شناسهٔ خبر: 69758997 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: خبرآنلاین | لینک خبر

حمله متفقین به ایران قابل پیشگیری بود؟

نامه مهم رئیس‌جمهور ترکیه که هیچ‌وقت به دست رضاشاه نرسید

سال‌ها پیش، من راجع به این نامه‌ی مهم اینونو در منابع ترکیه خوانده بودم و منبع یادم نمانده و در منابع ایرانی مدام دنبال آن می‌گشتم و نمی‌توانستم این نامه را پیدا کنم، خوشبختانه، ردّ آن را در این فایل تصویری دکتر فریدون هویدا پیدا کردم.

صاحب‌خبر -

علی مرادی مراغه‌ای (پژوهشگر تاریخ معاصر): شش ماه قبل از اشغال ایران توسط متفقین، عصمت اینونو رئیس‌جمهور ترکیه از طریق اسفندیار سپهبدی سفیر ایران در ترکیه، نامه‌ای به رضاشاه نوشته اطلاع می‌دهد که متفقین به دلایل مختلفی حتما به ایران حمله خواهند کرد لذا هرچه زودتر آلمانی‌ها را از ایران بیرون کرده با متفقین وارد مذاکره و قرارداد بشوید تا کشورتان اشغال نشود. عصمت اینونو حتی می‌نویسد که رضاشاه به من وکالت رسمی بدهد و من تضمین می‌دهم که این کار را من انجام بدهم.

سال‌ها پیش، من راجع به این نامه‌ی مهم اینونو در منابع ترکیه خوانده بودم و منبع یادم نمانده و در منابع ایرانی مدام دنبال آن می‌گشتم و نمی‌توانستم این نامه را پیدا کنم، خوشبختانه، ردّ آن را در این فایل تصویری دکتر فریدون هویدا پیدا کردم، او در این‌جا توضیح می‌دهد که آن را پیدا کرده و دیده است!

عجیب است که نامه‌ای به این مهمی که در آن زمان از ترکیه به تهران تلگراف گردیده، مقامات ایرانی به خاطر ترس از خشم رضاشاه که همچنان چشم به پیروزی آلمان دوخته بوده، اصلا جرات نمی‌کنند آن را به رضاشاه نشان دهند و درنتیجه، معاون وقتِ وزیر امور خارجه ایران در زیر این نامه دستور داده که بایگانی گردد!

بعدها که فریدون هویدا (برادر امیرعباس) وزیر خارجه می‌گردد این نامه را پیگیری کرده و پیدا می‌کند، چون اسفندیار سپهبدی سفیر وقت ایران در ترکیه که شوهرخواهر هویدا بوده و از این نامه مطلع بوده قبلا به فریدون هویدا گفته بوده که عصمت اینونو چنین نامه‌ای را نوشته است!

شوربختی در این است که، کسی جرات نمی‌کرد به رضاشاه نزدیک شود و سخنی بگوید که خلاف میل دیکتاتور باشد!

امیراحمدی اولین سپهبد ایران می‌نویسد که در مرداد ۱۳۲۰ یعنی کمتر از یک ماه قبل از حمله‌ی متفقین، ارتش مانوری در تپه‌های ازگل در حضور رضاشاه برگزار کرده و رضاشاه نیز چادر مخصوصی در آن‌جا برافراشته بود و هرکدام از امرای ارتش برای خوشایند او از رشادت ارتش ایران می‌گفتند و او نیز از شادی قاه‌قاه می‌خندید! یک تلفنگرامی از گروهان اول دانشکده‌ی افسری رسید و شاه بی‌نهایت خوشحال شد و آن را به من نشان داد و در تلفنگرام فرمانده نوشته بود:

«با چابکی و رشادت تمام گردنه‌ی قوچی را گرفتیم. اگر قشون سلم و تور هم به میدان ما بیاید، شکست خواهد خورد، منتظر امر اعلیحضرت بزرگ ارتشتاران فرمانده هستیم که هرجا را امر کند فتح می کنیم.

شاه گفت: قشون من عالی‌ترین قشونی است که امروز در دنیا می‌توان نشان داد و این ادعا که فرمانده گروهان اول کرده درست است...» (خاطرات نخستین سپهبد ایران احمد امیراحمدی...ص۴۱۴)

و ما البته می‌دانیم که آن قشون، سه روز بیش‌تر نتوانست در مقابل متفقین مقاومت کند!

خطر متفقین را یک بار دیگر ساعد مراغه‌ای سفیر ایران در مسکو گزارش کرده بوده اما دیکتاتور وقعی ننهاده و خشمگین شده بود!

مؤدب نفیسی در آن زمان پیشکار ولیعهد و تنها کسی بوده که رضاشاه او را «آقا» خطابش می‌کرد، شمس‌الدین جزایری داماد او می‌نویسد آقای اسمیت (معاون اداره دخانیات) تقریباً یک ماه قبل از اشغال ایران دو دفعه مرا سوار ماشینش کرد تا شمیران وسط راه هی به من می‌گفت که «آقا، اگر کسی هست که با دربار ارتباط دارد به رضاشاه بگوید که این مرتبه مسئله جدی است، متفقین احتیاج دارند به راه‌آهن ایران. باید به روسیه کمک بشود و اگر رضاشاه این راه‌آهن را به اختیار نگذارد راه‌آهن را به اجبار خواهند گرفت.»

شمس‌الدین جزایری می‌گوید من با همسرم صحبت کردم. گفت «والّا، گمان نمی‌کنم کسی جرأت بکند با رضاشاه حرف بزند.»

سرانجام وقتی به مودب نفیسی می‌گویند که به رضاشاه اطلاع دهد، او جواب می‌دهد: «بله، این مطلب خیلی اساسی است و جدی، ولی من جرأت نمی‌کنم با رضاشاه صحبت بکنم.»

احتمال حمله‌ی متفقین را به ابراهیم قوام‌الملک شیرازی هم گفته بودند اما او نیز ترسیده بود که با رضاشاه در میان بگذارد و بعدها هم اشرف پهلوی، همه‌اش وقتی که از پسر قوام شیرازی طلاق گرفت می‌گفت:  «این [مرد] خیانت کرده. چون این مسئله را به او گفته بودند و نیامده به پدر بگوید»! (مصاحبه جزایری با پروژه تاریخ شفاهی ایران، دانشگاه هاروارد، نوار اول، ۱۲ مهر ۱۳۶۳، حبیب لاجوردی)

آیا اگر دیکتاتور، گوشی شنوا داشت ایران به آن شکل تحقیرآمیز اشغال می‌گردید؟! آیا تاریخ آینده ایران متفاوت نمی‌شد؟!

اما دیکتاتور همه‌ی عقلا را حذف کرده و هیچ‌کدام از آن مردان استخوان‌داری که در دامن مشروطیت پرورش یافته و در اوایل سلطنت به دورش بودند در اواخر سلطنتش، حذف شده و دورِ دیکتاتور را متملقین گرفته و حسابی از عقلانیت تهی گشته بود.

همیشه در چنین مواقعی است که بلا بر سر کشور نازل می‌گردد...!

منبع: کانال تلگرامی نویسنده

۲۳۲۵۹