شناسهٔ خبر: 68455942 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه خراسان | لینک خبر

به یاد محمدعلی بهمنی شاعر جریان ساز معاصر

من زنده‌ام هنوز و غزل فکر می‌ کنم

صاحب‌خبر - سید احمد میرزاده- محمدعلی بهمنی هم آسمانی شد و رفت؛ او اکنون ستاره‌ای است در کنار دیگر ستارگان دوردست سپهر ادب فارسی. شاعری که همسایه دریای جنوب بود و مثل دریای جنوب مواج و مهربان و خوب. به قول خودش برادر دریا بود: دریا شده ست خواهر و من هم برادرش تنهاتر از همیشه نشستم برابرش شاعری که مرگ را برنمی‌تافت و جز زندگی حقیقتی نمی‌شناخت. او در غزلی که در سوگ امام خمینی (ره) در سال 68 سروده بود چنین گفت: «زنده‌تر از تو کسی نیست چرا گریه کنیم» و در شاه بیت غزل مشهور «خرچنگ‌های مردابی» ایستادگی‌اش را در برابر مرگ چنین فریاد می‌زد: هنوز زنده‌ام و زنده بودنم خاری است به تنگ چشمی نامردم زوال پرست ... زندگی برای او در شعر معنی می‌یافت؛ غزل برای او معنای زنده بودن داشت: «من زنده‌ام هنوز و غزل فکر می‌کنم» این نام دفتر شعری است که در پاییز 1388 منتشر کرده است. پایان شعر برای او به منزله پایان خودش بود: تماشا می‌کنم جان دادن تن پاره‌هایم را و می‌دانم به پایان می‌رسم با مصرع آخر روح شعرهای نیمایی در کالبد غزل بهمنی بهمنی از پیشاهنگان غزل نو کلاسیک فارسی بود. او پس از آشنایی با فریدون مشیری سرودن شعر را آغاز کرده بود و نخستین دفتر شعرش را در سال 1351 به چاپ رساند. در دفترهای نخستین او تاثیر نیما و به خصوص شاملو آشکار بود اما او هویت خود را در تلفیق روح نیمایی با کالبد غزل باز یافت. او با درک نوآوری هایی که نیما در ساحت خیال و معنا داشت، روح شعر نیمایی را در قالب غزل این محبوب‌ترین قالب کلاسیک شعر فارسی ریخت چنان که خودش هم گفته است: «جسمم غزل است اما روحم همه نیمایی است در آینه تلفیق این چهره تماشایی است » و در غزلی دیگر چنین گفته است: «چتر نیماست به سر دارد و می‌بالد لیک عطشی می‌کشدش از پی باران غزل » شعر او گاه پهلو به پهلوی رمانتیک‌ترین شعرهای معاصر می‌زند: در آن هوای دلگیر وقتی غروب می‌شد گویی به جای خورشید من زخم خورده بودم وقتی غروب می‌شد وقتی غروب می‌شد کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم و گاه نیز اشارات و تلمیحات اسلامی و قرآنی رویه مذهبی شعر او را به نمایش می‌گذارد: با این که در زمانه بیداد می‌توان سر را به چاه صبر فرو برد و داد زد گاهی نمی‌توان به خدا حرف درد را با خود نگاه داشت و روز معاد زد استاد محمدعلی بهمنی در شعری دیگر با همین مضمون می‌گوید: تو از اول سلامت پاسخ بدرود با خود داشت اگر چه سحر صوتت جذبه داوود با خود داشت بهشتت سبزتر از وعده شداد بود اما برایم برگ برگش دوزخ نمرود با خود داشت اوج این نگاه را در غزل مشهوری که خطاب به حضرت رضا (علیه السلام) سروده است، می‌توان دید: شرمنده‌ام که همت آهو نداشتم شصت و سه سال راه به این سو نداشتم. نوآوری در ساخت، زبان، ترکیبات و موسیقی غزل‌های او به خاطر نوآوری هایی که در ساخت، زبان، ترکیبات و حتی موسیقی داشت، خیلی زود جای او را در شعر معاصر باز و تثبیت کرد تا آن جا که سهیل محمودی در وصف شعر و شخصیت استاد بهمنی در دهه شصت در دفتر فصلی از عاشقانه‌ها چنین سرود: آه بگذار که من نیز به جادوی غزل بهمنی وارترین شاعر دنیا باشم و به راستی که گاه غزل او جادویی بود، این جادوی جذابیت ریشه در صمیمیت شاعرانه او داشت. او همیشه خودش بود؛ عمیقاً به شعر جوششی ایمان داشت. در جایی گفته بود: «هر شعری که با پیش زمینه شروع و پیش اندیشی داشته باشد با ذات شعر فاصله دارد. شعر آن است که به ناگهان اتفاق افتاده باشد و گاهی شاعر آن را پیرایش و ویرایش کند در واقع خلق آن شعر پیش اندیشیده نیست.» همکاری با خواننده‌های سرشناس موسیقی از ناصر عبداللهی تا حبیب محبیان در شهرت غزل های او البته نقش همشهری هنرمندش زنده یاد ناصر عبداللهی را نیز نباید از خاطر برد. ما بسیاری از مشهورترین سروده‌های بهمنی را با صدای عبداللهی شنیده‌ایم: این شفق است یا فلق مشرق و مغربم بگو من به کجا رسیده‌ام جان دقایقم بگو و البته شورانگیزترین غزل او را صدای مرحوم حبیب محبیان جاودانه کرد: در این زمانه بی های و هوی لال پرست خوشا به حال کلاغان قیل وقال پرست بهمنی سال های بسیار در دفتر شعر و موسیقی صدا و سیما در خدمت تولید و آفرینش ترانه‌های ماندگار بود و البته خود نیز ترانه‌های زیبایی سرود. می‌توان گفت در واقع ترانه سرایی بهمنی به اندازه نقش او در غزل معاصر پررنگ است: رودخونه ها رودخونه ها منم می خوام راهی باشم برم به دریا برسم ماهی بشم ماهی بشم

نظر شما