شناسهٔ خبر: 66734776 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: ایکنا | لینک خبر

محمدولی علیئی در گفت‌وگو با ایکنا تبیین کرد؛

احیای جایگاه خانواده و شأن مادری؛ دو کلید حل مشکل پیری جمعیت + فیلم

جمعیت‌شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه امام حسین(ع) با تأکید بر اینکه اگر به موضوع خانواده به عنوان یک مستقل متعالی نگریسته نشود، نمی‌توان به آینده فرزندآوری چندان امیدوار بود، گفت: اگر جایگاه مادری به حد شأنیت خود نرسد، مشکل پیری جمعیت حل نمی‌شود.

صاحب‌خبر -

اصلاح جایگاه خانواده و مادری؛ دو کلید حل مشکل پیری جمعیتبه گزارش ایکنا، جامعه ایران در حال پیر شدن است و اگر زاد و ولد به حد جایگزین جمعیت نرسد، در آینده نه چندان دور به وضعیتی دچار خواهیم شد که نه تنها نیروی جوان کافی برای کار و تولید در کشور نخواهیم داشت بلکه حتی دیگر افراد جوانی که بتوانند از سالمندان مراقبت کنند نیز نخواهیم داشت. 

اکنون بسیاری از کشورهای اروپایی و کشورهای پیشرفته آسیایی با مشکل پیری جمعیت دست به گریبان هستند و وضعیت کنونی آنها که از کمبود جمعیت به سمت مهاجرپذیری رفته‌اند، وضعیت آینده ما را به خوبی ترسیم می‌کند. 

ما در کشورمان هشدارهای مداوم مربوط به کاهش جمعیت، بسته شدن پنجره جمعیتی و پیری جمعیت را در حالی می‌شنویم که شاهد کاهش ازدواج و افزایش آمار طلاق نیز هستیم و همه این موارد در کنار هم، هشدارهای جدی در زمینه لزوم مراقبت از سلامت خانواده‌ ایرانی را به ما می‌دهد. اما چرا و چگونه خانواده‌های ایرانی به سمت کاهش فرزندآوری سوق پیدا کردند؟ 

به مناسبت روز ملی جمعیت که مصادف با سالروز ابلاغ سیاست‌های جمعیتی از سوی مقام معظم رهبری است با محمدولی علیئی، که دانش آموخته دانشگاه هیوستون تگزاس و دانشگاه‌های تهران و علامه طباطبایی در رشته تخصصی جمعیت‌شناسی بوده و در حال حاضر استاد دانشگاه امام حسین(ع) است به گفت‌وگو پرداختیم. وی فعالیت‌های تحقیقاتی گسترده‌ای در زمینه جمعیت داشته و در نهادهای مرتبط نیز مسئولیت‌های اجرایی را در همین زمینه بر عهده داشته است. ولیئی همچنین روز گذشته در بخش نخبگان دومین جایزه ملی جمعیت به عنوان نفر برتر تجلیل شد. در ادامه مشروح این گفت‌وگو را با هم می‌بینیم و می‌خوانیم. 

ایکنا ـ خانواده امروز از چه جایگاهی برخوردار و چرا حفظ این کانون از اهمیت خاصی برخوردار است؟ 

اگر خانواده را داشته باشیم، فرزندآوری و تجدید نسل را هم خواهیم داشت و این خانواده است که در دنیای امروز غریب و رها شده است. در دنیای جدید وقتی به هویت‌های مستقل نگاه می‌کنیم، یک فرد، یک خانواه و یک جامعه داریم؛ هر کدام از این واحد هویت‌ها، واحدهای مستقل هستند. نمی‌توانیم بگوییم خانواده متشکل از چهار نفر پدر، مادر، فرزندان و دیگر افراد سببی و نسبی است. خانواده خودش یک هویت مستقل دارد. مستقل از فرد و مستقل از جامعه و کارکرد خود را دارد و به لحاظ تاریخی جایگاه خود را حفظ کرده است.

اکنون در جامعه فرد را داریم که طی دو قرن گذشته مطالعات فراوانی بر روی آن انجام شده است و علمی به نام علم رفتار، فردگرایی، روانشناسی، مطالعات تربیتی و بسیاری از این علوم در این زمینه شکل گرفته است و ما وقتی می‌خواهیم فرد را بشناسیم از جهات مختلف برای شناخت فرد منبع مطالعاتی داریم.

در خصوص جامعه نیز علوم مختلف ایجاد شده است؛ یعنی وقتی می‌خواهیم جامعه را بشناسیم، علوم اجتماعی از جمله جامعه‌شناسی، اقتصاد، علوم سیاسی، مدیریت و ... به شناخت و کنترل جامعه منجر می‌شود. اما وقتی به مبحث خانواده می‌رسیم علمی به نام خانواده‌شناسی نداریم، چرا؟ خانواده در علوم دیده نشده است چراکه مزاحم و مانع توسعه و مدرنیته است.

<div id="video-display-embed-code_3449808"><script type="text/JavaScript" src="https://iqna.ir/fa/news/play/embed/4216594/3449808?width=400&height=300"></script></div>

اما کارکرد خانواده چیست؟ اولین کارکرد خانواده به لحاظ زیستی تولد و فرزندآوری است. بعد پرورش، آموزش، انتقال فرهنگ، سنت،‌ اعتقادات، دین‌داری، تاریخ و ... به فرزندان. ممکن است در دنیای جدید بحث شود که بسیاری از این کارکردها از خانواده بیرون آمده و به جامعه محول شده است ولی آیا جامعه آنگونه که خانواده می‌‌خواهد این اقدامات را انجام داده است؟ جواب این سؤال قطعاً منفی است. مثلاً نهادهای آموزشی برای امر آموزش شکل گرفته اما تربیتی که فرد در درون و بطن خانواده باید یاد بگیرد، مبنا و اساس تربیت و آموزش است و در نهادهای آموزشی محقق نمی‌شود. پس یک حالت صوری و مجازی پیدا می‌کند و به همین دلیل خانواده اینجا رها است.

در دنیای جدید مطرح می‌شود که کارکرد خانواده فرزندآوری است، اما اگر جایگاه خانواده از بین برود و فردگرایی غالب شود، که شده است، فرزندآوری در کجا اتفاق می‌افتد؟ بین رابطه دوستی موقت یا دائم بین زن و مرد که هیچ دوام و بقایی ندارد؟ مدعای کلام من این است که امروز در جوامع غربی که به این وضعیت گرفتار شده‌اند، بین 40 تا 67 درصد از تولد فرزندان در چهارچوب خانواده نیست. یعنی فرزندآوری در آنجا رها شده است و قبل از آن خانواده رها شده است. کشورهای غربی با بحران جمعیت روبه‌رو هستند یعنی امروز هیچ کشوری در جوامع غربی نداریم که نرخ فرزندآوری آن در حد نرخ جایگزینی باشد. وقتی می‌گوییم نرخ جایگزینی یعنی در جامعه‌ حداقل تعداد فرزندانی به دنیا بیاید که جایگزین نسل قبلی شود و دنیای غرب و کشورهایی که از الگوی مدرنیته غربی تبعیت کرده‌اند همه گرفتار این مصیبت هستند. تمام جوامع غربی نرخ موالید منفی دارند و به پیری و سالخوردگی مبتلا هستند و یا در آینده نزدیک به بلای پیری جمعیت گرفتار می‌شوند.

اصلاح جایگاه خانواده و مادری؛ دو کلید حل مشکل پیری جمعیت

ممکن است مطرح شود که آنها توانسته‌اند با مهاجرت پذیری، بالا بردن کیفیت زندگی و ... این مشکلات را کاهش داده و یا جبران کنند. من هم این مسئله را قبول دارم اما تا کجا؟ برای مثال آلمان، ژاپن، فرانسه و بیشتر کشورهای اروپای شمالی مثل نروژ، فنلاند، دانمارک و ... همه گرفتار این مشکل هستند. حتی یک کشور فرزندآوری بالای نرخ جایگزینی ندارد. بحرانی‌ترین وضعیت در دنیا در کشور کره جنوبی است. در این کشور از هر 100 زن، 35 دختر در نسل بعدی ازدواج کرده‌اند و این فاجعه است و هیچ اقدامی از جمله مهاجرت، تأمین اجتماعی و بالا بردن کیفیت زندگی نمی‌تواند این مسئله را جبران کند. کره جنوبی یک کشور شرقی است اما به دلیل اینکه تابع سیاست غربی مدرنیته شده به این بلا مبتلا شده است. کشور ژاپن نیز همینطور است که نرخ فرزندآوری آن 1.23 است یعنی از 100 زن در نسل بعدی 62 دختر جایگزین کرده است. این مشکل در این حد متوقف نمی‌شود. نسل بعد از این، باز هم دچار کاهش ازدواج و زاد و ولد خواهد بود. به لحاظ محاسباتی آینده این جوامع چه خواهد شد؟ همین چشم‌انداز است که باعث شده ما بر مسئله حفظ خانواده تأکید کنیم. 

ایکنا ـ کم‌میلی زوجین امروزی به فرزندآوری از کجا نشئت گرفته است؟ 

فرزندآوری به لحاظ ماهیتی در بطن خانواده اتفاق می‌‌افتد، یعنی بعد از ازدواج دو نفر و تشکیل یک خانواده، فرزندآوری رخ می‌دهد. تشکیل خانواده در فرهنگ اسلامی یک اصل است و فرزندآوری می‌تواند دنباله آن باشد. نوعاً افراد برای فرزندآوری ازدواج نمی‌کنند، برای تشکیل خانواده و رفع نیاز ازدواج می‌کنند و فرزندآوری نیز به تبع آن اتفاق می‌افتد. چون ساختار خانواده اکنون دچار مشکل است، فرزندآوری به تبع خانواده نیز دچار مشکل شده است.

یعنی وقتی خانواده تشکیل شد، فرزندآوری نیز اتفاق می‌افتد. حال اگر در ساختار خانواده این نگاه کلی را نداشته باشید اولاً ازدواجی اتفاق نمی‌افتد و اگر ازدواج رخ دهد، خانواده‌ به عنوان یک هویت مستقل از مرد و زن اتفاق نمی‌افتد. وقتی فردگرایی وجود دارد دو نفر با هم ازدواج می‌کنند ولی فردیت در آن خانواده وجود دارد نه جمع و خانواده. در دنیای جدید فردگرایی قوت گرفته است و به عبارتی نقش همسری، نقش مرد، نقش زن و نقش فرزندآوری گم شده است. امروز دیگر ازدواج در قالب تشکیل خانواده معنای دیگری پیدا کرده است.

در جوامع سنتی قوانینی داریم که اعتقادات و مبانی دینی آن جامعه را تقویت کرده است. اسلام می‌گوید خانواده از مرد، زن و فرزندان تشکیل شده و یکسری وظایف و حقوق برای هر عضو تعیین کرده است. شما هنگامی که در جامعه این موارد را نادیده می‌گیرید، زن و مرد به عنوان دو نفر در کنار هم قرار می‌گیرند نه به عنوان خانواده و همچنان از منیت حرف می‌زنند. زن کارمند است، مرد هم کارمند است و هر دو بیرون از منزل کار می‌کنند و درآمد دارند.

در دنیای جدید، زن و مرد هر دو هزینه زندگی را تأمین می‌کنند و حتی جایگاه زنان بالاتر از مردان در تأمین درآمد زندگی قرار می‌گیرد و دیگر خانواده با ساختاری که ما به عنوان یک خانواده سنتی و یک خانواده با تعریف اعتقادی می‌شناسیم دیگر وجود ندارد. زن هیچ تقیدی ندارد که به آن خانواده پایبند باشد و می‌گوید من شغل و درآمد دارم، مستقل هستم و تعیین می‌کنم که فرزند داشته باشم یا نداشته باشم. من بین کارم، فرزندم و خانه‌داری باید انتخاب کنم. حال زنان جامعه ما بین شغل، خانواده و فرزندآوری کدام را انتخاب می‌کنند و کدام برای او ارزش محسوب می‌شود؟ اینجاست که بحث هویت و ساختار خانواده مطرح می‌شود.

وقتی از این منظر نگاه می‌کنیم، خانواده که باید مستقل از فرد و جامعه باشد، به عنوان یک هویت جمعی و مستقل فراموش می‌شود. این افراد اگرچه در داخل خانواده زندگی می‌کنند اما فردیت بر آنها حاکم است و دیگر قوانین جامعه سنتی وجود ندارد؛ چون دنیای مدرن و مدرنتیه دنیای پیشرو است و این پیشرو بودن عبور از جمع و خانواده است و فرد اینجاست که مستقل می‌شود. به همین دلیل قبل از ازدواج شرط می‌کند که بعد از ازدواج درسم را ادامه خواهم داد و صاحب شغل می‌شوم و احیاناً فرزندآوری نخواهم داشت. از آن مهم‌تر در قوانین اسلام اجازه اصلی برای شروع زندگی و احیاناً ختم زندگی با مرد است. ولی وقتی زن قبل از ازدواج با مرد شرط می‌کند که هر وقت خواست می‌تواند از مرد طلاق بگیرد، زندگی مثل ماشین دو فرمانه می‌شود. اگر ماشینی دو فرمان داشته باشد چه اتفاقی می‌افتد؟ سر پیچ هر کسی به هر سمتی بخواهد می‌پیچد و وقتی خانواده دارای دو تصمیم‌گیر متفاوت و متضاد شد عاقبت خانواده مشخص است.

<div id="video-display-embed-code_3449809"><script type="text/JavaScript" src="https://iqna.ir/fa/news/play/embed/4216594/3449809?width=400&height=300"></script></div>

تا خانواده ثبات، پیوند و استقلال خودش را به معنای کلی نداشته باشد، چندان معلوم نیست که فرزندآوری اتفاق بیفتد. ما اگر بخواهیم فرزندآوری در جامعه اتفاق و تجدید نسل به معنای کامل در جامعه رخ دهد و گرفتار فرسودگی و پیری جمعیت نشویم، باید فرزندآوری را حفظ کنیم. یعنی به ازای تعداد زنان باید 2.2 فرزند متولد شود. این رقم در جامعه ما امروز 1.54 است.  اگر می‌خواهیم ساختار فعلی را حفظ کنیم باید در سال حدود 560 هزار فرزند بیشتر متولد شود. اما آیا متولد می‌شوند؟ کل متولدین 1402 به اعتبار داده‌های سازمان ثبت احوال یک میلیون و 22 هزار نفر بود. این تعداد باید به یک میلیون و 580 هزار نفر برسد تا نسل تجدید شود که این اتفاق نیفتاده است. 

نکته‌ دیگر این است که فردگرایی در جامعه غربی، جریانی پیشرو است. یعنی باید حرکت کند اگر حرکت نکند سقوط می‌کند. به عنوان مثال یک هواپیما در آسمان با موتور روشن حرکت می‌کند، اگر یک لحظه موتور آن خاموش شود سقوط می‌کند. دنیای غرب دقیقاً همین عنصر را دارد، فردگرایی یعنی پیشرو بودن و عبور از همه موارد، موانع و سنت‌ها. این بلایی که بر غرب آمده از لیبرالیسم و آزادی فردی اتفاق افتاده و آنجاست که خانواده به ماهو به عنوان یک مانع برای پیشروی و تولید ثروت تلقی می‌شود.

در دنیای قرون اخیر دو آزادی رخ داده است. یکی آزادی از برده‌داری است که در قرن 18 رخ داد و در قرن 19 جنگ‌های داخلی امریکا بین کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها به وقوع پیوست و در نهایت برده‌داری به عنوان یک رفتار اجتماعی در دنیای سرمایه‌داری به تاریخ پیوست. اما چرا؟ چه اتفاقی افتاد که دنیای غرب به این فکر افتاد که برده‌داری را لغو کند؟ دنیای سرمایه‌داری و مدرنیسم در غرب به تولید نیاز دارد که برای تحقق آن باید نیروی انسانی زیادی را وارد محیط صنعت کند. تا قبل از این نیروی انسانی در قالب برده‌ها در مزرعه و در محیط کار و سنتی کشاورزی می‌کردند.

اصلاح جایگاه خانواده و مادری؛ دو کلید حل مشکل پیری جمعیت

دنیای مدرنی که نماد آن در آمریکا رخ داد، این بود که باید برده‌‌ها در کارخانه‌ها کار کنند. برده برای اینکه بتواند در کارخانه کار کند باید سواد داشته باشد، آموزش ببیند و بعد تعهد داشته باشد. وقتی فردی را در جایی به عنوان کارگر استخدام می‌کنید باید تعهد داشته باشد. اما برده‌ها سواد نداشتند و فقط نیروی صرفی بودند که باید در مزرعه کار می‌کردند، پس باید آزاد می‌شدند و به همین دلیل قانون لغو برده‌داری اتفاق افتاد که البته هزاران نفر طی این جریان کشته‌ شدند و در طول 50 تا 60 سال برده‌داری لغو شد و کارگر مزرعه وارد کارخانه شد، با سواد شد، آموزش دید و از او تعهد گرفته شد.

در اروپای غربی صنعت و توسعه نیاز به نیروی کار بیشتر و مطیع‌تر داشت. تا قبل از قرن بیستم زنان در جامعه اروپایی حق تعیین سرنوشت و هیچگونه آزادی را نداشتند و حتی زمانی که زنی ازدواج می‌کرد، فامیلی او به فامیلی شوهرش تغییر داده می‌شد. پس حال که نظام سرمایه‌داری نیروی بیشتری نیاز دارد تا تولید را افزایش دهد، زن خانه نشین که از همه حقوق اجتماعی خود محروم بود را از خانه به جامعه می‌آورد. به یاد داشته باشیم که در جامعه شرقی هرگز زن به معنای زن جامعه غربی در اسارت نیست.

در جامعه شرقی زن مالکیت دارد، اسم و فامیلی خود را دارد، حق انتخاب دارد و ... . اما در جامعه غربی تا قبل از قرن بیستم اینطور نیست و زن از همه حقوق مثل رأی دادن، مالکیت، انتخاب و ... محروم است. حال نظام سرمایه‌داری این زن را وارد کارخانه می‌کند. این زن باید از خانواده‌ خود جدا شود تا بتواند نیروی کار مفیدی برای نظام سرمایه‌داری باشد و نمی‌تواند بین خانه، فرزند، همسرداری و شغل هر سه نقش را به خوبی ایفا کند و باید یکی را فدای دو انتخاب دیگر کند. یعنی همسرداری و فرزندآوری را فدای شغل و درآمد خود کند و اینکه خانواده در جامعه غرب به این روز افتاده است و فرزندآوری در آن تا این حد تقلیل پیدا کرده است به همین دلیل است.

<div id="video-display-embed-code_3449811"><script type="text/JavaScript" src="https://iqna.ir/fa/news/play/embed/4216594/3449811?width=400&height=300"></script></div>

درست است که زن حق انتخاب، کار و تولید دارد و در اسلام همه این موارد محترم شمرده شده است اما به چه قیمتی؟ اولویت‌ها کدام است؟ ما می‌گوییم هویت خانه‌داری باید بالاتر از هویت شغل زن باشد. هنگامی که ما خانه‌داری را تا این حد خفیف کردیم، تنزل داده‌ایم و کم هویت کرده‌ایم قطعاً همه از این واژه فرار می‌کنند. چرا شغل بیرون از خانه و هویت اشتغال را برای زنان در جامعه به حدی بالا برده‌ایم که وقتی از کسی می‌پرسیم که شغلت چیست اگر خانه‌دار است، می‌گوید بیکار هستم. یعنی اصلاً خانه‌داری و مادری را شغل حساب نمی‌کنند، گویی زن خانه‌دار از همه جا رانده شده و حالا مجبور است که خانه‌‌داری کند. اینها تحقیرهای مدرنیسم است که متأسفانه به جامعه ما سرایت کرده و در جامعه ما همچنان در حال ادامه پیدا کردن است.

امروزه تعداد پذیرفته‌شدگان دختر دانشگاه‌های ما بیشتر است یا تعداد پذیرفته شدگان پسر؟ تعداد پسرهای متولد شده در کشور ما بیشتر از دختران است و به ازای هر 100 تولد دختر بین 104 تا 106 تولد پسر در کشور اتفاق می‌افتد. وقتی این تعداد تولد اتفاق می‌افتد این گروه‌های سنی با هم رشد می‌کنند. ولی چرا هنگامی که به سن کنکور می‌رسند خانم‌ها بیشتر متقاضی دانشگاه هستند؟ حتی اگر شرایط عادلانه باشد هم باید نسبت متقاضیان خانم و آقا 50 ـ 50 باشد اما سال گذشته 61.4 از پذیرفته شدگان خانم و 38.6 آقا بودند.

فرض کنیم افراد تحصیلات عالیه را می‌گذرانند و می‌خواهند ازدواج کنند، آقایان به دنبال کسانی می‌روند که یا به لحاظ تحصیلات هم‌کفو خودشان باشند و یا پایین‌تر باشند. فرض کنید که همه ازدواج کنند. 38.6 درصد آقایان که تحصیلات دانشگاهی دارند با خانم‌هایی که همین سطح از تحصیلات را دارند ازدواج می‌کنند ولی بقیه خانم‌ها که تحصیلات دانشگاهی دارند چه کار می‌کنند؟  تعدادی که هم‌کفو تحصیلی برای آنها نیست که ازدواج کنند، چه می‌کنند؟ خانم‌ها راضی می‌شوند با فردی که تحصیلات بالاتری از خودشان دارد ازدواج کنند ولی آقایان عموماً راضی نمی‌شوند. 24 درصد خانم‌ها هم‌کفو تحصیلی آقا ندارند و همین موجب تجرد می‌شود. تجرد این خانم‌ها وقتی به سن 40 سالگی و بالا می‌رسد گفته می‌شود به تجرد قطعی رسیده‌اند. یعنی هم خودشان و هم خانواده و دیگران از این فرد انتظار ازدواج ندارند و اگر ازدواج هم بکنند، تشکیل خانواده برای آنها به معنای فرزندآوری نیست و صرفاً به این دلیل است که یک شریک زندگی داشته باشند.

ما به دست خودمان سیاست‌ها و قوانین تحصیلات آموزش عالی را ایجاد  و این تعداد زنان جامعه ما که فرهیخته و توانمند هستند را از دور ازدواج و فرزندآوری محروم می‌کنیم. من نمی‌گویم خانم‌ها به دنبال تحصیل نروند و یا تحصیلات عالیه نداشته باشند. من نمی‌گویم خانم‌‌ها در خانه بمانند و تحصیل نکنند بلکه متأسفانه درس‌ها و رشته‌ها به گونه‌ای است که تحصیلات به درد تداوم خانوادگی نمی‌خورد؛ مسلم است که اگر زنی تحصیلات بیشتری داشته باشد می‌تواند مادر بهتری باشد تا زنی که سواد کمتری دارد.

کسی منکر ارزش سواد و تحصیلات نیست؛ اما وقتی بیش از نیاز جامعه تحصیلات عالی را تربیت می‌کنید نتیجه آن همین می‌شود. اگر در روستایی که به 10 آهنگر نیاز دارید 100 آهنگر را آموزش بدهید در روستا بیکاری اتفاق می‌افتد. امروزه در جامعه ما بیشترین بیکاران ما تحصیل کرده‌ها هستند و تعداد بیکاران تحصیل کرده خانم، بیشتر است. اینجاست که ما فرزندآوری و تحصیلات عالیه و نظام آموزشی را با هم پیوند می‌دهیم. اما چه اشکال و خطایی وجود دارد که منجر به ازدواج و فرزندآوری نمی‌شود؟ خانم‌های ما که تحصیلاتی متناسب با نیاز و شأن جامعه دارند، ازدواج می‌کنند، سرکار می‌روند و مشکلی هم ندارند اما سایر بانوان دچار مشکل هستند.

ایکنا ـ برای رفع این مشکل چه باید کرد؟

سه نکته را باید لحاظ کنیم. اول یک بازخوانی اساسی و بنیادین نسبت به رشته‌های تحصیلی که در جامعه ما وجود دارد باید صورت بگیرد و مشخص شود که چه رشته‌هایی مورد نیاز جامعه است و چه رشته‌هایی الزاماً ربطی به جامعه ما ندارد و به عنوان بخشی از مدرنیته وارد کشور شده‌ است. می‌دانیم که در چند سال اخیر تعداد زیادی از رشته‌ها توسط وزارت علوم حذف شده است که هیچ کاربردی در جامعه ما نداشتند و صرفاً عنوان داشته‌اند. بیشتر این رشته‌ها جزو علوم انسانی بودند و ما می‌دانیم که خانم‌ها بیشتر متقاضی رشته‌های علوم انسانی هستند، این رشته به لحاظ بنیادی در تعارض با خانواده و مادر بودن هستند.

بحث دیگر جایگاه مادری در خانواده است. تا زمانی که جایگاه مادری به حد شأنیت خود نرسد، مشکل حل نمی‌شود. تا وقتی که جامعه به این حد نرسد که فرد بین شغل و مادری (به شرط اینکه نیازمند درآمد شغلی خود نباشد)، مادری را انتخاب کند همچنان این مشکل وجود خواهد داشت.

مسئله سوم بحث اقتصادی است. مشکلات اقتصادی را هرگز نفی نمی‌کنیم و برای فرزندآوری باید حداقل‌هایی به لحاظ شغل، معیشت، درآمد و امنیت اقتصادی وجود داشته باشد اما آیا وضعیت اقتصادی خوب شرط کافی است؟ اقتصاد می‌تواند شرط لازم باشد اما شرط کافی نیست. خانواده‌های متمولی هستند که مشکل مالی ندارند ولی در آنها ازدواجی اتفاق نمی‌افتد و اگر ازدواجی صورت گیرد، فرزندآوری وجود ندارد و یا تک فرزندی است؛ اگر اقتصاد شرط کافی ازدواج و فرزنداوری است، پس چرا افرادی که مشکل معیشت ندارند فرزند کمتری دارند؟ میزان فرزنداوری در طبقات پایین جامعه بیشتر از طبقات بالای جامعه است؛ پس ما اقتصاد را عامل مسلط نمی‌دانیم اگر چه جزو عواملی است که باید به آن توجه داده شود.

<div id="video-display-embed-code_3449813"><script type="text/JavaScript" src="https://iqna.ir/fa/news/play/embed/4216594/3449813?width=400&height=300"></script></div>

آیا جوامعی که ما از آنها یاد می‌کنیم مثل فرانسه، انگلیس و سایر کشورهای غربی و شرقی به لحاظ اقتصادی وضعشان از ما بهتر نیست؟ پس چرا فرزندآوری ندارند؟ بنابراین باز می‌گردیم به نکته اصلی یعنی اینکه خانواده و مادری در این کشورها مغلق و در حال نابود شدن است. اما چرا؟ دلیل اول اینکه در سرمایه‌داری و لیبرالیسم و فردگرایی که در دل لیبرالیسم برجسته شده، فرد درآمد، شغل و فرصت دارد اما حاضر نیست ازدواج کند چون فردیت خودش از همه چیز برایش مهم‌تر است. اختیار در فردیت امروز به جایی رسیده است که دو اتفاق اساسی در غرب رخ داده است. اولی آزادی جنسیتی است که فرد انتخاب می‌کند که زن باشد یا مرد باشد و دوم آزادی از انسانیت است و فرد تصمیم می‌گیرد که انسان باشد یا نباشد. همین فردگرایی موجب شده در جامعه غربی علی‌رغم همه امکانات مادی افراد تن به تشکیل خانواده نمی‌دهند.

فرزندآوری نیز در آنجا عمدتاً بیرون از خانواده اتفاق می‌افتد که تعداد آن هم کفاف جایگزینی جمعیت را نمی‌دهد. بقیه یا از طریق مهاجرت است یا از طریق تکنولوژی و ابزار، اما تکنولوژی در نهایت نمی‌تواند بشر را نجات دهد بلکه این انسان است که باید خود و خانواده‌اش را احیا کند. تا زمانی که خانواده احیا نشود و در داخل خانواده مادر به عنوان مادری نقش خود را ارجح در مقایسه با هر حالت دیگری نداند، نجات جامعه رخ نمی‌دهد. اگر جایگاه والای مادری و مادر بودن در خانواده برای جامعه احیا نشود، فرزندآوری همین وضعیت را خواهد داشت. 

مشوق‌ها، یارانه‌ها و معافیت‌ها در این مسیر کمک کننده هستند و ما هیچوقت منکر این مسئله نیستیم؛ تمام کشورهای غربی که مشکل جمعیت داشته‌اند قبل از ما به سراغ این اقدامات رفته‌اند. فرانسه‌ 4.7 دهم تولید ناخالص ملی خود را صرف این کار می‌کند که عدد بسیار بزرگی است و داشتن فرزند سوم را به شرط تملیک مسکن تبلیغ می‌کند اما باز هم کسی زیر بار این مسئله نمی‌رود. پس تا خانواده به عنوان یک مستقل متعالی نگریسته نشود به آینده فرزندآوری نمی‌توان خیلی امیدوار بود اگرچه ممکن است موقتاً توفیقاتی اتفاق بیفتد.

در خانواده سه عنصر ارتباطی محبت، عشق و دوست داشتن وجود دارد. اول اینکه فرزند و فرزندان احساس کنند که والدین آنها را دوست دارند، دوم والدین احساس کنند که فرزندانشان آنها را دوست دارند و سوم اینکه پدر و مادر همدیگر را دوست داشته باشند. اولین و دومین مورد برای دوام خانواده لازم است و کارکردهای تربیت، آموزش، انتقال فرهنگ و دینداری و ... با این دو اتفاق می‌افتد اما اگر والدین همدیگر را دوست داشته باشند، ذهنیتی در کودک برای تداوم فرزندآوری در آینده ایجاد می‌شود.

اگر جوامع غربی توفیقی در افزایش فرزندآوری نداشته و تاکنون نیز با هیچ تشویقی موفق به افزایش جمعیت نشده‌اند به این دلیل است که این سه عنصر از دل خانواده گرفته شده است. افرادی که تک والدی هستند و یا والدین ندارند، محبت را باید از چه کسانی یاد بگیرند و به جامعه بعدی انتقال دهند؟ پس نسل بعدی کسانی هستند که نه محبتی نسبت به والدین خود داشته‌اند و نه والدین آنها نسبت به آنها محبت داشته است و نه اینکه والدین همدیگر را دوست داشته‌اند. پس باید هشدار داد نسل بعدی به مراتب از نسل فعلی که در اروپا و کشورهای توسعه یافته می‌بینیم بدتر خواهد بود. 

انتهای پیام

نظر شما