شناسهٔ خبر: 67079353 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اعتماد | لینک خبر

گذر از ثنویت موروثی مرگ و زندگی

کیهان خانجانی

صاحب‌خبر -

داستان «خانه‌روشنان» اگرچه ثنویت مورثی در اعتقاد ایرانی/ اسلامی و ادبیات فارسی را داراست (از جمله روشنی و تاریکی، زندگی و مرگ، مرد و زن، گذشته و اکنون، انسان و اشیا و...) اما به شق سوم می‌رسد؛ همچون شعر «چاووشی» مهدی اخوان‌ثالث: «سه ره پیداست... / نخستین: راه نوش و راحت و شادی/ به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادی / دو دیگر: راه نیمش ننگ، نیمش نام/ اگر سر بر کنی غوغا، وگر دم درکشی آرام/ سه دیگر: راه بی‌برگشت، بی‌فرجام.» داستان «خانه‌روشنان» چاووش‌خوانی‌ست و شخصیت اصلی آن «کاتب» چاووش است و به راه سوم می‌رود: «من اینجا بس دلم تنگ است/ و هر سازی که می‌بینم بدآهنگ است/ بیا ره‌توشه برداریم/ قدم در راه بی‌برگشت بگذاریم.»  راوی این اثر اشیا‌یند؛ صندلی و دیوار و پرده و تلفن و ماشین تحریر. اول‌شخص جمعِ اشیا به سراغ کاتبی می‌رود که اول‌شخص مفرد است و یک‌عمر اشیا را وصف می‌کرد. اکنون بازی عوض شده است. پیش از آن، او پیرامونیان را می‌نوشت؛ حالیا، در این چراغ آخر، در این خانه‌روشنی، در این دم واپسین، اشیا کاتب را می‌نویسند. در مقابل این اشیا، نباتات حکایت از حضور زندگی دارند. به همین سبب با موتیف گل‌ها مواجهیم. هم نام معشوق سابق او مریم است، هم نام زن و فرزند او نرگس و غنچه، و هم توصیفی که ارايه می‌شود در راهی که اشیا پیش پای کاتب می‌گذارند؛ شقایق و پونه و علف و گیاه و درخت. اصل بنیادین از کجا آمده‌ایم و به کجا خواهیم رفت.  انسان‌ها اشیا را می‌سازند و می‌فروشند و می‌خرند و جای‌شان را تعیین می‌کنند. اما اشیا عجیب‌اند، پس از مرگ انسان، گویی یادی از او را با خود دارند. گویی انسان که سازنده و دارنده اشیا‌ست، در آن حلول کرده و بخشی از خود را به آن‌ها داده است. انسان اشیا را می‌سازد و سپس اشیا انسان را. همان‌طور که داستان‌ها توسط کاتبان نوشته می‌شوند اما گویی پس از مرگ کاتبان، داستان‌ها آن‌ها را می‌نویسند.
دو شق بنیادین داستان «خانه‌روشنان» نباتات و جامدات‌اند. یکی‌شان خاستگاه انسان است و دیگری چیزی‌ست که بدل از انسان است. در داستان «خانه‌روشنان» جز جامدات و نباتات، روشنایی و تاریکی نیز هست. انسان حامل هر دو‌ست. تاریکی، شیطانی‌ست؛ نور، الوهیت؛ و هر دو در درون و برون انسان. حتی اشیا نور و سایه دارند. آیا زندگی را نور بدانیم و مرگ را تاریکی، یا نه، زندگی در مواقعی تاریک و مرگ روشنی‌ست.
چگونه از دل این ثنویت موروثی در داستان «خانه‌روشنان» شاخه‌ی سومی نمو پیدا می‌کند؟ در این اثر، کاتب به معنای داستان‌نویس (مثلا گلشیری)، دوستی داشت شاعر (مثلا اخوان‌ثالث). کاتب و شاعر، داستان و شعر. داستان «خانه‌روشنان» داستانی شاعرانه است. در فرهنگ ایرانی، هر کاتبی حامل وجهی از یک شاعر است. شاعر نماینده تخیل است و داستان‌نویس نماینده واقعیت. کاتب پس از مرگ دوست شاعرش به خانه می‌آید. زن و فرزندش به سفر شمال رفتنه‌اند. در این تنهایی، تصمیم می‌گیرد داستان آخر را بنویسد و به مرگی خودخواسته، اما دیگرگونه، بمیرد. حال، مرگ و داستان آخر کاتب را اشیای خانه به روایت می‌نشینند.
کاتب چه راه‌هایی دارد برای زندگی و مرگ؟ همچون شعر «چاووشی» گویی سه ره پیداست. سه راه برای زندگی از این قرارند: شکل یکم، مانند دیگر مردمان به سفر شمال برود و زندگی کند به‌ماهُو زندگی. شکل دویم، از فضای موجود که اندکی روشنایی دارد و خیلی تاریکی، مهاجرت کند؛ مانند معشوق سابقش مریم. شکل سیم، زندگی به شیوه مردن. در درون شکل سوم، سه شکل از مرگ هست در داستان «خانه روشنان»؛ خودکشی، مرگ بر اثر پیری، مرگ آرمانی. پس همان‌طور که سه شیوه برای زندگی هست، سه شیوه نیز برای مرگ هست. کدام؟ 
می‌گویند آدمی پیش از مرگ گذشته‌اش را ‌یاد می‌آورد. در داستان «خانه‌روشنان» نیز چنین شد. کاتب معشوق سابق را یاد آورد. او با مردی مهاجرت کرد که کاتب می‌توانست جای او باشد و مانند آن مردِ کُرد سیاسی خودکشی کند. اما کاتب شیوه‌ای‌ دیگر در زندگی برگزید؛ مبارزه از طریق کلمات، داستان، فرم‌ها، روایات. حال کاتب چه شیوه‌ای برای مرگ برمی‌گزیند؟ او عریان می‌شود و می‌نشیند کف اتاق و محو می‌شود. کاتب از میان شیوه‌های مختلف روایت، چنین روایتی را برگزید و از میان شیوه‌های مختلف مرگ، چنین مرگی را  و نوشت: ما رفتیم و نعش‌مان را هم بردیم.
کدام راه را باید برگزید: خودکشی، مردن به شکل طبیعی، مرگ به طریق آرمانی. کاتب چگونه آن راهِ نهایی را بیابد؟ می‌نشیند به نوشتن. نه این‌که بنویسند تا زندگی کند، گویی بنویسد تا آن راهِ تکینه برای مردن را بیابد. 
سه بار رخ می‌دهد و هر بار آن نوشته‌ها را کنار می‌گذارد تا می‌یابد. راه تکینه، محوشدگی حضور است. حضورِ غیاب است. چگونه می‌توان هم محو شد هم حضور داشت. اشیا بخشی از روان انسان را دارند، طبیعت (نباتات) بخشی از جسم انسان را. اما کلمات چه دارند؟
کلمات بخشی از روح انسان را دارند. کاتب بدل به کلمه‌الحق شد. کلمه‌الحق از اسما خداوند است. خداوند حاضری‌ست که نیست. کاتب به آن درجه رسید. داستان «خانه‌روشنان» داستان رسیدن از ثنویت‌ها به شق سوم است. این داستان، ادای دین به کاتبان این دیار است که جایگاه‌شان کلمه‌الحق است. 
٭ داستان «خانه روشنان» در مجموعه «دست تاريك، دست روشن» منتشر شده است. 

نظر شما