سرویس مدیریت کتاب خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، میلاد محمدی، مدیر انتشارات کیمیای خاموش: چندی پیش در جریان خبری درباره اعطای مجوز شرکت ساماندهی صنایع و مشاغل شهر تهران برای عرضه کتاب در کیوسکها قرار گرفتم، تیتر کوتاه و به ظاهراً برای توسعه ویترین فرهنگی است، ولیکن با موشکافی این خبر زخمهای کهنهای از نشر و کتابفروشی سر باز میکند.
متاسفانه ارکانهای مختلف دولتی با نگاههای گاهی متناقض ولو با نیتی خیر باعث میشوند شرایط بازار نشر دچار تلاطم بیشتری شود که این تلاطم و گلآلود شدن هیچگاه به نفع دستاندرکاران واقعی این صنف تمام نمیشود.
فرآیندهای اخذ جواز انتشارات و سپس چاپ هر عنوان کتاب در کشور، گاهی به قدری طولانی و طاقتفرسا میشود که ناشر یا مولف، قید ادامه مسیر را میزند و از چاپ کتاب منصرف میشود. این فرآیند طولانی، ناشی از نوع نگاه حاکمیت به تاثیر کتاب در جامعه است و در چند سال اخیر شاهد ممیزیهای سختگیرانهتر برای پالایش بیشتر کتابهای عرضه شده در جامعه بودیم.
حال برای کالایی که در فرآیند تولیدش این مقدار حساسیت وجود دارد، چطور میشود برای عرضهاش از ظرفیت کیوسک مطبوعاتی و تنقلات استفاده کنیم، فارغ از خوب و بد کپیرایت، کشور ما به این کنوانسیون در حوزه نشر نپیوسته و وجود چند هزار ناشران در کشوری با سرانه مطالعه پایین، باعث خلق ناشران کتابساز و جاعلان زیادی شده که هیچچیز جز پول برایشان ارزش ندارد.
برای مثال ترجمه و نشر اثری فاخر که از سوی یک ناشر و مترجم حرفهای حدوداً ۶ماه زمان لازم دارد طی چند روز از سوی ناشران کتابساز و یا جاعلان کتاب تولید و در مکانهای زیادی مثل مترو، کنار خیابانهای شلوغ، ادارههای دولتی و خصوصی عرضه میشود.
بمباران کتابسازی و جعل کتابهای پُرفروش باعث میشود ناشر و پدیدآورندگان حرفهای لابهلای حجم زیادی کار هجو، گم شوند و از طرف دیگر خریداران کمتجربه نیز با مواجه با یک کتاب خالی از هرگونه کیفیت در ترجمه و چاپ و صحفهآرایی و ویراستاری و … مدت زیادی از کتابخوانی فاصله بگیرند.
نکته بعدی اینکه مسئولان شرکت ساماندهی صنایع و مشاغل تصور درستی از محیط یک کتابفروشی و شکلگیری ارتباطات گاهی عمیق یک کتابفروش با مشتریانش ندارند. ایشان احتمالاً بر این باورند که عمده مشتریان کتاب به نیازهای خود آگاهند و از بین چند هزار عنوان کتاب موجود در یک کتابفروشی کوچک میدانند چه چیزی را انتخاب کنند و کتابفروش هیچ ظرفیتی برای ارتباط با یک خواننده کتاب ندارد و نیاز خریدار و فروشنده را به «آقا یه دو نخ کنت با یه کار سبک از داستایوفسکی بهم میدی …» تقلیل دادهاند.
نکته بعدی اینکه کاش هر مسئولی برای تصمیماتش مشورتی با اهل آن صنف داشته باشد و صد البته ایکاش که با همکاری تمام اعضا صنف یک نماینده برای صنف انتخاب میشد، از انجمنها، تعاونیها، اتحادیهها و … تقریباً در هیچ کجا استفاده بهینهای نمیشود و سیاستگذاریها گاهی از سوی افرادی کاملاً بیگانه با نشر انجام میشود که تاثیر عمیق و مخربش سالها باقی میماند.
∎