به گزارش گروه سیاسی پایگاه تحلیلی خبری 598، انتخابات ریاست جمهوری آمریکا طبق آمار گوگل ترندز موضوعی بود که در روزهای گذشته به صدر لیست جستجوهای مردم ایران تبدیل شد بطوریکه منابع غیررسمی میزان پیگیری اخبار انتخابات ریاست جمهوری آمریکا توسط مردم ایران را بیش از خودِ آمریکاییها برآورد کردند. در این راستا حساسیت بیش از اندازه رسانهها و مردم ایران به روی کارآمدن هریس یا ترامپ، باعث شد تا پس از اعلام پیروزی ترامپ، موجی از تحلیلها و یادداشتها و نظرات و بازخوردها توسط افراد در سطوح علمی، سیاسی و اجتماعی مختلف منتشر شود که صحت و تطابق هر یک از آنان با واقعیت محل بحث است.
اما در این بین واکنش احمد زیدآبادی فعال سیاسی اصلاحطلب به روی کار آمدن مجدد ترامپ نیازمند بررسی میباشد. زیدآبادی همچون سایر اصلاحطلبان و کمافیالسابق در بخشی از واکنش منفعلانه خود به روی کار آمدن شخصیت رادیکال ترامپ، اظهار داشت: «به هر حال توان ما محدود و قدرت دستگاه تحت کنترل و رهبری او غولآساست!».
اگرچه تضعیف قدرت ملی ایران و تداعی یک چهره قدرتمند و شکست ناپذیر از دشمن در ادبیات اصلاحطلبان مسبوق به سابق و طبیعی به نظر میرسد اما در این گزارش سعی داریم تا به بررسی علل و ریشههای این نگاه و نتایج انتصاب مسئولان و سیاستمدارانی با این نگاه بپردازیم.
در سیاستگذاریهای کلان، نحوه تفکر و ذهنیت سیاستمداران نقش حیاتی در شکلگیری تصمیمات و تعیین مسیر آینده کشور ایفا میکند. بهویژه در کشورهای راهبردی که با دشمنان قدرتمند مواجه هستند، نگرش شخصی فرد در مقام سیاستمدار، تئوریسین سیاسی، استاد دانشگاه یا فعال سیاسی-رسانهای میتواند تأثیرات بسیار گستردهای بر امنیت ملی، توسعه اقتصادی و روابط بینالمللی کشور داشته باشد. یکی از نگرشهایی که میتواند به شدت خطرناک باشد، نگرش خودتحقیرکننده و بزرگنمایی تهدیدات دشمن است. در بخش اول به بررسی ریشههای روانشناختی این نوع نگرش و و در بخش دوم به پیامدهای آن در سطح داخلی و بینالمللی میپردازیم.
بخش اول: ریشهشناسی نگرش خودتحقیرکننده؛ چرا سیاستگذار دشمن را غول میبیند؟
در علوم سیاسی و اجتماعی، ویژگی خودتحقیرگری و تمایل به بزرگنمایی قدرت دشمن به عنوان یکی از جنبههای روانشناسی اجتماعی در قدرت و تقابل شناخته میشود. این نوع تفکر میتواند به دلایل مختلفی از جمله الگوهای ذهنی، فرهنگی و تربیتی، تجربههای گذشته، و حتی اثرات رسانهها در یک فرد یا جامعه شکل بگیرد. وقتی چنین نگرشی در یک سیاستگذار یا تحلیلگر سیاسی نهادینه شود، میتواند پیامدهای عمیقی در تصمیمگیریها و راهبردهای سیاسی و اجتماعی ایجاد کند. در ادامه، دلایل و زمینههای اصلی این نوع نگرش و روشهای مقابله با آن را با جزئیات بیشتری بررسی میکنیم.
- سوگیریهای شناختی: ریشههای ذهنی و روانشناختی
سوگیریهای شناختی، به معنای خطاهای ذهنی و تفسیری هستند که فرد را به سمت درک نادرست از خود و محیط اطراف سوق میدهند. این نوع سوگیریها شامل مواردی مانند سوگیری تأییدی و تفکر همهیا-هیچ هستند:
- سوگیری تأییدی: این سوگیری باعث میشود که فرد بیشتر به دنبال اطلاعاتی بگردد که باورهای منفی او را نسبت به توانمندیهای خود و همچنین قدرت بیپایان دشمن تأیید کند. بهطور مثال، فردی که از قبل بر این باور است که دشمنش قدرتمند و شکستناپذیر است، بیشتر به گزارشها و تحلیلهایی توجه میکند که این باور را تقویت میکنند، در حالی که اطلاعاتی که نشانگر نقاط ضعف دشمن باشند را نادیده میگیرد یا کماهمیت میپندارد.
- تفکر همهیا-هیچ: این نوع تفکر، جهان را به دو بخش کاملاً متضاد تقسیم میکند؛ شکست یا پیروزی، ضعیف یا قوی. فردی که دچار این سوگیری است، به جای دیدن طیفهای مختلف از قدرت، تواناییها و موقعیتهای بینابینی، همه چیز را سیاه و سفید میبیند. در نتیجه، هر گونه تلاش برای مقابله یا مقاومت را بیهوده و شکستخورده تصور میکند و بهطور ناخواسته به ترس و ناتوانی در برابر دشمن دامن میزند.
- ناتوانی در یادگیری از تجربیات گذشته: الگوی شکست و پذیرش آن
در برخی افراد، تجربههای منفی گذشته باعث شکلگیری نوعی از ذهنیت شکستخورده و منفعل میشود. این نگرش باوری است که بر اساس آن، فرد هرگونه تلاش و مبارزهای را از پیش محکوم به شکست میبیند. برای مثال، یک سیاستمدار که در گذشته، خود یا سایر کشورها در برابر دشمن شکست خورده است، ممکن است بدون تحلیل دلایل شکست، این تجربه را به تمام تقابلها و چالشهای بعدی تعمیم دهد. به این ترتیب، به جای تحلیل واقعیات و ارتقای توانمندیها، فرد در تجربههای منفی گذشته خود یا دیگران گیر میافتد و از رشد و پیشرفت بازمیماند.
- درماندگی آموختهشده: این مفهوم از روانشناسی، به وضعیتهایی اشاره دارد که در آن فرد پس از تجربههای مکرر شکست (خود یا دیگران)، به این باور میرسد که هر تلاشی بیفایده است و از هر گونه اقدامی برای تغییر وضعیت خودداری میکند. این وضعیت میتواند سیاستگذاری را در موقعیتهایی کاملاً منفعل قرار دهد و کشور را به سمت وابستگی بیشتر به راهحلهای خارجی سوق دهد.
- عوامل فرهنگی و اجتماعی: ترویج فروتنی بیش از حد و تحقیر خود
بعضی فرهنگها و جوامع بر مفاهیم فروتنی و حتی گاهی تحقیر خود تأکید زیادی دارند. این نوع تربیت و آموزش فرهنگی ممکن است در فرد نوعی درونیسازی از دیدگاه ضعیف نسبت به خود و ناتوانی در برابر تهدیدات را ایجاد کند. در بسیاری از کشورهای جهان، ایدههای مشترکی از تاریخ و تجربیات مشترک ملی در مورد دشمنان و تهدیدات خارجی وجود دارد که به طور غیرمستقیم به مردم القا میکند که همیشه دشمنان خارجی قویتر از ما هستند.
- تأثیر تاریخ در روایتهای هالیوودی: این روایتهای تاریخی که بهطور مداوم به عنوان بخشی از ژانرها و جلوههای ویژه سینمای هالیوودی القا میشوند، ممکن است تأثیرات منفی طولانیمدتی بر اعتماد به نفس ملی و روان فردی بگذارند و حتی به محدودیتهای فکری فرد در قدرت خود و توان مقابله با دشمن دامن بزنند. نتیجه این امر، نوعی از ترس فرهنگی و تاریخی از تهدیدات خارجی است که باعث میشود فرد با هر چالشی از موضع ضعف مواجه شود.
- رسانهها و روایتهای قدرتمحور: ساختن دشمنی غولآسا در ذهن عمومی
رسانهها در شکلگیری برداشت افراد از جهان نقش بسیار مهمی دارند. گاهی در تحلیلهای سیاسی و گزارشهای رسانهای، قدرتهای بزرگ به عنوان دشمنانی غولآسا و شکستناپذیر به تصویر کشیده میشوند. این نوع روایتها بهویژه زمانی که بدون تحلیل عمیق از نقاط ضعف و چالشهای خود این قدرتها همراه باشد، موجب میشود که مخاطب خود را در برابر آنها به شدت کوچک و ناتوان ببیند.
- ایجاد حس ترس و ناتوانی: روایتهایی که دشمن را فوقالعاده قوی و مخوف نشان میدهند، در مخاطبان این احساس را ایجاد میکنند که تقابل یا مقاومت در برابر چنین دشمنی بیفایده است. این دیدگاه، فرد را به سمت پذیرش منفعلانه و تضعیف روحیه پیش از مواجهه واقعی سوق میدهد و این ترس به مرور به بخش جدانشدنی از ذهنیت جامعه یا سیاستمداران آن تبدیل میشود.
- ناتوانی در توسعه مهارتهای لازم: فقدان منابع و آموزش برای مقابله
کمبود آموزشهای لازم و فقدان تجربه در زمینههای تخصصی، از جمله عوامل مهمی است که باعث میشود فرد با دیدی ناتوان به خود نگاه کند و دشمن را قویتر از آنچه هست تصور کند. سیاستمدار یا تئوریسین سیاسی بدون مهارتها و تجربه کافی در زمینه تحلیل تهدیدات، بهراحتی تحت تأثیر القائات و اطلاعات منفی درباره دشمن قرار میگیرد و خود را بدون منابع و امکانات لازم تصور میکند.
- تأثیر فقدان آموزش و تجربه: وقتی سیاستگذاران یا سیاستمداران از منابع، دانش و مهارتهای لازم بیبهره باشند، در تقابل با دشمن احساس درماندگی بیشتری میکنند و هرگونه مقاومتی را بیفایده و خطرناک میپندارند. این امر میتواند به اتخاذ تصمیمات محافظهکارانه و محدودیتهای زیادی در سیاستهای کلان کشور منجر شود.
بخش دوم: چرا حضور این افراد در بدنه حکمرانی و سیاسی کشور خطر است؟
در بخش اول به تفصیل دلایل و ریشههای نگاه خودتحقیرانه و اغرارآمیز درباره دشمن واکاوی شد. پر واضح است فردی که بر اساس این نگرش عمل میکند، دشمن را نه تنها قویتر از آنچه که هست، بلکه بهطور اغراقآمیز غیرقابل شکست میبیند. با این حال در بخش دوم به تفصیل به واکاوی نتایج و تهدیدات حضور این افراد در عرصه حکمرانی و سیاسی کشور خواهیم پرداخت.
تصمیمگیریهای محافظهکارانه و کمتحرک
وقتی یک سیاستگذار به دلیل ترس از دشمن، خود را ضعیف میبیند، اولین واکنش طبیعی او اجتناب از هر گونه ریسک و درگیری است. این افراد معمولاً در برابر تصمیمات بزرگ و حساس، از اتخاذ اقداماتی که ممکن است بهطور مستقیم با دشمن مواجهه ایجاد کند، هراس دارند. این نوع تصمیمگیریهای محافظهکارانه میتواند کشور را در موقعیتهایی قرار دهد که فرصتهای استراتژیک از دست میروند.
برای مثال، در مواقعی که دشمن تهدیداتی را مطرح میکند، این افراد ممکن است به جای اتخاذ تدابیر قاطع و شجاعانه، از دیپلماسیهای ضعیف یا وعدههای صلحطلبانه استفاده کنند، که نتیجه آن به تقویت مواضع دشمن و تضعیف جایگاه کشور میانجامد. این وضعیت میتواند به سرعت منجر به بحرانهای سیاسی داخلی شود، زیرا جامعه، که ممکن است احساس کند سیاستگذاران در برابر تهدیدات جدی عمل نمیکنند، نارضایتی خود را ابراز خواهد کرد.
تضعیف روحیه ملی و افزایش حس بیاعتمادی عمومی
یکی از اثرات منفی این نگرش بر جامعه، تضعیف روحیه ملی است. اگر سیاستگذاران دائماً دشمن را بزرگتر از آنچه که هست نشان دهند، این پیام به مردم منتقل میشود که کشورشان قادر به مقابله با تهدیدات نیست. این تصور، به نوبه خود، موجب بیاعتمادی عمومی نسبت به قدرت داخلی میشود.
در چنین شرایطی، جامعه ممکن است احساس کند که توان دفاع از منافع ملی وجود ندارد و با تضعیف عزتنفس ملی، افراد بهطور ناخودآگاه به دنبال راهحلهای خارجی میروند. این فرآیند میتواند به کاهش همبستگی اجتماعی و از دست رفتن حمایتهای عمومی از سیاستهای کلیدی منجر شود.
وابستگی به قدرتهای خارجی و نقض استقلال
یکی از دیگر پیامدهای دیدگاههای خودتحقیرکننده، تمایل به جلب حمایت از قدرتهای خارجی است. وقتی یک سیاستگذار خود را ناتوان میبیند، به دنبال کمک از بیرون میرود تا تهدیدات را مدیریت کند. در ابتدا این رویکرد ممکن است بهنظر مفید بیاید، اما در بلندمدت، میتواند کشور را در موقعیتهای وابستگی و عدم استقلال قرار دهد.
در بسیاری از موارد، قدرتهای خارجی ممکن است از این وابستگی به نفع خود استفاده کنند و شرایطی را تحمیل کنند که به ضرر منافع ملی کشور باشد. این وابستگی میتواند همچنین هویت ملی و استقلال کشور را به خطر بیندازد.
ضعف در سیاست خارجی و چانهزنی دیپلماتیک
در عرصه دیپلماسی، قدرت چانهزنی به شدت به اعتماد به نفس و اراده کشور بستگی دارد. فردی که دشمن را بزرگتر از آنچه که هست میبیند، در مذاکرات بینالمللی نیز به صورت غیرارادی از موضع ضعف وارد میشود. این ضعف میتواند باعث شود که در مذاکرات بینالمللی، کشور امتیازهای زیادی را بدون دریافت هیچ چیز در مقابل آنها واگذار کند.
علاوه بر این، تصمیمات متزلزل و ناتوانی در اتخاذ رویکردهای قاطع باعث میشود که دیگر کشورها از این ضعف سوءاستفاده کنند و جایگاه کشور در عرصه بینالمللی را تضعیف کنند.
ایجاد بحرانهای اقتصادی و اجتماعی
سیاستهای اقتصادی که به دلیل ترس از تهدیدات خارجی اتخاذ میشوند، ممکن است بر رشد اقتصادی کشور اثر منفی بگذارند. اگر نگرشهای محافظهکارانه و محتاطانه بر سیستم اقتصادی حاکم شوند، این سیاستها فرصتهای سرمایهگذاری را کاهش میدهند و موجب میشوند که اقتصاد کشور در برابر چالشهای داخلی و خارجی آسیبپذیرتر شود. این وضعیت میتواند به بحرانهای اقتصادی و کاهش سطح رفاه عمومی منجر شود، که در نهایت، باعث اعتراضات و نارضایتیهای اجتماعی خواهد شد.
کاهش اعتبار و جایگاه بینالمللی کشور
سیاستهایی که از موضع ضعف و ترس اعمال میشوند، موجب کاهش اعتبار و نفوذ بینالمللی کشور خواهند شد. وقتی یک کشور دائماً در برابر تهدیدات بهطور غیرواقعی خود را ناتوان میبیند، دیگر کشورها بهطور ناخودآگاه آن را به عنوان یک کشور آسیبپذیر در نظر خواهند گرفت. این امر نه تنها موقعیت کشور در عرصه جهانی را تضعیف میکند، بلکه میتواند به انزوای بینالمللی منجر شود.
اهمیت پرورش رهبران واقعبین و شجاع
نتیجه این تحلیل نشان میدهد که حضور سیاستگذاران و سیاستمدارانی با ذهنیت خودتحقیرکننده و ترس از دشمن، میتواند به بحرانهای گسترده در ابعاد مختلف منجر شود. کشورهایی که در موقعیتهای راهبردی قرار دارند باید رهبرانی شجاع و واقعبین پرورش دهند که علاوه بر شناخت تهدیدات خارجی، به توانمندیهای داخلی خود ایمان داشته باشند. چنین رهبرانی میتوانند با استفاده از استراتژیهای فعال و قاطع، در برابر تهدیدات ایستادگی کنند و امنیت، استقلال و منافع ملی را در سطح داخلی و بینالمللی حفظ کنند.
∎