شناسهٔ خبر: 69739570 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

نگاهی دوباره به سه کتاب؛

شهادت، قهرمانی و رستگاری

پایان آبان از تقریظ‌های مقام معظم رهبری بر سه کتاب «مجید بربری»، «بیست سال و سه روز» و «هواتو دارم» رونمایی می‌شود. مناسبت این رونمایی، روز قهرمان ملی است و برگزارکنندگانش، برای این مراسم عنوان «قهرمان» را انتخاب کرده‌اند.

صاحب‌خبر -

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): قرار است سی‌ام ۳۰ آبان ماه و همزمان با روز قهرمان ملی، در مراسمی با عنوان «قهرمان» از تقریظ‌های مقام معظم رهبری بر سه کتاب از کتاب‌های حوزه ادبیات مقاومت رونمایی شود. این سه کتاب، که «مجید بربری»، «بیست سال و سه روز» و «هواتو دارم» نام دارند و قبلاً در ایبنا درباره‌شان نوشته‌ایم، روایت‌هایی از زندگی و ویژگی‌های اخلاقی سه شهید از شهدای مدافع حرم هستند. به بهانه این برنامه، خالی از لطف نیست که کمی به عقب برگردیم و مختصری از آنچه درباره این سه کتاب گفته‌ایم، دوباره مرور کنیم.

از کتاب «مجید بربری» و شهید قربانخانی شروع کنیم. به گفته مادرش، آقا مجید پسر بسیار بامرام و با معرفتی بود و از بچگی آنقدر با ادب بود که چیزی برای من و پدرش و دوستانش کم نمی‌گذاشت. در نانوایی بربری پسر دایی پدرشان مشغول به کار بود و به افراد بی‌بضاعت محل نان رایگان می داد و چون کسی نمی‌دانست فامیلی آقا مجید، قربانخانی است او را به «مجید بربری» صدا می‌زدند. آقا مجید با معرفت و با غیرت و بسیار دست به خیر بود و وقتی هم که دید حرم حضرت زینب (س) در خطر است گفت مگر ما مُردیم که یک آجر از حرم حضرت زینب (س) کم شود.

بدون خداحافظی رفت. حالش دگرگون شده بود و تصمیم گرفته بود هر طور که شده به سوریه سفر کند و در جنگ با داعشی‌ها حضور داشته باشد. قصه زندگی‌اش، قصه تحولی که او تجربه کرد در کتاب «مجید بربری» روایت می‌شود. تحولی نه از جوگیری بود و نه تغییر سطحی و گذرا. به گذشته پشت کرد، داوطلب جنگ در سوریه شد و عزمش را برای دفاع از حرم جزم کرد. ذهنش درباره تکلیفی که احساس می‌کرد به عهده دارد روشن شده بود. البته به او گفتند که تک‌پسر است و قرار نیست در فهرست اعزامی‌ها قرار بگیرد. اما تقدیرش رفتن بود. قرعه به نامش افتاد و پا در سفر گذاشت و مسیر را تا شهادت پیش رفت. از این حیث، او را با شاهرخ ضرغام قیاس می‌کنند، که او نیز جایی از مسیر گذشته برید و در انتخابی متفاوت، صراط سعادت را پیش گرفت.

این کتاب، که گویا به‌زودی ترجمه عربی آن نیز منتشر می‌شود کاری از نشر دارخوین و کبری خدابخش دهقی، و یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌ها در نوع خود است و چنان که در خبرها خواندیم امسال در نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران نیز جزو آثار پرفروش بود و مخاطبان زیادی را به خود جلب کرد.

شهادت، مسیر انسان آگاه و رستگار

قصه شهید سید مصطفی موسوی هم که در کتاب «بیست سال و سه روز» نوشته سمانه خاکبازان روایت می‌شود قصه‌ای از همین جنس، از جنس سعادت و رستگاری است. شهید موسوی، از نوجوانی اهل تأمل، تعمق و مطالعه بود. او مطالعه را دوست داشت و بدون اینکه کسی برایش باید و نباید هایی مشخص کند کتاب‌های متفاوت می‌خواند و زمانی که به جوانی رسید با افکار و نگرش‌های مختلف آشنا بود و می‌توانست با چشمان باز و ذهن روشن راهش را انتخاب کند. خاکبازان، خاطرات شهید موسوی را زیرورو می‌کند و به جستجوی این پرسش می‌رود که چه شد او، در میان همه گزینه‌ها و مسیرهایی که می‌توانست انتخاب کند جهاد و شهادت را انتخاب کرد؟ برای اینکه به پاسخ درست و حقیقی برسد، فرضیات ذهنی‌اش را کنار می‌گذارد و می‌کوشد به روایتی مبتنی به واقعیت‌های زندگی و شخصیت این شهید برسد. به عبارت دیگر، باور دارد که پاسخ نه جمله‌ای تک‌خطی و ساده و سرراست، که خود زندگی این شهید است. زندگی‌ای که آگاهانه و با نیت‌های درست بود و سرانجام نیز به رستگاری منتهی شد.

خاکی بود. در بسیاری ویژگی‌ها تفاوت چندانی با آدم‌های دیگر نداشت. به قولی خیلی عاشق موسیقی بود و هم پاپ و هم سنتی گوش می‌کرد. اگر با بچه‌های فامیل دور هم جمع می‌شدند می‌زدند به دل جاده و می‌رفتند سفر، و اگر پیش می‌آمد گاهی قلیان هم می‌کشید. نماز اول وقتش هم هیچ‌وقت، تحت هیچ شرایطی ترک نمی‌شد. به زیارت اهل قبور هم تعهد داشت. هر پنج‌شنبه به بهشت زهرا می‌رفت و وقتی هم که می‌رفت، هم سر خاک خسرو شکیبایی و پیمان ابدی حاضر می‌شد و هم به شهید پلارک و شهدای گمنام ادای احترام می‌کرد. در سینه‌زنی‌ها وسط مجلس نمی‌رفت و عادت داشت گوشه‌ای خلوت بنشیند. نامش سید مصطفی بود، سید مصطفی موسوی؛ بیست و یکم آبان ماه ۹۴ در شهر العیس حلب به شهادت رسید. از او به جوان‌ترین شهید مدافع حرم یاد می‌شود.

نیز باید از شهید مرتضی عبدالهی گفت که فصل‌هایی از زندگی‌اش در کتاب «هواتو دارم» مرور می‌شود. این کتاب که به قلم محمدرسول ملاحسنی تألیف شده است و روایت‌هایی از زبان همسر شهید را بازخوانی می‌کند، اوایل پاییز امسال به چاپ دهم رسید. در نمایشگاه کتاب تهران نیز در فهرست پرفروش‌های ادبیات مقاومت جای گرفته بود. کتاب «هواتو دارم» از آن دسته کتاب‌هاست که درگیرتان می‌کند. ساده و صمیمی است، و وقتی شروع می‌کنی به خواندنش، جایی از اعماق قلبت را نشانه می‌گیرد. «شروع کرد تک‌تک اعضای خانواده را به من سپرد، خانواده خودش که تمام شد شروع کرد به سفارش اعضای خانواده من. منتظر بودم بین همه این حرف‌ها سفارشی هم برای خودم داشته باشد؛ ولی چیزی نگفت، همه را که به من سپرد از روی صندلی بلند شد، با همان چشم‌های اشک‌بار به مرتضی گفتم: بامعرفت پس من چی، منو به کی می‌سپری؟ لبخند آرامی زد و گفت: نگران نباش، بهت قول می‌دم، خودم همه‌جا، همه وقت، هر طوری هم که بشه هواتو دارم…»

به گفته ملاحسنی، نویسنده این کتاب، عنوان اثر را هم خود شهید به نوعی به ذهنش انداخت، «درباره این اثر در اوایل چنین اسمی مدنظرم نبود اما وقتی با افراد مختلف از جمله خانواده، دوستان و حتی کسی که در لحظه آخر همراه ایشان بود صحبت کردم یک ویژگی خاصی را از شهید والا مقام بیان کردند و آن ویژگی حمایت‌گری و وفاداری زیاد ایشان بود. تا حدی که شهید خواسته خودش را فراموش می‌کرد و سعی داشت هرجور که می‌شود هوای بقیه را داشته باشد. با دوست‌های شهید که صحبت می‌کردم می‌گفتند که این‌قدر شهید پیش ما بود که ما فکر می‌کردیم با همسرش مشکل دارد و از ازدواجش ناراضی است. با همسر شهید که صحبت می‌کردم گفت که مرتضی این‌قدر هوای من را داشت که من احساس نمی‌کردم که او وقتش را با دوستانشان می‌گذراند. این‌طور بود که احساس کردم روایت زندگی این شهید بزرگوار را با این عنوان بیان کنم. همچنین خاطره‌ای که از لحظه وداع شهید با همسرش است که روبه‌روی همسر نشسته و سفارش همه افراد خانواده را به او کرده و گفته هوای همه را داشته باش. وقتی همسرش گفته پس کی هوای من را داشته باشد، گفت: من خودم هواتو دارم. همین جمله در ذهن من ماندگار شد و تصمیم گرفتم آن را عنوان اثر قرار بدهم.»