سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): در دل مناطق کمتر برخوردار و عشایری، جایی که کودکان و نوجوانان به سختی به کتاب دسترسی دارند کاروان دانایی، دانش و فرهنگ را به مناطقی میبرد که کتابخانهای در آنها نیست. این اردوهای جهادی، با هدف آشنا کردن ساکنان مناطق عشایری و کمتر برخوردار با دنیای بیکران کتابها، برگزار میشود. ما در این سفرهای ترویجی کتابخوانی، شاهد تأثیر شگرف کتابها بر زندگی مردم هستیم تا به آنها بگوییم چگونه کتابخوانی میتواند پنجرهای به دنیایی دیگر باز کند.
در یکی از این اردوهای جهادی در آغازین ساعات صبح، زمانی که نور محو طلوع هنوز با تاریکی شب در کشمکش بود، ما، گروهی از کتابداران مشتاق، برای رساندن نور دانایی به دل تاریکیها، به سمت روستای سرقلعه، گوهر پنهان شهرستان لردگان، رهسپار شدیم. ون سیاهرنگی که در آن نشسته بودیم، با کولری که تنها نسیمی نیمهخنک میوزاند، میان کوچههای خفته شهر میپیچید و به سمت جادههای کوهستانی میرفت. تعدادی از همکاران، روز پیش به همراه وسایل برای برپایی اردوگاهی راهی لردگان شده بودند. مسیر پیش رو، با درختان بلوط و درههای عمیق و سنگلاخ پوشیده شده بود. جاده نیمه آسفالت و خاکی به سختی اجازه عبور دو ماشین از کنار هم را میداد.
با رسیدن به روستا در حدود ساعت ۹:۳۰ صبح، کودکان با شادی و شوق، به استقبالمان آمدند. ما با خنده و مهربانی، دختربچهها را در دل ون جای دادیم و پسربچهها با هیجانی کودکانه، در پی ما میدویدند. اردوگاهی که همکاران با زحمت کنار رودخانهای عمیق برپا کرده بودند، میزبان ما شد. مردم عشایر با لبخندهایی گرم و دستهایی که به نشانه خوشآمد گویی تکان میدادند، ما را به جمع باصفای خود پذیرفتند. حتی آفتابپرستهای بزرگ نیز، گویی در حیرت این همه هیاهو، ما را تماشا میکردند.
در اردوگاه، کودکان را به گروههای مختلف تقسیم کردیم و هر کتابدار با علاقهای وصفناپذیر، به اشتراک گذاشتن دانش و مهارتهای خود پرداخت. دختران با مداد رنگیها نقاشی میکردند در حالی که پسربچهها در کنار کتابداری مهربان به یادگیری نماز و وضو مشغول شدند. از زبان کتابدار دیگری داستانهایی جاری میشد که همچون جریان آب رودخانه، به دلها مینشست و گروه نمایش با اجرای نمایشنامه «گل حسرتی» لحظاتی شاد و ماندگار را خلق کردند.
گرمای بیش از ۴۰ درجه، گویی برای کودکان معنایی نداشت. آنها با شور و شادی، به استقبال هر فعالیتی میرفتند و ما نیز، با تمام وجود، برای رساندن لبخند به چهرههایشان تلاش میکردیم. در آن گرمای هوا دلمان برای لحظهای بودن در کنار رودخانه غنج میزد، اما مشغولیتهایمان فرصتی برای استراحت نمیداد.
زمان رفتن فرارسید، اما مردم محلی با مهربانیهای بیپایان خود، ما را به روستا دعوت کردند. روستائیان باصفا در حسینیهای که خاله نازگلی به یاد دخترش وقف کرده بود، میزبان ما شدند و با دوغ بز، آب خنک و چای، دلهایمان را گرم کردند. پسربچهها به همراه مدیرکل وضو گرفتند و نماز خواندند، برخی با شیطنتهای کودکانه و برخی با خضوعی عمیق. خاله رویا با قصههای کودکانه و شعرهای دلنشین، لبخند بر لبان همه نشاند. حالا دیگر وقت رفتن رسیده بود و ما با اهدای کتابها، لوازمالتحریر و جایزههای مختلف، از کودکان و مردم روستا خداحافظی کردیم و بچهها با دویدن پشت ماشین ها، ما را بدرقه کردند.
روزی به یادماندنی و پر از خاطرات شیرین کتابخوانی در آخرین روستای مرزی بین چهارمحال و بختیاری و کهگیلویه و بویراحمد بود و باز هم ما سوار بر ون سیاهرنگ شدیم که با کولر نیمبندش گاهی نسیمی خنک به ما میوزاند و در کنار همکاران صمیمی و گرم خود، با خاطره خوب کودکان و مردم سرقلعه به سمت مرکز استان رهسپار شدیم. ما که چلهنشین شهدای خدمت بودیم در تمام ۲۳۰ کیلومتر طول مسیر، زنان و مردان و کودکان عشایری را میدیدیم که با مهر برایمان دست تکان میدادند و به ما یادآوری میکردند که شهدای خدمت برای کمک به مردمان مهربان و قدرشناس کشورمان از جان خود گذشتند تا لبخند بر لبان چنین مردمی بنشانند. پس «وارگه دانایی» به یاد سیدالشهدای خدمت با تمام وجود تلاش میکند سایه پر خیر یار مهربان را در گوشه گوشه استان بگستراند.
الهام احمدی، مسئول کتابخانه امیرکبیر شهرکرد که در اردوهای جهادی کتابخوانی و چندین کارواندانایی چهارمحال و بختیاری شرکت کرد در مورد شور و شوق کودکان برای حضور در این برنامه ها گفت: دیدن کودکان و نوجوانانی که با چشمانی پر از امید به سمت ما میآیند، قلب هر مروج کتابخوانی را غرق شادی میکند. در اردوهای جهادی کتابخوانی بچه ها به دنیای بزرگتری از دانایی قدم میگذارند و بزرگسالان با کمی خجالت، اما با کنجکاوی، در کنار فرزندانشان به دنبال دانستن و یادگیری هستند.
احمدی افزود: یادم میآید در یکی از این برنامهها، در روستای خیرآباد شهرستان فرخشهر، قصهای قدیمی و دلنشین برای کودکان بازگو کردم. قصهای که نه تنها کودکان، بلکه بزرگسالان نیز با شوق به آن گوش میدادند. اگرچه دهیار روستا به دلیل مشغلههای کاری نتوانست در برنامه حضور یابد، اما بازتاب گرم مردم، پیامهای تشکرآمیز ایشان و درخواستهای مکرر برای تکرار این برنامه، نشان از تأثیر عمیق و ماندگار ما بر این جامعه داشت. این خاطرات، نه تنها برای من، بلکه برای همهی ما که در این مسیر قدم برمیداریم، یادآور اهمیت و ارزش کاری است که انجام میدهیم. ما با هر کتابی که معرفی میکنیم و هر قصهای که میگوییم، نه تنها دانش را به اشتراک میگذاریم، بلکه به سوی آیندهای روشنتر و دنیایی پر از امکانات بیشتر برای همه پلی میزنیم.
سمیه حسینی، کتابدار کتابخانه مولوی شهرکرد یکی دیگر از کتابداران همراه در اردوهای جهادی کتابخوانی در خصوص حضورش در این برنامه گفت: استان ما، با مناطق شهری، روستایی و عشایریاش، محیطی متنوع و غنی از فرهنگها و سنتها است. ما، بهعنوان کتابداران، مأموریت داریم تا جرقهی عشق به کتاب و دانایی را در دلهای همهی اقشار جامعه روشن کنیم.
حسینی افزود: کتابخانههای عمومی در شهرها خدماتشان را بسیار گسترده کردهاند و حتی برای افرادی که امکان حضور فیزیکی در کتابخانه ندارند در قالب پیک کتاب، کتابهایشان را به درب منازل می رسانند. در روستاها نیز به همت نهاد کتابخانههای عمومی کشور، مردمِ بسیاری از روستاها از نعمت کتابخانه برخوردار شده اند؛ اما در مناطق عشایری، که مردمانش همچون گوهرهایی پنهان در دل کوهها و دشتها زندگی میکنند، دسترسی به کتاب و خدمات کتابخانهای، چالشی بزرگ است و ما کتابداران تلاش میکنیم با ایجاد فضایی شاد و متفاوت در قالب اردوهای جهادی، نور دانایی را به این مناطق نیز برسانیم.
کتابدار کتابخانه مولوی شهرکرد افزود: کودکان و نوجوانان عشایری، با هوش و استعدادی که دارند، گنجینههایی هستند که باید شناخته و پرورش یابند و ما در اردوهای جهادی کتابخوانی تلاش میکنیم با برگزاری مسابقات کتابخوانی، سرودهای گروهی، نمایشنامهخوانی و جمعخوانی کتاب، جذابیت کتابخوانی را دوچندان و استعدادهای آنها را شکوفا کنیم.
وی با یادآوری خاطراتی از اردوهای جهادی گفت: وقتی که به منطقه عشایری سرقلعه شهرستان لردگان رسیدیم شور و اشتیاق در چهره یک به یک بچه ها موج می زد. آنها چند دسته شدند و کنار ما در چادر نشستند. بعد از گپ و گفتی کوتاه و پرسیدن نام بچهها، کارمان را شروع کردیم. آنها با رنگ هایی شاد نقاشی می کشیدند و محتوای نمایش را که از کتاب «گل حسرتی» اجرا می شد با دقتی بسیار گوش میدادند. اما موقع بازی دنیایی از انرژی داشتند و این به خاطر طبیعت بکر منطقه زندگیشان بود. پس از روزی پر از بازی و شادی، همگی به حسینیه رفتیم جایی که برنامههایی چون نماز و نهار و اجرای دلنشین خاله رویا و اهدای جوایز، روزی بهیادماندنی را برای همه رقم زد. اردو که به پایان رسید بچهها با اشتیاق میپرسیدند که چه زمانی دوباره برمیگردیم و همین برایمان کافی بود و خستگی کار در این منطقه دور دست و سخت گذر را از تنمان گرفت؛ چراکه فهمیدیم کودکان منطقه سرقلعه عطش بیپایانی برای یادگیری دارند، پس هرگاه فرصتی پیش آید عاشقانه برای خدمت به این مردم بر میگردیم.
آری کتابداران چهارمحال و بختیاری با عشق و تعهدی که به کتاب و کتابخوانی دارند، هر روز در حال نوشتن فصلی نو در کتاب زندگی مردمان این خطه هستند.
نظر شما