شناسهٔ خبر: 69733585 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: رسا | لینک خبر

ناگفته‌هایی از انتقال مجروحان به ایران؛ لبنان کربلا بود

‌نمی‌شود باور کرد آنان که در بزنگاه‌ها علم بر می‌دارند. پرورش یافته مکتب حسین فاطمه نباشند. باید رد روضه و بیرق هیئت را در گفت‌وگو با آن‌ها ببینید.

صاحب‌خبر -

تا همین یک سال قبل، اگر می‌گفتند روزی می‌رسد که هزار کیلومتر دورتر از ایران سگ هار منطقه لبنان را بمباران می‌کند و زنان و کودکان را به شهادت می‌رساند شاید خیلی‌ها در دلشان می‌گفتند برای حمایت از جبهه مقاومت چه کاری از دستمان بر می‌آید؟

ولی تا چند روز قبل وقتی خبر‌های ضد و نقیض از ترور فرماندهان به گوش می‌رسید برای تکذیب خبر ترور فرماندهان مقاومت، صدقه کنار می‌گذاشتیم. هر بار با خبر شهادت یکی از آنها کربلایی برپا می‌شود در دلمان، شاید خودمان هم باور نمی‌کردیم قرار است این روز‌ها را ببینیم، اما در بحبوحه این حوادث هم پزشکان و پرستاران ایرانی تلاش کردند میدان داری کنند.

۲۸ شهریور ماه بود، چند ساعتی بیشتر از انفجار‌های پیاپی پیجر‌ها و تلفن‌های همراه در لبنان نمی‌گذشت که خبر اعزام ۸ چشم پزشک و یک تیم پرستاری به لبنان در صدر اخبار قرار گرفت. پس از این حادثه هولناک محمدرضا ظفرقندی وزیر بهداشت اعلام کرده بود، حادثه تروریستی لبنان و مجروح شدن ۳ هزار نفر از مردم بسیار تأسف بار و ناراحت کننده است و ما این حادثه تروریستی را محکوم می‌کنیم. بعد هم اعلام کرد که تعدادی از مجروحان لبنانی برای دریافت خدمات درمانی تخصصی و فوق تخصصی تا ساعاتی دیگر وارد خاک ایران خواهد شد.

شاید در آن لحظه این سوال در ذهن برخی از مردم خطور کرد که چه کسانی چه کسانی در این شرایط پر خطر جنگی حاضر خواهند بود که جان را کف دست بگیرند و برای کمک به مظلوم هجرت کنند، نمی‌شود باور کرد آنان که در بزنگاه‌ها علم بر می‌دارند پرورش یافته مکتب حسین فاطمه نباشند. باید رد روضه و بیرق هیئت را در گفتگو با آنها ببینید. عطر چای روضه به مشامتان خواهد خورد. عمیق نفس بکشید.

ابراهیم رضایی از پرستاران اعزامی به لبنان است، از روزی که تصمیم به اعزام گرفت برایمان می‌گوید، تصمیم به آوردن بیمار را دوستان هلال احمر و سفارت و مقامات بالاتر گرفته بودند. رئیس جمعیت هلال احمر و سایر دوستانشان تصمیم گرفتند برای نجات جان مجروحان لبنانی دست به کار شوند، من در لا به لای خبر‌ها می‌شنیدم که حدود ده هزار نفر برای اعزام به لبنان و کمک به جبهه مقاومت ثبت نام کرده‌اند، اما فکر نمی‌کردم قرعه این کار به نام من هم بیفتد.

به ما اعلام شد که در راستای این تصمیم تیم پزشکی از تهران آماده شوند و برای کمک به مردم لبنان راهی لبنان شوند، تیم ما شامل ۸ چشم پزشک متخصص، ۲ پزشک عمومی و یک تیم پرستاری مجرب بود. تصمیم جدی بود و کار خطیر، اما دل بچه‌ها قرص بود و از اینکه می‌توانستند در دفاع از مردم مظلوم و بی دفاع نقش کوچکی داشته باشند حس رضایت داشتند.

صد سوال بی پاسخ در ذهنم گذشت

من فعالیت‌هایی را از قبل در گروه‌های جهادی و بسیج جامعه پزشکی داشتم و چند سالی است که در اربعین هم موکبی به همراه برخی از همکاران برپا کرده بودیم. با من تماس گرفته شد که به این تیم اعزامی بپیوندم. منتها به ما گفته نشده بود که موضوع دقیق چیست؛ و اینکه بنا است در لبنان دقیقاً چه کاری انجام بدهیم. حتی نمی‌دانستم قرار است چه مدت زمانی در لبنان بمانم. سوالات زیادی در ذهنم بود، لحظه‌ای در ذهنم تصور می‌کردم که باید به مداوای بیماران بپردازیم یا اینکه برای مجروحان و آوارگان چادر برپا کنیم، لحظه‌ای فکر می‌کردم که امروز برویم فردا می‌آییم و لحظه‌ای این تصور در ذهن من بود که شاید ماه‌ها آنجا بمانم من فقط در خبر‌ها خوانده بودم که انفجار پیجری رخ داده و قرار نیست چه اتفاقات دیگری رخ دهد.

نمی‌دانستم چگونه موضوع را با خانواده مطرح کنم، اما دل به دریا زدم و گفتم عازم لبنانیم باید ساک ببندیم و برای مدت نامعلومی در لبنان به مداوای بیماران بپردازیم. با اینکه موجی از نگرانی و اضطراب را در چهره تک تک اعضای خانواده‌ام می‌دیدم، اما به لطف خدا هیچ کدام از آنها مخالفتی نکردند. ساک‌هایمان را برای مدت نامعلومی بستیم و خداحافظی‌هایمان را کردیم.

مجروحان لبنان

در همه عمرم چنین صحنه‌ای ندیده بودم

تقریباً کمتر از ۸ ساعت از انفجار‌ها گذشته بود که وارد لبنان شدیم. اوضاع خیلی عجیب و پیچیده بود. در همان ساعت‌های اولیه ما از ۳ بیمارستان بازدید کردیم تقریباً همه طبقات و تمام اتاق‌ها پر بودن از مجروحان این حمله. در طول سال‌های خدمتم در پرستاری تا به حال به چنین صحنه‌ای برخورد نکرده بودم. تعداد آسیب دیدگان چشمی خیلی زیاد بود، دیدن بدن‌های زخمی کودکانی که از شدن مجروحیت فریاد می‌زدند فضای بیمارستان را پر کرده بود. برخی از بیماران به دلیل نبود تخت روی زمین در حال مداوا بودند و شلوغی بیمارستان به قدری بود که گاهی صدا به صدا نمی‌رسید.

در هر سه بیمارستان یعنی بیمارستان رسول اعظم، بیمارستان بهمن و بیمارستان حضرت زهرا تعداد مجروحین خیلی بالا بود. اینها تازه عده‌ای بودند که داخل بیمارستان‌های مرکز بیروت بستری شده بودند. تعداد زیادی مجروح قسمت جنوب لبنان و سمت نوتیه و… بودند. بر اساس آمار وزارت بهداشت لبنان تقریباً ۳ هزار مجروح آسیب دیده از ناحیه چشم و دو دست در این حمله تروریستی وجود داشت و رسیدگی به آنها هم کار دشواری بود. چنین فاجعه‌ای به این وسعت حقیقتاً نگران کننده بود.

از کودک تا بزرگسال؛ همه مجروح شدند

چیزی حدود ۷ ساعت طول کشید تا این ۹۵ مجروح را برای درمان و انتقال به ایران سوار هواپیما کردیم. در هواپیما که بسته شد، دستور پرواز که توسط دکتر کولیوند صادر شد. به هواپیما که نگاه کردم. با صحنه دردناکی مواجه شدم، از دختر بچه ۹ ساله و پسر ۱۳ ساله گرفته تا مردم عادی. زن و بچه و پیرمرد بودند و چند نفری از نیرو‌های مقاومت نیز در این هواپیما حضور داشتند.

حوادث پزشکی مرتبط با چشم باید خیلی سریع درمان شود. به علت حجم بالای مریض‌ها، بیمارستان‌های لبنان نتوانسته بودند کار خاصی انجام دهند. بیماران نیازمند به عمل تعدادشان خیلی زیاد بود و بیمارستان‌ها امکانات که رسیدگی لازم و به موقع را به مجروحین نداشتند. متأسفانه اکثر آسیب دیدگان فقط بانداژ شده بودند و عده اندکی عمل جراحی شده بودند. بیماران به بیمارستان‌های کشور منتقل شدند و خوشبختانه وضعیت آنها رو به بهبودی است.

وقتی از آقای رضایی درباره وضعیت کودکان سوال می‌کنم، سکوت می‌کند. شاید در ذهن مرور می‌کرد این فاجعه انسانی را. با خودم می‌گویم خوش به حالش سهمی ادا کرده بود. سهم ما در این فاجعه انسانی که هر روز بر کودکان و زنان و مردان غزه و لبنان حادث می‌شود چیست؟

تا همین یک سال قبل، اگر می‌گفتند روزی می‌رسد که هزار کیلومتر دورتر از ایران سگ هار منطقه لبنان را بمباران می‌کند و زنان و کودکان را به شهادت می‌رساند شاید خیلی‌ها در دلشان می‌گفتند برای حمایت از جبهه مقاومت چه کاری از دستمان بر می‌آید؟

ولی تا چند روز قبل وقتی خبر‌های ضد و نقیض از ترور فرماندهان به گوش می‌رسید برای تکذیب خبر ترور فرماندهان مقاومت، صدقه کنار می‌گذاشتیم. هر بار با خبر شهادت یکی از آنها کربلایی برپا می‌شود در دلمان، شاید خودمان هم باور نمی‌کردیم قرار است این روز‌ها را ببینیم، اما در بحبوحه این حوادث هم پزشکان و پرستاران ایرانی تلاش کردند میدان داری کنند.

۲۸ شهریور ماه بود، چند ساعتی بیشتر از انفجار‌های پیاپی پیجر‌ها و تلفن‌های همراه در لبنان نمی‌گذشت که خبر اعزام ۸ چشم پزشک و یک تیم پرستاری به لبنان در صدر اخبار قرار گرفت. پس از این حادثه هولناک محمدرضا ظفرقندی وزیر بهداشت اعلام کرده بود، حادثه تروریستی لبنان و مجروح شدن ۳ هزار نفر از مردم بسیار تأسف بار و ناراحت کننده است و ما این حادثه تروریستی را محکوم می‌کنیم. بعد هم اعلام کرد که تعدادی از مجروحان لبنانی برای دریافت خدمات درمانی تخصصی و فوق تخصصی تا ساعاتی دیگر وارد خاک ایران خواهد شد.

شاید در آن لحظه این سوال در ذهن برخی از مردم خطور کرد که چه کسانی چه کسانی در این شرایط پر خطر جنگی حاضر خواهند بود که جان را کف دست بگیرند و برای کمک به مظلوم هجرت کنند، نمی‌شود باور کرد آنان که در بزنگاه‌ها علم بر می‌دارند پرورش یافته مکتب حسین فاطمه نباشند. باید رد روضه و بیرق هیئت را در گفتگو با آنها ببینید. عطر چای روضه به مشامتان خواهد خورد. عمیق نفس بکشید.

ابراهیم رضایی از پرستاران اعزامی به لبنان است، از روزی که تصمیم به اعزام گرفت برایمان می‌گوید، تصمیم به آوردن بیمار را دوستان هلال احمر و سفارت و مقامات بالاتر گرفته بودند. رئیس جمعیت هلال احمر و سایر دوستانشان تصمیم گرفتند برای نجات جان مجروحان لبنانی دست به کار شوند، من در لا به لای خبر‌ها می‌شنیدم که حدود ده هزار نفر برای اعزام به لبنان و کمک به جبهه مقاومت ثبت نام کرده‌اند، اما فکر نمی‌کردم قرعه این کار به نام من هم بیفتد.

به ما اعلام شد که در راستای این تصمیم تیم پزشکی از تهران آماده شوند و برای کمک به مردم لبنان راهی لبنان شوند، تیم ما شامل ۸ چشم پزشک متخصص، ۲ پزشک عمومی و یک تیم پرستاری مجرب بود. تصمیم جدی بود و کار خطیر، اما دل بچه‌ها قرص بود و از اینکه می‌توانستند در دفاع از مردم مظلوم و بی دفاع نقش کوچکی داشته باشند حس رضایت داشتند.

صد سوال بی پاسخ در ذهنم گذشت

صد سوال بی پاسخ در ذهنم گذشت

من فعالیت‌هایی را از قبل در گروه‌های جهادی و بسیج جامعه پزشکی داشتم و چند سالی است که در اربعین هم موکبی به همراه برخی از همکاران برپا کرده بودیم. با من تماس گرفته شد که به این تیم اعزامی بپیوندم. منتها به ما گفته نشده بود که موضوع دقیق چیست؛ و اینکه بنا است در لبنان دقیقاً چه کاری انجام بدهیم. حتی نمی‌دانستم قرار است چه مدت زمانی در لبنان بمانم. سوالات زیادی در ذهنم بود، لحظه‌ای در ذهنم تصور می‌کردم که باید به مداوای بیماران بپردازیم یا اینکه برای مجروحان و آوارگان چادر برپا کنیم، لحظه‌ای فکر می‌کردم که امروز برویم فردا می‌آییم و لحظه‌ای این تصور در ذهن من بود که شاید ماه‌ها آنجا بمانم من فقط در خبر‌ها خوانده بودم که انفجار پیجری رخ داده و قرار نیست چه اتفاقات دیگری رخ دهد.

نمی‌دانستم چگونه موضوع را با خانواده مطرح کنم، اما دل به دریا زدم و گفتم عازم لبنانیم باید ساک ببندیم و برای مدت نامعلومی در لبنان به مداوای بیماران بپردازیم. با اینکه موجی از نگرانی و اضطراب را در چهره تک تک اعضای خانواده‌ام می‌دیدم، اما به لطف خدا هیچ کدام از آنها مخالفتی نکردند. ساک‌هایمان را برای مدت نامعلومی بستیم و خداحافظی‌هایمان را کردیم.



مجروحان لبنان

مجروحان لبنان

در همه عمرم چنین صحنه‌ای ندیده بودم

در همه عمرم چنین صحنه‌ای ندیده بودم

تقریباً کمتر از ۸ ساعت از انفجار‌ها گذشته بود که وارد لبنان شدیم. اوضاع خیلی عجیب و پیچیده بود. در همان ساعت‌های اولیه ما از ۳ بیمارستان بازدید کردیم تقریباً همه طبقات و تمام اتاق‌ها پر بودن از مجروحان این حمله. در طول سال‌های خدمتم در پرستاری تا به حال به چنین صحنه‌ای برخورد نکرده بودم. تعداد آسیب دیدگان چشمی خیلی زیاد بود، دیدن بدن‌های زخمی کودکانی که از شدن مجروحیت فریاد می‌زدند فضای بیمارستان را پر کرده بود. برخی از بیماران به دلیل نبود تخت روی زمین در حال مداوا بودند و شلوغی بیمارستان به قدری بود که گاهی صدا به صدا نمی‌رسید.

در هر سه بیمارستان یعنی بیمارستان رسول اعظم، بیمارستان بهمن و بیمارستان حضرت زهرا تعداد مجروحین خیلی بالا بود. اینها تازه عده‌ای بودند که داخل بیمارستان‌های مرکز بیروت بستری شده بودند. تعداد زیادی مجروح قسمت جنوب لبنان و سمت نوتیه و… بودند. بر اساس آمار وزارت بهداشت لبنان تقریباً ۳ هزار مجروح آسیب دیده از ناحیه چشم و دو دست در این حمله تروریستی وجود داشت و رسیدگی به آنها هم کار دشواری بود. چنین فاجعه‌ای به این وسعت حقیقتاً نگران کننده بود.

از کودک تا بزرگسال؛ همه مجروح شدند

از کودک تا بزرگسال؛ همه مجروح شدند

چیزی حدود ۷ ساعت طول کشید تا این ۹۵ مجروح را برای درمان و انتقال به ایران سوار هواپیما کردیم. در هواپیما که بسته شد، دستور پرواز که توسط دکتر کولیوند صادر شد. به هواپیما که نگاه کردم. با صحنه دردناکی مواجه شدم، از دختر بچه ۹ ساله و پسر ۱۳ ساله گرفته تا مردم عادی. زن و بچه و پیرمرد بودند و چند نفری از نیرو‌های مقاومت نیز در این هواپیما حضور داشتند.

حوادث پزشکی مرتبط با چشم باید خیلی سریع درمان شود. به علت حجم بالای مریض‌ها، بیمارستان‌های لبنان نتوانسته بودند کار خاصی انجام دهند. بیماران نیازمند به عمل تعدادشان خیلی زیاد بود و بیمارستان‌ها امکانات که رسیدگی لازم و به موقع را به مجروحین نداشتند. متأسفانه اکثر آسیب دیدگان فقط بانداژ شده بودند و عده اندکی عمل جراحی شده بودند. بیماران به بیمارستان‌های کشور منتقل شدند و خوشبختانه وضعیت آنها رو به بهبودی است.

وقتی از آقای رضایی درباره وضعیت کودکان سوال می‌کنم، سکوت می‌کند. شاید در ذهن مرور می‌کرد این فاجعه انسانی را. با خودم می‌گویم خوش به حالش سهمی ادا کرده بود. سهم ما در این فاجعه انسانی که هر روز بر کودکان و زنان و مردان غزه و لبنان حادث می‌شود چیست؟