شناسهٔ خبر: 67015402 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جام‌جم آنلاین | لینک خبر

۱۵ خرداد، نقطه عطف تاریخ انقلاب

قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ رو باید نقطه عطفی در تاریخ مبارزات مردم ایران علیه استبداد و استعمار دانست، چون این خیزش مردمی در سایه رهبری امام خمینی زمینه را برای همبستگی اقشار مختلف اعم از دانشگاهیان، روحانیون و صنوف مختلف جامعه فراهم کرد و زلزله بر اندام دیکتاتوری انداخت.

صاحب‌خبر -
به گزارش جام جم آنلاین، این حرکت مردمی را صرفا نمی‌توان در قالب رخدادی که در یک روز اتفاق افتاد مورد بررسی قرار داد، چون ریشه این خیزش به تحولات گذشته بر می‌گردد.
 
مردم ایران با توجه به صبغه مذهبی که داشتند همواره در مصائب و رخداد‌های اجتماعی از روحانیت تبعیت می‌کردند و اوج این همراهی در مخالفت با قرارداد رژی، قرارداد ۱۹۱۹ و قیام تنباکو جلو کرد و در نهایت به جنبش مشروطیت انجامید. جامعه ایرانی که با شکل گیری پارلمان گمان می‌کرد دیگر زمینه عدالت اجتماعی فراهم است شاید در آن مقطع هیچگاه تصور نمی‌کرد اهل زور و تزویر با پیوند با چکمه پوشان کم کم مجلس شورا را از محتوای تهی کنند و با پوشاندن لباسی نو بر جامه استبداد عاملی برای بر تخت نشاندن رضا خان شوند.
 
در دوران اختناق رضاشاهی و پس از آن با روی کار آمدن محمدرضا پهلوی، خانه ملت به مجلسی فرمایشی تبدیل شد که صرفا به دلخواه هیات حاکمه قوانین را تصویب می‌کرد و حتی نمایندگان آن هم به ضرب و زور تقلب و زد و بند‌های سیاسی بر کرسی نمانیدگی تکیه می‌زدند. 
 
مردم سرخورده و ناامید از فضای سیاسی کشور گرچه در دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت و همکاری دکتر مصدق و آیت الله کاشانی کورسویی از امید در دلهایشان تابیده شد، اما بروز شکاف در میان جریان‌های مذهبی و ملی و شروع اختلاف میان دو رهبر ملی و مذهبی بار دیگر به استبداد و نیرو‌های سلطه گر خارجی این فرصت را داد که شاه ناامید و فراری از کشور را با بازی کودتا دوباره بر تخت بنشانند و در این رفت و برگشت سیاسی این بار، پهلوی دوم که به حمایت خارجی و هواداری عناصر داخلی شامل نظامیان و دربار غره شده بود راهی را پیمود تا اختناق و خفقان بیشتر از دوران دیکتاتوری رضا خانی را بر جامعه ایرانی تحمیل کند. 
 
از مقطع کامیابی کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ تا آغازین روز‌های سال ۴۰ شاه تلاش کرد که به مدد ساواک و سایه سرکوب هر صدای آزادیخواهانه‌ای را در ساکت کند. تورق آثار تاریخی و مدارک آن دوره البته حاکی از جنبش و جوشی بنیان برافکنی علیه نظامی شاهنشاهی نبود، اما با این وصف، در بطن ماجرا و لایه‌های زیرین جامعه، اهل مذهب در کنار روحانیت همچنان خستگی ناپذیر و پرتلاش سعی می‌کردند تا با بزرگداشت شعائر دینی و یادآوری آموزه‌های اسلامی مسیر حرکت خود را از فضای سیاسی حاکم دور کنند. این تکاپو‌ها البته عمدتا در فضای مساجد و هیات‌های مذهبی و در سایه مرجعیت بویژه رهبری دینی آیت الله برجرودی رخ می‌نمود. 
 
یکی از اقدامات مهم این در این مقطع شکل گیری نهضتی علیه بهاییان بود که در این میان نقش آیت الله بروجردی بسیار برجسته بود و تحت هدایت ایشان بود که مرحوم حجت الاسلام فلسفی در سال ۱۳۳۴ توانست نغمه مخالفت عملی با این مذهب استعمار ساخته را ساز کند. 
 
اقدامات شاه در همین دوره دهه زمینه ساز خروش دیگری از سوی ملت به رهبری مرجعیت شد. زمانی که پهلوی دوم با مشورت آمریکایی تلاش داد تا ساز اصلاحات ارضی را کوک کند با نهیب مراجع دینی بویژه آیت الله بروجردی این حرکت در نطفه خفه شد. 
 
در اواخر دهه ۳۰ جامعه ایرانی با یک ضایعه بزرگ روبرو شد. آیت الله بروجردی که در دوران حضورش در قم مرجعیت عامه را به عهده داشت دعوت حق را لبیک گفت و مذهبیون را داغدار کرد. حکومت شاه در پی این ضایعه گویی فرصت را مناسب می‌دید که بی محابا مجری سیاست‌های آمریکایی‌ها در ایران باشد و از این رو درصدد بود که کمک نیرو‌های خارجی طرح‌هایی را در قالب انقلاب سفید پیش ببرد تا بیش از گذشته رضایت آمریکایی‌ها جلب کند. مدیریت اجرایی این پروژه به عهده امیر اسدالله علم واگذار شد که در ۲۷ تیر ۱۳۴۱ با صدور فرمان نخست وزیر هدایت این طرح‌ها را به عهده گرفت. 
 
علم در سال ۴۱ نخست وزیر می‌شود ودر پست نخست وزیر لایحه انجمن‌ها ایالتی و ولایتی را بی انکه از تصویب مجلس بگذراند به هیات دولت می‌برد در آن لایحه قید اسلام از شرایط انتخاب شوندگان حذف و در مراسم تحلیف نمایندگان نیز سوگند به قران به سوگند به کتاب‌های اسمانی تبدیل شده است.
این اتفاق در شرایطی رخ داد که در اوایل سال ۱۳۴۰ مجلس شورای ملی منحل شده و وجود خارجی نداشت و دولت هم از این فرصت نهایت استفاده را کرده برنامه‌های خود را در چارچوب لوایحی تدوین به امضای شاه رساند. 
 
هیات حاکمه در آن زمان به خطا گمان می‌کرد که اجرایی شدن این طرح‌ها بدون مخالفت جامعه ایران خواهد بود، اما این بعد از انتشار اخبار آن، محافل سیاسی و مذهبی صدای اعتراض خود را بلند کردند و روحانیت هم در این حرکت اعتراضی پیشگام شد. 
 
در این میان بیشترین و موثرترین واکنش اعتراضی در بین نیرو‌های سیاسی و مذهبی از سوی امام خمینی صورت گرفت که حکومت و دولت وقت را با سخنرانی و اعلامیه‌ها خود مورد انتقاد و سرزنش قرار داد و این طرح‌های به اصطلاح اصلاحی را ناقص قانون اساسی مشروطیت دانست و اعلام کرد که هیات حاکمه در مقطع تعطیلی مجالس شورای ملی و سنا اقدامی غیرقانونی و مخالفت مصالح ملی و مبانی اسلامی مرتکب شده است. 
 
با توجه خیزش مردم و روحانیت در نهایت حکومت پهلوی ناچار شد که از عملی کردن حسب ظاهر چشم پوشی کرد، اما حوادث بعدی نشان داد که این عقب نشینی و سکوت ناشی از طراحی مقدمات یک ترفند سیاسی به اسم رفراندوم است تا به زعم خود به این حرکت رنگ و لعابی قانونی دهد، اما این اقدام هم با واکنش علما و مردم و در راس آن‌ها امام خمینی مواجه شد. با این وصف، حکومت پهلوی مصمم بود که به شکل ممکن در ۶ بهمن ۱۳۴۱ برنامه رفراندوم را اجرایی کند و در همین راستا با سیاست سرکوب بسیاری از مخالفان را دستگیر و روانه زندان‌ها کرد. 
 
با این احوال علما و روحانیون از تداوم مخالفت پیگیر با طرح‌های موسوم به انقلاب سفید و سیاست‌های خشن و سرکوبگرانه عوامل حکومت باز نایستادند و بدین ترتیب به رغم برگزاری رفراندم و رضایت خاطری که حکومت از این منظر برای خود احساس می‌کرد، مخالفت‌ها تداوم یافت.
 
 
مقارن شدن سالروز شهادت امام جعفر صادق با دومین روز فروردین سال ۱۳۴۲ و اعلامیه امام خمینی مبنی بر این که مسلمانان در نوروز سال جدید، عید نخواهند داشت و به ویژه همراهی‌های گسترده مردم با امام، تصادم میان طرفین را تقریبا گریز‌ناپذیر کرد و بدین ترتیب در روز ۲ فروردین ۱۳۴۲ نیرو‌های امنیتی اطلاعاتی و انتظامی حکومتی طی برنامه‌ای از پیش تعیین شده طلاب، علما و روحانیونی را که در مدرسه فیضیه قم گرد آمده بودند، مورد تهاجم قرار داده، تعداد کثیری را مجروح، مصدوم و شهید ساختند و به تبع آن رعب و وحشت در شهر‌های قم، تهران و چند شهر بزرگ دیگر حکمفرما شد. علما و روحانیون مخالف تحت فشار قرار گرفتند و تعداد قابل توجه دیگری از آنان دستگیر و راهی زندان شدند.
 
 
 
در ۲۸ اردیبهشت ۱۳۴۲، امام از روحانیون و وعاظ خواست تا از فرصت ماه محرم به بهترین نحو برای مقابله حکومت استفاده کنند. این حرکت خشم شاه را در پی داشت و او در یک موضعیگیری صریح در ۶ خرداد ۱۳۴۲ به روحانیون و مخالفانش با شدیدترین لحن اهانت کرد. 
 
 
 
در پی این سخنان اهانت‌بار، در ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ امام خمینی آن سخنرانی سراسر نکوهش آمیز و سرزنش کننده‌اش را برضد پهلوی دوم ایراد کرد که طی آن متذکر شده بود:
«.. آقا من به شما نصیحت می‌کنم.‌ای آقای شاه،‌ای جناب شاه، من به تو نصیحت می‌کنم. دست بردار از این کارها، آقا اغفال دارند می‌کنند تو را، من میل ندارم که یک روز اگربخواهند تو بروی همه شکر بکنند. آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، این‌ها حیوان نجس هستند؟ در نظر ملت این‌ها حیوان نجس هستند که تو می‌گویی؟ اگر این‌ها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آن‌ها را می‌بوسند، دست حیوان نجس را می‌بوسند...؟ آقا ما حیوان نجس هستیم، خدا کندکه مرادت این نباشد، خدا کند مرادت از این‌که مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آن‌ها احتراز کند، مرادت علما نباشند و الا تکلیف ما مشکل می‌شود و تکلیف تو مشکل می‌شود، نمی‌توانی زندگی کنی، ملت نمی‌گذارد زندگی کنی، نکن این کار را، نصیحت مرا بشنو... آقا نکن اینطور، بشنو از من، بشنو از روحانیون... این‌ها صلاح ملت را می‌خواهند این‌ها صلاح مملکت را می‌خواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام ارتجاع است؟ آن هم ارتجاع سیاه است؟ تو انقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردی؟ شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب را کردی آقا؟ چرا مردم را اغفال می‌کنید؟ چرا نشر اکاذیب می‌کنید، چرا اغفال می‌کنی ملت را؟ والله اسرائیل به درد تو نمی‌خورد، قرآن به درد تو می‌خورد.»
همچنین ایشان، حمله ماموران شاه به مدرسه فیضیه در ۲ فروردین را به واقعه کربلا تشبیه نموده و ایجاد آن فاجعه را به تحریک اسرائیل خواند. همچنین ایشان از ترس رژیم در مورد سخن گفتن در مورد اسرائیل اظهار شگفتی کردند.
 
چون پیش از این از یکطرف ساواک از سخنرانان مذهبی تعهد گرفته بود که علیه شاه و اسرائیل سخنی نگفته و نگویند که اسلام در خطر است. از همین رو بود که امام در نشستی با مراجع و علمای قم، پیشنهاد کرد که در روز عاشورا هر یک از آنان برای مردم سخنرانی کرده و در مورد جنایات رژیم پهلوی سخن گویند.
 
این سخنان صریح باعث شد تا به فرمان شاه، نیرو‌های امنیتی و اطلاعاتی در شامگاه روز ۱۴ خرداد ۱۳۴۲ امام خمینی را دستگیر و به تهران منتقل کردند.
 بدنبال انتشار خبر بازداشت امام، اعتراضات گسترده‌ای در قم، ورامین، مشهد و شیراز برگزار شد. ماموران نظامی بر روی مردم آتش گشودند، در نتیجه تعدادی از مردم کشته و مجروح شدند. مهمترین برخورد با مردم ورامین صورت گرفت که با پوشیدن کفن در پشتیبانی از امام راهی تهران شده بودند. 
 
 
 
در آن روز خیابان‌های پایتخت صحنه درگیری میان نظامیان و مردمی بود که برای دفاعی از آرمان‌های مذهبی و همچنین آزای مرجع خود با دست خالی به میدان آمدند و با خون خود نهال تازه انقلاب اسلامی را سیرآب کردند.

نظر شما