شناسهٔ خبر: 67648869 - سرویس استانی
نسخه قابل چاپ منبع: ایسنا | لینک خبر

مهمان متفاوت گلزار شهدای تبریز؛

مردم با مردم‌دار بی‌تکرار شهر

آن روز هم برای خیلی‌ها روزی بود مثل تمام روزهای دیگر هفته، اما برای کسانی که یادی از امواتشان کرده و به وادی رحمت سر زده بودند، پنجشنبه، فرصتی برای توقف چند دقیقه‌ای در گلزار شهدا و خلوت با امام جمعه شهید بود؛ انگار پای دل هر کسی که به اینجا می‌رسد و چشمش به تصویر روی سنگ می‌افتد، گیر می‌کند در همان تکه و با بهت و ناباوری و حزن به مزار مردم‌دار بی‌تکرار، چشم می‌دوزند.

صاحب‌خبر -

شلوغی مزار و گلزار شهدا از دور دست‌ها هم جلب توجه می‌کند. مردم در خلوت دور مزار او هم خودشان هستند، در جوار مردمی‌ترین امام جمعه‌ای که معنایی تازه به این کسوت بخشیده و چنان جایی در دل مردم باز کرد که حالا نزدیک به دو ماه از شهادتش، تنها نمانده و اطراف مزارش، پر است از جمعیتی که باور دارند او تکرار نمی‌شود.

جلوتر که می‌روی و راه را که باز می‌کنی، با بچه مدرسه‌ای‌ها و نوجوان‌هایی و جوانانی روبرو می‌شوی که خیلی از شهدای خفته در اینجا همسن و سالشان هستند. راستش حضور نوجوانانی که ابعاد شخصیتی و رفتارهایشان برای خیلی از ماها پر از تضاد است، بر سر مزار امام جمعه شهید، عجیب به نظر می‌رسد.

مردم با مردم‌دار بی‌تکرار شهر

نزدیک می‌شوم و تصویری از این صحنه ثبت می‌کنم و می‌پرسم چه عجب اینجا؟ آن‌ها می‌گویند: اگر به ظاهرمان هم نیاید، با حاج آقا در نماز جماعت مدرسه آشنا شدیم و چند باری هم به خاطر رفتار خوبش با ما رفتیم نماز جمعه. او با همه مهربان بود و به تمام آدم‌های اطرافش، توجه می‌کرد. با بچه‌ها دست می‌داد.

نذر نمک به نیت شهید پلارک روی سنگ مزار دیده می‌شود و سوگواره "احلی من العسل" در حال برپایی است و تمامی مدعوین و مهمانان این برنامه، قبل از ورود به صحن اصلی برنامه، سری به مزار شهید آل هاشم می‌زنند و نگاه حسرت‌بار و محزون از دلتنگی و اندوهی بی‌پایان خبر می‌دهد. 

پیر و جوان از هر قشری با هر ظاهری، مزار امام جمعه شهید را زیارت می‌کنند و مردم در فراق امام جمعه‌ای اشک می‌ریزند که تقریبا همگی یک عکس یادگاری با خاطره‌ای از او دارند، در مترو، بازدید از خوابگاه و مدرسه و مسجد، سر زدن به بیمارستان و اورژانس، تسلی دادن به خانواده‌های داغدار و مناسبت‌های مختلفی که برای بسیاری، پیش پا افتاده و بی‌اهمیت بود.

جوانی که گوشه‌ای نشسته و چشم به مزار و گلزار شهدا دوخته و به ظاهر کاملا امروزی است، می‌گوید: بعضی دردها را نمی‌شود گفت "از دوست به یادگار دردی دارم _ کان درد به صد هزار درمان ندهم".

هیچ نامه‌ای بی‌جواب نمی‌ماند، هیچ دستی را رد نمی‌کرد. هیچ سلامی را بی‌جواب نمی‌گذاشت و شاید همین منش پدرانه و دلسوزانه‌اش بود که آجر به آجر این شهر را واداشت تا در نهایت استیصال فریاد بزنند: حاجی هارداسان...

مردم با مردم‌دار بی‌تکرار شهر

انتهای پیام

نظر شما