اندکی پس از برگزاری اجلاس سران کشورهای عربی و اسلامی در ریاض، الکساندر دوگین که او را به عنوان نظریهپرداز برجستهی روس معرفی میکنند، در بیان تمجید و تحسین، از مرز غلو نیز فراتر رفت و اعلام کرد: «این نشست نشان داد که جهان اسلام، در یک قدمی اتحاد قرار دارد و دوران شکلگیری یک قطب اسلامی جهان چندقطبی، فرا رسیده است.»
تردیدی نیست که این وصف و بیان خاص، به مذاق برخی از سیاستمداران و رسانهها شیرین است و تصور میکنند که دورانِ فصل رفته و روز گار وصل، نویدِ آمدن داده. ولی خودمانیم، نه بر روی ارض واقع چنین است نه در پسزمینهی ذهنی و عینی کشورهای خاورمیانه، نه در چشمانداز مناسبات قدرت و روابط بین الملل.
ممکن است دوگین، در مقام یک اندیشمند حامی پوتین و مدافعِ جنگ، درست در ایستگاه نخستِ پیروزی دونالد ترامپ، خود را مکلف به طرح چنین ادعایی بداند، اما نظامِ حاکم بر مناسبات کشورها و رنگ و رخسارِ حقیقیِ جهان اسلام، چیز دگر میگوید.
دوگین در بیان استدلال، به این اشاره کرده که حضور همزمانِ رجب طیب اردوغان و بشار اسد روسای جمهور ترکیه و سوریه و نطق بشار علیه غرب، نقطه عطفی مهم است و پیامهای عربستان دربارهی فلسطین و ایران و لبنان، از هر نظر شایان توجه است و نشان میدهد که جهان اسلام نیز قطبی میشود در میان قطبها. او به عادت سالیان، باز هم از ضعف و افول آمریکا گفته و بر این باور است که در جهان چندقطبی، «بعید است ترامپِ محافظهکار و مخالف جهانیگرایی، بتواند هژمونی آمریکا را حفظ کند.»
دوگین در طرح این ادعاهای شگرف، اهدافی دارد که به تمامی، مرتبط با مشی سیاسی ولادمیر پوتین و برآمده از همان بافتار قدیمی است که بر مبنای خصومت و ستیز تاریخمند روسیه و آمریکا شکل گرفته است. در نتیجه اشارات او به اهمیت کنشگری کشورهای اسلامی نیز، بخشی از همان برنامههای اتاق فکر تیم پوتین است که برای عادیسازی روابط آنکارا - دمشق تلاش میکند و بر آن تست تا زمینه را برای حذف رقیبی به نام آمریکا در سوریه مساعد کند، ایران بیش از پیش همسو شود و عربستان سعودی هم در هر دو کسوتِ غولِ انرژی و کلکسیونر حریص و مشتاق تسلیحات، به روسیه نزدیک بماند. دوگین برای تقویتِ هر چه بیشترِ ایدهی (یک قدم مانده به اتحاد جهان اسلام)، اسراییل را به عنوان دشمن مشترک کشورهای اسلامی معرفی کرده و ترامپ را به عنوان یک حامی خطرناک افراطیون صهیونیست معرفی میکند که چماق تحققِ سناریوی از نیل تا فرات را بالا برده است! این در حالی است که اتفاقا ترامپ موطلایی در کنار داماد یهودیاش کوشنرخان، در دُورِ نخست، نقشه راه آبراهام را بر میز نهاد و کشورهای عربی را به سوی عادیسازی رابطه با اسراییل سوق داد. بنابراین، ترس و هراس حقیقی، این نیست که با قدرت گرفتن ترامپ، بن گویر و دیگر صهیونیستهای افراطی، جهان اسلام را از بین ببرند! مسالهی اساسی اینجاست که در فردای سازش و توافق، اتفاقا کشوری که بیش از همه برای عادیسازی اشتیاق نشان دهد، عربستان سعودی خواهد بود!
دوگین در شرایطی مدعی رسیدن جهان اسلام به یک قطبی اتحاد است که در همین جهانِ قشنگ، هنوز بخشی از خاک سوریه تحت اشغالِ ترکیه است، امارات متحدهی عربی و بحرین و دیگران با اسراییل روابط خود را پیش بردهاند، امارات در جوار دوستان چینی و روسی و اروپاییاش ادعای واهی در مورد تمامیت ارضی یک کشور اسلامی طرح کرده، اردن و مصر دربارهی فلسطین مواضعی متفاوت داشتهاند، هنوز هم گفتمان برآمده از اختلافات مذهبی مسلمانان در حدی است که واکنشهای سیاستمداران دربارهی اسماعیل هنیهی شافعی و سید حسن نصرالله شیعه متفاوت بود، افراطیون و سلفیون و داعشیون در عراق و سوریه و آفریقا هنوز نگاهی خصمانه و دگرسازانه دارند، طالبان سازِ ناساز ارتجاع را مینوازد و در بین روحانیون و فقها و مفتیان شیعه و سنی، تعاریف و جهان بینیهای بسیار متنازع و متضادی دربارهی قدرت، سیاست، وحدت و خودی و بیگانه وجود دارد. از همهی اینها گذشته، تجربهی بسیار مهم اتحادیهی اروپا و اتحادیهی آفریقا، نشان میدهد که عاملِ اتحادیه ساز و همگراساز، نه اشتراک در دین و رنگ پوست، بلکه شراکت در منافع کلان اقتصادی است. اگر غیر از این بود، در همان دهههای آخر قرن بیستم، تلاشهای ممتد تقریبیها، جمهوری اسلامی، اخوانیها، نجم الدین اربکان و دیگران، میتوانست یک قطب موثر اسلامی پدید بیاورد.
۳۱۱۳۱۱