شناسهٔ خبر: 67216255 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایکنا | لینک خبر

داورپناه در نشست فیلم «مست عشق»:

«عشق» برای مولانا مهمتر از تکلیف است

افشین داورپناه، پژوهشگر در نشست نقد و بررسی فیلم «مست عشق» گفت: هدف فیلم مطرح کردن یکی از آموزه‌های بنیادین اندیشه مولاناست؛ طرح این پرسش که تکلیف مهمتر است یا عشق و البته پاسخ مولانا عشق است.

صاحب‌خبر -

به گزارش ایکنا؛ نشست بررسی و نقد فیلم سینمایی «مست عشق» در پژوهشکده فرهنگ، هنر و معماری جهاد دانشگاهی برگزار شد.

فیلم سینمایی «مست عشق» با موضوع زندگی و اندیشه عرفانی مولانا، از پنجم اردیبهشت در برخی از سینماهای کشور اکران شده و مورد استقبال تماشاگران ایرانی قرار گرفته است به‌نحوی‌که در این مدت کوتاه رکورد فروش گیشه در فیلم‎‌های غیرکمدی را شکسته و نام خود را به‌ عنوان پرفروش‌ترین فیلم غیرکمدی تاریخ سینمای ایران ثبت کرده و تا هفته پایانی خرداد در ایران نزدیک به 110 میلیارد تومان فروش داشته است.

در این نشست که از سوی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی برگزار شد، تلاش شد تا محتوای فیلم از دیدگاه برخی از صاحب‌نظران علوم انسانی و اجتماعی مورد بررسی قرار گیرد.

جسارت ساخت فیلم از مشاهیر ادبی در  سینمای ایران

در آغاز این نشست، افشین داورپناه، پژوهشگر و عضو هیئت علمی گروه پژوهش هنر، به‌ عنوان دبیر این نشست، با ابراز خرسندی از اینکه بالاخره فیلمی درباره یکی از قله‌های ادبیات و عرفان ایران ساخته شد، گفت: جای خشنودی دارد که پس از نزدیک به یک قرن از حضور سینما در ایران، یک تیم فیلمسازی شجاعت و همت به خرج داد و فیلمی درباره بخش‌هایی از زندگی مولانا و شمس و معرفی اندیشه مولانا، به‌عنوان یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین اندیشمندان ایران و جهان، تهیه کرد و این البته با وجود نقاط ضعفی است که می‌توان به فیلم وارد دانست.

داورپناه در ادامه گفت: البته هر فرد دیگری هم فیلمی با چنین موضوعی می‌ساخت به احتمال زیاد مورد نقد قرار می‌گرفت بدین معنا که ایرادهایی به کار او گرفته می‌شد زیرا موضوعی که به آن پرداخته شده است چنین ظرفیتی دارد؛ یعنی هر کس ممکن است روایت خودش را از داستان زندگی و اندیشه مولانا داشته باشد. ازقضا در بین شاعران و عارفان بزرگ ایران، مولانا جزو معدود بزرگانی است که مستندات زیادی درباره زندگی و اندیشه او وجود دارد و این موضوع دلایل متعددی دارد؛ مولانا در زمان حیاتش مورد توجه جدی بود، مریدان فراوان داشت، خانقاه و مدرسه داشت و علاوه بر شاگردان، خاندان او یعنی فرزندان و نوادگان او زندگی او را مکتوب کردند. یعنی نهادی که مولانا تاسیس کرد و خاندان او همچنان تداوم دارند.

وی ادامه داد: همه آثار او، سروده‌ها، نوشته‌ها و گفته‌هایش ثبت و ضبط شده است. با وجود این همچنان نقاط مبهمی در زندگی و سیر اندیشه او وجود دارد که مهترین آن‌ها دو نقطه است؛ نقطه آغاز دیدار او با شمس و این موضوع که بین او و شمس چه‌ها گذشت و دیگری چگونگی غیبت شمس که همواره با پرسش همراه بوده است؛ یعنی دقیقاً موضوعی که نویسنده «مست عشق» برای خلق اثری دراماتیزه از زندگی مولانا انتخاب و البته آن را با یک داستان موازی خیالی همراه کرده است. داستانی موازی که به نظر می‎‌رسد چنان پررنگ شده که حتی خود را در قامت‌‍ داستان اصلی فیلم نشان می‌دهد.

از دیدگاه این پژوهشگر، «مست عشق» را نمی‌توان یک فیلم ایرانی دانست بدین معنا که در این فیلم به‌ طور مشخص از فرهنگ ایرانی خبری نیست نه از نظر محتوا و نه از نظر شکل و نمادها و نشانه‌ها. صرفاً نویسنده، کارگردان و تعدادی از بازیگران این فیلم ایرانی هستند (و البته تهیه‌کننده مشترک فیلم)؛ به‌جز در همان آغاز فیلم که در آن به مهاجرت پدر مولانا به نیشابور و دیدار مولانا با عطار اشاره می‌شود و در جایی از فیلم که از شاهنامه فردوسی نام برده می‌شود، نام و نشانی از ایران و فرهنگ ایرانی در محتوای فیلم نیست. مثلاً اگر شما این فیلم را به زبانی غیر از زبان فارسی ببیند چیزی از فرهنگ ایرانی نخواهید دید و صرفاً از روی مناظر و لوکیشن و اسم بردن از قونیه، محل وقوع داستان را ترکیه خواهید دانست اما باید توجه داشت که اساساً «مست عشق» قرار هم نبوده است یک فیلم ایرانی باشد زیرا اندیشه مولانا یک اندیشه جهانی است و محدود به ایران یا حتی جهان اسلام نیست.

تنزل شخصیت مولانا و شمس

داورپناه در ادامه این نشست گفت: کار این فیلم شرح مثنوی یا شرح اندیشه‌های مولانا نیست. همچنین نباید انتظار داشت که فیلم به طرح عمیق مباحث عرفان نظری بپردازد. این اثر، یک فیلم سینمایی است که قرار است ضمن اشاره‌ای به بخشی از زندگی مولانا و در عین سرگرم‌کنندگی و جذابیت‌های سینمایی، پیام‌هایی از اندیشه مولانا را برای مخاطب بازگو کند آن هم با تلاش برای دراماتیزه کردن برشی از زندگی مولانا و آن هم برای مخاطب عمومی و یا حتی مخاطبی که با مولانا چندان آشنایی ندارد. از همین روست که ممکن است از دیدگاه یک مولوی‌شناس یا کسی که مطالعات خوبی در این زمینه داشته است و با مباحث عرفانی آشنایی دارد، در این فیلم شخصیت مولانا و شمس تا حدودی تنزل داده شده باشد (تا مخاطب عوام بتواند بهتر جذب فیلم شود). در این فیلم، اندیشه والای عرفانی شمس با نشان دادن چند کار خرق عادت یا کرامت پیوند خورده که ای کاش این‌گونه نبود.

این پژوهشگر حوزه هنر یادآور شد: برای مثال روایت نامعتبری از در آب انداختن کتاب‌های مولانا و سپس بیرون کشیدن کتاب‌ها از آب درحالی‌که کتاب‌های خیس نشده است (که درنتیجه همین کار توجه مولانا به شمس جلب می‌شود) یا در داستان موازی فیلم، صحنه‌ای که دشنه شخصیت منفی در بدن شمس فرو نمی‌رود! (آن هم در مورد اندیشه شمس که ارائه کرامات و کارهای خارق‌العاده در آن جایی ندارد) درواقع با چنین رویکردی، شخصیت شمس گویی عوام‌پسندانه شده است.

وی ادامه داد: در این فیلم نه به‌درستی به شخصیت مولانا پرداخته شده است نه به شخصیت شمس و البته گویی هدف هم این نبوده است؛ هدف مطرح کردن یکی از آموزه‌های بنیادین اندیشه مولانا بوده است؛ طرح این پرسش که تکلیف مهمتر است یا عشق و البته پاسخ مولانا عشق است؛ عشقی که قرار است با محبت جهان را به صلح و دوستی و آرامش برساند و مسیر رسیدن به آن «خودشناسی» است.

سبب استقبال از مست عشق

آرش احمدی، جامعه‌شناس، نیز در بخشی از این نشست تلاش کرد تا با استناد به اندیشه «باختین» یکی از دلایل استقبال از این فیلم را توسط مخاطبان ایرانی، وضعیت فرهنگی و اجتماعی حاکم بر جامعه ایرانی فرض کند.

از دیدگاه احمدی، در سال‌های  اخیر عمده توجه مخاطبان ایرانی به آثار سینمایی کمدی و طنز بود اما گویی وضعیت روحی و روانی جامعه در وضعیتی قرار گرفته است که می‌خواهد کمی جدی باشد. می‌خواهد خنده را کنار بگذارد و به طور جدی درباره خود تامل بازاندیشی کند و همین وضعیت را باید یکی از متغیرهای توجه جامعه به فیلم مست عشق فرض کرد.

در ادامه این نشست نیز، مهدی سعیدی،  محمدعلی خبری و  شاکری به بیان دیدگاه‌های خود درباره این فیلم پرداختند و تلاش کردند به نقاط قوت و ضعف این اثر، به‌ویژه از نظر محتوا، بپردازند.

مهدی سعیدی، پژوهشگر و عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی پژوهشگاه علوم انسانی جهاد دانشگاهی، با اشاره به نسبت تاریخ و سینما، گفت: سینما به دلایل متعدد ممکن است به سراغ تاریخ برود؛ در شکل اول، ممکن است سینماگر بخواهد روایتی سینمایی از بخشی از تاریخ ارائه بدهد. در شکل دوم ممکن است فیلمساز با ارائه روایتی خاص از تاریخ، قصد تأثیرگذاری بر سیاست، فرهنگ یا اجتماع را داشته‌ باشد و بخواهد با ایجاد نوعی ذهنیت در مخاطبان آن‌ها را به سمت نوعی تغییر یا دگرگونی سوق بدهد؛ تأثیرگذاری بر ذهن مخاطبان و جهت‌دهی به دیدگاه آن‌ها در ابعاد سیاسی، فرهنگی یا اجتماعی. همچنین ممکن است هدف استفاده فیلمساز از تاریخ، «قصه‌گویی» و ایجاد جذابیت برای مخاطب باشد؛ مثل بهره‌گیری حسن فتحی از تاریخ در سریال شهرزاد. 

از دیدگاه سعیدی، در فیلم مست عشق با بهره‌گیری از تاریخ، یک روایت عرفانی در ظاهر فیلم طرح می‌شود و دو روایت فرهنگی و سیاسی در لایه‌های زیرین فیلم. باید بپذیریم که سینما پیوندی عمیق با ادبیات دارد و اساساً بدون تخیل، سینما و ادبیات عقیم است. ما برخلاف بسیاری از ادبا و شعرای برجسته کلاسیک کشورمان، اطلاعات و مستندات بسیار خوبی درباره مولانا داریم. در این‌ باره ما چهار دسته از منابع داریم: آثار خود مولانا؛ همه آثار او موجود است، مکاتبات او با امرا و فقها، مجالس درس او و کسانی از نزدیکان و معاصران مولوی که درباره زندگی او نوشته‌اند؛ برای مثال سلطان ولد، پسر مولانا، کتاب ولدی‌نامه را درباره زندگی او نوشت. رساله سپهسالار چهل سال پس از مولوی نوشته شده است؛ افلاکی نیز در «مناقب‌العارفین» درباره مولانا نوشته است؛ البته این‌ کتاب‌ها از نوع «مناقب‌نویسی» هستند و در آن‌ها بعضاً خرافات و بزرگنمایی و داستان‌سرایی هم دیده می‌شود. در زمان ما هم پژوهشگران زیادی درباره مولانا پژوهش کرده‌ و نگاشته‌اند. البته در طول زمان و در این آثار قصه‌ها و افسانه‌هایی هم به زندگی مولانا اضافه شده است. 

به گفته این پژوهشگر، در فیلم مست عشق نیز اگر چه بخش‌هایی از قصه‌ها منطبق بر منابع و متون تاریخی است اما به برخی قصه‌ها پرو بال‌هایی داده شده که مورد تأیید منابع و محققان معاصر نیست؛ برای مثال در آغاز فیلم، داستان «سلیمان و تاجش» در مجالس سبعه مولانا آمده است یا اگر چه در منابع به قصه شمس و کیمیاخاتون به‌طور مختصر اشاره شده اما به شکلی که در این فیلم روایت شده است نبوده، رابطه شمس و کیمیاخاتون در این فیلم حتی برخلاف آن چیزی است که در منابع آمده و در واقع به آن پر و بال داده شده است. بر اساس منابع شمس اتفاقاً گاهی برخوردهای تند و خشنی با کیمیاخاتون داشته اما در این فیلم تصویری امروزین از زن و حقوق زن ارائه شده است. قصه اسکندر، به عنوان داستان موازی فیلم که اساساً ساختگی است. همچنین داستان به آب انداختن کتاب‌های مولانا توسط شمس نیز افسانه‌ای است که 70 سال بعد از مرگ مولانا توسط ابن‌بطوطه و آن هم بر اساس گفته‌ها آورده شده است و مستنداتی ندارد. 

سعیدی در ادامه افزود: فیلم مست عشق دو لایه دارد. لایه ظاهری فیلم، طرح یک بن‌مایه اصیل عرفانی است. یعنی گرچه فیلم به سراغ عناصری از تاریخ رفته، شخصیت‌های تاریخی دارد و زمینه ماجرا (یعنی زمان و مکان) تاریخی است، اما فیلم صرفاً تاریخی تلقی نمی‌شود و در زمره سینمای معناگرا یا سینمای اندیشه است. روایت اصلی و روایات موازی یا خرده روایت‌های فیلم در جهت طرح یک ایده است و آن ایده، فکر مرکزی عرفان است، یعنی شناخت خود. در روایت اصلی فیلم، یعنی در دیدار شمس و مولانا، مدام شمس می‌پرسد تو کیستی و  اصلا جدال همین است: شناخت خود. خرده روایت‌ها هم همین است، یعنی خودشناسی و غلبه بر نفس خویشتن و درآمدن به سلک عاشقی. این روایت خودشناسی مولانا با روایت موازی خودشناسی اسکندر و مبارزه او با نفس خویش و بازگشت به اصل تکمیل می‌شود. فیلم با خوابی آغاز می‌شود که در آن صحنه جنگی  اتفاق می‌افتد که اسکندر، جنگاور آن است. در میانه فیلم هم مدام به این نبرد ارجاع داده می‌شود. اسکندر که الان در زمره جنگاوران سلجوقی است پیشتر آدمی عاشق بوده و حالا این نبرد که درگیری ذهنی اوست، او را وا می‌دارد تا خود را بشناسد و بازیابد تا به دامان مریم بازگردد. او در یک کشاکش روحی و در یک جنگ‌ نمادین بر نفس خویش غلبه می‌کند و با قربانی نفس، روند خودشناسی را طی می‌کند. اینگونه است که خرده روایت‌ها و روایت اصلی به شکل موازی پیش می‌روند تا هم مولوی خود را بشناسد و هم دیگران. روش‌شناسی ماجرا هم عشق است. هم مولوی از دانش به بینش می‌رسد و هم اسکندر از ملت جنگ به ملت عشق می‌پیوندد.

این پزوهشگر حوزه ادبیات گفت: روایت ظاهری نخست، با انحراف از تاریخ چندان آسیب نمی‌بیند و چه بسا جزئیات و کلیات اضافه شده به ماجرای تاریخی که از افسانه‌های زندگی مولانا گرفته شده، به فهم مسئله و ساخت ذهنیت مخاطب کمک هم کرده است. چنان‌که روایت اسکندر، یکی از جلوه‌های جذاب «مست عشق» است و ماجرای خودشناسی را بهتر از روایت اصلی، طرح می‌‌کند. پیام اصلی فیلم نیز همان هدف اصلی عرفان یعنی «خودشناسی» است. اما روایت دوم که در لایه زیرین فیلم است، یک سیاست فرهنگی است که به مسئله مولوی در دنیای معاصر و منازعه‌ای بر می‌گردد که یک سمت آن ترکیه است و سمت دیگر آن ایران. موضوع منازعه، مالکیت معنوی مولوی است. مولوی در بلخ (بخشی از ایران تاریخی یا از مراکز مهم ایران فرهنگی) زاده شده، اما به دلیل سکونت در قونیه که زمانی در سیطره ایران فرهنگی بوده و اکنون جزئی از کشور ترکیه است، متعلق به ترکیه خوانده می‌شود. گویا فیلم در لایه‌های زیرین و پنهانِ متن روایی سمت ترکیه ایستاده است. از جغرافیا که بگذریم، فضا و حال و هوای فیلم، ترکی است. داستان عشقی شمس و کیمیا و علاالدین شمایلی ترکی دارد. صحنه‌ها، دکورها، لباس‌ها ترکی است. از دیگر سو، گاهی نشانه‌های هویتی ایرانی نظیر اشاره به شاهنامه هم وجود دارد. 

سعیدی در پایان با اشاره به اینکه زبان فیلم نیز یک‌دست نیست، گفت: گاهی دیالوگ‌ها به شیوه متون قدیمی و گاهی به محاوره‌های امروزی بیان می‌شود و ای کاش در این مورد نیز از یک مشاور متخصص در این حوزه مشورت و راهنمایی گرفته شده بود. تصویری که از شمس ارائه شده است نیز یکدست نیست؛ متون قدیمی او را شخصیتی متین ارائه کرده‌اند اما در فیلم این چنین نیست، در جایی مثل یک جادوگر نشان داده می‌شود، در جایی بی‌نزاکت یا دور از ادب نشان داده می‌شود. 

در ادامه این نشست محمدعلی خبری، پژوهشگر حوزه هنر، تلاش کرد تا به محتوای این فیلم و شخصیت‌شناسی‌های ارائه شده در آن بپردازد. در این مسیر تحلیل او بر اساس الگوی کنشی و زنجیره‌های روایی گریماس ادامه پیدا کرد.

از دیدگاه این پژوهشگر، در بررسی و تحلیلی این فیلم باید به این نکته توجه داشت که این اثر و شخصیت‌های ارائه شده در آن برای مخاطبان گوناگون چه حس و پیامی دارند؛ یک ایرانی و یک غیر ایرانی با مشاهده این فیلم شمس و مولانا را چگونه می‌بینند و اندیشه او را چگونه درمی‌یابند.

خبری با ارجاع به برخی از دیالوگ‌ها و صحنه‌های فیلم، بن‌مایه اصلی فیلم را جنگ درونی انسانی یا خودش دانست؛ چیزی که در یک فرآیند خودشناسی رخ می‌دهد. این جنگ درونی در درون مولانا، اسکندر و حتی شمس در حال رخ دادن است. شخصیت‌ها بر اساس این جنگ درونی پرداخته شده است. اما در بین شخصیت‌های فیلم چالشی وجود ندارد که بتواند بار دراماتیزه اثر را بیشتر کند و مخاطب را به دنبال خود جذب کند. شخصیت‌های اصلی فیلم یعنی مولانا، شمس و اسکندر یا کنیز نیز توسط دیگران و با تعریف کردن داستان آن‌ها معرفی می‌شوند نه بر اساس کنش‌هایی که در داستان دارند؛ برای مثال شخصیت مولوی در این فیلم بر اساس کنش‌هایی که در فیلم دارد شناخته نمی‌شود بلکه او مثلاً در همان سکانس‌های ابتدایی فیلم با تصویری که همسر مولانا از او ارائه می‌دهد به مخاطب معرفی می‌شود؛ فقیهی که مدرسه‌ای معظم دارد و شاگردانی فراوان و صاحب جاه و جلال است. 

سید رضا شاکری دیگر سخنران این نشست بود که کوشید تا با نگاهی هستی‌شناختی یا انسان‌شناسانه به بررسی فیلم مست عشق بپردازد.

شاکری در این باره گفت: مولانا نه از نظر شخصیت و نه از نظر شعر، ایرانی نیست؛ ما به این دلیل که زبان مولانا فارسی است نمی‌توانیم او را ایرانی بدانیم؛ ما همان‌قدر مولانا را می‌توانی ایرانی بدانیم که حافظ را.

وی با طرح این موضوع که اگر شعر را نماد و مظهر رهایی‌بخشی بدانیم این پرسش قابل طرح است که مست عشق به رهایی یا آزادی انسان ایرانی چه کمکی می‌تواند بکند، گفت: هر فیلم در باره شعر باید به منطق شعر وفادار باشد تا بتواند کارکرد رهایی یا آزادسازی داشته باشد یا مقدمات آزادی را فراهم کند. 

از دیدگاه شاکری، مست عشق به چند دلیل نتوانسته است به منطق شعر وفادار باشد و شاعرانه باشد؛ از جمله اینکه نویسندگان این فیلم (توحیدی و فتحی) بیشتر راویان امر اجتماعی هستند تا شعر، همچنان که در آثار پیشین خود نشان داده‌اند (مثلاً در سریال شهرزاد). شهرزاد مورد توجه مردم قرار گرفت و موفق بود زیرا منطق اجتماعی داستان برای مردم ملموس و قابل پذیرش بود؛ مخاطبان با هر سه شخصیت اصلی سریال شهرزاد یعنی شهرزاد، قباد و فرهاد احساس همدلی می‌کردند زیرا این هر سه را قربانی شرایط مسلط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی هستند. اما در مست عشق این اتفاق نمی‌افتد زیرا در سریال شهرزاد حسن فتحی به‌خوبی بر امر اجتماعی مسلط است، آن را می‌شناسد و نبض امر اجتماعی را  در جامعه ایران درک کرده است.

سید رضا شاکری، پژوهشگر و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی معتقد است فتحی در روایت این فیلم موفق نبوده است زیرا به نظر می‌رسد او دنیای شعر و منطق شعر را به‌خوبی درک نکرده است زیرا زبان فیلم مست عشق یک زبان شاعرانه نیست. این که در صحنه‌هایی از فیلم، از زبان مولانا اشعاری خوانده می‌شود دلیل بر شاعرانه بودن اثر نیست. در واقع زبان فیلم به منطق شعر فارسی وفادار نیست. طبیعت در این فیلم جایگاهی ندارد و از این فیلم حذف شده است، در حالی که طبیعت بخشی جدی و اساسی از شعر و زبان و زیست شاعرانه است، بنابراین وقتی طبیعت حذف شود انگار که بخش‌های از شاعرانگی امکان تحقق نیافته است.

همچنین موسیقی این فیلم در خدمت شعر نیست؛ موسیقی شاعرانه‌ای نیست اگر چه علیرضا قربانی غزل می‌خواند و موسیقی سنتی هم می‌خواند. موسیقی فیلم انگار که در تعارض با ایجاد فضایی شاعرانه قرار دارد؛ در جاهایی کوبشی و ناگهانی است. از سوی دیگر زیست شاعرانه‌ای در زبان فیلم و شخصیت‌های آن وجود ندارد. همچنین نوعی آشفتگی زبانی در زبان این فیلم وجود دارد؛ برای مثال، از زبان شمس می‌گوید «معرفت دینی» در حالی که اصطلاح معرفت دینی یک اصطلاح و برساخته مدرن است و در زبان و اندیشه آن دوران چنین اصطلاحی یا معرفتی وجود ندارد. 

شاکری در پایان سخنان خود گفت: نویسنده فیلم نتوانسته است درگیر کنش و واکنش شخصیت‌های اصلی شود، شخصیت‌ها نیز به شکل لازم پرداخته نشده است. ما درگیری‌های درونی شخصیت‌ها را درک نمی‌کنیم بنابراین سماع را هم متوجه نمی‌شویم؛ اینکه در درون این شخصیت‌ها چه رخ داده است که به حالت سماع رسیده‌اند ... . همچنین این فیلم چون با رویکردی اجتماعی نوشته شده است نمی‌تواند به درون شخصیت‌ها وارد شود و آن‌ها را به خوبی معرفی و تحلیل کند. همچنین نمی‌تواند مواجهه شاعرانه و عارفانه مولوی با اطرافیانش، با وقایع و با جهان را به خوبی تصویر کند. 

انتهای پیام