شناسهٔ خبر: 69731116 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: انتخاب | لینک خبر

خاطرات محمد محمدی از «زندان شاه»؛ قسمت دوازده؛

روزمره یک چریک در دهه‌ی پنجاه چگونه می‌گذشت؟/از خانه‌ی تیمی تا علامت سلامتی

وقتی اعضای خانه بیرون بودند و می‌خواستند به خانه برگردند، باید توجه میکردند در مدتی که بیرون بودهاند خانه سالم مانده و خطری پیش نیامده باشد. به دلیل این مسأله ما یک «علامت سلامتی» داشتیم؛ علامت امنیت. اگر علامت ناامنی میخواستیم بگذاریم به هر دلیلی، فقط کافی بود در آن شرایط، علامتگذاری نکنیم و طرف با ندیدن علامت سلامتی، نمی آمد. (تصویر از آزاده اخلاقی)

صاحب‌خبر -
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»:کتاب خاطرات و تاملات در زندان شاه، اثر محمد محمدی (گرگانی) از نشر نی منتشر شده است. این کتاب شرح خاطرات محمد محمدی در زندان‌های زمان شاه و درگیر شدن با ماجرا‌های تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴ است. «انتخاب» روزانه بخش‌هایی از این کتاب را منتشر می‌کند.

«علامت سلامتی»
وقتی اعضای خانه بیرون بودند و میخواستند به خانه برگردند، باید توجه میکردند در مدتی که بیرون بودهاند خانه سالم مانده و خطری پیش نیامده باشد. به دلیل این مسأله ما یک «علامت سلامتی» داشتیم؛ علامت امنیت. اگر علامت ناامنی میخواستیم بگذاریم به هر دلیلی، فقط کافی بود در آن شرایط، علامتگذاری نکنیم و طرف با ندیدن علامت سلامتی، نمی‌آمد. زیرا احتمال می‌داد خانه ناامن است و احتمال دستگیری وجود دارد. خلاصه علامت سلامتی یک پیراهن بود که با چوب لباسی پشت پنجره آویزان می‌کردیم علامت سلامتی به این جهت مهم بود که در مواردی ساواک با شکنجه افراد پی میبرد علامت سلامتی چیست؟! لاجرم، فرد ممکن بود این کار را بکند لذا قرار این بود که اقلاً این یکی را زیر شکنجه لو ندهند؛ اگر علامت را نمیگذاشتند طبق قرار ممکن بود فرد به دلیل دستگیری و یا تحت نظر بودن نتوانسته باشد علامت را بگذارد؛ لذا همیشه قرار بود علامت سلامتی گذاشته شود تا معلوم شود خانه در حالت عادی است یا خیر. 
خانه تیمی
گاهی برای چک قرار‌ها از خانه تیمی بیرون میآمدیم. چون سرشاخه‌ها باید در با رضا رضایی ارتباط میداشتند در واقع رهبری سازمان در دست رضا بود. در خانه بخاری داشتیم. قرار‌های ثابت و غیر ثابت داشتیم که معمولاً دم دست بودند تا اگر خانه محاصره، شد همه آنها را توی بخاری بریزیم. در خانه یک مسلسل سازمان بود از نظر سازمان اگر لو میرفت سازمان بی سلاح میشد. ساواک ازش وحشت داشت این مسلسلام ۳ بود. البته چند تا کلت هم داشتیم. رضا و احمد هر کدامشان یک «استار» داشتند. من کلت داشتم. کلت و نارنجک‌های دیگری هم در خانه بود. گاز و ماسک هم بود. جوهر نامرئی، پلی کپی، دستگاه ارسال تلگراف، رمز خارج از کشور و ضبط هم در خانه داشتیم. رضا و سایر بچه‌های داخل منزل، هر شب پیام‌ها و نامه‌هایی برای رادیو عراق میفرستادند تا از رادیو بخوانند. علاوه بر اینها از یک سو با زندان و از سوی دیگر با اروپا ارتباط داشتیم. به عبارت دیگر خانه تیمی ما مرکز و ستاد سازمان بود خانه خیلی مجهز شده بود. 
در خانه بچه‌ها دیوار‌ها را سوراخ کرده بودند تا اگر از پشت بام حمله کردند امکان دفاع باشد. برای عقب خانه شرایطی را ایجاد کرده بودیم که اگر یک وقت از همه طرف حمله کردند خانه قدرت مقاومت تا آخرین گلوله را داشته باشد، بتوانیم تیراندازی کنیم و در نهایت به شهادت برسیم.

لینک کوتاه کپی لینک