شناسهٔ خبر: 69808447 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اعتماد | لینک خبر

روايت «اعتماد» از پرستاران و پزشكاني كه بر اثر حملات مراجعان مراكز درماني مجروح مي‌شوند

پرستاري و طبابت با اعمال شاقه

صاحب‌خبر -

بنفشه سام‌گيس 

پزشكي قانوني راي داده و رييس اداره معاينات پزشكي قانوني شهرستان بويراحمد، در 8 خط، با ادبياتي اداري، خطاب به كلانتري ياسوج نوشته كه ضربات چاقو به گردن «امين خواهاني‌پور» علاوه بر جراحات متعدد و از جمله پارگي عروق و اعصاب گردن، باعث فلج تارهاي صوتي، اختلال در حرف زدن و توليد صدا، كاهش ظرفيت تنفسي و درجاتي از اختلال در بلع شده است. امين خواهاني‌پور، پرستار بيمارستان جليل ياسوج بود و بامداد 11 آذر پارسال و در ساعت كار در اورژانس بيمارستان، يك مرد غريبه از پشت سر به او حمله كرد و به گردنش چاقو زد. امين 20 روز در بيمارستان بستري بود؛ 12 روز در بخش مراقبت‌هاي ويژه و 8 روز در بخش داخلي و جراحي. اوايل بهمن پارسال، با پيامك به سوالاتم جواب داد.

«.... تقريبا ساعت 3 نيمه شب، فردي كه اصلا نه بيمار بود و نه همراه بيمار، وارد بيمارستان شده و كنار استيشن پرستاري بود و من از كنار ايشان رد شدم و بدون هيچ حرف و صحبت و جر و بحثي، از پشت سر با چاقو به من حمله كرد و به گردنم ضربه وارد كرد. فرصت دفاع از خود و فرار نداشتم. بعد از چند ثانيه متوجه شدم كه چاقو خوردم. فورا به اتاق CPR و بعد به اتاق عمل منتقل شدم. تا زماني كه بيهوشم كردن، هوشيار بودم.... ضربه چاقو، وريد ژوگولار و عصب واگ رو قطع كرد و شريان كاروتيد دچار خراشيدگي سطحي شد (وريد ژوگولار، دو سياهرگ بسيار مهم در هر دو طرف گردن است، عصب واگ، طولاني‌ترين عصب مغزي كه در بلع غذا، صحبت كردن، فعاليت‌هاي پاراسمپاتيك و گوارش نقش دارد، شريان كاروتيد مسير خون‌رساني به نواحي پيشين مغز است) ضارب، باز هم مي‌خواسته به كادر درمان چاقو بزنه كه توسط بقيه همراهان دستگير ميشه و خودش رو به تشنج مي‌زنه و توسط نيروي انتظامي دستگير ميشه .... هيچ خصومتي نبود. نيروي انتظامي ازش تست مواد گرفت و منفي بود... در بازجويي اوليه ميگه كه اصلا به بيمارستان مراجعه نكرده، وقتي فيلم صحنه حمله رو بهش نشون دادن، گفت بر اثر مصرف مواد بوده ... فعلا نمي‌تونم صحبت كنم و دست چپم بي‌حسه .... ضارب فعلا در بازداشته...»

آقاي خواهاني پور، پيامكش را با اين جمله‌ها تمام كرد: «متاسفانه در بيمارستان ما، حراست و نگهبان خيلي ضعيف عمل مي‌كنن چون تعداد همراهان خيلي زياده و حراست، اجازه برخورد با درگيري‌ها رو نداره. يك هفته بعد از حمله به من، يكي از ديگر از پرستاران همين بيمارستان، چنان از همراه بيمار كتك خورد كه شبكيه چشمش پاره شد و مجبور شدن چشمش رو جراحي كنن. شنيدم كه بعد از اين حوادث، يگان امداد در بيمارستان مستقر شده ... امنيت جاني نداريم ....»

حالا بيش از 11 ماه از حادثه چاقو خوردن امين گذشته و ضارب با قيد وثيقه ازاد شده. خانواده امين وكيل گرفته‌اند و منتظر دريافت ديه‌اند. امين هنوز نمي‌تواند حرف بزند. برادرش مي‌گويد صداي حرف زدن امين به حدي ضعيف است كه تقريبا شنيده نمي‌شود و 11 ماه است كه امين، حرف‌هايش را يا روي كاغذ يا روي صفحه پيامك گوشي تلفن همراه مي‌نويسد. آخرين تشخيص پزشك معالج اين بوده كه ممكن است به زودي، همان مقدار اندك از تارهاي صوتي كه سالم مانده‌اند هم از بين بروند مگر اينكه، تزريق ژل‌هاي ترميمي به تارهاي صوتي. اثري نجات‌بخش داشته باشد. نزديك يك سال است كه امين، از جيب خانواده مي‌خورد چون بعد از حادثه، خانه‌نشين شده. تيرماه امسال، طرح خدمت امين در بيمارستان جليل ياسوج تمام شد و ظاهرا ناتواني از تكلم، دليل ناگفته‌اي بود كه مسوولان بيمارستان را براي همكاري با اين پرستار 35 ساله بي‌رغبت كرد. برادرش مي‌گويد امين براي انجام خدمات پرستاري هيچ مشكلي ندارد ولي تا امروز و با وجود چند مكاتبه با دانشگاه علوم پزشكي ياسوج و وزارت بهداشت، درخواست اشتغال مجدد امين به عنوان پرستار قراردادي به نتيجه نرسيده و آخرين جوابي كه خانواده امين از مسوولان شنيده‌اند اين بوده كه: «اشتغال برادرتان به عنوان پرستار قراردادي، غيرقانوني است و ما هم كار غيرقانوني انجام نمي‌دهيم.»

آنچه به سر «امين خواهاني‌پور» آمد، بخشی از حملات فيزيكي و كلامي و رواني همراهان بيماران و مراجعان مراكز درماني سراسركشور به پرستاران و پزشكان و نيروهاي اورژانس 115 و بهياران است. درحالي كه جامعه پرستاري و پزشكي معتقدند اين حملات و تهاجم برخی همراهان بيماران به پرستاران و پزشكان، تا يك دهه قبل بي‌سابقه بوده و هر اعتراضي، صرفا با يك مشاجره كلامي و با وساطت اطرافيان، تمام و حل مي‌شده، امروز مي‌شود با فرضي نزديك به يقين گفت كه کمتر پرستار و پزشكي پيدا هست كه ظرف 10 سال اخير و در دوره فعاليت حرفه‌اي‌اش در مراكز درماني دولتي، از ضرب شست فيزيكي و كلامي مراجعان بي‌نصيب مانده باشد. تجربه زنان پرستار و پزشك و بهيار از اين حملات، ازجنس فحش شنيدن و هل داده شدن و زخم خوردن و چنگ زده شدن از هم جنس و تهديد به قتل و تهديد به تجاوز بوده و هست اما بعضی ازمردان درمانگر، تجربه‌هاي ملموس‌تر و آسيب زننده‌تري دارند؛ مشت توي صورت‌شان زده شده، مونيتور و طبقه فلزي به سرشان كوبيده شده، تيزي چاقو، صفحه ميزشان را دريده، دست و پاي‌شان را شكسته‌اند، گلوله سينه شان را شكافته، مرده‌اند...

خانم ميم، پزشك متخصص بيماري‌هاي زنان در يكي از بيمارستان‌هاي هرمزگان است. خانم ميم، پارسال بعد از جراحي يك مادر باردار 28 ساله، توسط همراهان بيمار تهديد به قتل شد و از همراهان بيمار كتك خورد به اين دليل كه در زمان جراحي اين زن باردار، براي متوقف كردن خونريزي غير قابل كنترل ناشي از سقط و براي نجات جان مادر، ناچار شد رحم بيمار را خارج كند.

«وقتي اين زن به بيمارستان منتقل شد، با نتايج سونوگرافي متوجه شديم كه بارداري غير طبيعي داره و سقط كرده و بايد كورتاژ بشه. در زمان آماده‌سازي براي بستري پيش از جراحي، بيمار به دليل بارداري خارج از رحم و چسبندگي جفت به خونريزي افتاد. شدت خونريزي در حدي بود كه به صورت اورژانسي به اتاق عمل اعزام شد و حتي فرصتي براي كسب رضايت همسر نداشتيم. بيمار به حدي بدحال بود كه در زمان آماده‌سازي براي جراحي، براي يك لحظه تمام علائم حياتي‌اش هم قطع شد. با پزشك مقيم دانشگاه علوم پزشكي هرمزگان تماس گرفتم و تاييد كرد كه براي متوقف شدن خونريزي، رحم بيمار رو خارج كنم. اين تصميم، تنها راه نجات زن بود اگرچه مي‌دونستم در بعضي مناطق هرمزگان، زن بدون رحم، مايه ننگ خانواده است. ولي اين زن يك فرزند 5 ساله هم داشت و من در اون لحظه به عنوان تنها متخصص زنان اين بيمارستان، بايد بين يك مادر باردار مرده ولي داراي رحم يا يك مادر بدون رحم ولي زنده در كنار بچه 5‌سا‌له‌اش، انتخاب مي‌كردم. جراحي انجام شد و مادر، از مرگ نجات پيدا كرد ولي خبري كه به خانواده و همراهان بيمار رسيده بود، باعث شد به سمت اتاق عمل هجوم بيارن چون اصلا نمي‌تونستن استدلال من رو براي اين جراحي بپذيرن. قبل از حمله به اتاق عمل، پرونده بيمار رو پاره كرده بودن و نگهبان و خدمه بيمارستان رو كتك زده بودن و به تمام پزشكان و پرستاران بيمارستان فحش داده بودن. مديريت بيمارستان با پليس 110 تماس گرفت و پليس، چند مامور به بيمارستان فرستاد ولي شرايط به حدي غيرقابل كنترل بود كه فرمانده انتظامي شهرستان به بيمارستان اومد تا درگيري رو متوقف كنه. خانواده و همراهان بيمار كه حدود 50 نفر بودن، به فرمانده انتظامي گفتن مي‌خوان با جراح صحبت كنن. من با همراهي فرمانده انتظامي و رييس بيمارستان، به سالن بخش زايمان رفتم و در حالي كه دو مامور انتظامي به عنوان محافظ كنار من ايستاده بودن، براي چند خانم كه خودشون رو مادر و خواهر و دوستان بيمار معرفي كردن، شرايط رو توضيح دادم. در حال توضيح وضعيت و علت اين جراحي بودم كه يكي از اين خانم‌ها به من حمله كرد و با دو تا دستش من رو به ديوار كوبيد و با فحاشي، تهديد به قتل كرد و مرتب داد مي‌زد كه زنده‌ات نمي‌ذاريم، زنده ات نمي‌ذاريم. نيروي انتظامي، بالاخره خانواده رو از محيط بيمارستان اخراج كرد و تا صبح در محوطه بيمارستان حضور داشت تا مبادا درگيري جديدي اتفاق بيفته.»

آقاي سين، پزشك متخصص داخلي در يكي از بيمارستان‌هاي استان اردبيل است. آقاي سين، پارسال دو بار توسط بيمارانش تهديد به قتل شد چون حاضر نبود بدون نسخه به اين بيماران قرص آرامبخش و مرفين بدهد.

«بار اول، تابستون پارسال بود. ساعت 4 صبح، كشيك اورژانس بيمارستان بودم كه مردي به اتاق مطب اومد و گفت پذيرش و ترياژ نشده ولي بدحاله و براش قرص آرامبخش بنويسم. گفتم اول بايد پذيرش بشه و در صورت تشخيص پرستار ترياژ، قرص آرامبخش مي‌نويسم. هنوز جمله من به انتها نرسيده بود كه چاقويي از جيبش درآورد و گفت پزشك قبل از تو، همين كار رو كرده و تو هم بايد بنويسي. چاقو رو باز كرد. چاقو رو روي ميز كوبيد و گفت حالا بنويس، حالا اون چيزي كه من مي‌خوام رو بنويس. من الان 400 تا كلونازپام خوردم و روي هوام. مردن من با مردن تو براي من فرقي نمي‌كنه دكتر. بنويس هر چي مي‌خوام. قرص رو نوشتم و نسخه رو گرفت و رفت. به محض اينكه از اتاقم خارج شد، يكي از پرستارا كه چاقوي فرورفته توي ميز رو ديده بود به حراست بيمارستان اطلاع داد. من هم از اتاقم به پاويون رفتم. اين مرد يك ربع بعد به اورژانس برگشته بود و دنبال من مي‌گشت. حراست به پليس 110 تلفن زد و مامور انتظامي اومد و از صفحه ميز و جاي چاقو عكس گرفت و عكس به شكايت من ضميمه شد ولي چون اون روز، جمعه بود، نمي‌تونستيم عكس رو به دادگاه برسونيم. اين مرد صبح جمعه بازداشت شد و بعد از ظهر جمعه به دليل فقدان ادله كافي با حكم قاضي كشيك آزاد شد. عصر شنبه دوباره به اورژانس اومد و به پزشك كشيك اورژانس گفت كه براش قرص آرامبخش بنويسه. به محض ورودش به بيمارستان، به دادستان شهر تلفن زديم و بابت آزاد شدنش شكايت كرديم و دادستان دستور بازداشت داد و گفت كه قاضي كشيك مقصر بوده و صبح يكشنبه، نيروي انتظامي عكس و پرونده رو به دفتر دادستان فرستاد و اين آقا، به 8 ماه حبس محكوم شد... بار دوم چند ماه بعد اتفاق افتاد. باز هم ساعت 4 صبح، كشيك اورژانس بودم كه مردي اومد و قمه 50 سانتي روي ميزم گذاشت و گفت برام مرفين بنويس برم تزريق كنم. اين مرد هم پذيرش نشده بود. با تجربه بار اول، مي‌دونستم كه نبايد مخالفت كنم. گفتم برو اتاق تزريقات تا من پرونده تشكيل بدم. اين مرد كه يا از خماري حرف من رو نشنيد يا حوصله انتظار نداشت، روي ميزم كوبيد و سطل زباله رو از كنار اتاق برداشت و به ديوار كوبيد و با فحاشي، شيشه‌هاي الكل رو شكست. حراست بيمارستان به نيروي انتظامي خبر داد و پليس اومد و مرد رو از اورژانس بيرون كرد. مرد، بعد از 10 دقيقه به اورژانس برگشت و به من گفت آقاي دكتر، تعهد دادم ولي بيرون از اورژانس منتظرتم.»

آقاي سين مي‌گويد كه در بيمارستان‌هاي استان اردبيل، پزشك چاقو خورده، زياد پيدا مي‌شود و درباره وضعيت دو نفر از دوستانش تعريف مي‌كند؛ آقاي ب و آقاي ح كه پزشك متخصص در بيمارستان‌هاي استان‌هايي ديگرند. پارسال، همراه يك بيمار با مشت توي چشم آقاي ب زد و آقاي ح، طوري از همراه يك بيمار كتك خورد كه پوست سرش شكافت و جاي شكافتگي را بخيه زدند. جرم اقاي ح اين بود كه در هنگام تخليه سرم بيمار، كنار بيمار نبود و بيمار ديگري در تخت كناري را معاينه مي‌كرد ....

آقاي سين كه از 5 سال قبل در اورژانس بيمارستان مشغول به كار است، حرف‌هايش را با اين جمله‌ها تمام مي‌كند: «بيمارستان‌هادر ايران در مواردی كادر درمان با مشکلات امنیتی مواجه‌اند.نگهبان و نيروي انتظامات هم، در زمان درگيري همراهان بيماران با پرستاران و پزشكان، هيچ كاري از دستشون برنمياد چون اجازه برخورد با همراهان بيمار رو ندارن و مسلح هم نيستن و اجازه حمل سلاح هم ندارن و اگر مداخله فيزيكي در درگيري داشته باشن، همراه بيمار مي‌تونه ازشون شكايت كنه و ازشون ديه بگيره. در بيمارستان‌هاي دولتي ما، تكريم كادر درمان بي‌معناست در حالي كه وقتي حرمت پرستار وپزشك با حملات فيزيكي و كلامي همراهان بيماران از بين ميره، كادر درمان هيچ انگيزه‌اي براي جان فشاني نداره. من البته فقط چند مورد از اين حملات رو براي شما تعريف كردم وگرنه فحاشي و كتك و شبه حمله و تهديد به قتل و تهديد به تصادف ساختگي و... بعضی وقت‌ها اتفاق مي‌افته. آيا واقعا بايد شكم پرستار و پزشك با ضربه چاقوي همراه بيمار دريده بشه تا به فكر تامين امنيت كادر درمان بيفتيم ؟ بسياري از دوستان من، ديگه انگيزه‌اي براي كار در بيمارستان دولتي ندارن چون به وضوح شاهدن كه با وجود ممنوعيت و جرم بودن حمل سلاح سرد، در برخی از استان‌هاي محروم كشور، بعضی مردان که وارد بيمارستان دولتي ميشن، يك چاقو هم توي جيبشون دارن. من در استان‌هاي جنوبي ايران هم كار كردم. در اين استان‌ها گاهی درگيري‌ها، مسلحانه است و بنابراين مجروح يك درگيري مسلحانه، در معيت ده‌ها مرد مسلح به سلاح گرم به بيمارستان دولتي منتقل ميشه و در اين بيمارستان‌ها، پرستار و پزشك به محض كوچك‌ترين خطا با اسلحه و سلاح گرم تهديد ميشن. انگار تنها وظيفه پرستار و پزشك در بيمارستان دولتي اين بوده كه روي صندلي بنشينن تا همراه بيمار بياد توي صورتشون مشت بكوبه يا بهشون چاقو بزنه يا بهشون فحش بده. من هر روز كه از خونه به سمت بيمارستان ميام، همسر و مادر و پدرم نگرانن كه آيا زنده و سالم به خونه برمي‌گردم يا نه؟»

خانم الف، پزشك عمومي در يكي از درمانگاه‌هاي نوار مرزي جنوب ايران است. خانم الف چند ماه قبل به دليل حمله فيزيكي همراه يك بيمار، زخمي شد و به دادگاه شكايت كرد و منتظر دريافت ديه بابت جراحات ناشي از اين حمله است. خانم الف مي‌گويد كه درمانگاه محل خدمتش، با اينكه جمعيت زيادي را در اين تكه از نوار مرزي پوشش مي‌دهد، فقط يك مامور حراست دارد كه اين مامور، همزمان، سرايدار و عضو شوراي شهر هم هست و البته در كنار همه اين وظايف، بايد به زندگي خانوادگي‌اش هم رسيدگي كند.

«صبح زمستون پارسال، چون درمانگاه خالي بود به پانسيون رفتم. فاصله پانسيون تا درمانگاه، كمتر از سه دقيقه است. نزديك ظهر از درمانگاه با من تماس گرفتن و گفتن يك بيمار با درد شكم اومده. كمتر از سه دقيقه طول كشيد تا به درمانگاه برگشتم و البته در اون لحظه اثري هم از مامور حراست درمانگاه نديدم. همراه بيمار به محض اينكه من رو ديد، شروع كرد به فحاشي با كلمات بسيار ركيك و گفت فلان فلان شده، با كدوم فلان شده‌اي حرف مي‌زني كه نمياي بيمار من رو ويزيت كني؟ من سكوت كردم و مشغول معاينه بيمار شدم. بيمار، سرماخورده و دچار اسهال و درد شكم بود ولي همراه بيمار اصرار داشت كه مشكل از آپانديسيته در حالي كه هيچ علامتي از آپانديسيت نبود. مامور حراست بعد از نيم ساعت به درمانگاه اومد و وقتي فريادهاي همراه بيمار رو شنيد، مرد رو از درمانگاه بيرون كرد. سه روز بعد از اين اتفاق، همين مرد به درمانگاه اومد و با فحاشي و اعتراض به پزشك كشيك گفت چرا درمانگاه در ساعات صبح پزشك مقيم و كشيك نداره و كليد درمانگاه رو با تهديد از پرستار گرفت و درِ درمانگاه رو به روي همكار پزشكم قفل كرد و اطراف درمانگاه گازوييل ريخت و مي‌خواست درمانگاه روآتيش بزنه كه پليس سر رسيده بود و مرد، با يك تعهد آزاد شد در حالي كه 17 پرونده قضايي داشت و در يكي از پرونده‌ها به قتل متهم شده بود. سه ماه قبل از اين درگيري كلامي، بيمار به دليل تموم شدن موجودي واكسن، به من حمله كرد و چنان به دستم چنگ انداخت كه پزشكي قانوني براي زخم منجر به خونريزي شديد، ديه تعيين كرد و دادگاه حكم داد كه بيمار بايد 5 ميليون تومن به من ديه بده.»

اين درمانگاه، با اينكه تنها مركز درماني در اين تكه از نوار مرزي جنوب است، دندانپزشك ندارد و خانم الف مي‌گويد چند ماه قبل، اين درمانگاه دندانپزشك هم داشت ولي يك بيمار ناراضي از كيفيت خدمات دندانپزشكي، دندانپزشك را در مطبش حبس و او را تهديد به تجاوز گروهي كرده و بعد از اين تهديد دندانپزشك از درمانگاه فرار كرده است...

آقاي واو، پزشك متخصص داخلي در يكي از بيمارستان‌هاي خيريه دولتي شيراز است؛ بيمارستاني كه مركز پيوند عضو براي كل نوار جنوبي كشور است و طبق دستور مديريت بيمارستان، هيچ بيمار غيرپيوندي، غير از سطوح اول و دوم ترياژ (بيماران بدحال و درآستانه قطع علائم حياتي) نبايد در اورژانس اين بيمارستان بستري شوند. آقاي واو تجربه كوبيده شدن طبقه فلزي پرونده‌هاي پزشكي بر سرش توسط يك بيمار را برايم تعريف مي‌كند.

«زمستون پارسال، كشيك اورژانس بودم كه آقايي به همراه داماد و پسرش به اورژانس اومد. بيمار ريوي بود و دستگاه اكسيژن ساز به همراه داشت. درخواست بستري داد و گفتم ما مركز پيوند عضو هستيم و از هر مراجع تنفسي بايد اسكن ريه بگيريم تا در صورت لزوم اجازه بستري بديم. به پزشك مقيم بيمارستان اطلاع دادم و ايشون گفت اگر بيمار، علائم حياتي پايدار داره، نياز به بستري نيست. با اسكن ريه معلوم شد كه ايشون مبتلا به كروناست. همون روز، سه جوون پيوند عضو و دچار آبسه ريوي در اتاق ايزوله بستري كرده بوديم و تخت ايزوله خالي هم نداشتيم و اورژانس هم بسيار شلوغ بود. به اين آقا گفتم شما به بيمارستان ديگري مراجعه كنين چون تخت ايزوله نداريم علاوه بر اينكه شما اصلا نياز به بستري ندارين. شروع به تهديد و فحاشي كرد و گفت كه فردا شيشه‌هاي بيمارستان رو خرد مي‌كنم و بعد از شكايت به سوپروايزر، از اورژانس بيرون رفت. همون لحظه، يك بيمار ايست قلبي به اورژانس آوردن كه بايد به اتاق احيا اعزام مي‌شد و من به مطبم برگشتم كه پرونده اين بيمار رو بنويسم. اين آقا دوباره به اتاق من اومد. چند بار با مشت روي ميز كوبيد و اين‌بار، اعتراضاتش رو با فحش‌هاي ركيك ناموسي تكرار كرد و من هم در سكوت مشغول نوشتن پرونده بودم. در همين لحظه، طبقه فلزي مخصوص پرونده رو از روي ميزم برداشت و توي سرم كوبيد. طوري دچار شوك شدم كه تا مدتي به نوشتنم ادامه دادم. صداي فحاشي بيمار به گوش بقيه كادر درمان رسيد و بيمار رو از بيمارستان اخراج كردن ولي چند دقيقه بعد از اين اتفاق، دچار تهوع و سردرد بسيار شديدي شدم كه احتمال به خونريزي مغزي دادم ولي نتايج اسكن طبيعي بود.»

آقاي واو مي‌گويد كه در ماه‌هاي اخير موارد زيادي از حملات همراهان بيماران به كادر درمان اين بيمارستان را شاهد بوده و از كتك خوردن يكي از نگهبانان بيمارستان تعريف مي‌كند كه بر اثر شدت حمله همراه بيمار، تارهاي صوتي‌اش پاره شد و بخيه خورد ...

آقاي صاد، نيروي اورژانس 115 در استان اصفهان است. آقاي صاد، اوايل امسال بر اثر حملات خانواده بيمار به ‌شدت مصدوم شد و اعتراضش بابت بي‌توجهي دولت به تهديدهاي جاني عليه كادر درمان را به فضاي رسانه‌هاي تصويري كشاند. در يكي از اين ويدیوها، آقاي صاد در مورد آنچه به دليل اشتباه خانواده بيمار به سرش آمد تعريف مي‌كند.

«خانواده بيمار، آدرس رو به اشتباه اعلام كرده بودن. وقتي به محل حادثه رسيديم، هنوز از ماشين پياده نشده بودم كه يك نفر به من حمله كرد و با مشت توي صورتم و چشمم كوبيد كه شيشه‌هاي عينكم شكست و پيراهنم رو پاره كرد و من رو از آمبولانس بيرون كشيد. در همين لحظه، مچ پام بين كلاچ و ترمز گير كرد و مچ پام پيچ خورد كه در اون لحظه فقط درد شديد رو احساس كردم ولي روز بعد از اين اتفاقات در معاينه معلوم شد كه تاندون پا بر اثر همين حمله، پاره شده و ناچار شدم پام رو گچ بگيرم. من با همين درد با همكارم به بالين بيمار رفتم و وظيفه‌ام رو انجام دادم و بيمار رو به سرعت به مركز درماني منتقل كرديم. در حين انتقال بيمار به بيمارستان هم، همين فرد مهاجم سوار آمبولانس شده بود و چند بار داخل آمبولانس با فحاشي به من حمله كرد. متاسفانه اين اولين‌بار نيست كه من و همكارم مورد حمله و آزار و اذيت همراه و بيمار قرار مي‌گيريم. هر بار گذشت كرديم ولي اين‌بار گذشت نمي‌كنيم. بعد از انتقال بيمار به بيمارستان، پيگيري قضايي رو شروع كردم و حالا اين فرد محكوم شده و بايد به من ديه و خسارت بده.»