گروه فرهنگی جهان نیوز: دعوت ما را با خوشرویی پذیرفت و حدود ساعت یازده در دفتر جهان حاضر شد. گپ و گفت ما درباره هنر، سینما، سیاست، تاریخ و... بیش از چهار ساعت طول کشید. خوش صحبت و صریح بود. ارشد حقوق و روابط بینالملل دارد و اهل مطالعه است. متن گفتگوی ما با جهانگیر الماسی، هنرمند برجسته و شناخته شده عرصه سینما را در ادامه خواهید خواند:
جهان: آقای الماسی ممنون از حضور در دفتر جهان نیوز و وقتی که در اختیار ما گذاشتید. در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
الماسی: عملا بیکارم ولی فعلا روی دو فیلم نامه کار میکنم تا بعد از تحولات ارشاد ببینیم چه اتفاقی می افتد. بعد از آن کار آخرم که ساختم و ناجوانمردانه توقیف شد؛ البته توقیف که نه، مانده و اسم فیلم هم «رنج و سرمستی» است. آن را خیلی دوست دارم. به نظرم آن آقایانی که یک جوری این فیلم را به محاق بردند، متوجه نشدند با چه اثری این کار را می کنند.
جهان: در چه دورهای فیلم شما اجازه پخش نگرفت؟ دوره آقای روحانی یا بعد از او؟
الماسی: هر دو؛ چون فیلم برای مرکز سینمای مستند و سینما حقیقت بود. به علت گرایشهای سیاسی مختلفی که وجود داشت و الان هم وجود دارد، در وزارت ارشاد توقیف شده است. من به شخصه هرچه به دنبال دلیل توقیف این فیلم میگردم چیزی پیدا نمیکنم.
جهان: فیلم فضای انتقادی دارد؟
الماسی: اصلا فضای انتقادی ندارد. فضای فیلم تحلیلی است. من از قدیم هم همین شکلی بودم، همیشه میگویم مراد من از فیلمسازی باید تولید و توزیع آگاهی و دانایی باشد. من باید رمز و راز را به مردم بگویم که در انتخابهایشان کج راهه نروند. در فیلم سازی حرف من این است.
ما در این فیلم به خاطر مبانی فکری و اعتقادی سرزمینم و مردمم اصل دنیای خشونت را رد میکردیم. مردم این آب و خاک چه زمانی که مسلمان هستند و چه زمانی که زرتشتی بودند و چه زمانی که حتی دین نداشتند و به خورشید و آفتاب و اینها توجه میکردند، هرگز از مسیر خشونت و جنگ و زور نخواستند حکومت کنند. با اینکه در همه جای دنیا آنهایی که به حکومت رسیدند، با زور بالا آمدند. همین الان روسای جمهور در غرب، اگر زور نباشد خیلی هایشان نیستند. آنها که دموکرات هستند پس چرا در خیابانها مردم را با باتوم میزنند؟ آن زور است که نگهشان میدارد. اما ایرانیها نه. برای اینکه ما قدیمیترین انسانهای کره خاکی هستیم و ما همه نوع زندگی را تجربه کردیم. اگر قرار است دروغ بگوییم از همه ظریفتر و جذابتر دروغ میگوییم. اگر قرار باشد طرفدار صلح باشیم، شریفترین صلحطلبهای دنیا هستیم. اگر قرار باشد جنگ کنیم با دست خالی با قدرتمندترین نیروها میتوانیم بجنگیم.
در هنر هم همینطور، متاسفانه یک عدهای هم هستند دنیای هنر ما را از تخیل خالی میکنند. سالهاست که نمیگذارند در هنر ما تخیل وجود داشته باشد. اما کرهجنوبی میآید و در یک سریالی به اسم جومونگ، تخیلش را به کار میگیرد و چیزهایی که وجود نداشته است را به اسم تاریخ و فرهنگ مردم کره جنوبی جا میاندازد.
یکی دو تا از سریالها بود که در این اواخر دیدم الحمدالله اجازه تخیل دادند. مثلا هوش سیاه که من خیلی خوشم آمد. در این سریال تخیل را اجازه ظهور و بروز دادند. و یا چند فیلم نظامی و امنیتی دیگر که ساخته شد. جذابیت و سرگرمی ایجاد میکند و در عین حال یک غیرتی را در مردم تحریک میکند و این خیلی خوب است.
**اتفاقات صداوسیما را تحسین میکنم/ حضور آقای جبلی و جلیلی برای من قابل اعتناست
جهان: عملکرد صداوسیما را چگونه میبیند؟
الماسی: خوشبختانه در رویکردهای جدید سازمان صداوسیما در این یک سال گذشته اتفاقات غریبی افتاده است.
جهان: یعنی حضور آقای جبلی را مثبت می بینید؟ چون شما حضور آقای ضرغامی، لاریجانی و هاشمی را هم در سازمان صدا و سیما تجربه کردید.
الماسی: بله حضور آقای جبلی و جلیلی برای من خیلی قابل اعتنا است. ببینید من تحلیلی برخورد میکنم. من اتفاقی را که افتاده تحسین میکنم. در عرض یکسال گذشته تمام گویندگان و مجریان تلویزیون در همه شبکهها عوض شدند. شما اصلا متوجه شدید؟ هیچ کس متوجه نشد. هیچ کس نفهمید به این سرعت چگونه این اتفاق افتاد. میدانید یکدفعه در حد 150 نفر تا 1000 نفر در سطح ملی جا به جا شدند. اینها در کجا دوره دیدند و یاد گرفتند؟ هیچ کس نفهمید و بعد نگاه میکنید میبینید مجری که الان وجود دارد زبردست است و خیلی خوب هم اجرا می کند و خیلی نکته سنج است و بیانش هم خیلی خوب است. تفاوتش هم با پیشینیان در این است که آنها از یکدیگر تقلید میکردند و شبیه هم حرف می زند. یعنی همهشان شبیه آقای آتشافروز حرف میزدند. اما الان تمام مجریان و گویندگان شخصیت فردی خودشان را دارند. هیچ کس شبیه آن یکی نیست و به همین دلیل جذابیت خودشان را دارند. من امتیاز مثبتی میدهم به سازمان صداوسیما برای این تحولاتی که در کوتاه مدت رخ داده است.
**محمود دولتآبادی گزارشگر ما در نشریه نوشین بود
جهان: نشریه نوشین چه نوع نشریهای بود؟
الماسی: نشریه نوشین هفته نامه هنر بود. هیئت تحریریه خیلی قوی هم داشت. افراد بزرگی در هفته نامه ما بودند. مثلا گزارشگر ما آقای محمود دولت آبادی بود. یا مثلا فیلم ساز چپمان آقای علامه زاده بودند. پرویز بشردوست را خدا رحمت کند. رفیق خیلی خوبی بود، خیلی زحمت میکشید.
جهان: گروه تئاتر هم با ایشان داشتید؟
الماسی: ما خیلی تئاتر بازی کردیم. ما با هم یک گروه تئاتر به نام آژیده داشتیم. در گروه آژیده ما نزدیک به هفت نمایش روی صحنه بردیم. از انجمن ایران و آمریکا بگیر تا روی پشت بام سندیکای هنرمندان ایران تا حوض وسط پارک دانشجو. آنجا یک سری مجسمه هم بود که میگفتند برای ولیعهد است. آن موقع هم مد بود ما با مجسمهها حرف میزدیم. یا در یک گالری نقاشی که اسمش کارگاه مجسمه سازی بود. یا درحمام عمومی و اتوبوس. ما به زعم آن روزیها لوکشینمان را مدرن اجرا میکردیم. من به مبانی فکری و فرهنگی هویت ملیمان خیلی اعتقاد داشتم. پرویز بشردوست هم یک مصاحبه داشت در این اواخر، شش ماه قبل از اینکه ما را ترک کند. در یک مصاحبه گفته بود که جهان همیشه پیشتاز و نوگرا بود و من همیشه این را دوست داشتم.
جهان: این اتفاقهای نو هم برای خودتان میافتاد. مثلا در فیلم «نار و نی» که بازی کردید دیالوگهای کمی داشت درحالی که این موضوع آن روزها مد نبود. یا «شبح کژدم» که صدابرداری سر صحنه داشت.
الماسی: اصلا یک عده که مخالف بودند. در وزارت ارشاد یک عده میگفتند این فیلم نامه فاقد هرگونه ارزش فرهنگی و هنری است. سعید در اول فیلمنامه «نار و نی» یک شعر از تی اس الیوت گذاشته بود. هم سعید و هم آقای ترسه و هم آقای ایری این سه تا نویسنده... . اینها مثلا شعرهای تی اس الیوت را گذاشته بودند و فیلم اصلا راجع به شرایط امروز و بمب اتمی و انفجار اتمی است. الان هم که آقای نولان فیلمی راجع به انفجار هستهای با نام اوپنهایمر ساختهاند.
جهان: مثل اینکه می گویند یک سری از روایتهای این فیلم هم دروغ است. منتقدین خود آقای نولان هم به این موضوع اشاره کردهاند.
الماسی: بله. من الان فکر می کنم شیوهای که آقای سعید ابراهیمیفر در نار و نی برای اوپنهایمر و بمباران اتمی به کار گرفت، در کوتاهترین و مختصرترین شکل خودش خیلی تاثیر عجیب و غریبی گذاشت. همین کافی است که شما تماشاگر یک فیلم را به فکر بیاندازید. وظیفه یک فیلم هم همین است.
**اولین نشریه فرهنگی هنری بعد از انقلاب را تاسیس کردم/ اولین تئاتر بعد از انقلاب را ما به روی صحنه بردیم
جهان: شما بیشتر کدام یک از مطبوعات را دنبال میکردید؟ یا دنبال میکنید؟
الماسی: من یکی از کسانی بودم که آن موقع همین کیهان فرهنگی را با دوتا از بچههایی که در کیهان بودند کار کردم؛ آقای محمد منتظر قائم که خدا رحمتشان کند و آقایی که الان اسمشان هم خاطرم نیست که رئیس کیهان هم شدند. این دو نفر از ما خوششان آمده بود و کار میکردیم. چون من اولین نشریه هنری بودم که بعد از انقلاب مجوز گرفتم، «هفتهنامه هنر نوشین». اولین تئاتر بعد از انقلاب را هم ما روی صحنه آوردیم. با پرویز بشر دوست نمایش افسانه ماشاللهخان را در سال 58 اجرا میکردیم.
حتی اولین فیلمهای تله پلی یا همان تئاتر تلویزیونی بعد از انقلاب را هم من ساختم؛ با کمک آقای مسعود فروتن و جمع بسیار دوست داشتنی از بازیگران سینما و تئاتر ایران، از سعید نیک پور، پرویز پورحسینی، علیرضا مجلل، سیاوش طهمورث، رضا ژیان، با کسانی مثل اکبر عالمی و...
جهان: آقای الماسی شما هم بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون بودید و هم فیلم ساز و استاد دانشگاه، در هلند تدریس می کردید؟
الماسی: بله اما در ایران هم تدریس کردم. من در ایران در خیلی از دانشگاهها درس دادم. در دانشگاه تهران تمام رشتههای هنر را تدریس کردم. در دانشگاه هنر، سینما، تئاتر و هنر و...
**حدادعادل هدیه هوشمندانهای به ظریف داد
جهان: حقوق بین الملل تدریس نکردید؟ چون رشته اصلی شما حقوق و روابط بین الملل بوده؟
الماسی: نه. من از یک مقطعی که در کار سینما افتادم، خیلی آزرده شدم برای اینکه در رشته تحصیلیام دانشجوی فعال و خردمندی بودم و با اساتید خوبی ارتباط داشتم. مثل مرحوم دکتر احمد میرفندرسکی که سفیر کبیر ایران در اتحاد جماهیر شوروی بود. خیلی دوست داشتم در رشته خودم فعالیت بکنم.
جهان: باتوجه به رشته تحصیلیتان آقای ظریف را به عنوان وزیر خارجه چطور میبینید؟
الماسی: آقای ظریف از طریق خانوادهاش رفت و در آمریکا به سیاستمداران روی آورد. در آن شلوغیهای انقلاب اینها جذب مدیریت شدند و بعد در خارج از کشور جذب سیاست شدند. چون بین مدیریت سیاسی با سیاستمدار بودن تفاوت است. یادم میآید موقعی که آقای ظریف وزیر خارجه شدند، من یک صحنهای را دیدم برایم خیلی جالب بود. آقای حداد عادل یک هدیه به ایشان دادند که یک کتاب بود. آقای دکتر حداد عادل به نظر من خیلی آدم باهوشی است و در حد و اندازهای هست که اگر بخواهد یک چیزی را طوری به کسی بدهد که دیگران آن را نبینند، یک جوری آن هدیه را میدهند به آن شخص که دیگران از محتوای آن مطلع نشوند. ولی آن هدیه را به آقای ظریف به گونهای دادند که همه هم دیدند چه کتابی است. من خیلی لذت بردم از این صحنه چون که شبیه آن را در تاریخ ایران داشتیم. ایشان یک کتابی را به وزیر خارجه دادند که خیلی حرف درون این حرکت کوچک بود. ای کاش سینماگران ما هم از این کارهای کوچک این شکلی انجام بدهند.
جهان: خودتان را به عنوان آقای الماسی بازیگر تئاتر و سینما بیشتر میپسندید یا آقای الماسی فیلمساز و مدرس؟
الماسی: اول به عنوان یک انسان معاصر؛ دوم اینکه اینها شغل هستند. من مال زمان خودم هستم، نه مال زمان گذشته یا زمان آینده. من می اندیشم و با مردم زندگی می کنم و خاک پای مردم کشور هستم و رویاها دارم برای این سرزمین و این بچه های کوچکی که در خیابان ها می بینم. خیلی دوست دارم اینها احساس سعادت و خوش بختی کنند. ولی فیلم سازی علاوه بر اینکه نمایشگر حوزه تفکر و بینش من است، نشان می دهد من تکنیکهای فیلمسازی را بلدم و بلدم چگونه با هنر بیاندیشم و با هنر چگونه حرف بزنم و با هنر چگونه در بین مردم نفوذ بکنم و چگونه دلبری بکنم و چگونه تاثیر تاریخیام را بگذارم. چون ما همه مان یک مسئولیت و وظیفه تاریخی، ملی و اجتماعی هم به عهده داریم. چه دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم. با تعلیم و تعلم بخشی از زکاتی را که در کارم باید بدهم را میدهم. با بازیگری بخشی از خستگیهایم را کنار می گذارم. یعنی می روم ادای یک نفر دیگر را در میاورم برای اینکه رویاهایم را در آنجایی که شکست خوردهام و نتوانستم به خواستهام برسم اینجا به جامه عمل میکشانم. بازیگری خیلی شیرین است.
** بعد از دهه شصت دوباره جسم خانمها به کار گرفته شد
جهان: در یک فیلمی اتفاقا گفتید. مثل اینکه یکی از بازیگران گفته بود من در این نقش بازی کردم و زندگی کردم و شما هم در جواب گفته بودید که وقتی فیلم تمام بشود زندگی عادی ما شروع میشود.
الماسی: اصلا بازیگر یعنی همین. چرا بچههای کوچک بازیشان در فیلمها همیشه خوب است؟ برای اینکه هیچ وقت آنقدر جدی نمیگیرند. این راز را میخواهم بگویم که امروز همه در مورد آقای عباس کیارستمی بدانند. آقای کیارستمی دست گذاشت و یک چیزی را نشان داد که ما در آن خیلی آدمهای احساساتی میشویم و خیلی دوست داریم با احساسات بازی کنیم. در صورتی که خردمندی، فهم و شعور و عقل جذابیت خیلی بیشتری دارد.
آقای کیارستمی یک فیلمی به اسم خسرو و شیرین ساختند. تقریبا همه بازیگران خانم سینمای ایران در آن فیلم بازی کردند. در این فیلم وقتی نگاه میکنید میبینید که همه این افرادی که این داستان خسرو و شیرین را میشنوند، همه بازیگران زن ایرانی یک قطره اشکی در این فیلم ریختند و یک ادای احساساتی در این فیلم کردند و یا تمایل به احساسات خودشان را بدون دلیل به نمایش گذاشتند.
دو نفر از این بازیگران هستند که کمتر گریه میکنند، یکی از آنها خانم گلشیفته فراهانی و یک نفر دیگر از آنها خانم ژاله علو است. یعنی گریه میکنند ولی خیلی کمرنگ؛ و یک نفر خارجی هم که خانم ژولیت بینوش هستند که اصلا گریه نمیکنند ولی ابروهای او درهم میشود و شروع به فکر کردن میکند و به موضوع میاندیشد. بازیگران زن ما همه در موضوع قرار میگیرند و بازی میخورند.
در فرهنگ استقرایی غربی قبل از عاطفه و احساسات، تفکر به کار میآید. مردم دنبال محفلی نیستند که احساساتشان را بیرون بریزند. بیشتر به دنبال این هستند که خودشان را به نمایش بگذارند. یا ازشان خواسته میشود که جسم و شعور و فرهنگ خودشان را به نمایش بگذارند.
زنان ایران انگار پنج شش سال اول انقلاب تا پایان دهه شصت، جسمشان را رها کرده بودند. به جسمشان بها نمیدادند. بعد از آن دوباره بها دادن به جسم شروع شد و جسم خانمها دوباره به کار گرفته شد.
جهان: تا پایان دهه شصت و بعد از آن یک دوره، از دهه هفتاد یک بازگشتی دوباره صورت گرفت.
الماسی: بازگشتی شد به تمام فونداسیونهایی که قبل از انقلاب هم وجود داشت. به همین خاطر خیلی از وزارتخانههای ما اسمشان هم عوض نشد. اینکه رهبر معظم انقلاب امروز این همه اصرار میکنند برای این است که انقلاب سعی کرد از ما تصویر تازهای در جهان ارائه بدهد. نه آدمهایی که انقلاب برایشان یک تجربه بود، مثل کسانی که به سیزده به در رفته و برگشتهاند. انقلابیگری شغل نیست. انقلابی بودن به احساسات نیست. انقلاب و نگرش انقلابی نتیجه و استنتاج یک نوع تفکر است. هرکس در جریان عدالت یا در صف نور میایستید یا در صف ظلمت، این ماهیت انقلاب است.
** من شاگرد فردید بودم/ لاریجانی در کلاسهای فردید شرکت میکرد
جهان: آقای کیارستمی از این بازیهای شیطنتآمیز زیاد دارد. مخصوصا با آقای مخملباف هم خیلی شیطنت کرد. مخملباف گفته بود دوست ندارم در فیلمی که کارگردانیاش به دست آقای کیارستمی باشد شرکت کنم. شخصی میگفت فیلمی را فقط به خاطر آقای مخملباف ساخته بود که بیاید در فیلمش بازی کند و این رکب را به او بزند. آیا کیارستمی را یک آرتیست کامل می بینید؟
الماسی: آرتیست نه. زمانی که کلمه آرت و هنر وسط میآید، چند چیز دیگر هم با آن می آید. من واقعا به تعریفی که علی حاتمی در فیلم کمال الملک به آرتیست میدهد معتقدم؛ به آن قالیچهباف میگوید هنرمند تویی. من از آن تعریف بیشتر لذت میبرم. شما میدانید هنر را نمیشود تعریف کرد. هنر تعریف پذیر نیست. هربرت رید و آرنولد هاوزر بحث مفصلی دارند در این موضوع و حتی نئوفیلسوفهای فرانسه مثل گرو کریسمان حرف های گنده ای دارند که می گویند هنر اصلا تعریف شدنی نیست. چون یک بخشی از هنر در شهود است.
تنها کسی که دیدم در این ورطه حرفهای هوشمندانه و خردمندانهای زده، رئیس آکادمی هنر ایران است؛ آقای دکتر مجید شاه حسینی، رئیس فرهنگستان هنر. ایشان در یک مصاحبهای، تئوریای که راجع به هنر میدهند من که خواندم دیدم تئوری خیلی جدیدی است. بعد در چاپهای تازهای که فرهنگستان ظرف 10 سال گذشته از تعاریفی مثل هنر و غیره بیرون داده است، این خیلی جاهای خوبی میگیرد. آقای دکتر دینانی هم خیلی نکات قطعی و ظریفی را در عین حال میگوید. اصولا فیلسوفانی که در دوره جمهوری اسلامی زندگی کردهاند و تعاریف خیلی جامعی راجع به هنر دارند. خدا رحمت کند آقای دکتر مددپور را که در حوزه هنری آمدند. ایشان هم خیلی حرف های دقیقی زدند و جزو سه چهار اکابر تفکر در حوزه هنر بودند و عضو فرهنگستان هنر هم بودند.
جهان: شاگرد آقای فردید هم بودند؟
الماسی: بله. خدا آقای فردید را رحمت کند. من هم شاگرد آقای فردید بودم. یک مدت کوتاهی در کلاسهایی که ایشان بودند و اجازه میدادند، ما هم شرکت میکردیم. آقای مرتضی جعفری، آقای دکتر لاریجانی و آقای فرنو هم بودند و در آن کلاسها شرکت میکردند.
جهان: نگاه شما به سینمای قبل و بعد از انقلاب چگونه است؟ آیا مثلا گزاره و یا تفاوت خاصی بین سینمای قبل و بعد از انقلاب می بیند یا تفاوتی وجود ندارد؟
الماسی: این برای سینما نیست. این تقسیم بندیها برای آدمهاست، نه برای سینما. سینما به ذات یک تکنولوژی و ابزار و وسیله برای تبیین اندیشه و تبیین زیبایی شناسی است. آدمها به واسطه انقلاب و گفتگوی درون انقلاب و میل به جهت یابیهایی که در درون خود انقلاب قرار داشت، تعاریف تازهای با خودشان آوردند.
آن شخصی که به سینما علاقه داشت قبل از انقلاب هم فیلم کار کرده بود و هنوز هم مانند قبل از انقلاب کار میکند. پس این موضوع ربطی به سینما ندارد، به آدمها ربط دارد. آنهایی که جذب جریان تازه فرهنگ میشوند یا نمیشوند.
** از سیروس الوند خیلی یادگرفتم/ آزمایش بدهیم، ببینیم چه کسی معتاد است/ مهدی نصیری علیه من یادداشت نوشت
جهان: شما با فیلم سازان بزرگی کار کردید. از علی حاتمی تا ابراهیم حاتمی کیا. سبک کاری کدام یک را میپسندید؟
الماسی: من ناصر تقوایی را میپسندم. ناصر تقوایی برای فیلم «کوچک جنگلی» از من دعوت کرد. دستیاران آقای تقوایی گفتند بیا ناصر علاقه دارد به اینکه تو در این فیلم بازی کنی. دروغ است اگر بگویم که فیلمنامه را خواندم و انتخاب کردم، نه من خود ناصر تقوایی برایم مهم بود. بعد فیلمنامه را که خواندم، نمیخواهم بگویم شبیه این فیلمها بود اصلا فرق دارد ولی مثل فیلم هفت دلاور و هفت سامورایی بود. میروند دنبال آدمهای مختلف و جمع میشوند برای یک هدف مقدسی، که این خیلی بهتر از آن روستاییانی هست که جمع میشوند و پول میدهند به یک سری مزدور. در این فیلم اینها مزدور هم نیستند. جزو بومیان آنجا هستند و با اعتقاد هم به میدان میآیند. اینقدر هم ناصر تقوایی این فیلم را زیبا نوشته بود.
جهان: شروع کارتان با آقای عیاری بود یا آقای الوند؟
الماسی: نه، شروع کارم با آقای غلامرضا آزادی بود در فیلم شط جاری کوچهها که بعد هم توقیف شد. دیده شدنم با فیلم تنور دیو بود و از آن مهمتر با کار سیروس الوند بود که من با فیلم ریشه در خون در سینمای حرفهای حضور پیدا کردم. من از سیروس الوند خیلی چیزها یاد گرفتم. توانایی او در تبیین سینما بود.
جهان: آقای سیروس الوند جزو سینمای بدنه محسوب می شوند، درست است؟
الماسی: بله هم جزو سینمای بدنه و هم تجربه محسوب می شوند. سیروس هم پیش از انقلاب و در یک سطحی از سینما، فیلمهایی که در جوانی و نوجوانیاش ساخته، در جمعی بوده که همه کارگردان های برتر سینما بودند.
جهان: یک جریانی در سینما هست که بازیگرانی که گرایش انقلابی دارند را طرد میکند و بعضا مورد آزار و اذیت و توهین قرار میدهند. اولین کاری هم که با آنها میکنند این است که آنها را سلب کار و ترور شخصیتی میکنند. راجع به این موضوع توضیح می فرمایید؟
الماسی: من دیروز یک خبری دیدم در گوگل که یکی از دوستان ما هم به آن اشاره کرده بودند. دیدم که نوشته جهانگیر الماسی معتاد شد. بعد رفتم داخل خبر که ببینم راجع به اعتیاد من چی نوشته است، دیدم اصلا در متن خبر چیزی از اعتیاد ننوشته و تیتر خبر فقط به اعتیاد اشاره کرده است. اما این تیتر کار خودش را میکند. در عین حال اگر من الان بروم از اینها شکایت کنم، میگویند که ما کی گفتیم شما معتاد هستید؟
من به آنها هم میگویم بیایید همین الان برویم آزمایش اعتیاد بدهیم، ببینیم چه کسی معتاد است. این خبر را نهادی که مسئول این کار است یعنی نمیتواند حذف کند؟ من صد دفعه تا الان این خبر را پیگیری کردم و پاک کردهاند ولی باز هم این خبر آمده است. پس این نشان میدهد یک جریانی در پشت این قضیه وجود دارد.
ببینید یک بار یک نامهای آمد و ما را دعوت کردند برای صرف شام و گفتند یک قدردانی میخواهیم از تو بکنیم. عزت الله انتظامی هم بود. دعوت کننده گفت ممکن است اکبر عبدی را هم دعوت کنیم که بیاید. من رفتم در خیابان امیرآباد شمالی، یک چلوکبابی که در زیرزمین هم بود. رفتم داخل و دیدم که جمع کثیری هستند و دعوت نامهای هم که برای من آمده بود، پشت آن مهر ارشاد خورده بود. یعنی تایید شده وزارت ارشاد بود. بعد دیدم کسان دیگر هم هستند. مثلا شهردار وقت تهران آمده بود. همه معاونتهای وزارت ارشاد بودند و خیلی افراد دیگر بودند که حالا اسم نمیآورم. یک جایزه و لوح سپاس و یک حمایل به من دادند. آقای انتظامی هم آمدند و از ایشان هم قدردانی کردند. خانم دیهیم و آقای اکبر عبدی هم آمدند. فردای آن روز بعد از ظهر که کیهان چاپ شد، تیتر بزرگی در یادداشت سردبیر نوشته بود: «ما از جهانگیر الماسی توقع نداشتیم». روزنامه را خریدم و خواندم، دیدم نوشته است: شما که جوان انقلابی و علاقهمند به انقلاب اسلامی بودید، شما چرا در این مراسم شرکت کردید؟ این مراسم، مراسم فراماسونی و بزرگداشت فراماسونها بوده است. شما چرا به این مراسم رفتید؟
من هم نشستم یک متنی را برای کیهان نوشتم و خودم هم بردم تحویل دادم و گفتم در همان صفحهای که این مطلب را برای من نوشتید در همان صفحه جواب من را هم بگذارید. در آن متن نوشته بودم، بله من اشتباه کردم که به این مراسم رفته بودم. اما شما چرا اجازه دادید که چنین مراسمی در ایران برگزار بشود؟ من که نمی دانستم این مراسم برای فراماسون ها است. مهر وزارت ارشاد هم پشت دعوتنامه من خورده بود. آقای کرباسچی هم حتی در این مراسم بودند، آن وقت بین همه این آدمها و آقای کرباسچی شما آمدهاید و یقه من را گرفتهاید؟
این متن کیهان را هم آقای مهدی نصیری که آن موقع سردبیر کیهان بودند علیه من نوشته بودند. اینکه من الان سالم اینجا نشستم یکی از دلایلش این است که وابستگی فرقهای، گروهی و حزبی نداشتم. سه روز از متنی که برای آقای نصیری فرستاده بودم گذشت ولی باز هم متن من را چاپ نکرده بود. من هم پیگیر بودم که چرا متن من را چاپ نمیکنید که بالاخره چاپ کردند.
جهان: متنتان را که سانسور که نکرده بودند؟
الماسی: چرا یک چیزهایی را از داخل متنم برداشته بودند. ولی بعدا رئیس کیهان عوض شد. همسر خودم هم جزو بچههای کیهان بود و در بخش انگلیسی کیهان کار میکرد. همسرم را هم خیلی اذیت کردند، پانزده سال کار کرده بود. حق او را خوردند الان به همسرم اندازه هشت روز حقوق میدهند. از آن اتفاق گذشت، ولی به خاطر همان یک مقاله 20 سال کیهان عکس من را در بخش افرادی که برای کیهان مقاله نوشته بودند منتشر میکرد.
**در شانزده جشنواره داور بودم/ دوازده بار کاندید جایزه شدم
جهان: شما چندین دوره داور جشنواره فجر هم بودید. روند داوری در جشنواره چگونه است؟ رای شما به عنوان یک بازیگر، موسیقی دان و یا فیلمبردار یک رای است یا رایها را توزیع می کنند؟
الماسی: من در جشنواره فجر فکر میکنم 16 بار داور بودم و 12 بار هم کاندید بودم. هیچ وقت هم جایزهاش را به من ندادند. در جشنواره رایها توزیع میشود. ببینید شما نمیتوانید به آدمها بگویید که شما چون مشهور هستید به عنوان موزیسین، حق ندارید راجع به بازیگری نظر بدهید. بیشتر این رویهها هم سلیقهای است. همه جای دنیا هم به همین صورت است.
خاطرم هست آقای شمقدری که بودند، خدا حفظشان کند؛ یکبار در تاریخ زندگی من، بنده را فرستادند به خارج از کشور برای جشنواره فیلم کن. جمعا جشنواره کن اگر 12 روز باشد، ما را شش روز به کن فرستادند. بعد آقای شمقدری به من گفتند که من از شما خواهش می کنم که شما تحلیل خودت را نسبت به جشنواره فیلم کن برای ما بنویسید. قبل از اینکه بروم، بر روی اتفاقاتی که در کن و در ایران افتاده است مطالعه کردم. دیدم در هیچ مقطعی هیچ گزارشی از طرف هیچ کس راجع به جشنواره فیلم کن نوشته نشده است. خیلی برایم جالب بود که چرا؟ چرا هیچ کس ننوشته است این جشنواره چه نوع جشنوارهای است و در این جشنواره چه خبر است؟
بعضیها رفتند و تا یک ماه و نیم هم در این جشنواره بودند. جشنواره تمام شده بود، ولی آنها هم هنوز آنجا بودند و کیف و حال میکردند، اما دو خط در مورد این جشنواره ننوشتند.
آقای ژیل ژاکوب که مسئول جشنواره کن است به من گفت، شنیدم شما در ایران خیلی داوری داشتید. گفتم بله همین طور است. آن سال فیلم آقای فرهادی هم قرار بود برای بهترین فیلم نامه جایزه بگیرد. من به ایشان گفتم من هم یک سوال دارم از شما آقای ژاکوب؛ گفتم این داوران شما در جشنواره فیلم کن چطور از روی یک فیلم به یک فیلمنامه جایزه میدهند؟ گفت یعنی چی؟ گفتم وقتی میگویید فیلم، یعنی فیلم نامه به علاوه صدا و بازی و کاتینگ و کارگردانی و رنگ و فیلم برداری، همه اینها با یکدیگر میشود فیلم. ولی وقتی میگویید فیلمنامه یعنی یک چیز خشک خشک و ماکابر ماکابر فیلم نامه را باید بخوانید و یک تجسمی بکنید و بعد بگویید این فیلم نامه خوبی است و این فیلم نامه بدی است. حالا شما چطور می گویید این بهترین فیلم است.
آقای ژاکوب هم به من گفت شما چطوری در ایران میگویید یک فیلم بهتر از فیلمهای دیگر است؟ گفتم مثل شما. ما از شما یاد گرفتیم. گفتم ولی واقعا میخواهم بدانم الان هم همان جوری است که ما جایزه میدهیم؟ شروع کردند به توضیح دادن، دیدم که اینها هم مثل ما جایزه میدهند. گفتم خب این غلط است. اصلا از روی فیلم نمیشود به فیلمنامه جایزه داد. اما می توانید به تم جایزه بدهید. یا به کارگردان می توانید جایزه بدهید. ولی به فیلمنامه چون تخصصی است نمی توانید. به من گفت تو یک چیزی هستی ولی نمیدانم دنبال چی هستی؟ گفتم من دنبال چیزی نیستم.
**علی معلم بلند شد و صورت من را بوسید/ اصغر فرهادی مرد شریفی است/ من باعث شدم که مهناز افشار جایزه بگیرد/ فرخنژاد و مهناز افشار مردم ایران را فروختند
جهان: در جشنواره 29 فجر سال 89 که شما هم عضو هیات داوران بودید، فیلمهای جدایی نادر از سیمین و جرم مسعود کیمیایی شرکت کردند. منتقدان معتقدند که به جدایی نادر از سیمین بیمهری شد. جرم بهترین فیلم جشنواره شد اما فیلم نامه جدایی نادر از سیمین حتی کاندید هم نشد.
الماسی: یک عدهای از هیئت داوران در آن سال گفتند که این فیلم به نفع سینمای ایران نیست.
جهان: جایزه بهترین کارگردانی را شما به آقای فرهادی دادید.
الماسی: بله دادیم ولی این فیلم را به لحاظ فیلمنامه میگویم.
جهان: پس شما تایید می کنید که در جشنواره فیلم فجر داوری از بالا صورت میگیرد؟
الماسی: نه، من نظر هیئت داوران را در مورد فیلم گفتم. ببینید تصمیم گیری اگر از بالا صورت بگیرد نمیآیند که به من و شما بگویند.
جهان: آیا در داوری جشنواره 29 فیلم فجر تصمیم از بالا گرفته شده بود که فیلم جرم جایزه بهترین فیلم را بگیرد؟
الماسی: نه. ببینید من اگر بخواهم یک کاری را خلاف عدالت انجام دهم هرگز یک کاری نمیکنم که همه این موضوع را بفهمند. یک روشهایی وجود دارد که شما با استفاده از آنها میتوانید به اهدافتان برسید. مثلا شما با اعضای هیئت داوران میتوانید به این اهداف برسید. من الان اگر بیایم همه اعضای هیئت داورانم را از حوزه داوری بچینم، معلوم است چه نتیجهای میگیرم و یا اینکه همه را بروم مثلا از بچههای انجمن سینمای جوانان انتخاب کنم؛ معلوم است چه نتیجهای میگیرم.
من یادم هست با علی معلم، سر فیلم جرم آقای کیمیایی خیلی بحث کردیم. خیلیها میگفتند فیلم جرم دچار اشکال است. برای اینکه شما در فیلم جرم میبینید این صحنهای که دارد نمایش میدهد مثلا ماشین فولکس واگنی که برای 10 یا 15 سال پیش در این فیلم بوده است معلوم است و این جزو نقاط ضعف فیلم است. من یک جملهای در آنجا گفتم که آقای معلم هم بعد از آن جمله بلند شد و صورت من را بوسید. آقای فروزش هستند میتوانید از ایشان بپرسید. در آنجا گفتم که ببینید شما میگویید در فیلم جرم این اتفاقاتی که صورت گرفته به خاطر نقطه ضعفهای فیلم است؛ چون در فیلم مثلا مشخص است که ماشین قدیمی نیست و یا در جای دیگر لباس آدمها معلوم است اینها جزو نقاط ضعف فیلم است. برای اینکه اینها در آن دوره نبودند و برای دوره الان است. گفتند بله درست است. گفتم حالا اگر همه این اتفاقات رخ داده در داخل فیلم به صورت عمدی بوده باشد چه؟ گفت یعنی چی؟ گفتم شما فرض را بر این گذاشتید که این نتوانسته مثلا یک فولکس واگن قدیمی پیدا کند و این قضیه لو رفته است. ولی اگر این اتفاق به صورت عمدی رخ داده باشد، آگاهانه دارد یک حرف دیگری را به شما میزند، یکهو بعد از این حرفهای من هیئت داوران سکوت کردند. به همین خاطر فیلم جرم جایزه اول آن سال را گرفت.
جهان: البته آن موقع حواشی هم بود که میگفتند باید حتما آن سال به آقای مسعود کیمیایی جایزه می دادند.
الماسی: نه. اصلا اینگونه نبوده است.
جهان: رای خود شما به فیلم «جرم» بود یا «جدایی نادر از سیمین»؟
الماسی: من هر دو تا فیلم را دوست داشتم. اما بهترین فیلم آقای فرهادی را «درباره الی» می دانم. چون «جدایی نادر از سیمین» را من اصلا قابل گزارش نمیدانم. من و شما میگوییم جدایی نادر از سیمین، چه چیزی در این فیلم قابل گزارش است؟ چه چیزی در این فیلم هست که بایستی هشتاد میلیون نفر بدانند؟ حالا اگر این فیلم را ببریم در سطح بینالملل، چه چیزی در این فیلم وجود دارد که 200 میلیون نفر باید بدانند نادر و سیمین از همدیگر جدا شدهاند؟ نه نادر دارای آن جایگاه است و نه سیمین. مگر آنکه به آن چیزی بپردازیم که من هم بهش فکر میکنم، آن وقت این فیلم ارزش پیدا میکند.
جهان: نظرتان در مورد شخص آقای اصغر فرهادی چیست؟
الماسی: خوب. آن قدری که من آقای اصغر فرهادی را میشناسم شاید بقیه نشناسند. من آقای فرهادی را از بندرعباس کارهایشان را میشناسم. یعنی آقای فرهادی را عریان و قبل از اینکه این مدالها را به خاطر این فیلمهایشان بگیرند میشناسم. به نظرم مرد شریفی هستند و به مردم خودشان با احترام نگاه میکنند. هم چنین فرد خانوادهدار و خانواده دوستی هم هستند. اینها نکات ارزندهای هست که در شکلگیری شخصیت و فهم و شعورش از فیلمسازی و موضوع درام وجود دارد.
راجع به فیلم سازی و فیلمهایی که ساختهاند اگر بخواهم فیلمهایشان را با فیلمهایی که در بندرعباس ساختهاند مقایسه کنم، میتوانم بگویم خودش از خودش زیاد یاد گرفته است.
جهان: در جشنواره همان سال فیلم سفر سرخ حمید فرخ نژاد جایزه هم گرفت و بهترین فیلم جشنواره آن سال شد. همین طور خانم مهناز افشار هم که برای فیلم سعادت آباد جایزه سیمرغ گرفتند.
الماسی: من باعث شدم که خانم افشار جایزه بگیرد.
جهان: همه منتقدین برای این دو فیلم معتقد بودند که جایزه های داده شده به این فیلم ها به جا بوده است.
الماسی: بله، فیلم خانم افشار را من باعث شدم که جایزه بگیرد و اتفاقا خیلی هم کتک خوردم. علی معلم آمد و به من گفت بابا تو ما را به هچل انداختهای. همه با خانم مهناز افشار مخالفاند، آن وقت تو آمدی این همه از ایشان دفاع کردی؟ گفتم علی جان من اصلا نمیدانستم که فامیلی آن خانم چی هست و کی هستند؟ من به بازی و کارشان نظر دادم و هنوز هم پای نظرم ایستادم. الان هم که فهمیدم اسمش مهناز افشار است و ماجرایش اینگونه است، تصمیمم برای انتخابش دو چندان شد. دوباره همان شب دو سه تا فحش اساسی در اینترنت خوردم. چون دوران حواشی خانم افشار بود.
خانم افشار و آقای فرخنژاد در مورد مردم ایران خطا کردند. اینها به خاطر منافع کوتاه مدت خودشان حاضر هستند مردم ایران را بفروشند و واقعا هم برای رسیدن به خواسته شان مردم ایران را میفروشند.
خانم افشار! چرا باید یک مرد یا زن روستایی ما به خاطر یک بیماری یک سال در نوبت باشد و بعد از یک سال برایش یک دارویی بنویسند که آن دارو را فقط شما دارید؟ بعد میآیند و میبینند از تاریخ تولید این دارو چهارسال گذشته است. چهار سال هم از تاریخ انقضای آن دارو گذشته باشد و اگر از تاریخ انقضای این دارو چهار سال بگذرد، این دارو تبدیل به مادهای میشود که تاثیرات بسیار بدی در بدن هموطن تو میگذارد. این خیلی ناجوانمردی است. تا جایی که من شنیدم شوهر خانم افشار باعث شد این داروها وارد بشود.
** میرکریمی آخوند بوده/ مسعود کیمیایی کیست که پشتش انقدر گرم است؟
جهان: در مورد این اسامی لطفا کوتاه جواب بدهید. سیروس الوند؟
الماسی: یک رفیق شش دنگ و یک سینماگر ملی.
جهان: کیانوش عیاری؟
الماسی: یک تکنسین درجه یک در حوزه فیلم برداری و یک متفکر بسیار خوب در حوزه جامعه شناسی سینما و یک آدمی که بیشتر مشغول خودش و علاقه مندی های باطنی خودش است.
جهان: فخرالدین انوار؟
الماسی: عجب اسمی را گفتید. آقای فخرالدین انوار، اولین مهندس حوزه علوم انسانی که من پس از انقلاب در ایران با ایشان مواجه شدم.
جهان: رضا میرکریمی؟
الماسی: باید ببینید مثلا ایشان چه کارهای ارزنده ای کردند و چه جاهایی در دست ایشان بوده است؟
جهان: فیلم زیر نور ماه شان؟
الماسی: فیلم زیر نور ماه را برای این ما خوشمان می آید به خاطر آن فردی که به آن آخوند گیر داده بود. فیلم هم کار فوق العاده ای نبود. آن یکی فیلمش هم که اصلا غلط است. آن یکی فیلم که روحانی در آن می رود زیر خاک و... جریان مغز و اعصاب است.
جهان: فیلم خیلی دور خیلی نزدیک؟
الماسی: موقعی که از ماشین پیاده می شود و میخواهد برود کیف چرمش را بردارد ولی آب بر نمیدارد. کیف چرم خالیاش را بر می دارد ولی یک لیوان آب با خودش بر نمیدارد. بعد دقیقا هشت پلان بعد از آن لبانش خشک شده و تشنه است. خوب باید آب را بر میداشت. یکسری اشتباهات این شکلی دارد. البته خودش آخوند بوده است. من و میرکریمی خیلی دشمن شدیم و در تلویزیون و جاهای دیگر جنگیدیم. هر موقع که ایشان به ما گیر میداد، سیدرضا میرکریمی میشد.
در همان جریانی بود که فیلم جرم آقای کیمیایی هم برنده شد، من میگفتم چرا فحشاش را به من میدهی، برو یقه آنها را بگیر. چرا به آقای کیمیایی یک چیزی نمیگویی آقای میرکریمی؟ تو که با کیمیایی مشکل داری و بد هستی، چرا یک کلمه راجع به کیمیایی حرف نمیزنی؟ چون میدانی کیمیایی از زمان شاه حمایتهای اطلاعاتی دارد.
این کیمیایی کیست که اینقدر پشتش قرص است؟ این کیمیایی کیست که آن اتفاقات را در فیلمش و جایزه گرفتنش میبینیم ولی کسی جرات ندارد به او کوچک ترین حرفی بزند؟ این آقای کیمیایی کیست که دو سال قبل از انقلاب فیلم سفر سنگ را میسازد؟ تهیه کننده گوزنها چه کسی است؟
جهان: آقای پرویز پرستویی؟
الماسی: پرویز هم از بچه های زحمتکش است. پرویز پرستویی به نظر من بیشتر از اینکه غدههای اشک پشت چشمهایش تکاپو بکنند، بیشتر باید بگردد و یک اسپانسر شریف پیدا بکند تا آنجایی را که باید تاثیر اجتماعی و سیاسی خودش را بگذارد. خیلی در حوزه تئاتر مردمی ایران با بهزاد مردمی و مرتضی مسجد جامعی با اینها کار کرد و حسابی هم تجربه اندوخته بود و سینمای ایران بستر مناسبی شد برای اینکه پرویز خودش را به منصه ظهور حضور برساند. یعنی سینمای ایران باعث این شد که پرویز آنگونه که شایستهاش است و لیاقتش را هم دارد، خودش را نشان بدهد.
احمدی نژاد زیرک است/ حسن روحانی نمیشناسم ولی حسن فریدون را میشناسم
جهان: محمود احمدی نژاد؟
الماسی: یک فارغ التحصیل رشته ترافیک و یک رئیس جمهور بسیار زیرک. آمریکاییها میگویند ما احتیاج به رئیس جمهوری نداریم که تحصیلات داشته باشد، ما احتیاج به یک آدم زیرک و باهوش داریم که بتواند حق مردم را بگیرد و احمدی نژاد به این تعریف تا حد زیادی نزدیک شده بود.
من شناختی از آقای احمدی نژاد ندارم که چقدر وفادار و سپاسگذار یا ناسپاس بودند. تاثیری که آقای احمدی نژاد در تاریخ معاصر سیاسی ایران گذاشت، من کمتر کسی را دیدم که چنین تاثیری را گذاشته باشد. این تاثیر ماندگار شد.
جهان: حامد بهداد؟
الماسی: جوان خیلی خوب و پرشوری است و علاقه دارد منتهی کاش که این علاقهاش به سینمای آمریکا محدود نشود.
جهان: برای فیلم جرم هم جایزه گرفتند.
الماسی: بله. ای کاش که فراتر از سینمای آمریکا و براندو هم ایشان یوتوپیا داشته باشد. خیلی دوست دارم یک روز بشنوم که مثلا آقای بهداد گفتند که من از فیلمهای امیر کاستاریکا خیلی خوشم آمد و یا مثلا بگوید از فیلم های ویموندرس خیلی خوشم آمد و یک مقداری از مرز این آمریکایی بودن فاصله بگیرد. الان برای حامد بهداد سینما را فقط آمریکاییها تعریف کردهاند، چون خودش هم این قابلیت را دارد.
جهان: نوید محمدزاده؟
الماسی: من کار چندانی به جز یک فیلم از ایشان ندیدم ولی خیلی از ایشان شنیدهام. این نشان میدهد که برد نامش خیلی بیشتر از کارش است و این هم به ضرر اوست و هم به نفعش. این فیلمی هم که از او دیدم خوشم آمد. یک فیلمی بود که نقش مرد ارتشی باز می کرد.
جهان: فیلم سرخ پوست را می فرمایید؟
الماسی: بله. من خیلی خوشم آمد از بازی او در آن فیلم. خیلی خوب بود بازی این بچه کرد.
جهان: پژمان جمشیدی؟
الماسی: پژمان جمشیدی یک مقطعی به دلیل جریانی که در سینمای ایران همین سلبریتی بازی داشت شکل می گرفت، من احساس کردم از پژمان جمشیدی هم میخواهند سوءاستفاده کنند. دلم سوخت اولا برای فوتبال ایران، چون من به فوتبال خیلی علاقه دارم و در فوتبال ایران هم به یکی دو تا تیم خیلی احترام می گذارم. چون دوستان خوبی مثل شیرزادگان و رضا عادل خانی داشتم. و در پرسپولیس و استقلال دوستان خوبی مثل همایون بهزادی و صفر ایرانپاک را داشتم. یک مدتی اصلا من شاگرد مهراب خان بودم. من بچه اهواز هستم. خیلی زورم می آید به فوتبال ما توهین شود و چون میدانستم آخر کار آقای جمشیدی هم همین است.
الان در چه موقعیتی است؟ در موقعیت تبلیغ یخچال فلان. پس بازیگری کو؟ آن موقع به شوهر خانم فلان گفتیم کاش او را می گذاشتید کلاس تا برود کلاس و درس بخواند و یاد بگیرد و بعد بیاید به صورت اصولی وارد سینما بشود و بدانید موفق خواهد بود. اما این کار را نکردند. پول گیرش آمد اما یک چیز دیگر را از دست داد.
جهان: حسن روحانی؟
الماسی: حسن روحانی را نمی شناسم ولی حسن فریدون را میشناسم. ای کاش که ایشان نامش همان فریدون میماند و در یاد ما ایرانیها فریدون را زنده میکرد تا بچههای ما به دنبال این می گشتند که فریدون در تاریخ ایران چه کسی بوده است؟
**کیارستمی یک مکتب سینمایی است
جهان: عباس کیارستمی؟
الماسی: استاد بی بدیل سینمای ایران است. عباس کیارستمی یک مکتب سینمایی به وجود آورده و این کم چیزی نیست. یعنی در طول تاریخ سینمای جهان، کسانی که توانسته باشند مکتب سینمایی به وجود آورده باشند چهار نفر هستند. از این چهار نفر یکی شان قطعا آقای کیارستمی است. یکیشان رئالیست و سوسیالیست و یکی شان سینمای آمریکا است و آن یکی شان سینمای آلمان نازی است. و آن یکی هم عباس کیارستمی است که توانست با کمترین میزان هزینه و با کمترین امکان مالکیت ابزار تولید و با کمترین پشتوانه توزیع فیلم، یک سینمایی را بسازد که همه جوانها به آن گرایش داشتند.
**شهید سلیمانی آدم بزرگی بود/ نحوه شهادت سنوار حماسه است/ منزل پدری شهید رئیسی خیلی ساده بود
جهان: شهید سلیمانی؟
الماسی: قهرمان ملی ایرانیان در سال های اخیر.
جهان: آن لحظه ای که شهادت شان را اعلام کردند خاطره ای دارید؟
الماسی: من خوشبختانه آن لحظه ای که برای همه مردم ایران این خبر اعلام شد، نبودم. چون شب قبلش کار کرده بودم، خواب بودم. موقعی که بیدار شدم از خواب، فهمیدم که اوضاع عادی نیست. خیلی تلاش کردم قبل از اینکه کسی چیزی بگوید، خودم متوجه بشوم که قضیه چه هست، اما نفهمیدم و بعدش که فهمیدم صادقانه خیلی متاثر شدم. خیلی متاثر شدم و حیف شد، به نظرم آدم خیلی بزرگی بودند.
جهان: به عنوان یک هنرمند نظر شما در مورد شهادت یحیی سنوار چیست؟
الماسی: خدا آقای سنوار را رحمت کند. واقعا آدم های خاصی بودند. اینها آدمهای عادی نبودند. برای ما خیلی از اینها قهرمان های جهانی و ملی هستند. یک مرتبه یک رادیوی خودفروخته از آن سر دنیا پیدا می شود و می گوید نه یحیی سنوار تروریست است. کسی که از حقوق خودش و مردمش دفاع میکند میشود تروریست؟ من به نظرم این نحوه شهادت او حماسه است واقعا.
جهان: شما در دیدار اخیر اهالی سینما با آقای رئیسی حضور داشتید. نظرتان را در مورد شهید رئیسی می فرمایید.
الماسی: خدا رحمتشان کند. آقای داریوش ارجمند که در آن جلسه بودند و با فریاد گفت آقای رئیسی، یک مقداری هم ته لهجه تهرانی داشتند. گفتند آقای رئیسی، آقای رئیس جمهور شما دفعه پیش فرمودین که ما 20 میلیارد تومان به موسسه هنرمندان پیشکسوت خواهیم داد که در جهت رفاه این بچه ها هزینه بشود، پس چی شد؟ من نزدیک آقای رئیسی بودم و از نزدیک ایشان را دیدم که بعدا از این جمله آقای ارجمند سه بار پشت سر هم گفت چشم. این سه تا چشم گفتن خیلی به دل من نشست، نه به خاطر اینکه آن کار انجام میشود و نه به خاطر چشم گفتن بلکه به خاطر این فروتنی که در پاسخشان دیدم و به خاطر این نگاه مردمی که در پاسخ ایشان بود.
دیشب داشتم یکی از این شبکه های شهرستانی را نگاه می کردم و منزل پدری و مادری بسیار ساده شهید رئیسی را نشان میداد. موقع دیدن آن تصاویر یاد چشم گفتن های ایشان به یادم آمد. خوشا به سعادتشان.
**بچگی نکردم/ ماشینبازی را خیلی دوست دارم/ از کودکی در جمع بزرگترها مینشستم
جهان: از دوران کودکیتان هم اندکی برایمان بگویید.
الماسی: من متولد خیابان امیریه هستم، کوچه قلعه وزیر. در جنوب شهر بزرگ شدم و روابط مان مثل بچه های جنوب شهر است. مادر من بچه دار نمیشد. مدام پیش این دکتر و آن دکتر میرفتند اما فایدهای نداشت. یک خانمی میآید به ایشان میگوید یکبار هم بیا و توسل کن به خانم فاطمه معصومه(س). مادر من هم میگوید باشه. آن موقع هم زیارتگاهها مردانه و زنانه نبود. زن و شوهرها با هم میرفتند به دیدار حضرت معصومه(س). پدر و مادر من هم میروند. چهار ماه بعد از آن مادرم من را باردار میشود. از همان موقع یک مهری به پیشانی ما زدند که این نذر کرده خانم حضرت فاطمه معصومه(س) است و ما را دیگر از دنیای بچه ها جدا کردند. برای همین هم من واقعاً بچگی نکردم. هیچ موقع در کودکی اسباب بازی نداشتم. من در 40 سالگی با همسرم میرفتیم اسباب بازی میخریدیم. ماشین بازی را خیلی دوست. خیلی کودکی نکردم ولی از همان کودکی ما در جمع بزرگترهایمان نشستیم.
مثلا در جمعی که دایی هایم بودند و همه با من 50 سال اختلاف سن داشتند، ما هم بایستی چهار دست و پا مینشستیم و سرمان هم بالا بود. هرکسی خانه جدیدی میخرید و خانهاش را عوض میکرد، میگفتند جهانگیر را به آن خانه بیاورید چون خوش قدم است. مهمان که میآمد باید میرفتم پهلوی بزرگترها مینشستم. خلاصه من با اندیشه و نگاه و رای و شیوه زندگی بزرگتر از خودم بزرگ شدم. بنابرین گرایشهای من یک چیزهای دیگری بوده است.
ممنون از وقتی که در اختیار جهان نیوز گذاشتید.
جهان: آقای الماسی ممنون از حضور در دفتر جهان نیوز و وقتی که در اختیار ما گذاشتید. در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
الماسی: عملا بیکارم ولی فعلا روی دو فیلم نامه کار میکنم تا بعد از تحولات ارشاد ببینیم چه اتفاقی می افتد. بعد از آن کار آخرم که ساختم و ناجوانمردانه توقیف شد؛ البته توقیف که نه، مانده و اسم فیلم هم «رنج و سرمستی» است. آن را خیلی دوست دارم. به نظرم آن آقایانی که یک جوری این فیلم را به محاق بردند، متوجه نشدند با چه اثری این کار را می کنند.
جهان: در چه دورهای فیلم شما اجازه پخش نگرفت؟ دوره آقای روحانی یا بعد از او؟
الماسی: هر دو؛ چون فیلم برای مرکز سینمای مستند و سینما حقیقت بود. به علت گرایشهای سیاسی مختلفی که وجود داشت و الان هم وجود دارد، در وزارت ارشاد توقیف شده است. من به شخصه هرچه به دنبال دلیل توقیف این فیلم میگردم چیزی پیدا نمیکنم.
جهان: فیلم فضای انتقادی دارد؟
الماسی: اصلا فضای انتقادی ندارد. فضای فیلم تحلیلی است. من از قدیم هم همین شکلی بودم، همیشه میگویم مراد من از فیلمسازی باید تولید و توزیع آگاهی و دانایی باشد. من باید رمز و راز را به مردم بگویم که در انتخابهایشان کج راهه نروند. در فیلم سازی حرف من این است.
ما در این فیلم به خاطر مبانی فکری و اعتقادی سرزمینم و مردمم اصل دنیای خشونت را رد میکردیم. مردم این آب و خاک چه زمانی که مسلمان هستند و چه زمانی که زرتشتی بودند و چه زمانی که حتی دین نداشتند و به خورشید و آفتاب و اینها توجه میکردند، هرگز از مسیر خشونت و جنگ و زور نخواستند حکومت کنند. با اینکه در همه جای دنیا آنهایی که به حکومت رسیدند، با زور بالا آمدند. همین الان روسای جمهور در غرب، اگر زور نباشد خیلی هایشان نیستند. آنها که دموکرات هستند پس چرا در خیابانها مردم را با باتوم میزنند؟ آن زور است که نگهشان میدارد. اما ایرانیها نه. برای اینکه ما قدیمیترین انسانهای کره خاکی هستیم و ما همه نوع زندگی را تجربه کردیم. اگر قرار است دروغ بگوییم از همه ظریفتر و جذابتر دروغ میگوییم. اگر قرار باشد طرفدار صلح باشیم، شریفترین صلحطلبهای دنیا هستیم. اگر قرار باشد جنگ کنیم با دست خالی با قدرتمندترین نیروها میتوانیم بجنگیم.
در هنر هم همینطور، متاسفانه یک عدهای هم هستند دنیای هنر ما را از تخیل خالی میکنند. سالهاست که نمیگذارند در هنر ما تخیل وجود داشته باشد. اما کرهجنوبی میآید و در یک سریالی به اسم جومونگ، تخیلش را به کار میگیرد و چیزهایی که وجود نداشته است را به اسم تاریخ و فرهنگ مردم کره جنوبی جا میاندازد.
یکی دو تا از سریالها بود که در این اواخر دیدم الحمدالله اجازه تخیل دادند. مثلا هوش سیاه که من خیلی خوشم آمد. در این سریال تخیل را اجازه ظهور و بروز دادند. و یا چند فیلم نظامی و امنیتی دیگر که ساخته شد. جذابیت و سرگرمی ایجاد میکند و در عین حال یک غیرتی را در مردم تحریک میکند و این خیلی خوب است.
**اتفاقات صداوسیما را تحسین میکنم/ حضور آقای جبلی و جلیلی برای من قابل اعتناست
جهان: عملکرد صداوسیما را چگونه میبیند؟
الماسی: خوشبختانه در رویکردهای جدید سازمان صداوسیما در این یک سال گذشته اتفاقات غریبی افتاده است.
جهان: یعنی حضور آقای جبلی را مثبت می بینید؟ چون شما حضور آقای ضرغامی، لاریجانی و هاشمی را هم در سازمان صدا و سیما تجربه کردید.
الماسی: بله حضور آقای جبلی و جلیلی برای من خیلی قابل اعتنا است. ببینید من تحلیلی برخورد میکنم. من اتفاقی را که افتاده تحسین میکنم. در عرض یکسال گذشته تمام گویندگان و مجریان تلویزیون در همه شبکهها عوض شدند. شما اصلا متوجه شدید؟ هیچ کس متوجه نشد. هیچ کس نفهمید به این سرعت چگونه این اتفاق افتاد. میدانید یکدفعه در حد 150 نفر تا 1000 نفر در سطح ملی جا به جا شدند. اینها در کجا دوره دیدند و یاد گرفتند؟ هیچ کس نفهمید و بعد نگاه میکنید میبینید مجری که الان وجود دارد زبردست است و خیلی خوب هم اجرا می کند و خیلی نکته سنج است و بیانش هم خیلی خوب است. تفاوتش هم با پیشینیان در این است که آنها از یکدیگر تقلید میکردند و شبیه هم حرف می زند. یعنی همهشان شبیه آقای آتشافروز حرف میزدند. اما الان تمام مجریان و گویندگان شخصیت فردی خودشان را دارند. هیچ کس شبیه آن یکی نیست و به همین دلیل جذابیت خودشان را دارند. من امتیاز مثبتی میدهم به سازمان صداوسیما برای این تحولاتی که در کوتاه مدت رخ داده است.
**محمود دولتآبادی گزارشگر ما در نشریه نوشین بود
جهان: نشریه نوشین چه نوع نشریهای بود؟
الماسی: نشریه نوشین هفته نامه هنر بود. هیئت تحریریه خیلی قوی هم داشت. افراد بزرگی در هفته نامه ما بودند. مثلا گزارشگر ما آقای محمود دولت آبادی بود. یا مثلا فیلم ساز چپمان آقای علامه زاده بودند. پرویز بشردوست را خدا رحمت کند. رفیق خیلی خوبی بود، خیلی زحمت میکشید.
جهان: گروه تئاتر هم با ایشان داشتید؟
الماسی: ما خیلی تئاتر بازی کردیم. ما با هم یک گروه تئاتر به نام آژیده داشتیم. در گروه آژیده ما نزدیک به هفت نمایش روی صحنه بردیم. از انجمن ایران و آمریکا بگیر تا روی پشت بام سندیکای هنرمندان ایران تا حوض وسط پارک دانشجو. آنجا یک سری مجسمه هم بود که میگفتند برای ولیعهد است. آن موقع هم مد بود ما با مجسمهها حرف میزدیم. یا در یک گالری نقاشی که اسمش کارگاه مجسمه سازی بود. یا درحمام عمومی و اتوبوس. ما به زعم آن روزیها لوکشینمان را مدرن اجرا میکردیم. من به مبانی فکری و فرهنگی هویت ملیمان خیلی اعتقاد داشتم. پرویز بشردوست هم یک مصاحبه داشت در این اواخر، شش ماه قبل از اینکه ما را ترک کند. در یک مصاحبه گفته بود که جهان همیشه پیشتاز و نوگرا بود و من همیشه این را دوست داشتم.
جهان: این اتفاقهای نو هم برای خودتان میافتاد. مثلا در فیلم «نار و نی» که بازی کردید دیالوگهای کمی داشت درحالی که این موضوع آن روزها مد نبود. یا «شبح کژدم» که صدابرداری سر صحنه داشت.
الماسی: اصلا یک عده که مخالف بودند. در وزارت ارشاد یک عده میگفتند این فیلم نامه فاقد هرگونه ارزش فرهنگی و هنری است. سعید در اول فیلمنامه «نار و نی» یک شعر از تی اس الیوت گذاشته بود. هم سعید و هم آقای ترسه و هم آقای ایری این سه تا نویسنده... . اینها مثلا شعرهای تی اس الیوت را گذاشته بودند و فیلم اصلا راجع به شرایط امروز و بمب اتمی و انفجار اتمی است. الان هم که آقای نولان فیلمی راجع به انفجار هستهای با نام اوپنهایمر ساختهاند.
جهان: مثل اینکه می گویند یک سری از روایتهای این فیلم هم دروغ است. منتقدین خود آقای نولان هم به این موضوع اشاره کردهاند.
الماسی: بله. من الان فکر می کنم شیوهای که آقای سعید ابراهیمیفر در نار و نی برای اوپنهایمر و بمباران اتمی به کار گرفت، در کوتاهترین و مختصرترین شکل خودش خیلی تاثیر عجیب و غریبی گذاشت. همین کافی است که شما تماشاگر یک فیلم را به فکر بیاندازید. وظیفه یک فیلم هم همین است.
**اولین نشریه فرهنگی هنری بعد از انقلاب را تاسیس کردم/ اولین تئاتر بعد از انقلاب را ما به روی صحنه بردیم
جهان: شما بیشتر کدام یک از مطبوعات را دنبال میکردید؟ یا دنبال میکنید؟
الماسی: من یکی از کسانی بودم که آن موقع همین کیهان فرهنگی را با دوتا از بچههایی که در کیهان بودند کار کردم؛ آقای محمد منتظر قائم که خدا رحمتشان کند و آقایی که الان اسمشان هم خاطرم نیست که رئیس کیهان هم شدند. این دو نفر از ما خوششان آمده بود و کار میکردیم. چون من اولین نشریه هنری بودم که بعد از انقلاب مجوز گرفتم، «هفتهنامه هنر نوشین». اولین تئاتر بعد از انقلاب را هم ما روی صحنه آوردیم. با پرویز بشر دوست نمایش افسانه ماشاللهخان را در سال 58 اجرا میکردیم.
حتی اولین فیلمهای تله پلی یا همان تئاتر تلویزیونی بعد از انقلاب را هم من ساختم؛ با کمک آقای مسعود فروتن و جمع بسیار دوست داشتنی از بازیگران سینما و تئاتر ایران، از سعید نیک پور، پرویز پورحسینی، علیرضا مجلل، سیاوش طهمورث، رضا ژیان، با کسانی مثل اکبر عالمی و...
جهان: آقای الماسی شما هم بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون بودید و هم فیلم ساز و استاد دانشگاه، در هلند تدریس می کردید؟
الماسی: بله اما در ایران هم تدریس کردم. من در ایران در خیلی از دانشگاهها درس دادم. در دانشگاه تهران تمام رشتههای هنر را تدریس کردم. در دانشگاه هنر، سینما، تئاتر و هنر و...
**حدادعادل هدیه هوشمندانهای به ظریف داد
جهان: حقوق بین الملل تدریس نکردید؟ چون رشته اصلی شما حقوق و روابط بین الملل بوده؟
الماسی: نه. من از یک مقطعی که در کار سینما افتادم، خیلی آزرده شدم برای اینکه در رشته تحصیلیام دانشجوی فعال و خردمندی بودم و با اساتید خوبی ارتباط داشتم. مثل مرحوم دکتر احمد میرفندرسکی که سفیر کبیر ایران در اتحاد جماهیر شوروی بود. خیلی دوست داشتم در رشته خودم فعالیت بکنم.
جهان: باتوجه به رشته تحصیلیتان آقای ظریف را به عنوان وزیر خارجه چطور میبینید؟
الماسی: آقای ظریف از طریق خانوادهاش رفت و در آمریکا به سیاستمداران روی آورد. در آن شلوغیهای انقلاب اینها جذب مدیریت شدند و بعد در خارج از کشور جذب سیاست شدند. چون بین مدیریت سیاسی با سیاستمدار بودن تفاوت است. یادم میآید موقعی که آقای ظریف وزیر خارجه شدند، من یک صحنهای را دیدم برایم خیلی جالب بود. آقای حداد عادل یک هدیه به ایشان دادند که یک کتاب بود. آقای دکتر حداد عادل به نظر من خیلی آدم باهوشی است و در حد و اندازهای هست که اگر بخواهد یک چیزی را طوری به کسی بدهد که دیگران آن را نبینند، یک جوری آن هدیه را میدهند به آن شخص که دیگران از محتوای آن مطلع نشوند. ولی آن هدیه را به آقای ظریف به گونهای دادند که همه هم دیدند چه کتابی است. من خیلی لذت بردم از این صحنه چون که شبیه آن را در تاریخ ایران داشتیم. ایشان یک کتابی را به وزیر خارجه دادند که خیلی حرف درون این حرکت کوچک بود. ای کاش سینماگران ما هم از این کارهای کوچک این شکلی انجام بدهند.
جهان: خودتان را به عنوان آقای الماسی بازیگر تئاتر و سینما بیشتر میپسندید یا آقای الماسی فیلمساز و مدرس؟
الماسی: اول به عنوان یک انسان معاصر؛ دوم اینکه اینها شغل هستند. من مال زمان خودم هستم، نه مال زمان گذشته یا زمان آینده. من می اندیشم و با مردم زندگی می کنم و خاک پای مردم کشور هستم و رویاها دارم برای این سرزمین و این بچه های کوچکی که در خیابان ها می بینم. خیلی دوست دارم اینها احساس سعادت و خوش بختی کنند. ولی فیلم سازی علاوه بر اینکه نمایشگر حوزه تفکر و بینش من است، نشان می دهد من تکنیکهای فیلمسازی را بلدم و بلدم چگونه با هنر بیاندیشم و با هنر چگونه حرف بزنم و با هنر چگونه در بین مردم نفوذ بکنم و چگونه دلبری بکنم و چگونه تاثیر تاریخیام را بگذارم. چون ما همه مان یک مسئولیت و وظیفه تاریخی، ملی و اجتماعی هم به عهده داریم. چه دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم. با تعلیم و تعلم بخشی از زکاتی را که در کارم باید بدهم را میدهم. با بازیگری بخشی از خستگیهایم را کنار می گذارم. یعنی می روم ادای یک نفر دیگر را در میاورم برای اینکه رویاهایم را در آنجایی که شکست خوردهام و نتوانستم به خواستهام برسم اینجا به جامه عمل میکشانم. بازیگری خیلی شیرین است.
** بعد از دهه شصت دوباره جسم خانمها به کار گرفته شد
جهان: در یک فیلمی اتفاقا گفتید. مثل اینکه یکی از بازیگران گفته بود من در این نقش بازی کردم و زندگی کردم و شما هم در جواب گفته بودید که وقتی فیلم تمام بشود زندگی عادی ما شروع میشود.
الماسی: اصلا بازیگر یعنی همین. چرا بچههای کوچک بازیشان در فیلمها همیشه خوب است؟ برای اینکه هیچ وقت آنقدر جدی نمیگیرند. این راز را میخواهم بگویم که امروز همه در مورد آقای عباس کیارستمی بدانند. آقای کیارستمی دست گذاشت و یک چیزی را نشان داد که ما در آن خیلی آدمهای احساساتی میشویم و خیلی دوست داریم با احساسات بازی کنیم. در صورتی که خردمندی، فهم و شعور و عقل جذابیت خیلی بیشتری دارد.
آقای کیارستمی یک فیلمی به اسم خسرو و شیرین ساختند. تقریبا همه بازیگران خانم سینمای ایران در آن فیلم بازی کردند. در این فیلم وقتی نگاه میکنید میبینید که همه این افرادی که این داستان خسرو و شیرین را میشنوند، همه بازیگران زن ایرانی یک قطره اشکی در این فیلم ریختند و یک ادای احساساتی در این فیلم کردند و یا تمایل به احساسات خودشان را بدون دلیل به نمایش گذاشتند.
دو نفر از این بازیگران هستند که کمتر گریه میکنند، یکی از آنها خانم گلشیفته فراهانی و یک نفر دیگر از آنها خانم ژاله علو است. یعنی گریه میکنند ولی خیلی کمرنگ؛ و یک نفر خارجی هم که خانم ژولیت بینوش هستند که اصلا گریه نمیکنند ولی ابروهای او درهم میشود و شروع به فکر کردن میکند و به موضوع میاندیشد. بازیگران زن ما همه در موضوع قرار میگیرند و بازی میخورند.
در فرهنگ استقرایی غربی قبل از عاطفه و احساسات، تفکر به کار میآید. مردم دنبال محفلی نیستند که احساساتشان را بیرون بریزند. بیشتر به دنبال این هستند که خودشان را به نمایش بگذارند. یا ازشان خواسته میشود که جسم و شعور و فرهنگ خودشان را به نمایش بگذارند.
زنان ایران انگار پنج شش سال اول انقلاب تا پایان دهه شصت، جسمشان را رها کرده بودند. به جسمشان بها نمیدادند. بعد از آن دوباره بها دادن به جسم شروع شد و جسم خانمها دوباره به کار گرفته شد.
جهان: تا پایان دهه شصت و بعد از آن یک دوره، از دهه هفتاد یک بازگشتی دوباره صورت گرفت.
الماسی: بازگشتی شد به تمام فونداسیونهایی که قبل از انقلاب هم وجود داشت. به همین خاطر خیلی از وزارتخانههای ما اسمشان هم عوض نشد. اینکه رهبر معظم انقلاب امروز این همه اصرار میکنند برای این است که انقلاب سعی کرد از ما تصویر تازهای در جهان ارائه بدهد. نه آدمهایی که انقلاب برایشان یک تجربه بود، مثل کسانی که به سیزده به در رفته و برگشتهاند. انقلابیگری شغل نیست. انقلابی بودن به احساسات نیست. انقلاب و نگرش انقلابی نتیجه و استنتاج یک نوع تفکر است. هرکس در جریان عدالت یا در صف نور میایستید یا در صف ظلمت، این ماهیت انقلاب است.
** من شاگرد فردید بودم/ لاریجانی در کلاسهای فردید شرکت میکرد
جهان: آقای کیارستمی از این بازیهای شیطنتآمیز زیاد دارد. مخصوصا با آقای مخملباف هم خیلی شیطنت کرد. مخملباف گفته بود دوست ندارم در فیلمی که کارگردانیاش به دست آقای کیارستمی باشد شرکت کنم. شخصی میگفت فیلمی را فقط به خاطر آقای مخملباف ساخته بود که بیاید در فیلمش بازی کند و این رکب را به او بزند. آیا کیارستمی را یک آرتیست کامل می بینید؟
الماسی: آرتیست نه. زمانی که کلمه آرت و هنر وسط میآید، چند چیز دیگر هم با آن می آید. من واقعا به تعریفی که علی حاتمی در فیلم کمال الملک به آرتیست میدهد معتقدم؛ به آن قالیچهباف میگوید هنرمند تویی. من از آن تعریف بیشتر لذت میبرم. شما میدانید هنر را نمیشود تعریف کرد. هنر تعریف پذیر نیست. هربرت رید و آرنولد هاوزر بحث مفصلی دارند در این موضوع و حتی نئوفیلسوفهای فرانسه مثل گرو کریسمان حرف های گنده ای دارند که می گویند هنر اصلا تعریف شدنی نیست. چون یک بخشی از هنر در شهود است.
تنها کسی که دیدم در این ورطه حرفهای هوشمندانه و خردمندانهای زده، رئیس آکادمی هنر ایران است؛ آقای دکتر مجید شاه حسینی، رئیس فرهنگستان هنر. ایشان در یک مصاحبهای، تئوریای که راجع به هنر میدهند من که خواندم دیدم تئوری خیلی جدیدی است. بعد در چاپهای تازهای که فرهنگستان ظرف 10 سال گذشته از تعاریفی مثل هنر و غیره بیرون داده است، این خیلی جاهای خوبی میگیرد. آقای دکتر دینانی هم خیلی نکات قطعی و ظریفی را در عین حال میگوید. اصولا فیلسوفانی که در دوره جمهوری اسلامی زندگی کردهاند و تعاریف خیلی جامعی راجع به هنر دارند. خدا رحمت کند آقای دکتر مددپور را که در حوزه هنری آمدند. ایشان هم خیلی حرف های دقیقی زدند و جزو سه چهار اکابر تفکر در حوزه هنر بودند و عضو فرهنگستان هنر هم بودند.
جهان: شاگرد آقای فردید هم بودند؟
الماسی: بله. خدا آقای فردید را رحمت کند. من هم شاگرد آقای فردید بودم. یک مدت کوتاهی در کلاسهایی که ایشان بودند و اجازه میدادند، ما هم شرکت میکردیم. آقای مرتضی جعفری، آقای دکتر لاریجانی و آقای فرنو هم بودند و در آن کلاسها شرکت میکردند.
جهان: نگاه شما به سینمای قبل و بعد از انقلاب چگونه است؟ آیا مثلا گزاره و یا تفاوت خاصی بین سینمای قبل و بعد از انقلاب می بیند یا تفاوتی وجود ندارد؟
الماسی: این برای سینما نیست. این تقسیم بندیها برای آدمهاست، نه برای سینما. سینما به ذات یک تکنولوژی و ابزار و وسیله برای تبیین اندیشه و تبیین زیبایی شناسی است. آدمها به واسطه انقلاب و گفتگوی درون انقلاب و میل به جهت یابیهایی که در درون خود انقلاب قرار داشت، تعاریف تازهای با خودشان آوردند.
آن شخصی که به سینما علاقه داشت قبل از انقلاب هم فیلم کار کرده بود و هنوز هم مانند قبل از انقلاب کار میکند. پس این موضوع ربطی به سینما ندارد، به آدمها ربط دارد. آنهایی که جذب جریان تازه فرهنگ میشوند یا نمیشوند.
** از سیروس الوند خیلی یادگرفتم/ آزمایش بدهیم، ببینیم چه کسی معتاد است/ مهدی نصیری علیه من یادداشت نوشت
جهان: شما با فیلم سازان بزرگی کار کردید. از علی حاتمی تا ابراهیم حاتمی کیا. سبک کاری کدام یک را میپسندید؟
الماسی: من ناصر تقوایی را میپسندم. ناصر تقوایی برای فیلم «کوچک جنگلی» از من دعوت کرد. دستیاران آقای تقوایی گفتند بیا ناصر علاقه دارد به اینکه تو در این فیلم بازی کنی. دروغ است اگر بگویم که فیلمنامه را خواندم و انتخاب کردم، نه من خود ناصر تقوایی برایم مهم بود. بعد فیلمنامه را که خواندم، نمیخواهم بگویم شبیه این فیلمها بود اصلا فرق دارد ولی مثل فیلم هفت دلاور و هفت سامورایی بود. میروند دنبال آدمهای مختلف و جمع میشوند برای یک هدف مقدسی، که این خیلی بهتر از آن روستاییانی هست که جمع میشوند و پول میدهند به یک سری مزدور. در این فیلم اینها مزدور هم نیستند. جزو بومیان آنجا هستند و با اعتقاد هم به میدان میآیند. اینقدر هم ناصر تقوایی این فیلم را زیبا نوشته بود.
جهان: شروع کارتان با آقای عیاری بود یا آقای الوند؟
الماسی: نه، شروع کارم با آقای غلامرضا آزادی بود در فیلم شط جاری کوچهها که بعد هم توقیف شد. دیده شدنم با فیلم تنور دیو بود و از آن مهمتر با کار سیروس الوند بود که من با فیلم ریشه در خون در سینمای حرفهای حضور پیدا کردم. من از سیروس الوند خیلی چیزها یاد گرفتم. توانایی او در تبیین سینما بود.
جهان: آقای سیروس الوند جزو سینمای بدنه محسوب می شوند، درست است؟
الماسی: بله هم جزو سینمای بدنه و هم تجربه محسوب می شوند. سیروس هم پیش از انقلاب و در یک سطحی از سینما، فیلمهایی که در جوانی و نوجوانیاش ساخته، در جمعی بوده که همه کارگردان های برتر سینما بودند.
جهان: یک جریانی در سینما هست که بازیگرانی که گرایش انقلابی دارند را طرد میکند و بعضا مورد آزار و اذیت و توهین قرار میدهند. اولین کاری هم که با آنها میکنند این است که آنها را سلب کار و ترور شخصیتی میکنند. راجع به این موضوع توضیح می فرمایید؟
الماسی: من دیروز یک خبری دیدم در گوگل که یکی از دوستان ما هم به آن اشاره کرده بودند. دیدم که نوشته جهانگیر الماسی معتاد شد. بعد رفتم داخل خبر که ببینم راجع به اعتیاد من چی نوشته است، دیدم اصلا در متن خبر چیزی از اعتیاد ننوشته و تیتر خبر فقط به اعتیاد اشاره کرده است. اما این تیتر کار خودش را میکند. در عین حال اگر من الان بروم از اینها شکایت کنم، میگویند که ما کی گفتیم شما معتاد هستید؟
من به آنها هم میگویم بیایید همین الان برویم آزمایش اعتیاد بدهیم، ببینیم چه کسی معتاد است. این خبر را نهادی که مسئول این کار است یعنی نمیتواند حذف کند؟ من صد دفعه تا الان این خبر را پیگیری کردم و پاک کردهاند ولی باز هم این خبر آمده است. پس این نشان میدهد یک جریانی در پشت این قضیه وجود دارد.
ببینید یک بار یک نامهای آمد و ما را دعوت کردند برای صرف شام و گفتند یک قدردانی میخواهیم از تو بکنیم. عزت الله انتظامی هم بود. دعوت کننده گفت ممکن است اکبر عبدی را هم دعوت کنیم که بیاید. من رفتم در خیابان امیرآباد شمالی، یک چلوکبابی که در زیرزمین هم بود. رفتم داخل و دیدم که جمع کثیری هستند و دعوت نامهای هم که برای من آمده بود، پشت آن مهر ارشاد خورده بود. یعنی تایید شده وزارت ارشاد بود. بعد دیدم کسان دیگر هم هستند. مثلا شهردار وقت تهران آمده بود. همه معاونتهای وزارت ارشاد بودند و خیلی افراد دیگر بودند که حالا اسم نمیآورم. یک جایزه و لوح سپاس و یک حمایل به من دادند. آقای انتظامی هم آمدند و از ایشان هم قدردانی کردند. خانم دیهیم و آقای اکبر عبدی هم آمدند. فردای آن روز بعد از ظهر که کیهان چاپ شد، تیتر بزرگی در یادداشت سردبیر نوشته بود: «ما از جهانگیر الماسی توقع نداشتیم». روزنامه را خریدم و خواندم، دیدم نوشته است: شما که جوان انقلابی و علاقهمند به انقلاب اسلامی بودید، شما چرا در این مراسم شرکت کردید؟ این مراسم، مراسم فراماسونی و بزرگداشت فراماسونها بوده است. شما چرا به این مراسم رفتید؟
من هم نشستم یک متنی را برای کیهان نوشتم و خودم هم بردم تحویل دادم و گفتم در همان صفحهای که این مطلب را برای من نوشتید در همان صفحه جواب من را هم بگذارید. در آن متن نوشته بودم، بله من اشتباه کردم که به این مراسم رفته بودم. اما شما چرا اجازه دادید که چنین مراسمی در ایران برگزار بشود؟ من که نمی دانستم این مراسم برای فراماسون ها است. مهر وزارت ارشاد هم پشت دعوتنامه من خورده بود. آقای کرباسچی هم حتی در این مراسم بودند، آن وقت بین همه این آدمها و آقای کرباسچی شما آمدهاید و یقه من را گرفتهاید؟
این متن کیهان را هم آقای مهدی نصیری که آن موقع سردبیر کیهان بودند علیه من نوشته بودند. اینکه من الان سالم اینجا نشستم یکی از دلایلش این است که وابستگی فرقهای، گروهی و حزبی نداشتم. سه روز از متنی که برای آقای نصیری فرستاده بودم گذشت ولی باز هم متن من را چاپ نکرده بود. من هم پیگیر بودم که چرا متن من را چاپ نمیکنید که بالاخره چاپ کردند.
جهان: متنتان را که سانسور که نکرده بودند؟
الماسی: چرا یک چیزهایی را از داخل متنم برداشته بودند. ولی بعدا رئیس کیهان عوض شد. همسر خودم هم جزو بچههای کیهان بود و در بخش انگلیسی کیهان کار میکرد. همسرم را هم خیلی اذیت کردند، پانزده سال کار کرده بود. حق او را خوردند الان به همسرم اندازه هشت روز حقوق میدهند. از آن اتفاق گذشت، ولی به خاطر همان یک مقاله 20 سال کیهان عکس من را در بخش افرادی که برای کیهان مقاله نوشته بودند منتشر میکرد.
**در شانزده جشنواره داور بودم/ دوازده بار کاندید جایزه شدم
جهان: شما چندین دوره داور جشنواره فجر هم بودید. روند داوری در جشنواره چگونه است؟ رای شما به عنوان یک بازیگر، موسیقی دان و یا فیلمبردار یک رای است یا رایها را توزیع می کنند؟
الماسی: من در جشنواره فجر فکر میکنم 16 بار داور بودم و 12 بار هم کاندید بودم. هیچ وقت هم جایزهاش را به من ندادند. در جشنواره رایها توزیع میشود. ببینید شما نمیتوانید به آدمها بگویید که شما چون مشهور هستید به عنوان موزیسین، حق ندارید راجع به بازیگری نظر بدهید. بیشتر این رویهها هم سلیقهای است. همه جای دنیا هم به همین صورت است.
خاطرم هست آقای شمقدری که بودند، خدا حفظشان کند؛ یکبار در تاریخ زندگی من، بنده را فرستادند به خارج از کشور برای جشنواره فیلم کن. جمعا جشنواره کن اگر 12 روز باشد، ما را شش روز به کن فرستادند. بعد آقای شمقدری به من گفتند که من از شما خواهش می کنم که شما تحلیل خودت را نسبت به جشنواره فیلم کن برای ما بنویسید. قبل از اینکه بروم، بر روی اتفاقاتی که در کن و در ایران افتاده است مطالعه کردم. دیدم در هیچ مقطعی هیچ گزارشی از طرف هیچ کس راجع به جشنواره فیلم کن نوشته نشده است. خیلی برایم جالب بود که چرا؟ چرا هیچ کس ننوشته است این جشنواره چه نوع جشنوارهای است و در این جشنواره چه خبر است؟
بعضیها رفتند و تا یک ماه و نیم هم در این جشنواره بودند. جشنواره تمام شده بود، ولی آنها هم هنوز آنجا بودند و کیف و حال میکردند، اما دو خط در مورد این جشنواره ننوشتند.
آقای ژیل ژاکوب که مسئول جشنواره کن است به من گفت، شنیدم شما در ایران خیلی داوری داشتید. گفتم بله همین طور است. آن سال فیلم آقای فرهادی هم قرار بود برای بهترین فیلم نامه جایزه بگیرد. من به ایشان گفتم من هم یک سوال دارم از شما آقای ژاکوب؛ گفتم این داوران شما در جشنواره فیلم کن چطور از روی یک فیلم به یک فیلمنامه جایزه میدهند؟ گفت یعنی چی؟ گفتم وقتی میگویید فیلم، یعنی فیلم نامه به علاوه صدا و بازی و کاتینگ و کارگردانی و رنگ و فیلم برداری، همه اینها با یکدیگر میشود فیلم. ولی وقتی میگویید فیلمنامه یعنی یک چیز خشک خشک و ماکابر ماکابر فیلم نامه را باید بخوانید و یک تجسمی بکنید و بعد بگویید این فیلم نامه خوبی است و این فیلم نامه بدی است. حالا شما چطور می گویید این بهترین فیلم است.
آقای ژاکوب هم به من گفت شما چطوری در ایران میگویید یک فیلم بهتر از فیلمهای دیگر است؟ گفتم مثل شما. ما از شما یاد گرفتیم. گفتم ولی واقعا میخواهم بدانم الان هم همان جوری است که ما جایزه میدهیم؟ شروع کردند به توضیح دادن، دیدم که اینها هم مثل ما جایزه میدهند. گفتم خب این غلط است. اصلا از روی فیلم نمیشود به فیلمنامه جایزه داد. اما می توانید به تم جایزه بدهید. یا به کارگردان می توانید جایزه بدهید. ولی به فیلمنامه چون تخصصی است نمی توانید. به من گفت تو یک چیزی هستی ولی نمیدانم دنبال چی هستی؟ گفتم من دنبال چیزی نیستم.
**علی معلم بلند شد و صورت من را بوسید/ اصغر فرهادی مرد شریفی است/ من باعث شدم که مهناز افشار جایزه بگیرد/ فرخنژاد و مهناز افشار مردم ایران را فروختند
جهان: در جشنواره 29 فجر سال 89 که شما هم عضو هیات داوران بودید، فیلمهای جدایی نادر از سیمین و جرم مسعود کیمیایی شرکت کردند. منتقدان معتقدند که به جدایی نادر از سیمین بیمهری شد. جرم بهترین فیلم جشنواره شد اما فیلم نامه جدایی نادر از سیمین حتی کاندید هم نشد.
الماسی: یک عدهای از هیئت داوران در آن سال گفتند که این فیلم به نفع سینمای ایران نیست.
جهان: جایزه بهترین کارگردانی را شما به آقای فرهادی دادید.
الماسی: بله دادیم ولی این فیلم را به لحاظ فیلمنامه میگویم.
جهان: پس شما تایید می کنید که در جشنواره فیلم فجر داوری از بالا صورت میگیرد؟
الماسی: نه، من نظر هیئت داوران را در مورد فیلم گفتم. ببینید تصمیم گیری اگر از بالا صورت بگیرد نمیآیند که به من و شما بگویند.
جهان: آیا در داوری جشنواره 29 فیلم فجر تصمیم از بالا گرفته شده بود که فیلم جرم جایزه بهترین فیلم را بگیرد؟
الماسی: نه. ببینید من اگر بخواهم یک کاری را خلاف عدالت انجام دهم هرگز یک کاری نمیکنم که همه این موضوع را بفهمند. یک روشهایی وجود دارد که شما با استفاده از آنها میتوانید به اهدافتان برسید. مثلا شما با اعضای هیئت داوران میتوانید به این اهداف برسید. من الان اگر بیایم همه اعضای هیئت داورانم را از حوزه داوری بچینم، معلوم است چه نتیجهای میگیرم و یا اینکه همه را بروم مثلا از بچههای انجمن سینمای جوانان انتخاب کنم؛ معلوم است چه نتیجهای میگیرم.
من یادم هست با علی معلم، سر فیلم جرم آقای کیمیایی خیلی بحث کردیم. خیلیها میگفتند فیلم جرم دچار اشکال است. برای اینکه شما در فیلم جرم میبینید این صحنهای که دارد نمایش میدهد مثلا ماشین فولکس واگنی که برای 10 یا 15 سال پیش در این فیلم بوده است معلوم است و این جزو نقاط ضعف فیلم است. من یک جملهای در آنجا گفتم که آقای معلم هم بعد از آن جمله بلند شد و صورت من را بوسید. آقای فروزش هستند میتوانید از ایشان بپرسید. در آنجا گفتم که ببینید شما میگویید در فیلم جرم این اتفاقاتی که صورت گرفته به خاطر نقطه ضعفهای فیلم است؛ چون در فیلم مثلا مشخص است که ماشین قدیمی نیست و یا در جای دیگر لباس آدمها معلوم است اینها جزو نقاط ضعف فیلم است. برای اینکه اینها در آن دوره نبودند و برای دوره الان است. گفتند بله درست است. گفتم حالا اگر همه این اتفاقات رخ داده در داخل فیلم به صورت عمدی بوده باشد چه؟ گفت یعنی چی؟ گفتم شما فرض را بر این گذاشتید که این نتوانسته مثلا یک فولکس واگن قدیمی پیدا کند و این قضیه لو رفته است. ولی اگر این اتفاق به صورت عمدی رخ داده باشد، آگاهانه دارد یک حرف دیگری را به شما میزند، یکهو بعد از این حرفهای من هیئت داوران سکوت کردند. به همین خاطر فیلم جرم جایزه اول آن سال را گرفت.
جهان: البته آن موقع حواشی هم بود که میگفتند باید حتما آن سال به آقای مسعود کیمیایی جایزه می دادند.
الماسی: نه. اصلا اینگونه نبوده است.
جهان: رای خود شما به فیلم «جرم» بود یا «جدایی نادر از سیمین»؟
الماسی: من هر دو تا فیلم را دوست داشتم. اما بهترین فیلم آقای فرهادی را «درباره الی» می دانم. چون «جدایی نادر از سیمین» را من اصلا قابل گزارش نمیدانم. من و شما میگوییم جدایی نادر از سیمین، چه چیزی در این فیلم قابل گزارش است؟ چه چیزی در این فیلم هست که بایستی هشتاد میلیون نفر بدانند؟ حالا اگر این فیلم را ببریم در سطح بینالملل، چه چیزی در این فیلم وجود دارد که 200 میلیون نفر باید بدانند نادر و سیمین از همدیگر جدا شدهاند؟ نه نادر دارای آن جایگاه است و نه سیمین. مگر آنکه به آن چیزی بپردازیم که من هم بهش فکر میکنم، آن وقت این فیلم ارزش پیدا میکند.
جهان: نظرتان در مورد شخص آقای اصغر فرهادی چیست؟
الماسی: خوب. آن قدری که من آقای اصغر فرهادی را میشناسم شاید بقیه نشناسند. من آقای فرهادی را از بندرعباس کارهایشان را میشناسم. یعنی آقای فرهادی را عریان و قبل از اینکه این مدالها را به خاطر این فیلمهایشان بگیرند میشناسم. به نظرم مرد شریفی هستند و به مردم خودشان با احترام نگاه میکنند. هم چنین فرد خانوادهدار و خانواده دوستی هم هستند. اینها نکات ارزندهای هست که در شکلگیری شخصیت و فهم و شعورش از فیلمسازی و موضوع درام وجود دارد.
راجع به فیلم سازی و فیلمهایی که ساختهاند اگر بخواهم فیلمهایشان را با فیلمهایی که در بندرعباس ساختهاند مقایسه کنم، میتوانم بگویم خودش از خودش زیاد یاد گرفته است.
جهان: در جشنواره همان سال فیلم سفر سرخ حمید فرخ نژاد جایزه هم گرفت و بهترین فیلم جشنواره آن سال شد. همین طور خانم مهناز افشار هم که برای فیلم سعادت آباد جایزه سیمرغ گرفتند.
الماسی: من باعث شدم که خانم افشار جایزه بگیرد.
جهان: همه منتقدین برای این دو فیلم معتقد بودند که جایزه های داده شده به این فیلم ها به جا بوده است.
الماسی: بله، فیلم خانم افشار را من باعث شدم که جایزه بگیرد و اتفاقا خیلی هم کتک خوردم. علی معلم آمد و به من گفت بابا تو ما را به هچل انداختهای. همه با خانم مهناز افشار مخالفاند، آن وقت تو آمدی این همه از ایشان دفاع کردی؟ گفتم علی جان من اصلا نمیدانستم که فامیلی آن خانم چی هست و کی هستند؟ من به بازی و کارشان نظر دادم و هنوز هم پای نظرم ایستادم. الان هم که فهمیدم اسمش مهناز افشار است و ماجرایش اینگونه است، تصمیمم برای انتخابش دو چندان شد. دوباره همان شب دو سه تا فحش اساسی در اینترنت خوردم. چون دوران حواشی خانم افشار بود.
خانم افشار و آقای فرخنژاد در مورد مردم ایران خطا کردند. اینها به خاطر منافع کوتاه مدت خودشان حاضر هستند مردم ایران را بفروشند و واقعا هم برای رسیدن به خواسته شان مردم ایران را میفروشند.
خانم افشار! چرا باید یک مرد یا زن روستایی ما به خاطر یک بیماری یک سال در نوبت باشد و بعد از یک سال برایش یک دارویی بنویسند که آن دارو را فقط شما دارید؟ بعد میآیند و میبینند از تاریخ تولید این دارو چهارسال گذشته است. چهار سال هم از تاریخ انقضای آن دارو گذشته باشد و اگر از تاریخ انقضای این دارو چهار سال بگذرد، این دارو تبدیل به مادهای میشود که تاثیرات بسیار بدی در بدن هموطن تو میگذارد. این خیلی ناجوانمردی است. تا جایی که من شنیدم شوهر خانم افشار باعث شد این داروها وارد بشود.
** میرکریمی آخوند بوده/ مسعود کیمیایی کیست که پشتش انقدر گرم است؟
جهان: در مورد این اسامی لطفا کوتاه جواب بدهید. سیروس الوند؟
الماسی: یک رفیق شش دنگ و یک سینماگر ملی.
جهان: کیانوش عیاری؟
الماسی: یک تکنسین درجه یک در حوزه فیلم برداری و یک متفکر بسیار خوب در حوزه جامعه شناسی سینما و یک آدمی که بیشتر مشغول خودش و علاقه مندی های باطنی خودش است.
جهان: فخرالدین انوار؟
الماسی: عجب اسمی را گفتید. آقای فخرالدین انوار، اولین مهندس حوزه علوم انسانی که من پس از انقلاب در ایران با ایشان مواجه شدم.
جهان: رضا میرکریمی؟
الماسی: باید ببینید مثلا ایشان چه کارهای ارزنده ای کردند و چه جاهایی در دست ایشان بوده است؟
جهان: فیلم زیر نور ماه شان؟
الماسی: فیلم زیر نور ماه را برای این ما خوشمان می آید به خاطر آن فردی که به آن آخوند گیر داده بود. فیلم هم کار فوق العاده ای نبود. آن یکی فیلمش هم که اصلا غلط است. آن یکی فیلم که روحانی در آن می رود زیر خاک و... جریان مغز و اعصاب است.
جهان: فیلم خیلی دور خیلی نزدیک؟
الماسی: موقعی که از ماشین پیاده می شود و میخواهد برود کیف چرمش را بردارد ولی آب بر نمیدارد. کیف چرم خالیاش را بر می دارد ولی یک لیوان آب با خودش بر نمیدارد. بعد دقیقا هشت پلان بعد از آن لبانش خشک شده و تشنه است. خوب باید آب را بر میداشت. یکسری اشتباهات این شکلی دارد. البته خودش آخوند بوده است. من و میرکریمی خیلی دشمن شدیم و در تلویزیون و جاهای دیگر جنگیدیم. هر موقع که ایشان به ما گیر میداد، سیدرضا میرکریمی میشد.
در همان جریانی بود که فیلم جرم آقای کیمیایی هم برنده شد، من میگفتم چرا فحشاش را به من میدهی، برو یقه آنها را بگیر. چرا به آقای کیمیایی یک چیزی نمیگویی آقای میرکریمی؟ تو که با کیمیایی مشکل داری و بد هستی، چرا یک کلمه راجع به کیمیایی حرف نمیزنی؟ چون میدانی کیمیایی از زمان شاه حمایتهای اطلاعاتی دارد.
این کیمیایی کیست که اینقدر پشتش قرص است؟ این کیمیایی کیست که آن اتفاقات را در فیلمش و جایزه گرفتنش میبینیم ولی کسی جرات ندارد به او کوچک ترین حرفی بزند؟ این آقای کیمیایی کیست که دو سال قبل از انقلاب فیلم سفر سنگ را میسازد؟ تهیه کننده گوزنها چه کسی است؟
جهان: آقای پرویز پرستویی؟
الماسی: پرویز هم از بچه های زحمتکش است. پرویز پرستویی به نظر من بیشتر از اینکه غدههای اشک پشت چشمهایش تکاپو بکنند، بیشتر باید بگردد و یک اسپانسر شریف پیدا بکند تا آنجایی را که باید تاثیر اجتماعی و سیاسی خودش را بگذارد. خیلی در حوزه تئاتر مردمی ایران با بهزاد مردمی و مرتضی مسجد جامعی با اینها کار کرد و حسابی هم تجربه اندوخته بود و سینمای ایران بستر مناسبی شد برای اینکه پرویز خودش را به منصه ظهور حضور برساند. یعنی سینمای ایران باعث این شد که پرویز آنگونه که شایستهاش است و لیاقتش را هم دارد، خودش را نشان بدهد.
احمدی نژاد زیرک است/ حسن روحانی نمیشناسم ولی حسن فریدون را میشناسم
جهان: محمود احمدی نژاد؟
الماسی: یک فارغ التحصیل رشته ترافیک و یک رئیس جمهور بسیار زیرک. آمریکاییها میگویند ما احتیاج به رئیس جمهوری نداریم که تحصیلات داشته باشد، ما احتیاج به یک آدم زیرک و باهوش داریم که بتواند حق مردم را بگیرد و احمدی نژاد به این تعریف تا حد زیادی نزدیک شده بود.
من شناختی از آقای احمدی نژاد ندارم که چقدر وفادار و سپاسگذار یا ناسپاس بودند. تاثیری که آقای احمدی نژاد در تاریخ معاصر سیاسی ایران گذاشت، من کمتر کسی را دیدم که چنین تاثیری را گذاشته باشد. این تاثیر ماندگار شد.
جهان: حامد بهداد؟
الماسی: جوان خیلی خوب و پرشوری است و علاقه دارد منتهی کاش که این علاقهاش به سینمای آمریکا محدود نشود.
جهان: برای فیلم جرم هم جایزه گرفتند.
الماسی: بله. ای کاش که فراتر از سینمای آمریکا و براندو هم ایشان یوتوپیا داشته باشد. خیلی دوست دارم یک روز بشنوم که مثلا آقای بهداد گفتند که من از فیلمهای امیر کاستاریکا خیلی خوشم آمد و یا مثلا بگوید از فیلم های ویموندرس خیلی خوشم آمد و یک مقداری از مرز این آمریکایی بودن فاصله بگیرد. الان برای حامد بهداد سینما را فقط آمریکاییها تعریف کردهاند، چون خودش هم این قابلیت را دارد.
جهان: نوید محمدزاده؟
الماسی: من کار چندانی به جز یک فیلم از ایشان ندیدم ولی خیلی از ایشان شنیدهام. این نشان میدهد که برد نامش خیلی بیشتر از کارش است و این هم به ضرر اوست و هم به نفعش. این فیلمی هم که از او دیدم خوشم آمد. یک فیلمی بود که نقش مرد ارتشی باز می کرد.
جهان: فیلم سرخ پوست را می فرمایید؟
الماسی: بله. من خیلی خوشم آمد از بازی او در آن فیلم. خیلی خوب بود بازی این بچه کرد.
جهان: پژمان جمشیدی؟
الماسی: پژمان جمشیدی یک مقطعی به دلیل جریانی که در سینمای ایران همین سلبریتی بازی داشت شکل می گرفت، من احساس کردم از پژمان جمشیدی هم میخواهند سوءاستفاده کنند. دلم سوخت اولا برای فوتبال ایران، چون من به فوتبال خیلی علاقه دارم و در فوتبال ایران هم به یکی دو تا تیم خیلی احترام می گذارم. چون دوستان خوبی مثل شیرزادگان و رضا عادل خانی داشتم. و در پرسپولیس و استقلال دوستان خوبی مثل همایون بهزادی و صفر ایرانپاک را داشتم. یک مدتی اصلا من شاگرد مهراب خان بودم. من بچه اهواز هستم. خیلی زورم می آید به فوتبال ما توهین شود و چون میدانستم آخر کار آقای جمشیدی هم همین است.
الان در چه موقعیتی است؟ در موقعیت تبلیغ یخچال فلان. پس بازیگری کو؟ آن موقع به شوهر خانم فلان گفتیم کاش او را می گذاشتید کلاس تا برود کلاس و درس بخواند و یاد بگیرد و بعد بیاید به صورت اصولی وارد سینما بشود و بدانید موفق خواهد بود. اما این کار را نکردند. پول گیرش آمد اما یک چیز دیگر را از دست داد.
جهان: حسن روحانی؟
الماسی: حسن روحانی را نمی شناسم ولی حسن فریدون را میشناسم. ای کاش که ایشان نامش همان فریدون میماند و در یاد ما ایرانیها فریدون را زنده میکرد تا بچههای ما به دنبال این می گشتند که فریدون در تاریخ ایران چه کسی بوده است؟
**کیارستمی یک مکتب سینمایی است
جهان: عباس کیارستمی؟
الماسی: استاد بی بدیل سینمای ایران است. عباس کیارستمی یک مکتب سینمایی به وجود آورده و این کم چیزی نیست. یعنی در طول تاریخ سینمای جهان، کسانی که توانسته باشند مکتب سینمایی به وجود آورده باشند چهار نفر هستند. از این چهار نفر یکی شان قطعا آقای کیارستمی است. یکیشان رئالیست و سوسیالیست و یکی شان سینمای آمریکا است و آن یکی شان سینمای آلمان نازی است. و آن یکی هم عباس کیارستمی است که توانست با کمترین میزان هزینه و با کمترین امکان مالکیت ابزار تولید و با کمترین پشتوانه توزیع فیلم، یک سینمایی را بسازد که همه جوانها به آن گرایش داشتند.
**شهید سلیمانی آدم بزرگی بود/ نحوه شهادت سنوار حماسه است/ منزل پدری شهید رئیسی خیلی ساده بود
جهان: شهید سلیمانی؟
الماسی: قهرمان ملی ایرانیان در سال های اخیر.
جهان: آن لحظه ای که شهادت شان را اعلام کردند خاطره ای دارید؟
الماسی: من خوشبختانه آن لحظه ای که برای همه مردم ایران این خبر اعلام شد، نبودم. چون شب قبلش کار کرده بودم، خواب بودم. موقعی که بیدار شدم از خواب، فهمیدم که اوضاع عادی نیست. خیلی تلاش کردم قبل از اینکه کسی چیزی بگوید، خودم متوجه بشوم که قضیه چه هست، اما نفهمیدم و بعدش که فهمیدم صادقانه خیلی متاثر شدم. خیلی متاثر شدم و حیف شد، به نظرم آدم خیلی بزرگی بودند.
جهان: به عنوان یک هنرمند نظر شما در مورد شهادت یحیی سنوار چیست؟
الماسی: خدا آقای سنوار را رحمت کند. واقعا آدم های خاصی بودند. اینها آدمهای عادی نبودند. برای ما خیلی از اینها قهرمان های جهانی و ملی هستند. یک مرتبه یک رادیوی خودفروخته از آن سر دنیا پیدا می شود و می گوید نه یحیی سنوار تروریست است. کسی که از حقوق خودش و مردمش دفاع میکند میشود تروریست؟ من به نظرم این نحوه شهادت او حماسه است واقعا.
جهان: شما در دیدار اخیر اهالی سینما با آقای رئیسی حضور داشتید. نظرتان را در مورد شهید رئیسی می فرمایید.
الماسی: خدا رحمتشان کند. آقای داریوش ارجمند که در آن جلسه بودند و با فریاد گفت آقای رئیسی، یک مقداری هم ته لهجه تهرانی داشتند. گفتند آقای رئیسی، آقای رئیس جمهور شما دفعه پیش فرمودین که ما 20 میلیارد تومان به موسسه هنرمندان پیشکسوت خواهیم داد که در جهت رفاه این بچه ها هزینه بشود، پس چی شد؟ من نزدیک آقای رئیسی بودم و از نزدیک ایشان را دیدم که بعدا از این جمله آقای ارجمند سه بار پشت سر هم گفت چشم. این سه تا چشم گفتن خیلی به دل من نشست، نه به خاطر اینکه آن کار انجام میشود و نه به خاطر چشم گفتن بلکه به خاطر این فروتنی که در پاسخشان دیدم و به خاطر این نگاه مردمی که در پاسخ ایشان بود.
دیشب داشتم یکی از این شبکه های شهرستانی را نگاه می کردم و منزل پدری و مادری بسیار ساده شهید رئیسی را نشان میداد. موقع دیدن آن تصاویر یاد چشم گفتن های ایشان به یادم آمد. خوشا به سعادتشان.
**بچگی نکردم/ ماشینبازی را خیلی دوست دارم/ از کودکی در جمع بزرگترها مینشستم
جهان: از دوران کودکیتان هم اندکی برایمان بگویید.
الماسی: من متولد خیابان امیریه هستم، کوچه قلعه وزیر. در جنوب شهر بزرگ شدم و روابط مان مثل بچه های جنوب شهر است. مادر من بچه دار نمیشد. مدام پیش این دکتر و آن دکتر میرفتند اما فایدهای نداشت. یک خانمی میآید به ایشان میگوید یکبار هم بیا و توسل کن به خانم فاطمه معصومه(س). مادر من هم میگوید باشه. آن موقع هم زیارتگاهها مردانه و زنانه نبود. زن و شوهرها با هم میرفتند به دیدار حضرت معصومه(س). پدر و مادر من هم میروند. چهار ماه بعد از آن مادرم من را باردار میشود. از همان موقع یک مهری به پیشانی ما زدند که این نذر کرده خانم حضرت فاطمه معصومه(س) است و ما را دیگر از دنیای بچه ها جدا کردند. برای همین هم من واقعاً بچگی نکردم. هیچ موقع در کودکی اسباب بازی نداشتم. من در 40 سالگی با همسرم میرفتیم اسباب بازی میخریدیم. ماشین بازی را خیلی دوست. خیلی کودکی نکردم ولی از همان کودکی ما در جمع بزرگترهایمان نشستیم.
مثلا در جمعی که دایی هایم بودند و همه با من 50 سال اختلاف سن داشتند، ما هم بایستی چهار دست و پا مینشستیم و سرمان هم بالا بود. هرکسی خانه جدیدی میخرید و خانهاش را عوض میکرد، میگفتند جهانگیر را به آن خانه بیاورید چون خوش قدم است. مهمان که میآمد باید میرفتم پهلوی بزرگترها مینشستم. خلاصه من با اندیشه و نگاه و رای و شیوه زندگی بزرگتر از خودم بزرگ شدم. بنابرین گرایشهای من یک چیزهای دیگری بوده است.
ممنون از وقتی که در اختیار جهان نیوز گذاشتید.