*چند سال با شوهرت زندگی کردی؟
ما 12 سال است ازدواج کرده‌ایم. قبلا زندگی خوبی داشتیم ولی مشکلات کم کم زیاد شد و دیگر تحمل ندارم.
*مشکل‌تان چه بود؟
شوهرم پی در پی شکست مالی دارد. هر بار کار جدید شروع می‌کند و بعد با شکست مالی برمی‌گردد. چندین بار به او گفته‌ام این وضعیت من را اذیت می‌کند.
*شغل شوهرت چیست؟
او در بازار کار می‌کند. چندبار مغازه زده و جمع کرده است. من نمی‌دانم چرا چنین کاری می‌کند. واقعا خسته شده‌ام.
*بچه هم دارید؟
بله ما دو پسر داریم که حتی هزینه زندگی آنها را من می‌دهم.
*هربار چطور از وضعیت مالی که برایش ایجاد می‌شود خارج می‌شود؟
یکبار همه پس‌انداز من و خانه‌ای را که خریده بودم، فروختیم. آن موقع بار اول بود و من فکر کردم اشتباه کرده است اما مدتی بعد دوباره این کار را کرد و این بار پدرش به او کمک کرد. در آن زمان ما تا آستانه طلاق رفتیم. پدرش گفت موضوع را حل می‌کند. بعد دوباره به زندگی برگشتیم.
*پیش مشاور رفته‌اید؟
ما سالهاست مشاوره می‌کنیم و در این مدت هم با مشاور توانستیم زندگی را ادامه دهیم اما دیگر برایم ممکن نیست. من این همه فشار را در زندگی نمی‌توانم تحمل کنم.
*در طلاق مصمم هستی؟
هیچ چیز از شوهرم نمی‌خواهم. فقط حضانت بچه ها را خواسته‌ام. خودم خانه ای اجاره کردم. شغل دارم و می‌توانم اجاره خانه را بدهم و بچه‌هایم را بزرگ کنم. حالا دیگر این وضعت برای بچه‌ها هم عذاب آور شده است. به پدرشان انگ کلاهبردار می‌زنند. من نمی‌خواهم چنین آدمی در زندگی ما باشد.
نظر شما