شناسهٔ خبر: 69813433 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: ایسنا | لینک خبر

کار با اعمال شاقه!

آقای سین می‌گوید که در بیمارستان‌های استان اردبیل، پزشک چاقو خورده، زیاد پیدا می‌شود و درباره وضعیت دو نفر از دوستانش تعریف می‌کند؛ آقای ب و آقای ح که پزشک متخصص در بیمارستان‌های استان‌هایی دیگرند. پارسال، همراه یک بیمار با مشت توی چشم آقای ب زد و آقای ح، طوری از همراه یک بیمار کتک خورد که پوست سرش شکافت و جای شکافتگی را بخیه زدند. جرم اقای ح این بود که در هنگام تخلیه سرم بیمار، کنار بیمار نبود و بیمار دیگری در تخت کناری را معاینه می‌کرد ....

صاحب‌خبر -

به گزارش ایسنا، اعتماد نوشت: پزشکی قانونی رای داده و رییس اداره معاینات پزشکی قانونی شهرستان بویراحمد، در ۸ خط، با ادبیاتی اداری، خطاب به کلانتری یاسوج نوشته که ضربات چاقو به گردن «امین خواهانی‌پور» علاوه بر جراحات متعدد و از جمله پارگی عروق و اعصاب گردن، باعث فلج تارهای صوتی، اختلال در حرف زدن و تولید صدا، کاهش ظرفیت تنفسی و درجاتی از اختلال در بلع شده است. امین خواهانی‌پور، پرستار بیمارستان جلیل یاسوج بود و بامداد ۱۱ آذر پارسال و در ساعت کار در اورژانس بیمارستان، یک مرد غریبه از پشت سر به او حمله کرد و به گردنش چاقو زد. امین ۲۰ روز در بیمارستان بستری بود؛ ۱۲ روز در بخش مراقبت‌های ویژه و ۸ روز در بخش داخلی و جراحی. اوایل بهمن پارسال، با پیامک به سوالاتم جواب داد.

«.... تقریبا ساعت ۳ نیمه شب، فردی که اصلا نه بیمار بود و نه همراه بیمار، وارد بیمارستان شده و کنار استیشن پرستاری بود و من از کنار ایشان رد شدم و بدون هیچ حرف و صحبت و جر و بحثی، از پشت سر با چاقو به من حمله کرد و به گردنم ضربه وارد کرد. فرصت دفاع از خود و فرار نداشتم. بعد از چند ثانیه متوجه شدم که چاقو خوردم. فورا به اتاق CPR و بعد به اتاق عمل منتقل شدم. تا زمانی که بیهوشم کردن، هوشیار بودم.... ضربه چاقو، ورید ژوگولار و عصب واگ رو قطع کرد و شریان کاروتید دچار خراشیدگی سطحی شد (ورید ژوگولار، دو سیاهرگ بسیار مهم در هر دو طرف گردن است، عصب واگ، طولانی‌ترین عصب مغزی که در بلع غذا، صحبت کردن، فعالیت‌های پاراسمپاتیک و گوارش نقش دارد، شریان کاروتید مسیر خون‌رسانی به نواحی پیشین مغز است) ضارب، باز هم می‌خواسته به کادر درمان چاقو بزنه که توسط بقیه همراهان دستگیر میشه و خودش رو به تشنج می‌زنه و توسط نیروی انتظامی دستگیر میشه .... هیچ خصومتی نبود. نیروی انتظامی ازش تست مواد گرفت و منفی بود... در بازجویی اولیه میگه که اصلا به بیمارستان مراجعه نکرده، وقتی فیلم صحنه حمله رو بهش نشون دادن، گفت بر اثر مصرف مواد بوده ... فعلا نمی‌تونم صحبت کنم و دست چپم بی‌حسه .... ضارب فعلا در بازداشته...»

آقای خواهانی پور، پیامکش را با این جمله‌ها تمام کرد: «متاسفانه در بیمارستان ما، حراست و نگهبان خیلی ضعیف عمل می‌کنن چون تعداد همراهان خیلی زیاده و حراست، اجازه برخورد با درگیری‌ها رو نداره. یک هفته بعد از حمله به من، یکی از دیگر از پرستاران همین بیمارستان، چنان از همراه بیمار کتک خورد که شبکیه چشمش پاره شد و مجبور شدن چشمش رو جراحی کنن. شنیدم که بعد از این حوادث، یگان امداد در بیمارستان مستقر شده ... امنیت جانی نداریم ....»

حالا بیش از ۱۱ ماه از حادثه چاقو خوردن امین گذشته و ضارب با قید وثیقه ازاد شده. خانواده امین وکیل گرفته‌اند و منتظر دریافت دیه‌اند. امین هنوز نمی‌تواند حرف بزند. برادرش می‌گوید صدای حرف زدن امین به حدی ضعیف است که تقریبا شنیده نمی‌شود و ۱۱ ماه است که امین، حرف‌هایش را یا روی کاغذ یا روی صفحه پیامک گوشی تلفن همراه می‌نویسد. آخرین تشخیص پزشک معالج این بوده که ممکن است به زودی، همان مقدار اندک از تارهای صوتی که سالم مانده‌اند هم از بین بروند مگر اینکه، تزریق ژل‌های ترمیمی به تارهای صوتی. اثری نجات‌بخش داشته باشد. نزدیک یک سال است که امین، از جیب خانواده می‌خورد چون بعد از حادثه، خانه‌نشین شده. تیرماه امسال، طرح خدمت امین در بیمارستان جلیل یاسوج تمام شد و ظاهرا ناتوانی از تکلم، دلیل ناگفته‌ای بود که مسوولان بیمارستان را برای همکاری با این پرستار ۳۵ ساله بی‌رغبت کرد. برادرش می‌گوید امین برای انجام خدمات پرستاری هیچ مشکلی ندارد ولی تا امروز و با وجود چند مکاتبه با دانشگاه علوم پزشکی یاسوج و وزارت بهداشت، درخواست اشتغال مجدد امین به عنوان پرستار قراردادی به نتیجه نرسیده و آخرین جوابی که خانواده امین از مسوولان شنیده‌اند این بوده که: «اشتغال برادرتان به عنوان پرستار قراردادی، غیرقانونی است و ما هم کار غیرقانونی انجام نمی‌دهیم.»

آنچه به سر «امین خواهانی‌پور» آمد، بخشی از حملات فیزیکی و کلامی و روانی همراهان بیماران و مراجعان مراکز درمانی سراسرکشور به پرستاران و پزشکان و نیروهای اورژانس ۱۱۵ و بهیاران است. درحالی که جامعه پرستاری و پزشکی معتقدند این حملات و تهاجم برخی همراهان بیماران به پرستاران و پزشکان، تا یک دهه قبل بی‌سابقه بوده و هر اعتراضی، صرفا با یک مشاجره کلامی و با وساطت اطرافیان، تمام و حل می‌شده، امروز می‌شود با فرضی نزدیک به یقین گفت که کمتر پرستار و پزشکی پیدا هست که ظرف ۱۰ سال اخیر و در دوره فعالیت حرفه‌ای‌اش در مراکز درمانی دولتی، از ضرب شست فیزیکی و کلامی مراجعان بی‌نصیب مانده باشد. تجربه زنان پرستار و پزشک و بهیار از این حملات، ازجنس فحش شنیدن و هل داده شدن و زخم خوردن و چنگ زده شدن از هم جنس و تهدید به قتل و تهدید به تجاوز بوده و هست اما بعضی ازمردان درمانگر، تجربه‌های ملموس‌تر و آسیب زننده‌تری دارند؛ مشت توی صورت‌شان زده شده، مونیتور و طبقه فلزی به سرشان کوبیده شده، تیزی چاقو، صفحه میزشان را دریده، دست و پای‌شان را شکسته‌اند، گلوله سینه شان را شکافته، مرده‌اند...

خانم میم، پزشک متخصص بیماری‌های زنان در یکی از بیمارستان‌های هرمزگان است. خانم میم، پارسال بعد از جراحی یک مادر باردار ۲۸ ساله، توسط همراهان بیمار تهدید به قتل شد و از همراهان بیمار کتک خورد به این دلیل که در زمان جراحی این زن باردار، برای متوقف کردن خونریزی غیر قابل کنترل ناشی از سقط و برای نجات جان مادر، ناچار شد رحم بیمار را خارج کند.

«وقتی این زن به بیمارستان منتقل شد، با نتایج سونوگرافی متوجه شدیم که بارداری غیر طبیعی داره و سقط کرده و باید کورتاژ بشه. در زمان آماده‌سازی برای بستری پیش از جراحی، بیمار به دلیل بارداری خارج از رحم و چسبندگی جفت به خونریزی افتاد. شدت خونریزی در حدی بود که به صورت اورژانسی به اتاق عمل اعزام شد و حتی فرصتی برای کسب رضایت همسر نداشتیم. بیمار به حدی بدحال بود که در زمان آماده‌سازی برای جراحی، برای یک لحظه تمام علائم حیاتی‌اش هم قطع شد. با پزشک مقیم دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان تماس گرفتم و تایید کرد که برای متوقف شدن خونریزی، رحم بیمار رو خارج کنم. این تصمیم، تنها راه نجات زن بود اگرچه می‌دونستم در بعضی مناطق هرمزگان، زن بدون رحم، مایه ننگ خانواده است. ولی این زن یک فرزند ۵ ساله هم داشت و من در اون لحظه به عنوان تنها متخصص زنان این بیمارستان، باید بین یک مادر باردار مرده ولی دارای رحم یا یک مادر بدون رحم ولی زنده در کنار بچه ۵‌ساله‌اش، انتخاب می‌کردم. جراحی انجام شد و مادر، از مرگ نجات پیدا کرد ولی خبری که به خانواده و همراهان بیمار رسیده بود، باعث شد به سمت اتاق عمل هجوم بیارن چون اصلا نمی‌تونستن استدلال من رو برای این جراحی بپذیرن. قبل از حمله به اتاق عمل، پرونده بیمار رو پاره کرده بودن و نگهبان و خدمه بیمارستان رو کتک زده بودن و به تمام پزشکان و پرستاران بیمارستان فحش داده بودن. مدیریت بیمارستان با پلیس ۱۱۰ تماس گرفت و پلیس، چند مامور به بیمارستان فرستاد ولی شرایط به حدی غیرقابل کنترل بود که فرمانده انتظامی شهرستان به بیمارستان اومد تا درگیری رو متوقف کنه. خانواده و همراهان بیمار که حدود ۵۰ نفر بودن، به فرمانده انتظامی گفتن می‌خوان با جراح صحبت کنن. من با همراهی فرمانده انتظامی و رییس بیمارستان، به سالن بخش زایمان رفتم و در حالی که دو مامور انتظامی به عنوان محافظ کنار من ایستاده بودن، برای چند خانم که خودشون رو مادر و خواهر و دوستان بیمار معرفی کردن، شرایط رو توضیح دادم. در حال توضیح وضعیت و علت این جراحی بودم که یکی از این خانم‌ها به من حمله کرد و با دو تا دستش من رو به دیوار کوبید و با فحاشی، تهدید به قتل کرد و مرتب داد می‌زد که زنده‌ات نمی‌ذاریم، زنده ات نمی‌ذاریم. نیروی انتظامی، بالاخره خانواده رو از محیط بیمارستان اخراج کرد و تا صبح در محوطه بیمارستان حضور داشت تا مبادا درگیری جدیدی اتفاق بیفته.»

آقای سین، پزشک متخصص داخلی در یکی از بیمارستان‌های استان اردبیل است. آقای سین، پارسال دو بار توسط بیمارانش تهدید به قتل شد چون حاضر نبود بدون نسخه به این بیماران قرص آرامبخش و مرفین بدهد.

«بار اول، تابستون پارسال بود. ساعت ۴ صبح، کشیک اورژانس بیمارستان بودم که مردی به اتاق مطب اومد و گفت پذیرش و تریاژ نشده ولی بدحاله و براش قرص آرامبخش بنویسم. گفتم اول باید پذیرش بشه و در صورت تشخیص پرستار تریاژ، قرص آرامبخش می‌نویسم. هنوز جمله من به انتها نرسیده بود که چاقویی از جیبش درآورد و گفت پزشک قبل از تو، همین کار رو کرده و تو هم باید بنویسی. چاقو رو باز کرد. چاقو رو روی میز کوبید و گفت حالا بنویس، حالا اون چیزی که من می‌خوام رو بنویس. من الان ۴۰۰ تا کلونازپام خوردم و روی هوام. مردن من با مردن تو برای من فرقی نمی‌کنه دکتر. بنویس هر چی می‌خوام. قرص رو نوشتم و نسخه رو گرفت و رفت. به محض اینکه از اتاقم خارج شد، یکی از پرستارا که چاقوی فرورفته توی میز رو دیده بود به حراست بیمارستان اطلاع داد. من هم از اتاقم به پاویون رفتم. این مرد یک ربع بعد به اورژانس برگشته بود و دنبال من می‌گشت. حراست به پلیس ۱۱۰ تلفن زد و مامور انتظامی اومد و از صفحه میز و جای چاقو عکس گرفت و عکس به شکایت من ضمیمه شد ولی چون اون روز، جمعه بود، نمی‌تونستیم عکس رو به دادگاه برسونیم. این مرد صبح جمعه بازداشت شد و بعد از ظهر جمعه به دلیل فقدان ادله کافی با حکم قاضی کشیک آزاد شد. عصر شنبه دوباره به اورژانس اومد و به پزشک کشیک اورژانس گفت که براش قرص آرامبخش بنویسه. به محض ورودش به بیمارستان، به دادستان شهر تلفن زدیم و بابت آزاد شدنش شکایت کردیم و دادستان دستور بازداشت داد و گفت که قاضی کشیک مقصر بوده و صبح یکشنبه، نیروی انتظامی عکس و پرونده رو به دفتر دادستان فرستاد و این آقا، به ۸ ماه حبس محکوم شد... بار دوم چند ماه بعد اتفاق افتاد. باز هم ساعت ۴ صبح، کشیک اورژانس بودم که مردی اومد و قمه ۵۰ سانتی روی میزم گذاشت و گفت برام مرفین بنویس برم تزریق کنم. این مرد هم پذیرش نشده بود. با تجربه بار اول، می‌دونستم که نباید مخالفت کنم. گفتم برو اتاق تزریقات تا من پرونده تشکیل بدم. این مرد که یا از خماری حرف من رو نشنید یا حوصله انتظار نداشت، روی میزم کوبید و سطل زباله رو از کنار اتاق برداشت و به دیوار کوبید و با فحاشی، شیشه‌های الکل رو شکست. حراست بیمارستان به نیروی انتظامی خبر داد و پلیس اومد و مرد رو از اورژانس بیرون کرد. مرد، بعد از ۱۰ دقیقه به اورژانس برگشت و به من گفت آقای دکتر، تعهد دادم ولی بیرون از اورژانس منتظرتم.»

آقای سین می‌گوید که در بیمارستان‌های استان اردبیل، پزشک چاقو خورده، زیاد پیدا می‌شود و درباره وضعیت دو نفر از دوستانش تعریف می‌کند؛ آقای ب و آقای ح که پزشک متخصص در بیمارستان‌های استان‌هایی دیگرند. پارسال، همراه یک بیمار با مشت توی چشم آقای ب زد و آقای ح، طوری از همراه یک بیمار کتک خورد که پوست سرش شکافت و جای شکافتگی را بخیه زدند. جرم اقای ح این بود که در هنگام تخلیه سرم بیمار، کنار بیمار نبود و بیمار دیگری در تخت کناری را معاینه می‌کرد ....

آقای سین که از ۵ سال قبل در اورژانس بیمارستان مشغول به کار است، حرف‌هایش را با این جمله‌ها تمام می‌کند: «بیمارستان‌هادر ایران در مواردی کادر درمان با مشکلات امنیتی مواجه‌اند.نگهبان و نیروی انتظامات هم، در زمان درگیری همراهان بیماران با پرستاران و پزشکان، هیچ کاری از دستشون برنمیاد چون اجازه برخورد با همراهان بیمار رو ندارن و مسلح هم نیستن و اجازه حمل سلاح هم ندارن و اگر مداخله فیزیکی در درگیری داشته باشن، همراه بیمار می‌تونه ازشون شکایت کنه و ازشون دیه بگیره. در بیمارستان‌های دولتی ما، تکریم کادر درمان بی‌معناست در حالی که وقتی حرمت پرستار وپزشک با حملات فیزیکی و کلامی همراهان بیماران از بین میره، کادر درمان هیچ انگیزه‌ای برای جان فشانی نداره. من البته فقط چند مورد از این حملات رو برای شما تعریف کردم وگرنه فحاشی و کتک و شبه حمله و تهدید به قتل و تهدید به تصادف ساختگی و... بعضی وقت‌ها اتفاق می‌افته. آیا واقعا باید شکم پرستار و پزشک با ضربه چاقوی همراه بیمار دریده بشه تا به فکر تامین امنیت کادر درمان بیفتیم ؟ بسیاری از دوستان من، دیگه انگیزه‌ای برای کار در بیمارستان دولتی ندارن چون به وضوح شاهدن که با وجود ممنوعیت و جرم بودن حمل سلاح سرد، در برخی از استان‌های محروم کشور، بعضی مردان که وارد بیمارستان دولتی میشن، یک چاقو هم توی جیبشون دارن. من در استان‌های جنوبی ایران هم کار کردم. در این استان‌ها گاهی درگیری‌ها، مسلحانه است و بنابراین مجروح یک درگیری مسلحانه، در معیت ده‌ها مرد مسلح به سلاح گرم به بیمارستان دولتی منتقل میشه و در این بیمارستان‌ها، پرستار و پزشک به محض کوچک‌ترین خطا با اسلحه و سلاح گرم تهدید میشن. انگار تنها وظیفه پرستار و پزشک در بیمارستان دولتی این بوده که روی صندلی بنشینن تا همراه بیمار بیاد توی صورتشون مشت بکوبه یا بهشون چاقو بزنه یا بهشون فحش بده. من هر روز که از خونه به سمت بیمارستان میام، همسر و مادر و پدرم نگرانن که آیا زنده و سالم به خونه برمی‌گردم یا نه؟»

خانم الف، پزشک عمومی در یکی از درمانگاه‌های نوار مرزی جنوب ایران است. خانم الف چند ماه قبل به دلیل حمله فیزیکی همراه یک بیمار، زخمی شد و به دادگاه شکایت کرد و منتظر دریافت دیه بابت جراحات ناشی از این حمله است. خانم الف می‌گوید که درمانگاه محل خدمتش، با اینکه جمعیت زیادی را در این تکه از نوار مرزی پوشش می‌دهد، فقط یک مامور حراست دارد که این مامور، همزمان، سرایدار و عضو شورای شهر هم هست و البته در کنار همه این وظایف، باید به زندگی خانوادگی‌اش هم رسیدگی کند.

«صبح زمستون پارسال، چون درمانگاه خالی بود به پانسیون رفتم. فاصله پانسیون تا درمانگاه، کمتر از سه دقیقه است. نزدیک ظهر از درمانگاه با من تماس گرفتن و گفتن یک بیمار با درد شکم اومده. کمتر از سه دقیقه طول کشید تا به درمانگاه برگشتم و البته در اون لحظه اثری هم از مامور حراست درمانگاه ندیدم. همراه بیمار به محض اینکه من رو دید، شروع کرد به فحاشی با کلمات بسیار رکیک و گفت فلان فلان شده، با کدوم فلان شده‌ای حرف می‌زنی که نمیای بیمار من رو ویزیت کنی؟ من سکوت کردم و مشغول معاینه بیمار شدم. بیمار، سرماخورده و دچار اسهال و درد شکم بود ولی همراه بیمار اصرار داشت که مشکل از آپاندیسیته در حالی که هیچ علامتی از آپاندیسیت نبود. مامور حراست بعد از نیم ساعت به درمانگاه اومد و وقتی فریادهای همراه بیمار رو شنید، مرد رو از درمانگاه بیرون کرد. سه روز بعد از این اتفاق، همین مرد به درمانگاه اومد و با فحاشی و اعتراض به پزشک کشیک گفت چرا درمانگاه در ساعات صبح پزشک مقیم و کشیک نداره و کلید درمانگاه رو با تهدید از پرستار گرفت و درِ درمانگاه رو به روی همکار پزشکم قفل کرد و اطراف درمانگاه گازوییل ریخت و می‌خواست درمانگاه روآتیش بزنه که پلیس سر رسیده بود و مرد، با یک تعهد آزاد شد در حالی که ۱۷ پرونده قضایی داشت و در یکی از پرونده‌ها به قتل متهم شده بود. سه ماه قبل از این درگیری کلامی، بیمار به دلیل تموم شدن موجودی واکسن، به من حمله کرد و چنان به دستم چنگ انداخت که پزشکی قانونی برای زخم منجر به خونریزی شدید، دیه تعیین کرد و دادگاه حکم داد که بیمار باید ۵ میلیون تومن به من دیه بده.»

این درمانگاه، با اینکه تنها مرکز درمانی در این تکه از نوار مرزی جنوب است، دندانپزشک ندارد و خانم الف می‌گوید چند ماه قبل، این درمانگاه دندانپزشک هم داشت ولی یک بیمار ناراضی از کیفیت خدمات دندانپزشکی، دندانپزشک را در مطبش حبس و او را تهدید به تجاوز گروهی کرده و بعد از این تهدید دندانپزشک از درمانگاه فرار کرده است...

آقای واو، پزشک متخصص داخلی در یکی از بیمارستان‌های خیریه دولتی شیراز است؛ بیمارستانی که مرکز پیوند عضو برای کل نوار جنوبی کشور است و طبق دستور مدیریت بیمارستان، هیچ بیمار غیرپیوندی، غیر از سطوح اول و دوم تریاژ (بیماران بدحال و درآستانه قطع علائم حیاتی) نباید در اورژانس این بیمارستان بستری شوند. آقای واو تجربه کوبیده شدن طبقه فلزی پرونده‌های پزشکی بر سرش توسط یک بیمار را برایم تعریف می‌کند.

«زمستون پارسال، کشیک اورژانس بودم که آقایی به همراه داماد و پسرش به اورژانس اومد. بیمار ریوی بود و دستگاه اکسیژن ساز به همراه داشت. درخواست بستری داد و گفتم ما مرکز پیوند عضو هستیم و از هر مراجع تنفسی باید اسکن ریه بگیریم تا در صورت لزوم اجازه بستری بدیم. به پزشک مقیم بیمارستان اطلاع دادم و ایشون گفت اگر بیمار، علائم حیاتی پایدار داره، نیاز به بستری نیست. با اسکن ریه معلوم شد که ایشون مبتلا به کروناست. همون روز، سه جوون پیوند عضو و دچار آبسه ریوی در اتاق ایزوله بستری کرده بودیم و تخت ایزوله خالی هم نداشتیم و اورژانس هم بسیار شلوغ بود. به این آقا گفتم شما به بیمارستان دیگری مراجعه کنین چون تخت ایزوله نداریم علاوه بر اینکه شما اصلا نیاز به بستری ندارین. شروع به تهدید و فحاشی کرد و گفت که فردا شیشه‌های بیمارستان رو خرد می‌کنم و بعد از شکایت به سوپروایزر، از اورژانس بیرون رفت. همون لحظه، یک بیمار ایست قلبی به اورژانس آوردن که باید به اتاق احیا اعزام می‌شد و من به مطبم برگشتم که پرونده این بیمار رو بنویسم. این آقا دوباره به اتاق من اومد. چند بار با مشت روی میز کوبید و این‌بار، اعتراضاتش رو با فحش‌های رکیک ناموسی تکرار کرد و من هم در سکوت مشغول نوشتن پرونده بودم. در همین لحظه، طبقه فلزی مخصوص پرونده رو از روی میزم برداشت و توی سرم کوبید. طوری دچار شوک شدم که تا مدتی به نوشتنم ادامه دادم. صدای فحاشی بیمار به گوش بقیه کادر درمان رسید و بیمار رو از بیمارستان اخراج کردن ولی چند دقیقه بعد از این اتفاق، دچار تهوع و سردرد بسیار شدیدی شدم که احتمال به خونریزی مغزی دادم ولی نتایج اسکن طبیعی بود.»

آقای واو می‌گوید که در ماه‌های اخیر موارد زیادی از حملات همراهان بیماران به کادر درمان این بیمارستان را شاهد بوده و از کتک خوردن یکی از نگهبانان بیمارستان تعریف می‌کند که بر اثر شدت حمله همراه بیمار، تارهای صوتی‌اش پاره شد و بخیه خورد ...

آقای صاد، نیروی اورژانس ۱۱۵ در استان اصفهان است. آقای صاد، اوایل امسال بر اثر حملات خانواده بیمار به ‌شدت مصدوم شد و اعتراضش بابت بی‌توجهی دولت به تهدیدهای جانی علیه کادر درمان را به فضای رسانه‌های تصویری کشاند. در یکی از این ویدیوها، آقای صاد در مورد آنچه به دلیل اشتباه خانواده بیمار به سرش آمد تعریف می‌کند.

«خانواده بیمار، آدرس رو به اشتباه اعلام کرده بودن. وقتی به محل حادثه رسیدیم، هنوز از ماشین پیاده نشده بودم که یک نفر به من حمله کرد و با مشت توی صورتم و چشمم کوبید که شیشه‌های عینکم شکست و پیراهنم رو پاره کرد و من رو از آمبولانس بیرون کشید. در همین لحظه، مچ پام بین کلاچ و ترمز گیر کرد و مچ پام پیچ خورد که در اون لحظه فقط درد شدید رو احساس کردم ولی روز بعد از این اتفاقات در معاینه معلوم شد که تاندون پا بر اثر همین حمله، پاره شده و ناچار شدم پام رو گچ بگیرم. من با همین درد با همکارم به بالین بیمار رفتم و وظیفه‌ام رو انجام دادم و بیمار رو به سرعت به مرکز درمانی منتقل کردیم. در حین انتقال بیمار به بیمارستان هم، همین فرد مهاجم سوار آمبولانس شده بود و چند بار داخل آمبولانس با فحاشی به من حمله کرد. متاسفانه این اولین‌بار نیست که من و همکارم مورد حمله و آزار و اذیت همراه و بیمار قرار می‌گیریم. هر بار گذشت کردیم ولی این‌بار گذشت نمی‌کنیم. بعد از انتقال بیمار به بیمارستان، پیگیری قضایی رو شروع کردم و حالا این فرد محکوم شده و باید به من دیه و خسارت بده.»

انتهای پیام