گروه سیاسی: آفت همیشگی در سیاستخارجی ایران، سرریز شدن تعارضات منافع جناحی به سیاستخارجی بوده است.حال که از شواهد و قرائن اینطور استنباط میشود که راهبرد ایران در دولت مسعود پزشکیان در عرصه سیاستخارجی، راهبرد گفتوگو، عادیسازی روابط، کاهش تنش و بازکردن درها برای مراودات سیاسی و تجاری است، و حال که سیدعباس عراقچی، وزیر خارجه ایران به صراحت از گفتوگو با اروپا و آمریکا براساس منافع ملی سخن به میان آورده است، چند نکته بسیار مهم را نباید از نظر دور داشت.
∎
شاید بتوان گفت که در ابتدا باید تکلیف این چند نکته را نه به صورت شفاهی و ضمنی بلکه به صورت عملی و تثبیتشده حل و فصل کرد تا بلکه کشور بتواند راهبرد رسمی اعلامشده را به نقطه انجام برساند. نکته نخست، ضرورت حل و فصل اقناعی این راهبرد اعلامشده در فضای سیاستداخلی و در میان جناحهای مختلف است.
آفت همیشگی در سیاستخارجی ایران، سرریز شدن تعارضات منافع جناحی به سیاستخارجی بوده است. سیاستخارجی ایران همیشه از این ناحیه ضربات مهلکی را متحمل شده است و شاید به همین دلیل بوده که راهبردهای اصلی سیاستخارجی ایران در منطقه و فرامنطقه، هرگز نتوانسته به نقطه نقدشوندگی برسد و دستاوردهای ملموس و ثابت را برای کشور به ارمغان بیاورد. فرازونشیبهای تجربه شده در روابط ایران با کشورهای منطقه و فرامنطقه به وضوح این مدعا را ثابت میکند.
سیاستخارجی ایران بهرغم برخورداری از اصول ثابت، در عرصه روش، میتواند و باید توانایی مانور داشته باشد. سرریزشدن تعارضات جناحی سیاستداخلی به عرصه سیاستخارجی، فضای مانور را برای دستگاه دیپلماسی محدود کرده و در نتیجه ابزارهای گوناگون و متنوع را ناکارآمد و بلااثر خواهد کرد. در نتیجه، بزرگان و اعاظم قوم در این برهه خطیر که کشور، منطقه و بلکه نظام بینالملل در مرحله گذار قرار گرفته، باید در ایجاد وفاق عمومی در عرصه سیاستداخلی کشور، بیشتر از قبل فعال شده و با استفاده از اهرمهایی که در اختیار دارند، این وفاق راهبردی را در عرصه عمل به طور ملموس ایجاد کنند.
بدیهی است که این وفاق عملی به معنای نفی تضارب افکار نیست، اما در جهتگیری برای حرکت به سوی مصلحت کلی کشور، در اصول نباید تعارض وجود داشته باشد. نکته دوم که بسیار اهمیت دارد، ورود به مذاکره با هدف رسیدن به نتیجه مشخص است. مذاکره برای مذاکره، آفتی است که برای ایران هزینههای بسیار زیادی به دنبال داشته است.
رخدادهای سالهای گذشته نشان داده که مذاکره با هدف خرید زمان، مذاکره با هدف برداشتن موقتی میزان اندکی از فشار، مذاکره با هدف اقناع کردن طرف مقابل به حقانیت ایران، مذاکره براساس ایدئولوژی صرف، مذاکره با هدف درسآموزی به طرف مقابل، مذاکره با تاثیرپذیری از تعارض منافع در سیاستداخلی و در نهایت مذاکره با چاشنی امید بستن به قدرتهایی که گمان دوستی از آنها میرود، جز آسیب، از دست رفتن فرصتها و گرفتار کردن کشور در دایرهای پیچیده از مشکلات و مسائل گوناگون، دستاوردی به همراه نداشته است.
تجربه نشان داده است که ورود به مذاکره با توسل به چنین تصوراتی، حتی ممکن است بر شکل و شدت فشارها نیز بیافزاید. نمونه چنین مذاکراتی را در دوره دوم ریاستجمهوری محمود احمدینژاد توسط سعید جلیلی و در دوران ریاستجمهوری سیدابراهیم رئیسی توسط علی باقری به وضوح مشاهده کردیم. در هر دو دوره، ایران متهم شد که در مذاکره اتلاف وقت میکند و از رسیدن به تصمیم نهایی در خصوص نتیجه ناتوان است.
در نتیجه و با توسل به همین اتهامات، تحریمها و فشارهای گوناگون و متنوعی بر ایران تحمیل شد. قطعنامهها و بیانیههایی که سه سال اخیر از سوی تروئیکای اروپایی و آژانس بینالمللی انرژی اتمی، علیه ایران صادر شده، نشان میدهد که بدون عزم جدی برای رسیدن به نتیجهای مشخص، نباید پشت میز مذاکره نشست. علاوه بر این، این نوع از مذاکره، سابقهای از ناتوانی ایران در تصمیمگیری نهایی و نوعی سوءظن در طرف مقابل ایجاد میکند؛ بهگونهای که دیپلماتهای ایرانی قبل از هر چیز مجبور خواهند شد با زحمت زیاد این تصور را در هم بشکنند.
بنابراین اگر عزم بر این است که نتیجهای مشخص حاصل شود و اگر توانایی اجماع و تصمیمسازی بر سر آن نتیجه مشخص در داخل وجود دارد، باید وارد روند مذاکره شد. گام نخست ورود به مذاکرات جامع با اروپا و آمریکا، باید در داخل برداشته شود. چراکه کشور دیگر توان تحمل هزینههای تعارض منافع فلجکننده در عرصه داخلی را ندارد.
آفت همیشگی در سیاستخارجی ایران، سرریز شدن تعارضات منافع جناحی به سیاستخارجی بوده است. سیاستخارجی ایران همیشه از این ناحیه ضربات مهلکی را متحمل شده است و شاید به همین دلیل بوده که راهبردهای اصلی سیاستخارجی ایران در منطقه و فرامنطقه، هرگز نتوانسته به نقطه نقدشوندگی برسد و دستاوردهای ملموس و ثابت را برای کشور به ارمغان بیاورد. فرازونشیبهای تجربه شده در روابط ایران با کشورهای منطقه و فرامنطقه به وضوح این مدعا را ثابت میکند.
سیاستخارجی ایران بهرغم برخورداری از اصول ثابت، در عرصه روش، میتواند و باید توانایی مانور داشته باشد. سرریزشدن تعارضات جناحی سیاستداخلی به عرصه سیاستخارجی، فضای مانور را برای دستگاه دیپلماسی محدود کرده و در نتیجه ابزارهای گوناگون و متنوع را ناکارآمد و بلااثر خواهد کرد. در نتیجه، بزرگان و اعاظم قوم در این برهه خطیر که کشور، منطقه و بلکه نظام بینالملل در مرحله گذار قرار گرفته، باید در ایجاد وفاق عمومی در عرصه سیاستداخلی کشور، بیشتر از قبل فعال شده و با استفاده از اهرمهایی که در اختیار دارند، این وفاق راهبردی را در عرصه عمل به طور ملموس ایجاد کنند.
بدیهی است که این وفاق عملی به معنای نفی تضارب افکار نیست، اما در جهتگیری برای حرکت به سوی مصلحت کلی کشور، در اصول نباید تعارض وجود داشته باشد. نکته دوم که بسیار اهمیت دارد، ورود به مذاکره با هدف رسیدن به نتیجه مشخص است. مذاکره برای مذاکره، آفتی است که برای ایران هزینههای بسیار زیادی به دنبال داشته است.
رخدادهای سالهای گذشته نشان داده که مذاکره با هدف خرید زمان، مذاکره با هدف برداشتن موقتی میزان اندکی از فشار، مذاکره با هدف اقناع کردن طرف مقابل به حقانیت ایران، مذاکره براساس ایدئولوژی صرف، مذاکره با هدف درسآموزی به طرف مقابل، مذاکره با تاثیرپذیری از تعارض منافع در سیاستداخلی و در نهایت مذاکره با چاشنی امید بستن به قدرتهایی که گمان دوستی از آنها میرود، جز آسیب، از دست رفتن فرصتها و گرفتار کردن کشور در دایرهای پیچیده از مشکلات و مسائل گوناگون، دستاوردی به همراه نداشته است.
تجربه نشان داده است که ورود به مذاکره با توسل به چنین تصوراتی، حتی ممکن است بر شکل و شدت فشارها نیز بیافزاید. نمونه چنین مذاکراتی را در دوره دوم ریاستجمهوری محمود احمدینژاد توسط سعید جلیلی و در دوران ریاستجمهوری سیدابراهیم رئیسی توسط علی باقری به وضوح مشاهده کردیم. در هر دو دوره، ایران متهم شد که در مذاکره اتلاف وقت میکند و از رسیدن به تصمیم نهایی در خصوص نتیجه ناتوان است.
در نتیجه و با توسل به همین اتهامات، تحریمها و فشارهای گوناگون و متنوعی بر ایران تحمیل شد. قطعنامهها و بیانیههایی که سه سال اخیر از سوی تروئیکای اروپایی و آژانس بینالمللی انرژی اتمی، علیه ایران صادر شده، نشان میدهد که بدون عزم جدی برای رسیدن به نتیجهای مشخص، نباید پشت میز مذاکره نشست. علاوه بر این، این نوع از مذاکره، سابقهای از ناتوانی ایران در تصمیمگیری نهایی و نوعی سوءظن در طرف مقابل ایجاد میکند؛ بهگونهای که دیپلماتهای ایرانی قبل از هر چیز مجبور خواهند شد با زحمت زیاد این تصور را در هم بشکنند.
بنابراین اگر عزم بر این است که نتیجهای مشخص حاصل شود و اگر توانایی اجماع و تصمیمسازی بر سر آن نتیجه مشخص در داخل وجود دارد، باید وارد روند مذاکره شد. گام نخست ورود به مذاکرات جامع با اروپا و آمریکا، باید در داخل برداشته شود. چراکه کشور دیگر توان تحمل هزینههای تعارض منافع فلجکننده در عرصه داخلی را ندارد.