شناسهٔ خبر: 69100697 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جام‌جم آنلاین | لینک خبر

سریال با گریم و دکور تاریخی نمی‌شود!

برخی معتقدند که پایبند‌بودن به حقیقت تاریخ نیاز به مطالعه گسترده دارد و برخی دیگر هم، بار دراماتیک قصه را مهم‌تر از استناد به تاریخ می‌دانند. شاید یکی از نقاط اختلاف بر سر زیبایی‌شناسی آثار تاریخی، همین تفاوت سلیقه در باید و نبایدهای آن باشد.

صاحب‌خبر -
 
در‌هر حال، آثار تاریخی علاوه بر وجه روشنگری و ثبت وقایع، می‌توانند در پیشگیری از وقایع مشابه و ثبت پیچ‌های مهم تاریخی موثر باشند. اخیرا سریال تاریخی «سرزمین مادری» پخش شد؛ این‌روزها سریال «طوبی» از شبکه یک سیما روی آنتن می‌رود و سریال تاریخی «در چشم باد» نیز از آی‌فیلم بازپخش می‌شود. به‌این بهانه، سراغ یک نویسنده پیشکسوت رفتیم و از او درباره اما و اگرهای نگارش آثاری با فضای تاریخی پرسیدیم. منصور براهیمی متولد سال ۱۳۳۵، پژوهشگر، مدرس، نویسنده و مترجم در زمینه‌ تئاتر است که در سال ۱۳۵۹ در کارشناسی نمایش، گرایش ادبیات نمایشی و نمایشنامه‌نویسی از دانشکده‌ هنرهای دراماتیک فارغ‌التحصیل شد. وی فعالیت‌های متعددی نیز در دراماتورژی، کارگردانی و مدیریت تولید در تئاتر و تلویزیون داشته است. او همچنین به‌عنوان نویسنده سریال‌هایی مثل آتش و باد و قصه‌های تبیان و فیلم داش‌آکل (۱۳۹۶) را در کارنامه دارد. وی که در‌قامت نویسنده و پژوهشگری به آثار نمایشی مشرف است، باور دارد سریال تاریخی، همان تاریخ نیست. از تخیل تاریخی بهره‌مند است؛ اما قرار نیست پاسخگوی این یا آن خواسته‌ تاریخی باشد. 
 
شما در نگارش بسیاری از آثار تاریخی نقش داشته‌اید. همین اواخر مجموعه «آتش و باد» به قلم شما، روی آنتن تلویزیون رفت. پرسشی که از شما به‌عنوان یک نویسنده در حوزه آثار تاریخی داریم این است که به‌طور کلی، کارهای تاریخی باید به چه نکاتی توجه داشته باشند تا بتوانند بدون تاریخ انقضا و همیشه برای مخاطب جذابیت داشته باشند؟
جزئیاتی که در مورد آثار تاریخی وجود دارد به‌قدری زیاد است که بعید می‌دانم در‌ اینجا مجال حل‌و‌فصل آنها را داشته باشیم. نخست باید گفت که ترکیب «تاریخ انقضا» به ادبیات انتقادی ما در‌خصوص سریال‌سازی تعلق ندارد. انتظار برای «همیشه» هم توقع بجایی نیست. به‌نظر می‌رسد که پرسش شما به نیازهایی می‌پردازد که باعث «ماندگاری» بیشتر این آثار می‌شود و توقع ندارد که ما با اطمینانی که فردوسی به اثرش داشت، کاخی بلند را ترسیم کنیم که از باد و باران گزندی به آن نمی‌رسد.
 
پرسش را این‌طور اصلاح کنیم که یک سریال تاریخی چه‌چیزی نباید باشد؟
من فهرست‌وار به مواردی اشاره می‌کنم. سریال تاریخی همان تاریخ نیست، از تخیل تاریخی بهره‌مند است، اما قرار نیست پاسخگوی این یا آن خواسته‌ تاریخی باشد. نمی‌توانید از آن انتظار داشته باشید که حتما به این یا آن واقعه‌ تاریخی بپردازد، یا حتما به خواسته‌های تاریخ‌دانان عمل کند. به‌عبارت بهتر، «نظم رویدادها» در یک متن تاریخی، متفاوت از نظمی است که یک سریال تاریخی به همان رویدادها می‌بخشد. تاریخ‌دان می‌تواند بر جعل یک رویداد ایراد وارد کند، اما نباید متوقع باشد که همان نظم تاریخی در گفتمان تاریخ‌پژوهی، بر سریال نیز حاکم باشد. بر «نظریات جدید تاریخ» آگاهم و می‌دانم که تاریخ‌نویسی هم گونه‌ای «روایت» است. در اینجا نمی‌خواهم وارد بحث‌های نظری شوم. 
 
این نظم متفاوت، که باعث ماندگاری اثر می‌شود چیست؟ 
شالوده‌های اصلی این نظم را «نظم داستانی» رقم می‌زند، اما ستون فقرات آن «رویداد زمان حال» یا «کنش دراماتیک» است. در واقع این دو «شام و ناهار» سریال هستند و باقی هر چه هست «آفتابه و لگن» است. پس سریال تاریخی نباید به «آفتابه و لگن» متوسل شود. اینها ممکن است سریالی را خوش‌آب‌و‌رنگ نشان دهند اما ماندگاری آن را تضمین نمی‌کنند. اولین دامی که ممکن است چنین سریالی در آن بیفتد، چسبیدن به دکور، لباس و گریم و هزینه‌های سرسام‌آوری از این دست است که البته در جای خود لازم است، اما فقدان شالوده‌ داستانی و کمبود ارکان دراماتیک را جبران نمی‌کند. در واقع آنچه که تعیین می‌کند این هزینه‌های سرسام‌آور تا چه حد الزامی است، شالوده و ستون‌های اصلی متن داستانی بوده وگرنه منطقی نیست که ما انبوهی مواد و مصالح جمع کنیم، بعد به این فکر بیفتیم که با اینها خانه‌ای بسازیم. اگر هم خانه‌ای بسازیم که شالوده و ستون‌های آن سست یا ناپایدار باشد، یا روی سرمان خراب می‌شود، یا با اولین بادی که وزیدن گیرد، به باد می‌رود. 
 
قدری بیشتر درباره نظم داستانی بگویید. منظور از این نظم داستانی دقیقا چیست؟
منظور از «نظم داستانی»، رشته‌ای «کشمکش» نیست. کشمکش یکی از عناصر داستان است و فقط زمانی که در جای مناسب خود در درون نظم داستانی به کارکرد خود عمل کند، مقبول است، وگرنه به تنهایی جانشین داستان نمی‌شود. نظم داستانی نوعی ریتم زنده و دعوت‌کننده است که مخاطب را درگیر نوعی فرازوفرود عاطفی-عقلانی می‌کند. این ریتم موسیقایی اگر درست شکل بگیرد، هر‌چه هم که تکرار شود، خسته‌کننده از کار درنمی‌آید، زیرا به مخاطب اجازه می‌دهد تجربه‌ گذشته خود را باز پیکربندی کند و هر بار بر غنای تجربه‌ خود بیفزاید.به علاوه، رویداد زمان حال یا کنش دراماتیک مانع از آن می‌شود که ما رویدادهای تاریخی را به‌مثابه‌ وقایعی که در گذشته روی داده‌اند تجربه کنیم. تاریخ‌نویس ممکن است برداشت‌هایی امروزی از وقایع گذشته را به میدان آورد، اما نظم گفتمانی به او اجازه نمی‌دهد که آن را به کنش دراماتیک بدل کند. فیلمنامه‌نویس تاریخی موظف است کنش دراماتیک را بنا کند. برای او «گذشته» در «زمان حال» جاری است. نمی‌خواهم مرز قاطعی میان تاریخ‌نویسی و روایتگری تاریخی ترسیم کنم؛ این دو حوزه مرزهای متداخلی دارند، اما بر این نکته تأکید دارم که یک روایت تاریخی ممکن است با کشف اسناد تاریخی جدید از اعتبار بیفتد، اما هزاران سند تاریخی، حتی اگر اثبات کنند که اصلا رستمی وجود نداشته است، قصه‌پردازی فردوسی را از اعتبار نمی‌اندازند. 
 
درهمین راستا، لحن و دیالوگ‌نویسی‌ها باید به چه صورت باشد تا هم شأن کار تاریخی حفظ شود و هم برای مخاطب امروز قابل درک باشد؟
در اینجا به تضادهای ناخواسته‌ای اشاره می‌کنیم که هر نوع قصه‌گویی تاریخی با آن رودرروست. باز هم پرسش وارد بحثی درازدامن می‌شود که در یک مجال کوتاه نمی‌توان به همه‌ ابعاد آن پرداخت. به‌طور خلاصه می‌توان گفت که گفت‌وگوها یا دیالوگ‌های متن تاریخی باید «توهم تاریخی» ایجاد کند اما لزومی ندارد که به «اصالت تاریخی زبان» وفادار بماند. در پرسش اول شرح دادم که وفاداری به تاریخ، امکان‌پذیر نیست اما تخیل تاریخی باید بتواند متن تاریخی را هم برای مخاطب عام و هم برای تاریخ‌دانان باورپذیر از کار درآورد (به‌عبارت بهتر، آنها را دعوت کند که جهان داستانی متن او را باور کنند).«توهم تاریخی» معنای منفی ندارد، نوعی فریب نیست، دعوتی است برای سکونت در جهانی داستانی که در دوره‌ای از تاریخ واقع شده است. همه‌ مخاطبان می‌دانند که در عصر یوسف(ع) در کنعان و مصر مردم به زبان فارسی سخن نمی‌گفته‌اند، اما اگر شخصیت‌ها به زبان فارسی امروز سخن بگویند «توهم تاریخی» او شکاف برمی‌دارد و ممکن است حاضر نشود به دعوت ما برای سکونت در این جهان داستانی ــ تاریخی پاسخ مثبت دهد. اگر جهان داستان ما در دوران قاجار واقع شود، ممکن است نثری مثل سبک منشآت قائم‌مقام فراهانی به باورپذیری مخاطب کمک کند، ولی باید مراقب باشیم که اولا نثر قائم‌مقام نباید عینا در دهان این یا آن شخصیت قرار گیرد. به‌عبارت‌بهتر قرار نیست ما با نوعی رئالیسم خام یا افراطی درصدد بازسازی زبان دوره‌ قاجار باشیم؛ و در ثانی باید مراقب میل افراطی خود برای زبان‌ورزی و بازی‌های زبانی باشیم، نباید نسبت به نثر خود دچار خودشیفتگی شویم و با پرگویی که ربطی به «نظم داستانی» و «کنش دراماتیک» ندارد، لحظات را سنگین و کسالت‌آور از کار درآوریم. زبان نمایشی «عین» کنش است، کنش و داستان را گزارش نمی‌کند، بلکه از آنها جدایی‌ناپذیر است. ویژگی‌های دیگر دیالوگ که پس از این مرتبه قرار می‌گیرند، مثلا پیوند با شخصیت،مکان، زمان ودیگرشخصیت‌ها، از درجه‌ اهمیت کمتری نسبت به «کنش دراماتیک» برخوردارند. 

امکانات راهگشای ژانر
 از براهیمی می‌پرسیم ویژگی آثار تاریخی‌ای مثل سریال «سربداران» یا سریال «سرزمین مادری» که به‌تازگی از تلویزیون پخش شد، چه بوده که برای مخاطب تماشایی است؟ وی پاسخ می‌دهد: بدون پژوهش گسترده نمی‌توان به این پرسش پاسخ داد. این‌که چه کسانی هنوز پای سریال‌های تاریخی گذشته می‌نشینند، در چه سن‌وسالی هستند، چگونه آن را تماشا می‌کنند، آیا هنوز همان «نظم داستانی» عمل می‌کند یا نوعی حس نوستالژی (غربت‌زدگی) باعث پیوند آنها با این مجموعه‌ها می‌شود، آیا نسل جدیدی که هیچ پیوند نوستالژیک با این نوع مجموعه‌ها ندارد با آن ارتباط برقرار می‌کند، آیا «حافظه‌ ژنریک یا ژانری» مخاطبان هنوز دست‌اندرکار است و پرسش‌های بسیار دیگری از این دست باید به نتایجی پژوهش‌مدار دست‌یابد تا بتوان پاسخ‌هایی کارآمد به این پرسش داد.بدون آن‌که بخواهم درصدد پاسخ برآیم، توصیه می‌کنم که به امکانات راهگشای «ژانر» توجه شود.فیلمی مانند محمدرسول‌ا... از مصطفی عقاد برای جوامع مسلمان ژانری را بنا نهاد که ایرانیان زودتر از دیگران درصدد ادامه و استمرار آن برآمدند. ژانر امکانات فراوانی برای پیوند با تماشاگر دارد که متأسفانه ما سال‌های سال است از آن غافلیم. یکی، فقط یکی، از امکانات فراوان ژانر، حفظ و استمرار «حافظه‌ ژنریک» در تولید و مصرف فیلم‌ها و سریال‌هایی است که بر امکانات خود آگاهند. قرار نیست که ما با حفظ ویژگی‌های تولید و حال و هوای ژانر مبدأ و صرفا با تکرار آنها، به استمرار و مقبولیت آن کمک کنیم. ژانر مثل یک موجود زنده و ارگانیک از رشدی طبیعی برخوردار بوده و آماده است تحولات زیادی پیدا کند.ماندگاری آن به ماندگاری حافظه‌ ژنریک وابسته است، نه به حفظ و تکرار ویژگی‌های ژانر اصلی. عدم توجه کافی به ژانر، برای حال و آینده‌ سریال‌های تاریخی ما، به‌خصوص از حیث مقبولیتی که باید در میان مخاطبان پیدا کند، ممکن است به ضایعه‌ای جبران‌ناپذیر بدل شود.