شناسهٔ خبر: 66884690 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: انصاف نیوز | لینک خبر

ناتوانی عمر بن عبدالعزیز اموی از جواب یک سؤال

صاحب‌خبر -


حجت الاسلام احمد حیدری در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

عمر بن عبد العزیز اموی، پنجمین خلیفه مروانی که امام او را «نجیب بنی‌امیه» خوانده‌اند(منتهی المطلب، ج2، ص98، پاورقی4 به نقل از امام باقر) و بعضی از جمله امام شافعی از عالمان اهل سنت، با توجه به سیره عادلانه او در خلافت، او را پنجم خلفای راشدین شمرده‌اند! او بعد از سلیمان بن عبدالملک و به وصیت او به خلافت رسید و در دوران خلافتش سعی کرد کارهای مهمی انجام دهد از جمله:

  1. منع سب علی بن ابی‌طالب که در جمعه و جماعات به صورت یک سنت ثابت درآمده بود.
  2. بازگرداندن فدک به فرزندان فاطمه علیها السلام.
  3. برداشتن دستور منع کتابت حدیث پیامبر که بعد از وفات رسول خدا، دستور حکومتی بود!
  4. منع گرفتن خراج و جزیه از اسیرانی که مسلمان شده بودند.
  5. گفتگو با خوارج و قانع کردن آنان به دست کشیدن از جنگ و کشتار مسلمانان. (ر. ک: ویکی شیه)

با این که حکومت او کمتر از سه سال بود، ولی در خاطره‌ها به خوبی ماندگار شد و بعد از سقوط بنی‌امیه با این که قبور آنان تخریب شد، ولی قبر او از تعرض مصون ماند. اما نکته مهم و عبرت‌آموز در باره او این است که با وجود سیره عادله او، امام سجاد(ع) درباره‌اش فرموده بود: «هر گاه بعد از مدت کم خلافتش بمیرد، اهل آسمان او را لعن می‌کنند در حالی که اهل زمین [با توجه به خاطره خوشی که از حکومتش دارند]، برایش طلب رحمت می‌نمایند»(بصائر الدرجات، ج1، 170).

برای درک رفتار اهل آسمان، توجه به کلام زیر و تأمل در آن لازم است: وقتی ابن‌عبد العزیز بر مسند خلافت مسلمانان نشست، مردی از او امان گرفت که در قبال سخنی که می‌گوید، او را به بند نکشد و هلاک نسازد، بعد به او گفت:

تو به چه اعتبار و با استناد به کدامین دلیل بر مسند خلافت مسلمانان نشسته‌ای؟ آیا خداوند تو را بر این مسند گمارده؟ آیا رسول خدا تو را منصوب کرده است؟ آیا به خواست و رضایت قاطبه مسلمانان بر آنان حاکم گشته‌ای؟ جواب عمر از این سؤال‌ها منفی بود.

باز پرسید: آیا با تو عهدی داشتند و بیعتی کرده بودند که به اقتضای آن بیعت، حکومتت را پذیرفتند؟ آیا بزرگان اهل شور و مشورت و خبرگانشان تو را برگزیده بودند؟ باز جواب منفی بود.

باز پرسید: آیا جز این است که به زور و بدون رضایتشان بر مسند حکومتشان نشسته‌ای؟ و بر آنان امر و نهی می‌کنی و برایشان تصمیم می‌گیری و در اموالشان[اموال عمومی] تصرف می‌کنی؟ و عمر تصدیق کرد که جز این نیست!

پرسید با این وجود که خود اعتراف داری، چگونه خود را «امیر مؤمنان» می‌نامی؟ در حالی که امارت تو نه از جانب خداست و نه از جانب رسول خدا و نه از جانب مسلمانان؟

عمر با شنیدن این سخنان به خشم آمد و گفت: از کشور من خارج شو و گر نه تو را گردن می‌زنم!

و او جواب داد: «این جواب اهل عدل و انصاف نیست» و از مجلس عمر بن عبد العزیز خارج شد .(بحار الانوار، 46/335)

انتهای پیام

نظر شما