ترامپ درخصوص دو توافق یکی با ایران و دیگری پیمان ابراهیم که به ابزار تبلیغاتی او در انتخابات بدل شده بود، اظهاراتی بسیار خوش بینانه و خیال پردازانه را مطرح کرده است.
ترامپ درخصوص دو توافق یکی با ایران و دیگری پیمان ابراهیم که به ابزار تبلیغاتی او در انتخابات بدل شده بود، اظهاراتی بسیار خوش بینانه و خیال پردازانه را مطرح کرده است. دستیابی به صلح در هردو مقوله با آن سرعتی که او مدعی شده به سادگی امکان پذیر نیست. خیلی بعید است که بتواند حداقل در یک یا دو سال اول دولت خود در این زمینه دستاوردی داشته باشد.
به گزارش تین نیوز به نقل از ایسنا، اعتماد در گفتگو با کارشناسان به بررسی پیامدها و آینده پسابازگشت ترامپ به قدرت پرداخته و نوشته است: پیروزی دونالد ترامپ در انتخابات ۲۰۲۴ امریکا را می توان به دلایل مختلفی ازجمله بازگشت به شعارهای ملی گرایانه و تاکید بر منافع داخلی امریکا نسبت داد. هرچند برخی ناظران بر این باورند که او با بهره برداری و فرصت سازی از نارضایتی عمومی و سیاست های شکست خورده بایدن بالاخص در حوزه اقتصادی توانست اکثریت آرا را به خود اختصاص دهد. بازگشت ترامپ فارغ از نتایج داخلی، در عرصه جهانی نیز پیامدهایی را به دنبال دارد؛ بالاخص در شرایطی که جهان درگیر جنگ های خاورمیانه و اوکراین است.از همین رو از ساعات ابتدایی اعلام پیروزی اش، تحلیلگران تلاش داشتند تا از زوایای مختلف رویکرد و استراتژی احتمالی ترامپ در ارتباط با تحولات جهانی و به طور مشخص در باب فعل و انفعال ها در خاورمیانه، ایران و جنگ در اوکراین را واکاوی کنند. به باور بسیاری از تحلیلگران ترامپ در دومین دوره ریاستش در ارتباط با خاورمیانه میدان را برای یکه تازی اسراییل در غزه و لبنان هموار کرده و در ارتباط با ایران نیز ممکن است با توسل دوباره به کمپین فشار حداکثری تلاش کرده تا با تحت فشار قرار دادن تهران زمینه را برای توافق هموار کند.در همین راستا روزنامه اعتماد در گفت وگو با کارشناسان تلاش کرده ضمن بررسی دلایل داخلی بازگشت دونالد ترامپ به کاخ سفید به پیامدهای حضور دوباره او به قدرت برای خاورمیانه و ایران بپردازد.اکثر تحلیلگران در یک مورد اتفاق نظر دارند، از منظر آنها بازگشت ترامپ به کاخ سفید شاید در میان مدت یا بلندمدت بتواند زمینه ساز کاهش تنش ها میان تهران و واشنگتن در سطحی وسیع تر در خاورمیانه شود، اما معادلات امنیتی منطقه را برای ایران پیچیده تر خواهد کرد.
طهمورث غلامی: رویکرد بایدن زمینه ساز شکست هریس شد
در باب چرایی عدم تطابق نتایج انتخابات امریکا با آنچه در نظرسنجی ها آمده باید گفت که از سال ۲۰۱۶ به بعد نظرسنجی ها نشان دادند، نمی توانند برای پیش بینی نتایج انتخابات قابل استناد باشند. در باب چرایی اش نیز باید گفت که این نظرسنجی ها متاثر از فضا و جو سیاسی هستند. در همین راستا باید گفت که هر نهاد یا بنگاهی که نظرسنجی را انجام می دهد در جهت منافع یک حزب خاص و به ضرر حزب مقابل فعالیت دارد. در ایالات متحده تا زمانی که دشمنی به نام شوروی وجود داشت دو حزب حاکم به واسطه دشمن مشترک تقریبا همصدا بودند، اما بعد از فروپاشی شوروی هر حزب طرف ومقابل را به عنوان رقیب لحاظ کردند. به عبارتی دیگر دموکرات ها معتقدند که جمهوری خواهان فاشیست هستند و به دنبال ایجاد نظام دیکتاتوری قصد دارند ارزش های نظام امریکا را از بین ببرند. در مقابل جمهوری خواهان، دموکرات ها را کمونیست خطاب می کنند که قصد دارند اقتصاد امریکا را از نظام سرمایه داری دور کرده و همچنین رویکردهای ضد خانواده را دنبال کنند. نگاه این دوقطبی جامعه امریکا را نیز تحت تاثیر قرار داده و از همین رو شاهد هستیم در میان دانشگاه ها و رسانه ها و نهادهای نظرسنجی این دو قطبی حاکم شده است در باب انجام نظرسنجی ها لحاظ کردن اینکه کدام جامعه آماری را انتخاب می کنیم و در چه مقطع زمانی آمار سنجی را انجام می دهیم با اهمیت است. واقعیت این است که به باور من به نتایج نظرسنجی ها به واسطه دلایلی که در بالا بدان ها اشاره شد، نمی توان اعتماد کرد و بالاخص آنکه نظرسنجی ها در رسانه هایی بازتاب دارد که عمدتا دراختیار دموکرات هاست. رسانه هایی که به واسطه اهداف سیاسی شان تلاش دارند تا واقعیت را به گونه ای متفاوت بازتاب دهند و به گونه ای وانمود کنند که رقابت ها نزدیک است.
دلایل شکست دموکرات ها
جامعه امریکا جامعه ای متنوع و متکثر است. در ۲۰۱۶ که آقای ترامپ در انتخابات پیروز شد، امریکایی ها معتقد بودند که این اتفاق انحراف از سیاست واقعی امریکاست. در آن بازه زمانی تصور می شد که چنین انحرافی موقتی است و بعد از چهار سال با کنار رفتن ترامپ بار دیگر همه چیز به مسیر اصلی اش باز می گردد. در سال ۲۰۲۰ ترامپ کنار رفت، اما انتخاب دوباره ترامپ نشان داد که جامعه امریکا ویژگی هایی را در درون ترامپ مشاهده کرده که دموکرات ها تاکنون حداقل نخواستند آن را به رسمیت بشناسند. اول اینکه برای جامعه امریکا موضوع مهاجرت اهمیت زیادی دارد، چراکه معتقدند خیل مهاجران نظم و سامان سیاسی در این کشور را در هم ریخته است. موضوعی که دموکرات ها تلاش می کردند آن را کم اهمیت جلوه دهند. با این همه وقتی افکار عمومی موج مهاجرت و بی خانمانی بالاخص مهاجران امریکای لاتین در شهرهای امریکا و هرج و مرج حاصل از آن را دیدطبیعتا نگرانی هایش افزایش یافت. از منظری دیگر باید گفت شهروندان امریکایی حملات اخیر به ترامپ و همچنین تشکیل پرونده های متعدد علیه او را نشان از حقانیتش ارزیابی کردند.با اینکه ترامپ ادبیات سیاسی صریحی دارد و در سخنرانی ها وموضع گیری هایش پایبند به اصول متعارف نیست، اما ظاهرا از منظر مردم امریکا به عنوان سیاستمدار واقعی شناخته می شود. در این میان دموکرات ها تلاش کردند تا با فاشیسم خواندن رییس جمهوری جدید و تعریف پرونده های قضایی متعدد به گونه ای او را از چشم امریکایی ها بیندازند، اما ترامپ از تمامی اهرم های فشار به عنوان برگ برنده استفاده کرده و با تکیه بر آرای مردم توانست بار دیگر به کاخ سفید راه یابد. در این میان عدم تمایل امریکایی ها به دخالت در امور جهانی یا حمایت از ایده دخالت حداقلی نیز قابل تامل است. این دقیقا همان موضوعی است که ترامپ آن را مطرح کرد و گفت که ایالات متحده تحت رهبری اش پلیس جهانی نخواهد بود.او از بازگشت عظمت به امریکا می گوید و این همان شعاری است که به ظاهر حامیان بسیاری دارد. مقوله دیگری که موجب شد تا سبد آرای ترامپ سنگین تر شود، تاکید او بر مقوله هایی چون تقویت اصالت و اهمیت خانواده و باورهای مذهبی در میان جامعه امریکاست. دموکرات ها با قانونی دانستن مباحثی همچون سقط جنین و به رسمیت شناختن حقوق همجنس بازان نتوانستند آرای زیادی به دست آورند؛ همین گزاره نشان می دهد که جامعه امریکا آماده پذیرش چنین ایده هایی نیست. درنهایت اینکه این جامعه همچنان ظرفیت پذیرش رییس جمهور زن را ندارد. بر اساس آرای به دست آمده؛ زن ها و به ویژه رنگین پوست ها به خانم هریس رای دادند. اما جامعه مردان بیشتر به سمت ترامپ گرایش داشته اند. تا زمانی که این گرایش های جنسیتی وجود دارد، امکان اینکه در امریکا یک زن بتواند رییس جمهور شود، وجود ندارد. حداقل دو دهه یا سه دهه دیگر زمان نیاز است که امریکایی ها همچنانکه در ۲۰۰۸ پذیرفتند یک رییس جمهور سیاهپوست داشته باشند، بپذیرند که یک زن بر آنها حکومت کند.
سیاست خارجی در اولویت امریکایی ها قرار ندارد
مسائل سیاست خارجی در انتخابات ریاست جمهوری امریکا چندان تاثیرگذار نیست. در همین راستا می توان گفت تحولات جهانی شاید ۴ تا ۵ درصد آرای مردمان امریکایی را تحت تاثیر قرار دهد، مگر اینکه ایالات متحده درگیر جنگ باشد و هزینه های اقتصادی و انسانی حاصل از آن موجب شود تا جامعه امریکا در باب سیاست خارجی بسیار حساس شود. به عنوان نمونه در سال ۲۰۰۸ جامعه امریکا حساس شد و به این دلیل که ایالات متحده درگیر جنگ عراق و افغانستان بود و هزینه های انسانی را بابت این مداخله پرداخت می کرد، اوباما نیز بر پایان جنگ تاکید کرد و توانست پیروز شود. در ۲۰۲۴ نیز جنگ غزه و سیاست خاورمیانه ای امریکا مشخصا بر نگاه مسلمانان در ایالت های مسلمان نشین ازجمله میشیگان تاثیر گذاشت، چراکه به اعتقاد آنها دموکرات ها به نوعی چک سفید امضا دراختیار نتانیاهو قرار داده و با اینکه ظاهرا از صلح و عدم تمایل به جنگ می گفتند، در عمل به گونه ای رفتار کردند که حداقل تا مدامی که اهداف اسراییل در غزه و لبنان محقق شود، از جنگ حمایت خواهند کرد. اما واقعیتی که وجود دارد، این است که اگر هریس در میشیگان نیز پیروز می شد همچنان در انتخابات شکست می خورد و آرای این ایالت نیز به پیروزی او کمک نمی کرد.
حسین ربیعی: ترامپ و چشم انداز صلح در خاورمیانه؛ توافق در کوتاه مدت ممکن نیست
شرایط ژئوپلیتیکی خاورمیانه و مناقشاتی که در منطقه جریان داشت در دولت اول ترامپ متفاوت از امروز بود. از آن زمان تاکنون تقریبا چهار سال گذشته است. شرایط و شطرنج معادلات ژئوپلیتیکی منطقه دچار تحولات معناداری شده است. تصور می کنم بخشی از ادعاهایی که در کمپین انتخاباتی ترامپ طی دو، سه ماهه منتهی به کارزار ریاست جمهوری مطرح شده متاثر از فضای انتخابات در این کشور بوده است. البته که ممکن است بخشی از آن صرفا انتقادی بر سیاست های بایدن و همچنین با هدف جمع آوری رای مطرح شده باشد. به عبارتی دیگر فضای احساساتی دوران انتخابات با فضای عملیاتی بعد از آن متفاوت است. مضاف بر آن حداقل دو ماه دیگر تا آغاز به کار رسمی دولت جدید و استقرار ترامپ در کاخ سفید زمان باقی مانده است. در این بازه زمانی باقی مانده نیز این احتمال وجود دارد که تنش ها میان تهران و تل آویو افزایش یافته و شاهد رویارویی احتمالی فراگیر باشیم. جمهوری خواهان به واسطه نزدیکی خود به شرکت های تسلیحاتی بخشی از هزینه های شان را از طریق این شرکت ها تامین می کنند. بنابراین بی میل نیستند که دور تازه ای از تنش ها را به راه انداخته و خود نیز مستقیما در آن حضور داشته باشند. از همین منظر می توان گفت که این جریان به دنبال تشدید درگیری ها ست تا بتواند این درآمدها را تامین کند. با این همه فارغ از مولفه هایی که در بالا بدان ها اشاره شد، نمی توان رویکردهای دونالد ترامپ که اتفاقا فردی غیرقابل پیش بینی نیز است را حداقل تا زمانی که رسما امور دولت را به دست می گیرد، پیش بینی کرد.
توافق با ایران در کوتاه مدت دور از ذهن است؛ ایده ابراهیم ترامپ خیال پردازی است
فارغ از مقوله هایی که در بالا بدان ها اشاره شد، تعامل شخصی ترامپ با بنیامین نتانیاهو، نخست وزیری اسراییل و نیز همچنین با لحاظ کردن سیاست های خاورمیانه دولت اول نخست رییس جمهوری تازه ایالات متحده؛ بعید به نظر می رسد که بتواند ایده توافق با ایران را بعد از خروج از برجام پیگیری کند، چراکه شرایط در ایران نیز متاثر از تحولات و فعل و انفعال های منطقه است. از همین رو فارغ از ادعاهای ترامپ در باب دستیابی به توافقی سریع با ایران، بعید است چنین ایده ای به سرعت محقق شود، چراکه برقراری چنین توافقی منوط به تغییراتی در معادلات کنونی منطقه است که فعلا چشم انداز روشنی برایش متصور نیست. ترامپ حتی نمی تواند زمینه را برای گسترش طرح ابراهیم و فرآیند عادی سازی روابط اسراییل با سایر کشورهای عربی هموار کند، چراکه بعد از حمله هفتم اکتبر حماس و رویارویی های یکساله در غزه و لبنان، رهبران عرب تحت تاثیر افکار عمومی قرار دارند. لذا اعراب منطقه حداقل رهبران پادشاهی های خلیج فارس به آسانی نمی توانند مانند ۲۰۲۰ پیمان ابراهیم را یکی پس از دیگری منعقد کنند. بنابراین تصور می کنم ترامپ درخصوص دو توافق یکی با ایران و دیگری پیمان ابراهیم که به ابزار تبلیغاتی او در انتخابات بدل شده بود، اظهاراتی بسیار خوش بینانه و خیال پردازانه را مطرح کرده است. دستیابی به صلح در هردو مقوله با آن سرعتی که او مدعی شده به سادگی امکان پذیر نیست. خیلی بعید است که بتواند حداقل در یک یا دو سال اول دولت خود در این زمینه دستاوردی داشته باشد.
ترامپ قادر به مهار اسراییل نیست
در صورت رویارویی تهران و تل آویو، ایالات متحده هرگز پشت اسراییل را به نفع تهران یا هر بازیگر دیگری خالی نخواهد کرد. از همین رو در صورت هرگونه رویارویی میان تهران و تل آویو، ایالات متحده فارغ از اینکه چه کسی در کاخ سفید باشد، کنار تل آویو قرار خواهد گرفت. این گزاره در چارچوب سیاست های کلی امریکا در راستای سیاست های خاورمیانه این کشور تعریف شده است. حال در این میان شاید بتوان به تلاش های احتمالی ایالات متحده جهت مهار سیاست های نتانیاهو و کاهش تنش ها در منطقه اشاره کرد؛ چنین فرضیه ای قابل قبول است، اما به معنای عدم حمایت از اسراییل در صورت رویارویی نیست.
در طول یک سال گذشته که فشارهای بیشتری از سوی امریکا بر تل آویو تحمیل شده گاها ضرب الاجل هایی نیز برای تل آویو تعیین می شد؛ اما شاهد بودیم که نتانیاهو به این فشارها و ضرب الاجل ها توجهی نداشته است. واشنگتن فارغ از اعتراضاتی که در دانشگاه های امریکا و در میان جامعه مسلمان این کشور به راه افتاد، نتوانست تل آویو را مهار کند، یعنی در این مسیر گامی برنداشت. از همین رو نمی توان با استناد به عدم تمایل ترامپ به جنگ طلبی به راحتی گفت که بازگشت او به معنای بازگشت صلح است، این گزاره محقق می شود مشروط برآنکه منافع اسراییل نیز اجرایی شود. طی یک سال گذشته بارها درخصوص توافق آتش بس در غزه و لبنان مذاکراتی برگزار شده، اما به واسطه آنکه شروط اسراییل چون آزادی همه اسرا و خلع سلاح مقاومت مورد پذیرش قرار نگرفته، نتیجه ای نیز حاصل نشده است. ترامپ نیز احتمالا نمی تواند اسراییل را به پذیرش آتش بس وادار کند. بنابراین به اعتقاد من مساله آتش بس بیش از آنکه به ترامپ ارتباط داشته باشد به دستاوردهایی مرتبط است که تل آویو از یک پیمان صلح انتظار دارد. آن دستاوردها البته زیاده خواهانه است و بعید است که مقاومت تن به آنها بدهد.
پادشاهی های خلیج فارس؛ از توافق ابراهیم تا بازاری برای سرمایه گذاران امریکایی
رویکرد ترامپ در خصوص پادشاهی های عرب حاشیه خلیج فارس و بالاخص عربستان همان رویکردی خواهد بود که در ۲۰۱۷ دنبال می کرد. طی سفری که او به ریاض داشت بیش از ۴۰۰ میلیارد دلار قرارداد نظامی امضا کرد که سود بسیاری برای امریکا داشت. اساسا ترامپ به این دلیل که به لحاظ شخصیتی تاجر مسلک است در تعاملات خود با بازیگران سود متقابل را به عنوان یکی از اصول اقتصاد و تجارت در اصل قرار می دهد. لذا از منظر او منطقه بازار خوبی برای کالاهای تسلیحاتی ایالات متحده خواهد بود. بنابراین همان رویکرد پیشین خود را پیگیری خواهد کرد ضمن اینکه تلاش می کند تا پادشاهی های خلیج فارس را به افزایش مناسبات تجاری ترغیب کند. از منظری دیگر باید گفت که حمایت ایالات متحده از اسراییل می تواند زمینه را برای تلاش های واشنگتن جهت گسترش ایده عادی سازی روابط با کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس هموار کند. ترامپ با توجه به پیمان صلح ابراهیم که در دولت اول خود تلاش کرد و آنها را به امضا رساند و زمینه را برای عادی سازی روابط اسراییل و چند کشور عربی چون امارات، بحرین، سودان و مراکش هموار کرد احتمالا تمایل دارد از کشورهای منطقه پشتیبانی کند تا بتواند مسیری که پیش از این طراحی کرده بود را تا انتها پیش ببرد. چه بسا تمایل داشته باشد در دولت دوم خود نیز عربستان و کشورهای دیگر منطقه را به سمت عادی سازی تشویق و حتی در مراحل بعدی آن را عملیاتی کند. اما اینکه اعراب حاشیه خلیج فارس انتظار چه رویکردی را دارند من تصور می کنم که این کشورها از مدت ها قبل سیاستگذاری های خود را در راستای ورود به فضای منطقه و جهان انجام داده اند تا بتوانند در ابعاد اقتصادی و تجاری نقش آفرینی کنند. جز مساله اسراییل و اعراب و فلسطینیان که البته طی سال های اخیر به نظر می رسد این معضل از نگاه آنها کمرنگ تر شده انتظار می رود که در دولت دوم ترامپ این کشورها بتوانند بیش از پیش وارد بازار ایالات متحده شوند و سرمایه گذاران خارجی و بالاخص امریکایی را وارد منطقه کنند.پادشاهی های خلیج فارس احتمالا به دنبال شراکت و تجارت بیشتر با ایالات متحده هستند و طبیعتا انتظار دارند که ترامپ بتواند هم در ایالات متحده و نیز در سایر نقاط جهان مسیر ورود این کشورها به تجارت جهانی را هموار کند.
امیرعلی ابوالفتح: چشم انداز تنش زدایی میان تهران و واشنگتن در میان مدت محتمل نیست؛ تهران برای هر سناریویی آماده باشد
تجارب تلخ به دست آمده در روابط ایران و دولت اول ترامپ در ایالات متحده همچنان در گوشه ذهن اغلب تحلیلگران داخلی و نیز کارشناسان خارجی وجود دارد. حال فارغ از پیشینه تلخ میان تهران و و اشنگتن می توان به تغییر رویکردهای رییس تازه کاخ سفید نسبت به ایران امیدوار بود یا خیر، همچنان جای سوال است. در این زمینه متغیرهای مهمی را باید درنظر گرفت. اولا در بازه زمانی باقی مانده تا استقرار دونالد ترامپ در کاخ سفید دولت همچنان دراختیار بایدن قرار دارد، ترامپ رییس جمهور منتخب اما عملا تا آن زمان یعنی اول بهمن و برابر با اول ژانویه هیچ اقدامی را به صورت رسمی و در جایگاه رییس جمهور نمی تواند انجام دهد. ذیل این متغیر برای جمهوری اسلامی ایران نیز مانند هر کشور دیگری اظهارنظر مقامات این بازیگر به تنهایی حایز اهمیت نیست، بلکه عملکرد واشنگتن است که میزان اهمیت و درستی مواضع این کشور را نشان می دهد. لذا تا اول ژانویه ترامپ اقدام ویژه ای در قبال ایران صورت نخواهد داد. البته ممکن است در سخنرانی های غیررسمی و شبکه های اجتماعی موضع گیری هایی داشته باشد، اما در جایگاه رسمی رییس جمهوری خیر. متغیر دومی که در این راستا اهمیت دارد، چینش تیم سیاست خارجی و سیاست امنیتی دولت ترامپ است. بعد از انتشار گزینه های احتمالی که قرار است عهده دار پست هایی چون وزارت خارجه یا وزارت دفاع باشند، استراتژی احتمالی ترامپ شفاف تر خواهد شد. اینکه وزیر امور خارجه، وزیر دفاع، رییس جامعه اطلاعاتی، رییس سیا، مشاور امنیتی و تمامی چهره هایی که در حوزه سیاست خارجی و دیپلماسی و سیاست امنیتی قرار است فعال باشند و پیش تر از فیلتر سنا بگذرند، تعیین کننده است. پس از گذشت این بازه زمانی و تعیین اعضای کابینه می توان پیش بینی کرد رویکرد دولت دوم ترامپ در قبال ایران تابع چه سیاست هایی است. آیا قصد دارد همچنان رویکرد دولت اول خود در ۲۰۱۷ در مواجهه با تهران را ادامه دهد یا قائل به تغییری در تجارب گذشته در این زمینه خواهد بود. در مراحل بعدی با لحاظ کردن این پیش فرض می توان پیش بینی کرد که در آینده شاهد تحولات محسوسی خواهیم بود یا خیر. اساسا آیا امیدی به بهبود شرایط یا ادامه مدیریت تنش وجود دارد یا نه؟ آیا قرار است شرایط به مراتب برای ایران با پیروزی ترامپ دشوارتر شود؟ آیا در دولت دوم ترامپ با شروط بیشتر و خط و نشان های جدیدی روبه رو خواهیم بود؟ این سوالات را فعلا نمی توان پاسخ داد. به اعتقاد من آنچه اکنون به آن نیاز داریم، این است که ضمن لحاظ کردن سیاست های دولت اول ترامپ طی سال های ۲۰۱۷ تا سال ۲۰۲۱ باید شتاب زده عمل نکرده و در این خصوص هیچ واکنش خاصی اعم از سلبی و ایجابی، مثبت و منفی نداشته باشیم.
ایران برای هر سناریویی آماده باشد
در این میان باید گفت ایران باید آماده هر سناریویی باشد. از همین رو تا جایی که امکان دارد باید آسیب پذیری اقتصاد در برابر تشدید تحریم ها و کمپین فشار حداکثری را کاهش داد. این فرصت بزرگی است که مقام های رسمی کشورمان در حوزه اقتصاد باید به فکر آن باشند. هراقدام یا تحرکی که می توانند و فکر می کنند لازم است باید انجام دهند و برای بدترین شرایط آماده باشند. از سوی دیگر بدنه و ساختار دفاعی کشور باید تقویت شود. ذکر این نکته اهمیت دارد که صرفا بحث تولید و به کارگیری اهرم های سخت افزاری مانند پهپاد قوی تر یا موشک قوی تر مطرح نیست؛ بلکه فرهنگ دفاع و فرهنگ احترام به حفظ تمامیت ارضی، تکریم نظامی و دفاع از تمامیت ارضی نیز باید بیش از میزانی که اکنون درحال انجام است، فرهنگ سازی شود. سومین مولفه مهم مساله تقویت اجماع داخلی است. هرچه در داخل اجماع بیشتر و قوی تری شکل بگیرد قطعا تاثیرگذاری اش افزایش خواهد یافت. موارد مشابه آن را در دولت آقای پزشکیان شاهد بودیم. مانند اعطای سمت هایی به اقوام مختلف در دستگاه دولتی، دعوت جناح ها به رسیدن تفاهم در موضوعات مورد مناقشه. در این زمینه می توان در خصوص وجود یک خطر مشترک به تفاهم دست یافت.
دونالد ترامپ احتمالا تا یک ماه ابتدایی در حال بررسی گزینه های متعددی برای تصدی پست های کابینه است. پس از آن چهره های انتخاب شده باید از سد سنا عبور کنند، بعد از انجام این قبیل اقدامات ترامپ مشکلات فوری تر را در دستور کار قرار خواهد داد. وعده هایی که در کمپین انتخاباتی مکررا به هواداران خود داده است به ویژه در زمینه مسائل اقتصادی و نیز انسداد مرزها و همین طور موضوع مهاجرین برای رای دهنده ها موضوعات مهم تری هستند. پس از آن در حوزه روابط خارجی جنگ اوکراین و بعد از آن جنگ غزه اهمیت بیشتری دارد. پس از آن با یک شیب ملایمی و به صورت تدریجی کابینه ترامپ در باب نوع تعاملش با ایران تصمیم سازی خواهد کرد و در این مسیر اولویت هایی را بازتعریف می کند. در آن صورت به موازات هر قدمی که امریکایی ها برمی دارند، ایران نیز باید متناسب با همان گام بردارد. اگر ترامپ به سوی بهبود و ارتقای تعاملات گام بردارد، تهران نیز می تواند به موازات آن واکنشی متناسب داشته باشد در صورتی که رییس جمهوری جدید در مسیر تشدید تنش ها قدم گذاشت، آن زمان تهران متناسب به نوع موضع گیری واشنگتن دست به اقدامی متقابل خواهد زد. این امیدواری وجود دارد که شرایط میان ایران و امریکا با شرایطی که اکنون حاکم شده متفاوت باشد و روابط برابر با احترام برقرار شود. با این همه فعلا نمی توان در این زمینه چشم اندازی را متصور شد. در خوش بینانه ترین حالت و در شرایطی امیدوارانه مسیر مدیریت تنش در روابط تهران و واشنگتن استمرار پیدا خواهد کرد. با این همه متاسفانه نشانه ای دال بر خواست واشنگتن جهت تنش زدایی دیده نمی شود. واقعیت این است که در ایالات متحده تمایلی جهت حرکت به سمت آشتی با ایران وجود ندارد. اگر این نگاه حاکم بود، تاکنون برای تعامل بسترسازی می شد. بنابراین خوش بینانه تری سناریو در باب روابط تهران و واشنگتن، مدیریت تنش هاست. در مدیریت تنش نیز باید سعی شود در شرایطی که زمینه و امکان آشتی وجود ندارد، تنش ها از سطح مشخصی بالاتر نرود. حال این مدیریت در زمینه های مختلف تنش می تواند جاری باشد. درخصوص مسائل هسته ای، مسائل منطقه ای مربوط به جنگ غزه یا حتی جنگ اوکراین ونیز نوع روابط با کشورهای همسایه. باید تلاش شود تنش ها شدت نگیرد. به اعتقاد من صبر داشته باشیم. به این معنا که در شرایط فعلی اقدامی در جهت ایجاد شائبه ای مبنی بر تنش زایی از سوی ایران صورت نگیرد. منطقی است که در ایران نسبت به شخص ترامپ دیدگاه های منفی وجود دارد؛ اما در شرایط فعلی به واسطه تجارب به دست آمده از دولت اول ترامپ، زمان تحرکات تنش زا نیست.
علی بیگدلی: بازگشت ترامپ معادلات را برای ایران پیچیده تر کرد
با بازگشت ترامپ به کاخ سفید یک گزاره قابل پیش بینی است و آن تداوم جنگ در غزه و لبنان خواهد بود. از همین رو باید گفت ادعای مطرح شده در باب خواست ترامپ از نتانیاهو در باب پایان یافتن جنگ تا پیش از ورود رییس جمهوری به کاخ سفید بعید است محقق شود. بالاخص آنکه ادامه حیات سیاسی نتانیاهو در گرو ادامه جنگ است. نخست وزیر اسراییل در درون این رژیم با مشکلات و چالش های متعددی روبه رو است. ازجمله آن پرونده اقتصادی او و همسرش در دادگاه است. همچنین مساله تغییر نظام قضایی این رژیم که یکی از دلایل برکناری یوآوو گالانت بود نیز برای نخست وزیری مشکل ساز شده است. مساله گروگان ها دیگر چالش نتانیاهو است که در شرایط فعلی با آن مواجه است. بنابراین ورود ترامپ به کاخ سفید نیز عملا بر سیاست های اسراییل در منطقه تاثیری نخواهد داشت. از همین رو باید گفت، تاکید ترامپ مبنی بر پایان یافتن درگیری ها صرفا ژست تبلیغاتی بوده و اسراییل ظاهرا تا زمانی که تمامی اهدافش در غزه و لبنان محقق نشود به این رویارویی پایان نمی دهد.نکته ای که ذکر آن در شرایط کنونی اهمیت دارد، تعریف استراتژی معین برای دولت جدید ایالات متحده به رهبری ترامپ است. این گزاره از آنجایی با اهمیت است که به واسطه نزدیکی رهبران اسراییل و امریکا احتمال گسترش دامنه جنگ و رویارویی افزایش خواهد یافت. از همین رو مقام های رسمی کشورمان باید افکار عمومی را برای تبیین استراتژی منطقی و درست در مواجهه با سیاست های احتمالی واشنگتن و تل آویو آگاه کنند، چراکه واضح است کشور ظرفیت پذیرش تشدید درگیری ها را ندارد. اقتصاد ما نیز قادر به تحمل بار سنگین درگیری ها در منطقه و کشاندن احتمالی آن به درون کشور نیست. تل آویو براساس آخرین آمار نزدیک به ۲۷۳ میلیارد دلار هزینه نظامی برای این درگیری ها صرف کرده است. این گزاره از آن جهت اهمیت دارد که ظاهرا اسراییل به دنبال تحمیل رویارویی با ایران است؛ تله ای که ایران نباید در آن گرفتار شود، چراکه برای کشورمان بسیار پرهزینه خواهد بود.
روابط تهران و واشنگتن در شیب تندی قرار دارد
درباب تعاملات میان تهران و واشنگتن با بازگشت ترامپ به کاخ سفید، ذکر این نکته اهمیت دارد، تاکید ترامپ مبنی بر توافق با ایران می تواند صرفا یک ژست تبلیغاتی باشد. با این همه در شرایط فعلی نمی توان رویکرد او را پیش بینی کرد. اما واقعیت این است که احتمالا او همان رویه ۲۰۱۷ را در مقابل ایران ادامه خواهد داد. ترامپ زمانی که از برجام خارج شد در یک مصاحبه ای مدعی شد واشنگتن با تهران مشکلات فراوانی دارد؛ ازجمله مسائل موشکی و همچنین سیاست های منطقه ای ایران و نیز خصومت با اسراییل؛ بنابراین می توان گفت که ایران و امریکا در باب طیف وسیعی از مسائل با یکدیگر اختلاف نظر دارند و اختلاف های دو بازیگر محدود به برجام و برنامه هسته ای ایران نیست. در شرایط کنونی نیز به واسطه درگیری ها در خاورمیانه و رویارویی تهران و تل آویو معادلات میان دو بازیگر پیچیده تر هم شده است. حال سوال این است، ایران باید چه استراتژی را در این بازه زمانی اتخاذ کند؟ واقعیت این است که ایران با بحران اقتصادی روبه رو است. به نظر می رسد یکی از راه های کنترل این شرایط حل مساله اف ای تی اف است. در این زمینه نیز باید در سیاست های خود انعطاف بیشتری از خود نشان دهیم. ترامپ به لحاظ شخصیتی عملگراست و تفکرات تاجرمآبانه دارد. اما نگاه جمهوری خواهان به صورت عمومی به درون امریکاست و این نگاه به درون نیز ترامپ را به پیروزی رساند. بنابراین این نگاه به درون از این جهت با اهمیت است که می تواند منافع این حزب و شخص ترامپ را محقق کند. فارغ از این ذکر، این نکته اهمیت دارد که روابط نزدیک ترامپ با نخست وزیری اسراییل در کنار پیروی هر دو از سیاست های یکسان افراطی می تواند شرایط را سخت تر کند. از همین منظر بازگشت ترامپ به کاخ سفید شرایط را برای ایران پیچیده کرده است. قطعا رویکرد ترامپ با بایدن متفاوت است. بایدن شاید عملکرد درستی نداشت، اما نتانیاهو را در زمینه های مختلف کنترل می کرد که حداقل جنگی فراگیر در منطقه رخ ندهد. اما بازگشت ترامپ معنای دیگری برای خاورمیانه و ایران دارد.