سال ما دو آغاز و دو بهار دارد؛ آغاز نخست، نوروز است که برای همگان خجسته و پیروز است و آغاز دوم، مهری است که گرچه با خزان آغاز میشود اما بهار علم و دانش است و با جشن و سرور و مهرگان، سال تحصیلی جدید شروع میشود و دانشآموزان و دانشجویان میکوشند تا به قول ناصر خسرو، درختشان بار دانش بگیرد تا به زیر آورند چرخ نیلوفری را.
به بار نشستن درخت دانش، ملزوماتی نیاز دارد که توجه به آنها سببساز «ز گهواره تا گور دانش بجو» میشود و اگر به آن ملزومات بیتوجهی شود؛ تا گور که هیچ، ۹ ماه سال تحصیلی هم طاقتفرسا خواهد بود. لازمه همه اینها «اثرگذاری» است؛ یعنی مدرسه باید اثرگذار باشد و به سمتی برود که علم نافع ایجاد کند و از علم بینفع بپرهیزد.
ایکنا به مناسبت آغاز مهرماه و بازگشایی مدارس در چندین گفتوگو با کارشناسان و متخصصان حوزه تعلیم و تربیت به موضوع «مدرسه اثرگذار» پرداخته است تا از دیدگاههای مختلف، چیستی و چگونگی چنین مدرسه و نظام تعلیم و تربیتی بررسی شود. در گفتوگوی چهارم به سراغ کامبیز پوشنه، دانشیار گروه مشاوره و تربیت دانشکده روانشناسی واحد تهران، مؤلف و مترجم کتابهای «راهنمای آموزش صلح»، «آموزش و پرورش اوان کودکی: نیازها و فرصتها»، «آموزش تفکر: تمرینهایی پایهای در مهارتهای اساسی تفکر برای 6 تا 11 سالهها» رفتیم و نظر او را در این رابطه جویا شدیم که در ادامه این گفتوگو را میخوانید.
ایکنا ـ مدرسه اثرگذار در زمینههای تربیتی چه شاخصههایی دارد؟
حدود ۱۰۰ سال است که مدرسه بهعنوان یک سازمان مهم اجتماعی مطرح شده است و این سؤال در کنار آن به وجود آمد که ثمربخشی یا اثربخشی مدرسه چگونه باید تعریف شود و یک مدرسه اثربخش باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟ از آن پس رویکردهای مختلفی مانند تحصیلی محور، انسانگرا و اجتماعی، مطرح و در مدارس به آن پرداخته شد.
آنچه که برای متخصصان در حوزه تعلیم و تربیت قابل پذیرش است این است که اثربخشی بهمعنای عاملی است که مدرسه بتواند به محیطی تبدیل شود که انسانهای سالم، متعادل، رشد یافته تربیت کند. امروزه وقتی بهعنوان یک اصل ثابت در مورد اثربخشی در مدارس صحبت میکنیم باید حتماً ببینیم یک مدرسه اثربخش که در آن محیط یادگیری وجود دارد آیا باعث رشد همهجانبه و متعادل در ساحتهای مختلف شناختی، روانی، عاطفی، اجتماعی و هنری و… میشود یا خیر؟
ایکنا - وقتی به این موضوع به صورت تاریخی اشاره کردید که از یک قرن پیش در ایران مدارس مدرن ایجاد شده است؛ این سوال پیش میآید که در طول این دوران مدرسه بیشتر مکانی برای یادگیری خواندن و نوشتن بوده است ولی شما به ساحتهای مختلف شناختی اشاره کردید که مدرسه برای اثرگذاری باید به آنها نیز توجه کند؛ به نظر شما وضعیت کنونی ما در موضوع اثرگذاری مدارس چگونه است؟
وقتی به استانداردهای آموزشی کشورهای مختلف در گزارشهای سازمانهای بینالمللی نگاه میکنیم عنصر تحصیلی و تأکید بر مهارتهای فردی را رد نمیکند؛ یعنی اینگونه نیست که هرچقدر جلوتر میآییم موضوعهای تحصیلمحور بیاهمیت شود بلکه از حالت انحصاری خارج شده است. برای مثال اگر به سیاستگذاریهای کشور اسکاتلند مراجعه کنیم میبینیم مفهوم فراگیر و یادگیرنده را مجزا بهکار میبرد؛ یعنی اصطلاحی بهنام «Student» بهمعنای دانشآموز و اصطلاح دیگری بهنام «Lerner» به معنای یادگیرنده وجود دارد. این اصطلاحات طی زمان تغییر کرده است، یعنی وقتی این دو را باهم مقایسه میکنیم متفاوت هستند.
بیشتر بخوانید:
دانشآموز فردی است که باید به او یاد داد ولی یادگیرنده عاملیت و عنصر فعالیت را در خود دارد. مهارت خواندن و نوشتن مهارتهای پایه هستند که یک فرد در عرصههای مختلف زندگی به آن نیازمند است ولی در کنار آن باید سیاستگذاریها به سمت مدرسه برود تا افرادی را تربیت کند که اعتماد به نفس بالاتری دارند و به موضوعات هیجانی و اعتمادبهنفس بهعنوان یک هدف ارزشمند اجتماعی و آموزشی توجه کند. سیستمهایی که به این موضوعات توجه دارند شهروند مسئولیتپذیر و دموکراتیک، افراد با اعتمادبهنفس بالا را پرورش میدهند تا افراد بتواند مسئولیتهای شهروندی را برعهده بگیرند و مشارکت فعال داشته باشند.
بنابراین اگر این تصور وجود دارد که باید از مهارتهای تحصیلی محور فاصله بگیریم و به سمت حوزههای اجتماعی و انسانی و... برویم بهمعنای کنار گذاشتن نیست بلکه باید به این مهارتها بهعنوان یک عنصر نگاه کنیم یعنی اگر فردی مهارت تحصیلی بالایی داشته باشد اما مهارتهای فکری مناسب، کنترل هیجان، مشارکت اجتماعی و... نداشته باشد طبیعتاً او را با سواد تعریف نمیکنیم؛ پس مهارتهای تحصیلی در جاییگ خود اهمیت دارد.
ایکنا - خروجی ۱۲ سال تحصیلی که کودکان و نوجوانان در سیستم آموزشی و پرورشی کشور فرا میگیرند، چگونه باید باشد؟
اگر بخواهیم درباره ملاکهای مدارس اثربخش صحبت کنیم طبیعی است که یکی از اهداف آموزش و پرورش، پرورش شایستگیها، مهارتها، قابلیتها و تواناییهای فرد در حوزههای مختلف است مثل ارتقای روحیه، حس اعتمادبهنفس، انگیزه، نگرش، احساس مسئولیت نسبتبه خانواده و جامعه و... همانطور که در سندهای بالادستی نظام آموزشوپرورش هم میبینیم ما یک دانشآموز تک ساحتی نمیخواهیم.
مشکلی که متأسفانه نظام آموزش و پرورش به آن مبتلاست این است که با اینکه سهمی از بودجه صرف حوزههای پرورشی میشود ولی خروجی آن را نمیتوانیم ببینیم؛ یعنی طبق آمارها وضعیت هوش هیجانی، تفکر منطقی، مشارکت اجتماعی، مسئولیت پذیری اجتماعی، احترام به ارزشهای اجتماعی و... مناسب نیست. متأسفانه در عمل میبینیم که در این حوزهها موفقیتی کسب نکردهایم بقدری که دانشآموز را فقط فردی میبینیم که در رقابتهای تحصیلی باید پیشرفت کند ولی در حوزههای اخلاقی، هنری، عاطفی، هیجانی و... عقبافتادگی را داریم.
ایکنا - به بخش پرورشی و ساحتهای مختلف دانشآموزان اشاره کردید؛ ما مدام در کلام مسئولین آموزش و پرورش این موضوع را میشنویم که آموزش نباید تکبعدی باشد بلکه باید به ساحتهای مختلف توجه کرد اما در عمل چنین چیزی را نمیبینیم و به ساحتهای مختلف فردی بیتوجهی شده است و هنوز نیز تمرکز بیشتر بر رقابت است؛ علت این تفاوت نظر و عمل چیست؟
باید بپذیریم که وقتی درباره خروجی مؤثر صحبت میکنیم آموزش و پرورش هم سیستمی است که نمیتوان زیرمجموعههای آن را از آن تفکیک کرد مثلاً معلم را نمیتوان از مدرسه جدا دانست. زمانی یک سیستم میتواند درست عمل کند که زیر مجموعههای آن بتوانند با یکدیگر یکپارچگی و هماهنگیهای کافی داشته باشد.
اگر به وضعیت سالهای اخیر در نسبت بین معلم و دانشآموزان نگاهی بیندازیم شاهد مشکل کمبود معلم بودهایم. طبق سیاستگذاریهایی که در چند سال اخیر اتخاذ شد چگونه توانستیم این کمبود را جبران کنیم؟ با دستورالعملها که این اتفاق نمیافتد. سالهای گذشته اوایل سال بعضی از مدارس معلم نداشتند؛ وقتی معلمانی جذب شوند که تعهد لازم را دارند اما تخصص لازم را نداشته باشند چه اتفاقی رخ میدهد؟
باید سیاستگذاریها به سمت مدرسه برود تا افرادی را تربیت کند که اعتماد به نفس بالاتری دارند و به موضوعات هیجانی و اعتمادبهنفس بهعنوان یک هدف ارزشمند اجتماعی و آموزشی توجه کندتخصص لازم یعنی اینکه اگر من بخواهم یک فعالیت صحیح تربیتی انجام دهم طبیعتاً نیازمند تصمیمگیری و هماهنگی با همه شرکای مدرسه و والدین هستم؛ بنابراین تواناییهای معلم بسیار مهم است که قابلیت کار جمعی، یاد گیرنده بودن، پختگی، آموزش و انگیزش او چگونه باشد. وقتی یک زیر سیستم خوب عمل نمیکند چه انتظاری میتوان داشت؟ یا مثلاً در بخش مدیریت اجرایی مدرسه اگر مدیر ریسک پذیری و توانایی برنامهریزی نداشته باشد و نتواند نیروهای متخصص و ماهر خود را استخدام کند، نتواند یک رابطه مثبت و قوی با والدین به وجود بیاورد، نتواند از زمان کارکنان مدرسه به شکل کارآمد استفاده کند و آنها را متعهد کند در این صورت چه اتفاقی خواهد افتاد؟
سهم بودجه آموزش و پرورش اکنون چقدر است؟ از این سهمی که به عنوان بودجه به آموزش و پرورش داده میشود چه مقدار صرف فعالیتهای آموزشی و پرورشی میشود؟ بخش عمده بودجه وزارت آموزش و پرورش صرف پرداخت حقوق معلمان و کارکنان با این وضعیتی که میبینیم میشود؛ بنابراین وقتی شروط مقدماتی یک مؤلفهای مانند امکانات و تسهیلات وجود نداشته باشد نمیشود از آن سیستم انتظار و توقع بالایی داشت.
هنوز با خانوادههایی مواجه هستیم که اطلاعات و آگاهیهای لازم از برنامه درسی را ندارند و عموماً تصورشان این است که باید مطیع باشند و خود را بهعنوان شرکای تصمیمگیر و اثرگذار در آموزش و پرورش نمیبینند؛ حتی اگر هم بخواهند مشارکت کنند با توجه به برنامهای که تدوین شده است به آنها اجازه این مشارکت را نمیدهد.
هنوز در ارتباط با ثبتنام مدرسه و تأمین تجهیزات آن قانون مشخصی وجود ندارد که حمایت مالی والدین چقدر و چگونه باید باشد؟ آیا اجباری است یا خیر؟ اینها مشکلاتی است که با آن مواجهیم؛ تازه اگر از مسایل خواصی که به رفتارهای دانشآموز و حضور والدین و مشورت با آنها بازمیگردد بگذریم؛ بنابراین باید بهاندازهای از زیرسیستم توقع داشته باشیم که آن ظرفیتهای لازم را داشته باشد.
ایکنا - با توجه به این توضیحات باید چهکار کرد؟
این همه گزارشهای بینالمللی داده میشود، کتابهای بسیاری درباره سیاستگذاری و تصمیمگیری منتشر شده است، اشارات بسیاری وجود دارد که کشوری موفق است که در آموزش عالی و آموزش عمومی سرمایهگذاری کند؛ آموزش عمومی منفک از آموزش عالی نیست. تغییر و تحولات را در کشورهای منطقه میتوانیم مشاهده کنیم؛ اگر گزارش عربستان، اردن و ترکیه را نگاه کنیم میتوانیم ببینیم که چگونه و به چه شکلی این کشورها در حال تغییر نظام برنامه درسی خود هستند.
پس از انقلاب در مقایسه با کشورهای منطقه بالاترین تعداد بازنگری در نظام آموزشی داشتهایم، در صورتی که اصلاً ضرورتی نداشته است زیرا خیلی سلیقهای عمل شده است. سیستم آموزشی و تربیتی جامعه مستقل از سلیقههای دولتهاست زیرا چارچوبهای کلی دارد و خیلی نمیتوانیم با آن بازی کنیم. سیاستهای تربیتی مثل سیاستهای خارجی نیست که با تغییر دولتها تغییر کند چراکه بخشهایی از آن اصلاً قابل تغییر نیست.
شما را به مطالعه اسناد بالادستی ارجاع میدهم که نگاه کنیم ببینیم سند تحول بنیادین و سند برنامه درسی چه میگوید. این اسناد میگوید که ما انسان کامل میخواهیم و اهداف خیلی روشن و مشخص است اما مغز متفکر آموزش و پرورش که شورای عالی آموزشوپرورش است باید سهم جدیتری در رهبری نظام تربیتی ایفا کند که البته در کنار آن متخصصان هم حضور دارند.
این موارد مشکلات ماست؛ اگر نتوانیم آموزش و پرورش را به عنوان یک سیستم نگاه کنیم، زیرسیستمهای آن را نشناسیم، ارتباط با زیر سیستمها را ندانیم و نسبت به ارزشیابی و بررسی آنها دغدغه نداشته باشیم؛ طبیعی است که آن سیستم بهخوبی جلو نمیرود، البته پیش میرود ولی مثل کودکی است که صرفاً غذا میخورد و بزرگ میشود و بزرگتر میشود تا به پیری میرسد اما با چه کیفیتی؟ اینکه چه کیفیتی داشته باشد مهم است.
ایکنا - چرا در مدارس غیردولتی با اینکه با شهریههای مردم اداره میشود به شاخصههای پرورشی و شناختی توجه نمیشود و اولویت آنها هم صرفاً آموزش است و نسبت به ساحتهای شناختی بیتوجهند؟
هر سیستمی را که میخواهیم مطالعه کنیم باید خروجیهای آن را بررسی کنیم. پول خود را در دو جنبه نشان میدهد؛ خروجیهای فردی یعنی کسی که تربیت شده است و نهایتاً خروجیهای اجتماعی یعنی مجموع افرادی که در آن جامعه زندگی میکنند.
خروجی فردی بازمیگردد به دانشآموزی که سالهای تحصیل خود را طی میکند، بالا میآید و در نهایت اگر موفق باشد میتواند خود را به موقعیتهای اقتصادی و اجتماعی بالاتر برساند و فردی که خروجی پایینتر و ضعیفتری داشته باشد موقعیتهای اقتصادی پایینتری را بدست خواهد آورد. بخش فردی را به انحای مختلف مثل میزان درآمد، تعداد مشارکتهای اجتماعی و... میتوان ارزیابی کرد.
کشوری موفق است که در آموزش عالی و آموزش عمومی سرمایهگذاری کند؛ آموزش عمومی منفک از آموزش عالی نیستاگر بخواهم از نظر حوزه عدالت آموزشی مقایسهای بین مدارس کنیم باید مدارس را به دو قسمت برخوردار و کمتر برخوردار تقسیم کنیم؛ این برخوردار بودن یعنی از فرصتهای مختلف یادگیری بهرهمند هستند و همه عناصری که بیان شد مانند میزان کیفیت آموزش، فرصت آموزش معلمان، بودجه و... تعیین کننده است و در مقابل مدارسی وجود دارد که یا کمترین فرصتها را دارند یا اصلاً ندارند.
برآورد خروجیهای آموزش و پرورش در بعد اجتماعی کار دشواری است؛ برخی از متخصصان اعتقاد دارند که تفاوتهای بین نسلی شاخص خروجیهای آموزش و پرورش است؛ یعنی آیا گروهی از دانشآموزان که به عنوان نسل جدید مطرح میشوند با نسل قبلتر از نظر سواد، میزان تحصیلی، حرفه، موقعیتهای شغلی بهتر، کنترل هیجانات، درک هیجانات، بروز احساسات، توانایی ریسکپذیری، تفکر منطقی، قدرت پیشبینی آینده و... تفاوتهایی دارند یا خیر؟ اگر مقایسه بین نسلی انجام شود به احتمال زیاد میتوان به این سؤال پاسخ داد که نظام آموزش و پرورش در طی یک دوره ۱۵ تا ۲۰ ساله آیا توانسته تفاوتهایی بین فارغالتحصیلان و تربیتشدگانش به وجود بیاورد یا خیر؟
در یک سیستم آموزش و پرورش پیشرو این انتظار وجود دارد که نسل جدید همواره از نسل قبلی توانمندتر و با کفایتتر باشد. وقتی به سیاستگذاریهای برخی از کشورهای اروپایی و امریکایی نگاه میکنیم مشاهده میکنیم که آنها هدفهای آموزشی خود را برای سالهای بالاتر، توسعه روندهای اجتماعی و اقتصادی انتخاب کردهاند، بهخصوص در حوزه اجتماعی اهمیت بسیار فراوانی قائلند؛ زیرا آنها از نظر رضایت از موفقیتهای تحصیلی به سطح مطلوبی رسیدهاند و از آن عبور کردند ولی ما متأسفانه هنوز درگیر آن هستیم؛ یعنی آنها میگویند سیستم آموزشی باید طوری طراحی شود که دانشآموزان در سالهای بالاتر به مشارکت اجتماعی و توسعه اقتصادی بیشتر توجه کنند در صورتی که ما هنوز درگیر حوزه تحصیلی هستیم.
وضعیت سواد عمومی کشور را براساس شاخصها در سیستم آموزشی با توجه به نمرات میتوانیم بسنجیم و دریابیم که بیش از ۵۰ درصد کارایی مطلوب ندارد. حال اگر بخواهیم مدارس غیردولتی را مقایسه کنیم شاید از لحاظ تواناییها و ظرفیتها به دلایل متعدد در شرایط نسبتاً مناسبی قرار دارند ولی چون نظام آموزشی و برنامه درسی متمرکز است مدارس برخوردار و کمتر برخوردار نیز باید در یک مسیر حرکت کنند؛ یعنی در نهایت برای مدارس غیردولتی فقط فرصتهای بهتر و سریعتر دسترسی وجود دارد.
البته درون این اتفاق، بیعدالتی وجود دارد؛ تا زمانیکه پول تعیینکننده است که چه بچهای در کجا تحصیل کند، طبیعی است که فرصتهای احتمالی بیشتری را در اختیار خواهد داشت. باید دید که در سالهای بعد موقعیتهای اقتصادی و اجتماعی نصیب چه کسانی میشود. این میتواند بازتولید بیعدالتی باشد و در سالهای بعد شکاف اجتماعی به وجود بیاورد یعنی آن کسی که از لحاظ مالی توانمندتر است طبیعتاً فرصتهای بیشتری را در اختیار دارد تا بتواند موقعیتهای اجتماعی بهتری دست پیدا کند و آن کسی که فقیرتر است این فرصتها را در اختیار ندارد.
میتوان نتیجه گرفت که پول تعیینکننده است اما به طور کلی تفاوتهای خاص از نظر خروجیها مشاهده نمیکنیم و میتوان گفت که مدارس دولتی و غیردولتی در زمینه پرورشی تفاوتی ندارند. سیستم آموزشی ما هنوز هم به حوزه آموزشی بیشتر از پرورشی توجه میکند البته برای اثبات این موضوع نیاز به پژوهشهای دقیق داریم.
ایکنا - سخن پایانی.
تنها توصیهای که دارم این است که سیاستگذاران تربیتی با نگاهی در سطح ملی و فراملی مواردی که بیان شد را بررسی کنند تا از قافله دنیا عقب نیفتیم. حتماً باید تجربیات و آموختههای کشورهای موفق را مورد بررسی قرار دهیم. طبق گزارشهایی که سازمان همکاریهای اقتصادی ارائه میدهد مشخص کرده است که بعضی از کشورها از لحاظ دسترسی به سواد، مدرسه، ویژگیهای معلم، شاگرد، امکان تحصیل و... چگونه هستند.
گزارشهای تیمز و پرلز نشان میدهد که سیستم آموزشی ما به چه شکل است و چرا عقب افتاده است. خیلی توصیه نمیکنم صرفاً به آنها نگاه داشته باشیم اما حتماً باید کشورهای موفق را ببینیم بررسی کنیم که چه روندهایی را طی کردند و از آنها درس بگیریم.
گفتوگو از سجاد محمدیان
انتهای پیام
نظر شما