشمن با آنان رفتار می‌کنند. درنتیجه دولت، ملت، دانشگاه، فرهنگ، تمدن و توسعه، همگی تباه می‌شوند. البته همواره در جهان، حاکمان خردمند، دانشور، باکفایت و دوراندیشی بوده‌اند و هستند که با فیلسوفان بر سرِ مهر بوده‌اند، با آنان گفت‌وگو و مشاوره می‌کرده‌اند، حرمت آنان را نگاه می‌داشته‌اند و در حریم آزادی و استقلال آنان را نقض نمی‌کرده‌اند. در روزگار ما نیز می‌توان زمامدارانی از این دست را کم‌وبیش در جهان یافت.  سخن محوری کانت در جدال دانشکده‌ها این ‌است‌که همواره باید پنجره‌ی دانشکده‌ی فلسفه به سوی کاخ سیاست گشوده باشد تا فیلسوفان بتوانند بر کنش‌ها و واکنش‌های اهل سیاست نظارت کنند و اندیشه و عملکرد آنان را مورد نقد و ارزیابی قرار دهند. دولت‌ها باید از رهنمودهای دانشکده‌ی فلسفه استفاده کنند و از آنان بیاموزند تا در روند اداره‌ی خردمندان و اخلاقی کشور، رضایت شهروندان تأمین شود.»

عادت‌واره‌های آکادمی در میدان کنشگری علمی

 جنادله در سخنرانی خود با عنوان «دانشگاه در استعمار میدان‌های دیگر» گفت: «فرایندها و مکانیسم‌هایی که انتظار می‌رفت حراست‌کننده‌ی مرزهای آکادمی باشند، دچار قلب ماهیت شده و علیه خود آکادمی به کار گرفته شده‌اند. درواقع با هدف به انضباط کشیدن دانشگاه و اکادمی به کار گرفته شده‌اند. نیاز می‌بینم پیش از ورود به بحث‌های اصلی به این نکته اشاره کنم که مواردی که درباره‌اش صحبت خواهم کرد پیرامون فرایندهای استعمار آکادمی توسط میدان‌های دیگر، به این معنا نیست که حضور همه‌ی اعضای هیئت علمی نتیجه‌ی این فرایندها و مکانیسم‌ها هستند یا همه‌ی اعضای هیئت علمی مصداق این موارد هستند. اما باید توجه داشت علی‌رغم میلی که به سخت و یکپارچه بودن وجود دارد، فرایندهای اِعمال سلطه از خلال شکاف‌هایی که وجود دارد، امکانی را فراهم می‌کنند که لزوماً برون‌دادهای این فرایندها و مکانیسم‌ها همیشه منطبق با میل و اراده‌ی قدرت نباشند و ما علی‌رغم همه‌ی محدودیت‌ها شاهد حضور اساتید شریف و روشن‌اندیش و روشنگری هستیم که بیشترین تأثیر در جریان فکری دانشگاه را داشته‌اند. بنابراین بحث‌هایی که صورت می‌گیرد به معنای به چالش کشیدن مشروعیت آکادمی و همه‌ی اعضای دانشگاه که با جدیت و شرافت تلاش می‌کنند، نیست. این اقدامات و فرایندها که موجب اختلال روابط اساتید و دانشجویان شده یکی از مسائل اساسی است که باید از هر دو طرف، هم از طرف اساتید و هم از طرف دانشجویان مورد مداقه قرار گیرد. به اقتضای اتفاقات رخ داده، بحث من بر اساتید متمرکز است.»

نظم جنسیتی و روایتگری تاریخ اجتماعی زنان دکتر علی جنادله

جنادله در ادامه‌ی مباحث خود به مکانیسم‌های درونی دانشگاه پرداخت و گفت: «روح کلی حاکم بر این رویه‌ها "بروکراتیزه کردن زیست آکادمیک" است. بحث سیاست‌های استعماری هم مهم است. یعنی اراده‌های بیرونی تعیین‌کننده‌ی سیاست‌های درونی دانشگاه است. سیاست‌های آکادمی به جای اینکه از درون آکادمی نشأت بگیرند بیشتر مبتنی بر اقتضائات و نیازهایی فراتر از آکادمی است. روند معکوس شده، به جای اینکه آکادمی برای میدان‌های دیگر سیاست‌گذاری کند، میدان‌های دیگر مانند میدان اقتصاد، میدان قدرت/ سیاست، میدان بروکراسی و میدان‌های دیگر در میدان آکادمی سیاست‌گذاری می‌کنند. نمره‌دهی به کرسی‌های نظریه‌پردازی بحث خنده‌داری است و این رویه از کرامات تصمیم‌سازانی است که با عادات‌واره‌های آکادمی بیگانه هستند و از فضای دیگری آمده‌اند. این‌ها از فضای بروکراتیک می‌آید که بر اساس معیارهای کمّی همه چیز را از روح علمی تهی می‌کند. وقتی نظریه‌ای مطرح می‌شود به این معنا نیست که همه آن را پذیرفته باشند. همیشه بخشی از اجتماع علمی و حتی کسانی که آن را به‌عنوان نظریه‌ی علمی می‌پذیرند، ممکن است منتقد آن نظریه هم باشند. اما معتقدند که دارای بینش خاصی است. اما آنچه که در حال رخ دادن است، همین بحث کمیت‌گرایانه‌ی کرسی نظریه‌پردازی است. حالا بازتاب این کرسی‌ها در جامعه، در اجتماع علمی و در سیاست‌گذاری‌ها چیست؟ مثل صدایی در خلأ است و هیچ اثر دیگری ندارند.»

شرح و نقدی بر مقاله‌ی «علوم انسانی نوین در ایران»

گروه جامعه‌شناسی علم و معرفت مقاله‌ی «علوم انسانی نوین در ایران» را با حضور مؤلف مقاله به بحث گذارد و اسمعیل خلیلی در شرح این مقاله گفت: «شاید از منظر یک علم، مهم‌ترین ویژگی علوم انسانی این باشد که در حیطه موضوع خودش بتواند امری را تبیین کند؛ در غیر این‌صورت ممکن است اطلاق صفت علم به آن خیلی روا نباشد. نکته دوم این است که این علم، به نوعی نقش تنظیم‌کننده، هماهنگ‌کننده و تعیین کننده مسیر و تکلیف برای علوم دیگر را نیز به‌عهده دارد. علوم انسانی به‌نحوی توضیح دهنده ماهیت خود علم هستند و برای علم تعیین تکلیف کرده و قاعده وضع می‌کنند و اصولی را بنیان می‌گذارند که سایر شاخه‌های علوم بتوانند با استفاده از آن، به ایفای نقش بپردازند. نکته سوم این است که علوم انسانی برای نظم اجتماعی به تعریف قاعده و اصول می‌پردازد. از یک زاویه، به نظر می‌رسد این ویژگی برای علوم انسانی، پس از ورود به عصر مدرن افزایش یافته است؛ چرا که در گذشته، سنت قاعده نظم اجتماعی را بنیان می‌گذاشت و در آن قاعده، افراد جامعه می‌توانستند به تعامل بپردازند. اما در غیاب سنت و یا در گذار سنت به مدرنیته‌، علوم انسانی این ویژگی را به‌طور اخص به‌عهده گرفته‌اند. ما نمی‌توانیم از عنوان "علوم انسانی ایرانی" یاد کنیم؛ چراکه در حال حاضر چنین چیزی نداریم. به‌ نظر می‌رسد علوم انسانی در طول زمان عملاً نوعی حالت اُپوزسیون اجتماعی به‌ خود گرفته و به تعبیری خواسته یا ناخواسته در این موضع قرار گرفته‌اند که می‌بایست به نفی وضعیت موجود جامعه بپردازند. علوم انسانی به عنوان خود علم، به‌صورت یک مسأله نگریسته می‌شوند؛ به‌ویژه از آن‌جایی که می‌بینیم این علوم از بدو شکل‌گیری‌شان در ایران، موضوع چالش و درگیری بوده‌اند و همواره از منظر کارکردها و حتی بود و نبود و مشروعیت‌شان ضربه‌هایی جدی در ایران ایجاد شده که می‌توان این موارد را به عنوان یک مسأله جدی در نظر گرفت. نکته دیگر این‌ است که فهم کارویژه‌های علوم انسانی در درجه اول باید در خودش رخ دهد و نمی‌توان از علوم دیگر کمک گرفت. بنابراین، پیش از هر چیز، علوم انسانی وظیفه دارد به فهم بحران نایل آید. بنابراین باید بحرانی را که در ایران داریم، شناسایی کرده، حلاجی کنند و سپس به برون شد آن بپردازند. علوم انسانی عملاً وضعیتی پیدا کرده که به یک اهرم کنش سیاسی تبدیل شده‌اند و بیش از آن‌که مبین کنش‌های سیاسی باشد، خود به‌صورت اهرمی در دست کنشگران سیاسی درآمده‌اند.»

رسالت علمی جامعه‌شناسی در جامعه‌ی امروز

در نشستی که سه گروه علمی تخصصی جامعه‌شناسی تفسیری، جامعه‌شناسی نظری و جامعه‌شناسی درمانی با عنوان «رسالت جامعه‌شناسی و رویکرد مطالعات فرود به زمین» برگزار شد، ح.ا. تنهایی در این باره گفت: «تاریخ تمدن بشر بسترها و زمینه‌های متفاوتی برای علوم و هنرهای مختلف تدوین کرده و به‌تدریج با صرف نیروها و سرمایه‌های انسانی، اجتماعی و اقتصادی برای رسیدن به هدف تبدیل شدن به میراث فرهنگی که خاص گونه‌ی بشر است، برآیش پیدا کرده و گسترش یافته است تا بتواند خدمتی کند. بنابراین چیزی که من از مفهوم رسالت می‌فهمم این است که جامعه‌شناسی با در نظر گرفتن همه‌ی سرمایه‌هایی که صرف شده، و با تمام دانشی که جامعه‌شناسی به لحاظ نظری، روشی و انباشت اطلاعات و داده‌ها گردآوری کرده، در حال حاضر چه کمکی می‌تواند به بشر کند؟خاصیت علم این است که حقیقت را آشکار کند؛ نه حقیقتی که باید باشد، بلکه حقیقتی که پشت نگرش‌ها، قضاوت‌ها، کلیشه‌ها و باورهای ما پنهان شده است. بنابراین فرود به زمین یعنی از آسمانِ مفاهیم انتزاعی، کلیشه‌ای، پیشامفروض و از پیش تعیین شده به زمینِ آنچه که می‌خواهیم مطالعه کنیم فرود بیاییم. رسالت جامعه‌شناسی، شناخت جامعه است، بنابراین اگر ما ندانیم که جامعه چیست، چگونه می‌توانیم رسالت جامعه‌شناسی را هدف خود در مطالعات قرار دهیم و رویکرد فرود به زمینی را برای این هدف خود مورد توجه قرار دهیم؟ پس مهم است که جامعه را تعریف کنیم. جامعه ساخت است یا سیستم؟ یا چیز دیگری است؟ اگر بخواهیم از قبل مفاهیم ساخت یا سیستم را به کار ببریم، گرفتار دام مفاهیم مکتبی و از پیش تعیین‌شده خواهیم شد. برای گریز از این موضوع، باید ابتدا عناصر مهم و به قول بلومر عناصر حساس‌گر را پیدا کرد، عناصر مهم و حساس عناصری هستند که اگر از بین بروند، جامعه از بین می‌رود

مستند شوکران: دکتر حسین ابوالحسن تنهایی دکتر حسین ابوالحسن تنهایی

وی ادامه داد: «بستر اجتماعی روی واحد کنشگری تأثیرگذار است و نفوذپذیری دارد، چون کنشگر در موقعیت کنشگری، موقعیت اجتماعی را مدیریت می‌کند. انسان در جامعه همیشه محصور در جبرهای اجتماعی است و نمی‌توان جامعه‌ای را پیدا کرد که در آن جبر وجود نداشته باشد. ادعای ما این نیست که جبر اجتماعی وجود ندارد، بلکه ما بر این باور هستیم که انسان مجبور نیست. انسان می‌تواند هزینه‌ی آزادی را بپردازد و آزاد زندگی کند. جبر اعتقادی، جبر سازمانی، جبر فرهنگی، جبر فکری و جبرهای متفاوتی ما را احاطه کرده‌اند و سبک زندگی هم که نوعی انتخاب است، به‌تدریج می‌تواند تبدیل به جبر زندگی شود و جبر دیگری بر انسان را شکل دهد. مطالعه‌ی آینده به دلیل نبود شواهد عینی نمی‌تواند یک مطالعه‌ی علمی باشد. اما بر اساس مطالعات گذشته و میزان و روند تغییرات در منطقه، دنیا و کشور، می‌توان احتمال داد که ممکن است در آینده چه اتفاقی بیفتد و این تنها یک پرسپکتیو احتمالی عالمانه ، اما نه علمی، درباره‌ی آینده است. این کار علمی نیست، اما عالمانه است. بدین معنا که یک دانشمند که تخصص علمی دارد، بر اساس مطالعات گذشته و حال درباره‌ی آینده تخمین می‌زند. نظر یک متخصص راجع به آینده، نظری عالمانه و نظر غیرمتخصص، نظری عامیانه است.»

نسبت تقدس و تعصب در برابر تعهد علمی در جامعه‌شناسی

نسبت تقدس و تعصب در برابر تعهد علمی در جامعه شناسی از موضوعات مبتلابه حوزه علوم انسانی است. الناز شیری در مقاله‌ای که درباره‌ی نسبت تعصب و تقدس با دانشگاه در بهمن ۱۴۰۲ نوشت، بر این باور است: «دانشگاه بر اساس ویژگی‌های بنیادی خود محفل گفت وگوی انتقادی است و بر معرفتی استوار است که هیچ گزاره‌ی علمی را قطعی نمی‌پندارد. معرفت علمی به دلیل همین اصل بازنگری و بازاندیشی است که می‌توان از سایر معرفت‌ها مجزا کرد و دانشگاه با در بر گرفتن اعضایی که ذهنیت، کنش و تفکرشان را معرفت علمی احاطه کرده، باید خانه‌ای مستقل دانست که به تجربه‌های علمی مبتنی بر تجربه و آگاهی بنا شده است. بی‌شک در دانشگاهی که تجربه‌ای می‌تواند تجربه‌ی دیگر را به پرسش بکشد یا آن را نقد کرده و گسترش دهد، هیچ معرفت استعلایی اجازه‌ی بروز و ظهور نخواهد داشت. در چنین مکانی علم صرفا به معنای علمی آن دارای اعتبار است؛ اعتبار نه تقدس. مقدس پنداشتن تجربه‌های علمی آفتی است که در دانشگاه‌ها تا حدی رایج است و گذار از تجربه‌ها و دانسته‌های پیشین به دانش نوین را سخت می‌کند. تقدس‌گرایی‌ای که موجب شده تا تعصب به وجود آید و و کنشگران علمی را از هر دانش جدیدی بی‌نیاز به شمار آورد. اما تعصب علمی/ایدئولوژیک و تقدس‌گرایی در علم چه هستند و چه نسبتی با هم دارند؟»

شیری در پاسخ به پرسشی که مطرح کرد به شرح چهار محور پرداخت که عبارتند از: «نکته‌ی نخست آن است که دو عنصر تعصب علمی/ ایدئولوژیک و تقدس‌گرایی که به تحلیل آن می‌پردازیم، از موانع درون‌دانشگاهی و درون‌نهادی به شمار می‌روند که مانع از توسعه‌ی علمی شده‌اند. اگرچه این موانع درونی بسیارند و علاوه بر این موانع، موانع دیگری نیز وجود دارند که بیرونی، کاربردی و مبتنی بر وجه فکری- فلسفی جامعه‌ی خاستگاه کنشگران علمی و دانشگاه است، اما شاید بهتر باشد که به هر یک از این موارد پرداخته شود تا بدانیم هر یک از ما به‌عنوان کنشگر علمی در کجای این روایت دانشگاهیان قرار داریم؟ نکته‌ی دوم، مفهوم تعصب با دو وجه مهم و بارز است. تعصب در معنای تحلیلی در کنش‌هایی دیده می‌شود که "نانمادی" هستند؛ به عبارت دقیق‌تر، سازمان روانشناختی انسان این کنش‌ها را هدایت می‌کند. کنشگران علمی‌ای که با تعصب علمی دست به کنشگری می‌زنند، ثباتی را که در موقعیت خویش در زمان و مکان مطلوب دریافته‌اند، به‌عنوان وضعیت و موقعیت قطعی خود تلقی کرده و گرایشی به تحلیل موقعیت‌های جدید ندارند. این موقعیت‌های دانشگاهی که صرفا بُعد عینی است در تقابلی دیالکتیکی با بُعد ذهنی قرار می‌گیرد؛ کلیشه‌ها، عادت‌واره‌ها و دانش کهنه‌ای که از همان موقعیت تثبیت‌شده‌ی مطلوب برآمده و در بستر تاریخی خویش نیز کارآمد بوده است، اما در بستر جدید دانشگاهی نه‌تنها کارآمد نیست، بلکه مشکل‌زا نیز هست. خروج از این موقعیت چه در بُعد عینی و چه در بُعد ذهنی ممکن است کنشگر علمی را به زحمت بیندازد و او را وادار به یافتن موقعیت مناسب جدید و دانشی متناسب با آن کند و تا زمانی که فرهنگ عمومی جامعه‌ی ایرانی به کنشگر علمی به دلیل وابستگی به تفکرات عامیانه‌شان اعتبار بخشند، چه ضرورتی برای ایجاد تقابلی جدید است تا معرفت علمی جدیدی سامان یابد. در ضمن، این کنشگران علمی با وابستگی به همان بنیان‌های علمی خویش و موقعیتی که از گذشته با خود حمل می‌کنند به خواسته‌های نوستالژیک جامعه‌ی علمی پاسخ می‌دهند و عطش اسطوره‌سازی را قوام و دوام می‌بخشند. نکته‌ی سوم به تفکیک مفاهیم تعصب از تعهد باز می‌گردد. آنچه در میان کنشگران علمی امر بدیهی به شمار می‌رود تعهد علمی است که این تعهد علمی اگر پایبندی به اصول موضوعه‌ی پارادایمیک باشد، تعهد ایدئولوژیک در معنای ایدئولوژی علمی نیز خوانده می‌شود. اما این ایدئولوژی علمی تا جایی پیش نمی‌رود که کنشگری دانشگاهیان را در چارچوب‌های و قوالبی سرسخت قرار دهد و امکان هر گونه نوآوری را از آنان بگیرد. تعهد علمیِ ایدئولوژیک گونه‌ای از تعهد به چارچوب‌هایی است که بر اساس ویژگی‌های علم قابل نقد، ویرایش و توسعه است. ایدئولوژی‌های سیاسی، دینی و سایر گونه‌های ایدئولوژی به دلیل خاستگاهی که دارند امکان هیچ گونه مناقشه‌ای را برای کنشگران خویش فراهم نمی‌کنند. نکته‌ی چهارم، نسبت تعصب و تقدس‌گرایی است. تعصب یکی از بسترهای مهم برای مقدس کردن عناصر مهم در دانشگاه و در میان کنشگران علمی است. ساختن اسطوره‌های دانشگاهی، شکل‌گیری گروه‌های خاص و دارای قدرت در برابر گروه بی‌قدرتان دانشگاهی، تحمیل استراتژی سکوت و انتخاب حاشیه‌ای شدن به حافظان منافع خویش، و همسویی با جریان ایدئولوژیک دانشگاهی در راستای مقدس کردن دانسته‌های کهن و راویان این داستان‌های کهنه است که به تفکرات قالبی منجر می‌شود.

نسبت معرفت علمی و معرفت عامیانه؛ تأملی در چرایی گسترش شبه‌علم

نشستی که به بسترهای معرفت‌شناختی گسترش شبه‌علم در دانشگاه‌های ایران می‌پرداخت، نشستی مشترک بود که گروه علمی تخصصی جامعه‌شناسی نظری و جامعه‌شناسی معرفت، علم و فناوری آن را در آبان ۱۴۰۳ برگزار کردند، و تلاش کردند طی نشست، به سه پرسش مهم پاسخ دهند؛ این پرسش‌ها عبارتند از: 1-معرفت علمی و معرفت عامیانه چیست و چه نسبتی با هم دارند؟ 2-شبه علم چه شباهت‌ها و تفاوت‌هایی با علم دارد؟ و 3-چرا در جامعه‌ی دانشگاهی شبه‌علم رو به گسترش است؟ نکاتی که در این جلسه مطرح شدند، به روش‌مند و نظام‌مند بودن معرفت علمی نسبت به معرفت عامیانه می‌پرداختند و آقایان هجری، افشاردوست و بیانی هر سه بر این ویژگی معرفت علمی تأکید داشتند.

علاوه بر این متدولوژی علمی را مهم‌ترین ویژگی تفکیک دانشمند از غیردانشمند دانستند که بر اساس آن به صورتبندی ایده‌ها می‌پردازند. نکته‌ی مهمی که آقای هجری مطرح کردند، توانایی اقناع نخبگان با معرفت علمی است که نظام‌مندی این قابلیت را برای علم فراهم می‌کند و در برابر، اقناع عموم مردم در مرحله‌ی بعدی قرار دارد تا بتوان مرزهای علم را مشخص کرد. اما در معرفت عامیانه و گزاره‌هایی مبتنی بر آن، اقناع عموم در اولویت است و طراح ایده عمولا در مقام پاسخگویی به پرسش‌ها بر نمی‌آید. مفهوم اجتماعی علمی نیز بر همین اساس تبدیل به مفهومی کانونی می‌شود که معیار حقانیت علم را مشخص می‌کند. بیانی، شبه‌علم را اغراق‌آمیز، ابطال‌ناپذیر، گاه متناقض و دارای این‌همانی دانست که به اثبات و قطعیت نیز می‌توان در آن پی برد. این در حالی است که شک علمی یکی از ویژگی‌های دانشمندان است و برای کشف واقعیت، هیچ گزاره‌ای را قطعی نمی‌دانند. در شبه‌علم، ایده‌ها و گزاره‌ها بدیهی انگاشته می‌شوند. هجری نیز به روحیه‌ی علمی که شک علمی از لوازم آن است، تأکید کرد. وی زمینه‌های شکل‌گیری شبه علم را در سرکوب پرسشگری و کنجکاوی در فرایند تربیت دانست و این ویژگی تربیتی را تجاوز به روحیه‌ی علمی تلقی کرد. تسامح در میدان علمی نیز از دیگر آسیب‌های دانشگاه امروزی است که مورد نقد هجری بود.

بررسی اخراج استادان، استقلال علمی دانشگاه در برابر قدرت و... / آیا جامعه شناسی اپوزیسیون علمی است؟ / گرایش دانشگاه به شبه علم انجمن جامعه شناسی ایران

افشاردوست در ادامه به این نکته پرداخت که اجتماع علمی، باید اجتماعی خودآیین باشد که بتواند از خود دفاع کند تا تحت سلطه‌ی اجتماع‌های دیگر قرار نگیرد. در بحث و نقدهایی که سخنرانان با یکدیگر داشتند، شیری به بحث پارادایم‌ها پرداخت و گفت: سلطه‌ی یک پارادایم و تصور پارادایم غالب  را می‌توان با نقد کاربردی به پرسش کشید. ما امروز می‌توانیم اندیشه‌های علمی‌ای را با تعلق‌های پارادایمی متفاوت ببینیم که موازی با هم از دریچه‌های معرفتی متفاوتی به تحلیل و تبیین پدیده‌های اجتماعی می‌پردازند. بنابراین باور به تشتت در اجتماع علمی می‌تواند یکی از آفت‌های علم باشد که با نقدهای عامیانه بستری مستعد برای گسترش شبه‌علم فراهم می‌کند.

همچنین دیگر استدلال‌هایی که مبتنی بر معرفت‌هایی غیر از معرفت علمی هستند، امروز به‌عنوان پشتوانه‌ای برای گزاره‌ها و مبانی علمی به کار می‌روند که تسامح مدنظر  هجری در این زمینه نیز به گسترش شبه‌علم کمک کرده است. عطش شهرت نیز با طرح ایده‌هایی دامن می‌زند که همسویی با معرفت عامیانه را نشانه‌ی استقبال از ایده‌های شخصی به شمار آورده و بازتاب آن در رشته مقالات تلگرامی و توییتری نمادی از کنشگری علمی دانسته می‌شود که یکی از مستعدترین بسترهای اجتماعی در شکل‌گیری اجتماع شبه‌علمی است.

مصاحبه‌ها و یادداشت‌هایی درباره‌ی «استقلال دانشگاه و آزادی‌ آکادمیک» از فعالان حوزه‌ی علوم اجتماعی بخصوص جامعه‌شناسی در سایت انجمن جامعه‌شناسی ایران منتشر شده است که وجه تاریخ شفاهی و تحلیل علمی فضای دانشگاهی در آن‌ها پررنگ است که می‌تواند ایده‌هایی را در اختیار علاقمندان به این حوزه قرار دهد.

گزارش کامل نشست‌هایی که در این متن به آن‌ها ارجاع داده شده، می توانید در سایت انجمن جامعه‌شناسی ایران بخوانید.

*دکتر الناز شیری (مدیر گروه علمی تخصصی جامعه‌شناسی نظری و مدرس دانشگاه)

بیشتر بخوانید:

خانیکی: در زمان شاه، مردم برای خرید رادیو، باید جواز می گرفتند / هم مسالگی شرط نخست گفت و گو است/ جوانان روزانه ۲۳۳ دقیقه در اینترنت اند/ +فیلم
رضا داوری: معلوم نیست جهان به کجا می رود / جنگ را صلح و بردگی را آزادی و … می خوانند / مکر عقل و فریب تاریخ
ایران دوستی پزشکیان درگرو عمل به این توصیه سریع القلم / عدم مشخص بودن اولویت های وفاق در نگاه رئیس جمهور / بزرگترین جراحی در دولت چهاردهم
افرادِ حیله‌گر را چگونه بشناسیم؟

216216

بایگانی‌ها سیدعلی محمودی | انصاف نیوز نظم جنسیتی و روایتگری تاریخ اجتماعی زنان مستند شوکران: دکتر حسین ابوالحسن تنهایی بررسی اخراج استادان، استقلال علمی دانشگاه در برابر قدرت و... / آیا جامعه شناسی اپوزیسیون علمی است؟ / گرایش دانشگاه به شبه علم