شناسهٔ خبر: 66444207 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: قدس آنلاین | لینک خبر

پاسخ شهید مطهری به سه چالش مهم؛ معنای زندگی، فلسفه حجاب و دنیادوستی

استاد دانشگاه آزاد اسلامی ضمن توصیف شهید مطهری به عنوان «اسلام‌شناسِ زمان‌شناس» به تبیین دیدگاه‌های متفاوت مرتضی مطهری درباره مقولات چالش‌برانگیزی چون فلسفه حجاب، معنای زندگی، مرگ، زهد و دنیادوستی پرداخت.

صاحب‌خبر -

شهید مطهری یکی از پرکارترین اندیشمندان عصر ما بود که آثار بسیاری از خود بر جای گذاشت که هر کدام می‌تواند گره‌های ذهنی نسل جدید را باز کند و تصویری صحیح و معقول از دین اسلام در عصر مدرن ارائه کند.
دیدگاه‌های شهید مطهری با گذشت چهار دهه از شهادت ایشان هنوز از جاذبه برخوردار است و این قابلیت را داراست که در فضای گفتمانی امروز جامعه امتداد پیدا کند و به عنوان نسخه اصیل و قابل اطمینانی از اسلام ارائه شود تا جا را برای خوانش‌های افراطی و پرغلط عده‌ای که زمینه دین‌گریزی جوانان را فراهم می‌کنند تنگ کند.

خبه مناسبت روز ۱۲ اردیبهشت؛ سالروز شهادت استاد مطهری و روز معلم با حجت‌الاسلام و المسلمین جمشید معصومی؛ عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی و پژوهشگر اندیشه شهید مطهری گفت‌وگو کرده که حاصل آن را در ادامه می‌خوانید؛

شهید مطهری در حوزه‌های مختلفی ورود داشتند و از حیث تنوع موضوعات و عمق پرداختن به آنها یکی از شخصیت‌های کم‌نظیر بودند، هم قبل از ایشان و بعد از ایشان شخصیت‌هایی این‌چنینی که هم بتوانند با جامعه ارتباط بگیرند و هم در موضوعات مختلف یک رویکرد خاصی را در جهت تبیین عقلانی دین اسلام در پیش بگیرند کم هستند. در خصوص پروژه و ابعاد فکری ایشان توضیح بفرمایید.

بله، ایشان یک شخصیت کم‌نظیر و در عرصه‌هایی بی‌نظیر بودند. شاید نزدیک‌ترین تعبیری که بتواند ایشان را معرفی کند این است که ایشان یک عالم اسلام‌شناس و زمان‌شناس بودند یعنی هم اسلام را به خوبی شناخته بودند و هم زمانه خود را درک کرده بودند. به تعبیر دکتر شریعتی، ایشان پهلوان علوم اسلامی بود. این تعبیر نشان می‌دهد چقدر بر مبانی اسلامی مسلط بودند. علامه طباطبایی می‌فرمایند وقتی شهید مطهری سر کلاس می‌آمدند خیالم راحت بود که مباحثم هدر نمی‌رود. ایشان بین افرادی که سراغ اسلام‌شناسی رفتند هم به موضوعات مختلف اسلامی مسلط بودند و هم عمیق بودند. 

ایشان یک چارچوب فکری داشتند و با هر موضوعی که مواجه می‌شدند می‌توانستند موضوع را در آن چارچوب فکری قرار دهند و دیدگاه اسلام را در آن مسئله استخراج کنند. برخی علمای ما وسعت معلومات دارند ولی چارچوب فکری ندارند که مسائل را بر اساس آن تحلیل کنند ولی ایشان هم وسعت معلومات داشتند و هم چارچوب فکری. مطالعه آثار ایشان علاوه بر اینکه به شما معلومات می‌دهد، به شما قدرت تولید می‌دهد چون چارچوب دارد.

همچنین ایشان زمان‌شناس بودند و عنوان آثار ایشان از جمله «اسلام و مقتضیات زمان» این مطلب را نشان می‌دهد. ایشان احساس می‌کردند اگر اسلام را بشناسیم ولی مقتضیات زمان را نشناسیم نمی‌توانیم ارائه خوبی از اسلام داشته باشیم. به همین خاطر باید زمان را بشناسیم و اسلام را بر اساس مقتضیات زمان و با ادبیات زمان خودمان معرفی کنیم. این خلأیی است که الآن به شدت حس می‌شود. خود ایشان بیان می‌کنند اگر فقط اسلام‌شناس باشیم و زمان را نشناسیم دچار تحجر می‌شویم، در مقابل اگر زمان را بشناسیم و اسلام را نشناسیم دچار التقاط می‌شویم. همیشه جامعه ما از این دو نوع تفکر آسیب دیده است. برخی اسلام را متحجرانه عرضه کردند که طبیعتا افراد نمی‌توانند آن را بپذیرند و بپسندند. از آن طرف افرادی هستند که اسلام را نمی‌شناسند ولی زمان را می‌شناسند و یک اسانسی از اسلام به مباحث امروزی زدند و دچار التقاط شدند. بنابراین شهید مطهری انصافا هم اسلام را می‌شناختند و هم زمان را، بنابراین نه دچار تحجر شدند و نه دچار التقاط و جای چنین شخصیت‌هایی در جامعه ما خالی است. اگر ما بخواهیم آینده را تصاحب کنیم راهی جز این نداریم افرادی تربیت کنیم که هم اسلام را بشناسند و هم زمان را. 
 

 معمولا علما اینطور هستند که می‌گویند از نظر اسلام فلان عمل واجب است، فلان عمل حرام است ولی شهید مطهری توضیح می‌دهد که چرا واجب است، چرا حرام است که از این رویکرد به عنوان «الهیات عملی» یاد می‌شود. ایشان ضرورتی را در جامعه شناخته بود و در پی آن بود که جامعه را اقناع کند. درباره این ویژگی و ضرورت این مسئله که نیاز صد درصدی الآن ما است توضیح بفرمایید.

یک زمانی بود که وقتی طرف در یک خانواده مسلمان بزرگ می‌شد دنبال این نبود که بداند فلسفه احکامی که من انجام می‌دهم چیست؛ مثلا چرا باید نماز بخوانم، چرا باید روزه بگیرم، چرا باید حجاب داشته باشم. زمانه ما با گذشته تفاوت کرده است و جامعه امروز، به صورت تعبدی اسلام را نمی‌پذیرد یعنی می‌خواهد برای هر کدام از اعمالتان فلسفه‌ای داشته باشید و او را قانع کنید. مثلا اگر می‌گویید حجاب واجب است باید او را قانع کنید که حجاب یک تئوری است، یک ضرورت است. شهید مطهری از فلسفه حجاب به عنوان یک تئوری پیشرفته یاد می‌کند و بیان می‌کند حجاب چقدر می‌تواند مشکلات را حل کند. طبیعتا وقتی فضای جامعه باز می‌شود خانواده آسیب می‌بیند و وقتی خانواده آسیب دید نسل آینده آسیب می‌بیند. بنابراین حجاب فقط دو متر پارچه نیست. ایشان می‌گوید حجاب یک فاصله معقول بین زن و مرد است، یک تعیین حریم است تا زن و مرد مرزهای خود را بشناسند و نیازها و غرایز از این طریق مدیریت شود. ایشان بحث مفصلی در این زمینه دارند و ما این بحث را امروز نیاز داریم.

شهید مطهری فلسفه حجاب را عشق می‌داند و در این بحث خودش از دیدگاه مولوی بهره می‌گیرد که او نیز فلسفه حجاب را عشق می‌داند. حیف است که جامعه ما خبر نداشته باشد متفکری مثل شهید مطهری در هر موضوعی، در هر تکلیفی، آن را تجزیه و تحلیل کرده و حکمت آن عمل را برای جامعه روشن کرده است. اگر فلسفه و حکمت اینها گفته شود پذیرش جامعه خیلی بیشتر خواهد شد. لذا شهید مطهری بخشی از رسالت خودشان را تبیین فلسفه احکام دین قرار دادند و انصافا کدهایی دادند که می‌توان خیلی از آن استفاده کرد.
 

یکی دیگر از ویژگی‌های شهید مطهری گشودگی نسبت به موضوعات جدید است. ایشان سراغ خیلی از موضوعاتی رفت که شاید در آن زمان اسلام‌شناسان توجهی به آن نداشتند. علاوه بر این، مطهری در آن مسائل به بیان فتوا اکتفا نکرد و وارد تحلیل شد تا نظر اسلام را در آن مسئله بیان کند. از این حیث آثار ایشان در یک حوزه دانشی نمی‌گنجد و طیف وسیعی از موضوعات اقتصادی، اجتماعی، معنوی، سیاسی، فلسفی و ... را شامل می‌شود. در خصوص این جامع بودن و گستردگی موضوعات هم توضیح بفرمایید.

شهید مطهری یک مبنا داشتند و آن اینکه اسلام دین خاتم است و دین خاتم بودن یعنی خدا هر چه می‌خواسته به بشر بگوید در این دین بیان کرده است. بنابراین دین، جامعیت دارد و به همه ابعاد و نیازهای زندگی انسان پرداخته است.
اگر دینی چنین ادعایی دارد باید ادعایش را اثبات کند. شهید مطهری با چنین نگاهی به دین باید بیاید جامعیت دین را به اثبات برساند. پس ورود شهید مطهری به موضوعات مختلف یک مبنایی دارد و آن مبنا این است که اسلام دین جامع و دین خاتم است. با این مبنا ایشان خودش را مسئول می‌دانست و یکجا هم اشاره می‌کند من رسالتی در خودم احساس می‌کنم و آن اینکه هر جا لازم باشد دیدگاه اسلام تبیین شود و کسی قبلا به آن نپرداخته باشد، من به آن موضوع بپردازم. بنابراین ایشان در خودش یک رسالتی را احساس می‌کرد و آن اینکه اگر می‌خواهد مبین اسلام باشد باید در تمام موضوعاتی که جامعه با آنها درگیر است نظر اسلام را مطرح کند.

به همین سبب ایشان به موضوعاتی پرداخته است که شاید در آن زمان خیلی مورد توجه نبود ولی ایشان می‌دانست این موضوع در آینده یک مسئله خواهد شد؛ مثل نقدی که ایشان به مارکسیسم دارد، بحث اقتصاد اسلامی، بحث فلسفه تاریخ، اسلام و مقتضیات زمان، بحث حجاب. شاید اگر ایشان امروز بود راجع به ارز دیجیتال صحبت می‌کرد، درباره هوش مصنوعی صحبت می‌کرد چون ایشان سراغ موضوعاتی می‌رفتند که واقعا جامعه به آنها نیاز داشت.
 

 جالب این است ایشان از هر تربیونی استفاده می‌کرد و اینطور نبود که حتما باید منبر باشد تا صحبت کند. حتی من شنیدم در مجله زن روز مقاله می‌نوشت تا دیدگاه اسلام را مطرح کند.

بله، مثلا کتابی دارد که مباحث آن را در انجمن پزشکان مطرح کرده‌اند یا در انجمن مهندسان بوده یا در مسجد الجواد بوده یا در یک سمیناری در آبادان بوده است. این نشان می‌دهد ایشان از هر فرصتی استفاده می‌کرد چون اساسا کسی که احساس رسالت کند نباید میان فرصت‌های مختلف انتخاب کند بلکه باید از هر فرصتی استفاده کند. 

من اولین باری که با آثار شهید مطهری آشنا شدم با بحث تحریفات عاشورا و کتاب حماسه حسینی بود. آن زمان بنده دانش‌آموزان دبیرستان بودم. مدرسه یک مسابقه کتابخوانی برگزار کرد و من از آنجا به ایشان علاقه‌مند شدم و عاشق ایشان شدم و بارها خواب ایشان را دیدم. بعد از آن تصمیم گرفتم هر جا می‌روم با آثار شهید مطهری بروم. باید با آثار شهید مطهری زندگی کرد چون یک منظومه فکری است. انسان آنقدر باید با این آثار انس بگیرد تا منظومه فکری شهید مطهری را به دست بیاورد. ایشان در فضاهای مختلف، موضوعات مختلف، در سطوح مختلف و با آدم‌های مختلف بحث کرده است و این خیلی درس‌آموز است. 
 

 یکی از موضوعاتی که شهید مطهری نسبت به آن حرف دارد مسئله «معنای زندگی» است. تا قرن‌ها بشر دنبال این بود بقای خودش را تضمین کند ولی در دوران جدید به این مسئله پرداخت که من چرا باید زنده باشم و مسئله معنای زندگی برایش جدی شد.

معنای زندگی یک موضوعی است که اخیرا بیشتر مورد توجه قرار گرفته است. گفته شده فلسفه اگر فقط بخواهد یک کار انجام دهد همین کافی است برای اینکه بگوییم رسالت خود را انجام داده است و آن اینکه معنای زندگی را روشن کند و اگر این کار را نکند و هر کار دیگری کند، هیچ کاری نکرده است. بنابراین مسئله معنای زندگی اینقدر مهم است.

ویل دورانت کتابی به نام معنای زندگی دارد. او می‌گوید یکبار جوانی به من گفت من می‌خواهم خودکشی کنم چون زندگی را بی‌معنا می‌دانم. تو یک معنایی از زندگی به من ارائه کن که من خودکشی نکنم. این حرف ویل دورانت را به فکر فرو می‌برد و می‌آید به تعداد زیادی از شخصیت‌های برجسته سیاسی، علمی، هنری و ... نامه می‌نویسد و می‌پرسد شما که دارید با انگیزه کار می‌کنید چه معنایی از زندگی دارید که به شما انگیزه می‌دهد ادامه بدهید. ایشان همه جواب‌ها را جمع می‌کند و آن را تبدیل به یک کتاب می‌کند. پس معنای زندگی یک دغدغه برای دنیای امروز است.
 

 سوال بعدی این است که دیدگاه شهید مطهری در این زمینه چیست و ایشان چه معنایی برای زندگی تعریف می‌کنند.

شهید مطهری مشخصا با عنوان هدف زندگی به این موضوع پرداختند چون خود معنای زندگی چند معنا دارد. یک معنای زندگی که متفکران به آن پرداختند هدف زندگی است. برخی معنای دیگری از معنای زندگی مراد کردند و آن اینکه آیا حیاتی که ما داریم به رنج‌هایشان می‌ارزد یا خیر. خب زندگی یک سری لذت‌ها دارد و یکسری رنج‌ها و هر لذتی آمیخته با رنج‌های بسیاری است. اسپینوزا می‌گوید اگر می‌خواهید از زندگی لذت بیشتر ببرید رنج‌ها را کم کنید و اگر می‌خواهید از رنج‌ها کم کنید قید لذت‌ها را بزنید. در مقابل، برخی‌ها گفتند ما باید رنج را در متن زندگی معنا کنیم. یکی از فلاسفه غربی می‌گوید فرض کنید ما جامعه‌ای ساختیم که هیچ رنجی ندارد، آیا ما به نتیجه رسیدیم؟ نه، چون رنج‌های بشری بخشی از حیات است. من باید طوری زندگی را تعریف کنم که رنج درونش معنا پیدا کند.

شهید مطهری به صورت خاص به مسئله معنای زندگی پرداخته است. یکی از عناصر معنابخشی به زندگی تعریفی است که از انسان داریم. اگر شما می‌خواهید به معنای زندگی برسید اول باید ببینید که این زندگی را برای که تعریف می‌کنید. شهید مطهری به طور مفصل به این مسئله پرداخته است. موضوع دیگری که ایشان به آن پرداخته و از عناصر معنابخشی به زندگی است همین حیات مادی است. ما باید چه نگاهی به زندگی داشته باشیم؟ عنصر سومی که در معنابخشی به زندگی موثر است مرگ است چون خیلی‌ها معتقدند آنچه باعث می‌شود معنای زندگی در نظر انسان دچار اختلال شود مرگ است. اگر من زندگی را طوری معنا کنم که مرگ را درون خودش حل کند می‌توانم به معنای زندگی برسم ولی اگر نتوانم پیوندی میان حیات و مرگ تعریف کنم هر تعریفی از زندگی کنم نابود می‌شود. بنابراین اگر شما می‌خواهید به زندگی معنا ببخشید حتما باید قصه مرگ را حل کنید و نشان دهید مرگ زندگی را از بین نمی‌برد بلکه تعالی‌بخش زندگی مادی است. این سه عامل معنابخش به زندگی است.

شهید مطهری می‌گوید انسان دو بعد وجودی دارد؛ بعد زمینی و بعد الهی. اگر شما انسان را فقط مادی ببینید هیچ معنایی نمی‌توان برای زندگی او در نظر گرفت. حتی اخلاق هم نمی‌شود برایش تعریف کرد. ما باید انسانی تعریف کنیم که فراتر از ماده باشد و ابدی باشد. از نظر شهید مطهری بعد مادی ربطی به انسان ندارد و با وجود او بیگانه است و در این زمینه از اشعار مولوی بهره می‌گیرد. اصل ما بعد ملکوتی ما است که باید زندگی را برای او تعریف کنیم. وقتی اینطوری تعریف کنیم مرگ را در دل این زندگی هضم کردیم و مرگ به عنوان یک عامل بیرونی که می‌خواهد زندگی را نابود کند نیست بلکه بخشی از حیات خواهد بود که انسان به واسطه آن به یک فضای بزرگتری وارد می‌شود.

این انسان الهی که می‌خواهد به یک حیات ابدی برسد چه نسبتی با حیات مادی دارد؟ از نظر شهید مطهری حیات مادی بستر تعالی و تربیت انسان است. اینجا یک مرحله‌ای از تکامل و به تعبیری «رحم دوم» است. در رحم اول جسم ما تکامل یافت، در رحم دوم روح ما تکامل پیدا می‌کند. اساسا این رنج‌ها و لذت‌هایی که در زندگی است معجونی را درست کردند که روح انسان در آن رشد پیدا کند. از نظر شهید مطهری دنیا بد نیست، علاقه به دنیا هم بد نیست و این علاقه امری فطری و خدادادی است که در ساختار وجود ما تعریف شده است و کاملا طبیعی است منتهی از نظر اسلام دنیا کم است. خیلی فرق است بگوییم دنیا بد است یا بگوییم دنیا کم است. دنیا کم است یعنی روح تو مطلق را می‌خواهد ولی دنیا محدود است. شهید مطهری می‌گویند بسنده کردن به دنیا، اکتفا کردن به دنیای بد است و الا علاقه به دنیا هیچ اشکالی ندارد.
ما سر منبرها طوری القا کردیم که آدم‌ها باید نسبت به دنیا بدبین باشند و به دنیا علاقه نداشته باشند در حالی که دنیا نه خودش بد است و نه علاقه به دنیا بد است ولی مشکلش این است که کم است و به تعبیر قرآن «متاع قلیل» است. قرآن می‌فرماید: «إِنَّ الَّذِینَ لَا یَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِینَ هُمْ عَنْ آیَاتِنَا غَافِلُونَ».

دعوای قرآن با انسان‌هایی است که آرمان‌های بزرگ ندارند و زیاد نمی‌خواهند و به همین دنیا راضی می‌شوند. بنابراین اکتفا کردن و بسنده کردن به دنیا مورد نکوهش اسلام قرار گرفته است. وقتی تو دنبال آرمان‌های بزرگتر می‌روی حیات مادی خودت را سازماندهی می‌کنی و زهد اینجا معنا پیدا می‌کند. از نظر شهید مطهری زهد یعنی بسنده کردن به حداقل‌ها برای رسیدن به حداکثرها. اگر کسی حداکثری برای خودش تعریف نکرده باشد زهد برایش بی‌معنا است. زهد برای انسان آرمان‌گرا است مثل نوجوانی که می‌خواهد در کنکور قبول شود و به همین خاطر قید بعضی لذت‌ها و تفریح‌ها را می‌زند. اینها نکته‌هایی است که به ما کمک می‌کند به معنای زندگی برسیم. 

نظر شما