شناسهٔ خبر: 67258234 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: تابناک | لینک خبر

تابناک گزارش می دهد

ترامپ ممکن است از متحدان فاصله بگیرد/ مخاطرات پیروزی جناح راست در آلمان یا فرانسه برای نظم غربی/ اتحاد قدرتهای میانی با چین، امریکا یا هیچکدام؟

دولت دوم ترامپ ممکن است از متحدان اروپایی و آسیایی خود فاصله بگیرد و استراتژی اول آمریکا را دنبال کند.

صاحب‌خبر -

بین الملل تابناک: بر اساس گزارش استیمسون، نظم کنونی جهان دارای پیچیدگی های خود است. نظم جهانی در حال تجزیه و تکه‌تکه شدن است و این امر باعث ایجاد طیف گسترده‌ای از هم‌پیمانی‌های در حال تغییر شده است. قدرت‌های میانی، که ترکیبی از کشورهای دموکراتیک و اقتدارگرا هستند، بسته به مسئله و منافع خود با ایالات متحده یا چین_ یا هیچکدام_ هم‌پیمان می‌شوند.

آنها در واقع چندجهتی هستند. ژاپن (یکی از نزدیک‌ترین متحدان ایالات متحده) در حالی که نقش مهمی در دیالوگ امنیتی چهارجانبه با ایالات متحده، هند و استرالیا برای مقابله با تهدیدات چین ایفا می‌کند، عضو یک پیمان تجاری منطقه‌ای است که چین نیز در آن حضور دارد. هند نیز همچنان شریک نزدیک روسیه است.

اگرچه بیشتر هم‌پیمانی‌های جدید به احتمال زیاد به اتحاد تبدیل نخواهند شد، هم‌پیمان در حال رشد اوراسیا بین روسیه، چین، ایران و کره شمالی ممکن است به یک اتحاد تبدیل شود؛ در صورتی که البته جنگ‌های کنونی اوکراین، و همچنین جنگ غزه گسترش یابند و یک جنگ گرم بین ایالات متحده و چین بر سر تایوان رخ دهد.

نظم جهانی تکه تکه شده

بحث درباره اینکه آیا جهان دوقطبی است؛ همانطور که دولت بایدن و بسیاری از دولت‌های غربی معتقدند، و یا چندقطبی است، همانگونه که کشورهای جنوب جهانی از جمله روسیه و چین می‌گویند، عمدتاً نکته اصلی را نادیده می‌گیرد. علوم اجتماعی برای طبقه‌بندی پدیده‌ها دسته‌بندی‌هایی ایجاد می‌کند، اما نظم جهانی کنونی که در حال تجزیه و تغییر است، بسیار پیچیده و پویا است و این دسته‌بندی‌های تحلیلی چندان مفید نیستند.

آدام توز، تاریخ‌دان دانشگاه کلمبیا، پویایی و خطرات سیستم جهانی فعلی را به خوبی توصیف می‌کند: چگونه در یک جهان که هژمونی دلار تثبیت شده، سیاست امنیتی به تشکیل بلوک‌های متخاصم منجر می‌شود، الگوی فعالیت واقعی اقتصادی به طور فزاینده‌ای چندقطبی است و مسائل اصلی کالاهای عمومی جهانی - مانند تغییرات آب و هوا و بهداشت عمومی - به طور سیستماتیک نادیده گرفته می‌شوند، کار می‌کند؟

بسیج ائتلاف‌های همفکر، عمدتاً از کشورهای دموکراتیک، در مسائل مورد نگرانی مشترک-مانند اوکراین یا زنجیره‌های تأمین- منطقی است. اما کنار گذاشتن چین، دومین اقتصاد بزرگ جهان و بزرگ‌ترین طلبکار جهانی، و همچنین دو قدرت بزرگ هسته‌ای، مشکل‌ساز است.

حتی در مسائل منتخب با منافع و ارزش‌های مشترک، ائتلاف‌های همفکر می‌توانند شکننده و مشکل‌ساز باشند. انتخابات می‌تواند موفقیت‌های دیپلماتیک را بر هم بزند. ایالات متحده تحت یک دولت دوم ترامپ ممکن است از متحدان اروپایی و آسیایی خود فاصله بگیرد و استراتژی اول آمریکا را دنبال کند.

به همین ترتیب، پیروزی جناح راست پوپولیست در آلمان یا فرانسه می‌تواند اتحاد ترانس‌آتلانتیک و همچنین یکپارچگی اروپا را تضعیف کند. اگر اپوزیسیون چپ در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۵ پیروز شود، سئول ممکن است در مورد چین و مسائل سیاست صنعتی از واشنگتن فاصله بگیرد و یا، اکنون که احزاب حامی گفت‌وگوی بین‌المللی در انتخابات ژانویه تایوان، دست بالا را به دست آورده‌اند، دولت تقسیم شده در تایپه ممکن است بیشتر به سمت چین و کمتر به سمت ایالات متحده گرایش پیدا کند؛ اگرچه تلاش‌های دولت بایدن برای تقویت همکاری‌های منطقه‌ای بیشتر، به صورت تاکتیکی موفق بوده است، اما تمایل به همکاری با کشورهای دموکراتیک (و حکومت‌هایی مانند عربستان سعودی و امارات) و نهادها، موجب واکنش منفی در مسکو و پکن شده است که علیرغم اختلافات بر سر جنگ اوکراین، روابط نزدیک‌تری ایجاد کرده‌اند.

آنها با یکدیگر برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی (بریکس) را مجدداً فعال کرده و گسترش داده و یک توافق اوراسیایی معامله‌ای و سست شامل چین-روسیه- کره شمالی- ایران را شکل می‌دهند.

این دینامیک دوقطبی تجدید شده نامتعادل است و یک معضل امنیتی و رفتار تلافی‌جویانه بین گروه‌های متمرکز بر ایالات متحده و گروه‌های چین و روسیه ایجاد می‌کند: هر دو طرف در تلاشند تا امنیت خود را به هزینه دیگری تقویت کنند؛ بدون اینکه بفهمند که نتیجه نهایی ناامنی بیشتر برای همه بازیگران است.

همزمان، اندیشکده‌هایی مانند موسسه لویی استرالیا که قدرت نسبی بازیگران ملی را در شاخص قدرت آسیایی خود ردیابی می‌کند، معتقدند که ایالات متحده در حال کاهش اهمیت استراتژیک نسبی است و نمی‌تواند امیدی به برتری بر چین داشته باشد؛ به نظر لویی، چین نیز نباید انتظار داشته باشد که رهبر غالب باشد. این دینامیک به قدرت‌های میانه کمک می‌کند تا نفوذ خود را در صحنه جهانی گسترش دهند.

افزایش نفوذ قدرت‌های میانی
بسیاری از قدرت‌های میانی در حال متنوع‌سازی شراکت‌های خود هستند و نمی‌خواهند به طور کامل با هیچ‌یک از دو جناح همسو شوند و می‌دانند که توانایی آن‌ها برای تغییر نظم جهانی کنونی که به سمت دوقطبی شدن می‌رود محدود است.

همزمان، شکاف نابرابری اقتصادی بین گروه هفت و جنوب جهانی در حال افزایش است. به همین دلایل، دو کارشناس استرالیایی بر این باورند که قدرت‌های میانی به گروه‌بندی‌های مینی‌لترال و همکاری در حوزه‌های امنیت، فناوری، تجارت و اقتصاد تمایل دارند.

این منطق ساده است: برای دستیابی به منافع ملی خود، فرمول‌های همکاری هم‌فکر موثرتر از سازمان‌های چندجانبه بزرگ و تامل‌برانگیز هستند. در واقع، قدرت‌های میانی انتخاب می‌کنند که انتخاب نکنند.

بسیاری از قدرتهای میانی مانند هند، اندونزی و برزیل از دیپلماسی مبتنی بر ترویج دموکراسی، حقوق بشر و مسائل مترقی اجتناب کرده و چنین اخلاق‌گرایی را به عنوان خطری برای دنبال کردن همسویی چندجانبه با هر دو کشور ایالات متحده و چین می‌بینند. برای حفاظت از خود، آن‌ها در تجارت و سرمایه‌گذاری با چین که رشد اقتصادی آن‌ها به این کشور وابسته است، به طور نزدیک یکپارچه شده‌اند، اما در مسائل دیگر، مانند افزایش تسلط منطقه‌ای چین، به دنبال پناه گرفتن زیر چتر امنیتی ایالات متحده هستند.

بر همین اساس، به نظر می‌رسد الگوی نسبتاً متناقضی در آسیا و خاورمیانه وجود دارد که در آن قدرت‌های میانی در مسائل اقتصادی به سمت چین، بزرگترین شریک تجاری‌ آنها، تمایل دارند اما در مسائل امنیتی به ایالات متحده نگاه می‌کنند و واشنگتن را به عنوان ضامن امنیت نهایی می‌بینند.

افول چندجانبه‌گرایی

یکی از پیامدهای رقابت قدرت‌های بزرگ، که در فلج شدن شورای امنیت سازمان ملل آشکار است، این است که اصلاح و به‌روز رسانی نهادهای چندجانبه مانند سازمان ملل، سازمان تجارت جهانی  (WTO)، سازمان بهداشت جهانی، بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول (IMF) بسیار دشوار شده است. در نتیجه، این نهادها به درجات مختلف، کمتر با اهداف خود متناسب بوده و به طور فزاینده‌ای در شکل‌گیری راه‌حل‌ها برای چالش‌های جهانی فزاینده‌ای مانند تغییرات آب و هوا، مسائل بهداشت جهانی، قوانین تجارت، حکمرانی فضای بیرونی، مشکلات فناوری‌های نوظهور و بخشش بدهی‌ها، ناکارآمد هستند.

در عوض، بسیاری از نهادهای چندجانبه به پلتفرم‌هایی برای سیاست‌های دوقطبی تبدیل شده‌اند. این موضوع به نوبه خود، خشم و نارضایتی را افزایش می‌دهد و شکاف بین غرب و سایر نقاط جهان را عمیق‌تر می‌کند.

بسیاری از قدرت‌های میانی به نهادهای چندجانبه مانند شورای امنیت سازمان ملل یا نهادهای برتون وودز اعتماد ندارند، زیرا آن‌ها را تحت سلطه یا وابسته به قدرت‌های بزرگ می‌دانند. به عنوان مثال، کشورهای گروه هفت ۵۹ درصد از حق رأی در صندوق بین المللی پول را با ۱۴ درصد از جمعیت جهان دارند.

حتی جنت یلن، وزیر خزانه‌داری ایالات متحده، اذعان کرده است که بانک جهانی باید بیشتر فعالانه به کشورهای فقیر و در حال توسعه برای مقابله با تغییرات آب و هوا کمک می‌کرد. تا زمانی که قدرت‌های میانی به موقعیت‌های رهبری بیشتری دست نیابند، مشروعیت نهادهای چندجانبه در چشم دولت‌های قدرت میانی همچنان کاهش خواهد یافت.

نظر شما