شناسهٔ خبر: 61851723 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: انصاف نیوز | لینک خبر

تساهل و تسامح به روایت سینما

صاحب‌خبر -

سیدمهدی‌یار موسوی در هم میهن نوشت:

سینما به‌مثابه هنر هفتم بودنش نه‌فقط از سایر هنرها در شکل‌گیری فرم خود بهره می‌برد بلکه به‌دلیل نسبتش با واقعیت و زندگی، با تجربه‌های گوناگون بشری پیوند خورده و به روایت و بازنمایی آنها دست می‌زند. ازجمله دغدغه‌های انسان معاصر در جهان امروز، مسئله حقوق بشر و مداراست که مسائل و چالش‌های مرتبط با آن در سینما به‌ویژه سینمای اجتماعی و اندیشه‌ورز مورد توجه بوده و سالانه فیلم‌های متعددی با موضوع حقوق بشری، اخلاق مدارا و رواداری ساخته می‌شود. ازسوی‌دیگر نه فقط سینما که مدیریت سینما و سیاست‌گذاری‌های آن هم با مفاهیم حقوق بشر و مدارا گره خورده و به طرح مناقشات نظری و مدیریتی در حوزه سینما دامن زده است. در وبینار کارگروه تخصصی «حقوق بشر و مدارا در سینمای ایران» که چندی پیش به‌همت فصلنامه بین‌المللی بنیاد مطالعات بین‌المللی گفت‌وگوهای جهانی و انتشارات جهان سیاست برگزار شد «اسعد اردلان»؛ استاد حقوق بین‌الملل و بازنشسته وزارت خارجه، «غلامرضا حداد»؛ استاد روابط بین‌الملل دانشگاه علامه، «‌رحیم خستو»؛ استاد علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی، «‌مهدی ذاکریان»؛ «دانشیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم تحقیقات، «سیدمحسن هاشمی»؛ معاون پیشین خانه سینما و «رضا صائمی»؛ روزنامه‌نگار و منتقد سینما با مدیریت خانم ‌ الهام حسین‌خانی، مدرس دانشگاه برگزار شد، مسئله حقوق بشر و مدارا در سینمای ایران مورد نقد و بررسی قرار گرفت که گزارش آن را در ادامه می‌خوانید.

سینما مسائل حقوق بشر را عمومی می‌کند

 اسعد اردلان: اینگونه به ما آموخته‌اند که تاریخ و وقایع آن را نمی‌توان باز ایستاند. امّا با دیدی دیگر می‌توان ادعا کرد ضبط صدا، عکس و فیلم می‌تواند تاریخ را متوقف کند و این کار عجیبی است که هنر انجام می‌دهد. ما را به لحظه  وقوع واقعه باز می‌گرداند. این مسئله‌ای است که می‌تواند در حقوق بشر مهم باشد. امید ما این بوده که به کمک رسانه از این جهت بتوانیم به پیشبرد حقوق بشر کمک کنیم. سینما، عکس و به‌طورکلّی رسانه، واقعیت رویدادهای اجتماعی را در حوزه حقوق بشر نمایان می‌کنند و در معرض دید و قضاوت عموم می‌گذارند. به‌طورمثال جنگ‌ها و اتفاقات بزرگی که در سرزمین‌های مختلف می‌افتند؛ چه در ژانر مستند، چه ژانر درام روایت و بازنمایی می‌شوند. ماجرا این است که برخلاف کتاب‌ها و اسناد که مخاطبان خاص دارند، سینما مخاطب عام دارد. سینما حوزه‌ای در اختیار دارد که می‌تواند کسانی را که به‌دنبال این موضوعات نیستند نیز جذب خود کند و در میان فیلم، موضوعی حقوق بشری را در معرض قضاوت بگذارد؛ بدون اینکه فرد با این دید سراغ فیلم رفته باشد. طی دوهفته گذشته، رزومه بسیاری از فیلم‌ها را دیدم، بیش‌از 120فیلم را بررسی کردم و متوجه شدم سینما می‌تواند رویدادهای اجتماعی را در مفهومی گسترده‌تر و مسئله‌ای حقوق بشری را در رابطه با مسائل خاص امروز ما، بازآفرینی کند. در حقوق کیفری و جزا نیز چنین چیزی می‌بینیم که متّهمان را به صحنه جرم می‌برند تا صحنه را بازآفرینی کنند؛ مخصوصا در مورد قتل و سرقت. سینما این کار را می‌کند بدون اینکه ازطرف قاضی، ماموریت ویژه‌ای داشته باشد. درواقع سینما می‌تواند موضوعات حقوق بشری را از قفسه کتابخانه و کلاس‌های درس حقوق خارج کند و به معرض قضاوت عموم بگذارد. این همراه است با دیدگاه جدیدی که سال‌هاست در آفریقای جنوبی شروع شده. مبحثی به‌نام «حقوق در خیابان». در آفریقای جنوبی سال‌ها پیش در پیاده‌روها چادرهایی می‌زدند و کتاب‌ها و گزارشاتی به مردم می‌دادند تا آنها را از حقوق شهروندی خود باخبر و ذهن‌شان را در مورد اتفاقات خلاف و درست روشن کنند. سینما می‌تواند روایتگر همزیستی مسالمت‌آمیز، گذشت از دیگری و درک متقابل فرهنگ‌ها باشد. نکته مثبت ماجرا اینجاست که سینمای ایران خیلی خوب در حوزه حقوق بشر کار کرده. چیزی حدود 20فیلم از 120فیلم مورد بررسی من، به‌نوعی در رابطه با حقوق بشر بود.  به‌عنوان مثال «باشو غریبه کوچک» فیلم برجسته‌ای در سینمای حقوق بشر است. اگر ما در سینما به‌سمت بیان موضوعاتی چون کثرت‌گرایی فرهنگی برویم تلورانس، رواداری و ظرفیت برای تحمل دیگری را بالا می‌بریم. اینگونه است که حاضریم سخنان دیگران را با ملایمت و آرامش بشنویم و به یکدیگر احترام بگذاریم.

سینمای ما با مفهوم حقوق بشر منافات دارد

غلامرضا حداد: سوال این است که سینما چگونه در برابر حقوق بشر قابل ارزیابی است؟ قبل از آن باید اصولاً بپرسیم حقوق بشر چیست؟ آیا مفهومی دارای جوهر و ذات است؟ آیا مفهومی قابل کشف است؟ آیا ناظر به یک حقیقت مطلق است؟ از پنجره برساخت‌گرایانه من، پاسخ منفی است. واقعیت این است که  انسان با زبان، حقایق زیست اجتماعی خود را خلق می‌کند و با آنها شبیه واقعیت‌های طبیعی برخورد می‌کند. این مسئله هم هنر انسان است، هم وجه ممیزه انسان از دیگر موجودات. اینکه می‌تواند خیال کند، نهاد بسازد و در قالب نهادهای خیالی همکاری را ممکن کند؛ نهادهایی مثل خانواده، دین، دولت و… وقتی از حقوق بشر سخن می‌گوییم، باید بدانیم هیچ برتری ذاتی‌ای نسبت به تبعیض نژادی و… ندارد. حقوق بشر تابعی از زیست انسان‌مدرن است و در نسبت با او شکل می‌گیرد. سوال دیگر در مورد حقوق بشر این است که نسبتش با اخلاق چیست؟ باید گفت اخلاق هم نهادی اجتماعی است؛ برساخته انسان که قراردادهای آن در خیال ساخته می‌شود. بنابراین وقتی از اخلاق حرف می‌زنیم از قرارداد سخن می‌گوییم، نه قوانین طبیعی.  زبان ابزاری برای خلق و انتقال معانی و مباحث زیباشناختی است. تئاتر، سینما و هنرهای نمایشی، ترکیبی از مقولات زیباشناختی، نشانه‌شناختی و هستی‌شناختی در ساحت خلق و انتقال معانی و احساس ارائه می‌دهند. هر اثر سینمایی برسازنده ساختار معنایی‌ای مبتنی بر قواعد و هنجارهایی، در پیوند با زمینه‌های اجتماعی خودش، یک جهان اجتماعی را خلق یا روایت می‌کند. اثر هنری بازنماینده عناصر فرهنگی در جامعه‌ای است که اثر در بستر آن خلق شده. طعم و مزه آن فرهنگ را نمود می‌دهد و می‌توانیم اثر را تحلیل کنیم و این عناصر را از دلش بیرون بکشیم. سوال بعدی به‌طور مشخص این است که آیا تا به امروز زبان سینمای ما در راستای حقوق بشر بوده؟ نه! چون بستر فرهنگی ما را  نمایان می‌کند و آن بستر از مؤلفه‌های حقوق بشر زدوده شده. مثلا سینمای قبل انقلاب چه فیلم‌فارسی، چه موج‌نو، هردو سینمای ضدتوسعه هستند و با حقوق بشر منافات دارند. سینمای جنوب‌شهر ما هم باز تولید سینمای فیلم‌فارسی است چراکه دارای عناصری مانند غیرت و مردانگی در معنای خاص خود است. مسعود کیمیایی، نماینده این سینما هنوز در حال فیلم ساختن است. سینمایی که سینماگران آن اصالتی برای فرد انسانی قائل نیستند و مبتنی بر ارزش‌هایی هستند که منافی حقوق بشر است. آثار دغدغه‌مند حقوق بشر در سینمای ایران به‌طور نادر وجود دارند. البته امروزه در حال رشدند. چراکه بستر زیست اجتماعی ما ایرانیان اندک‌اندک سینماگران را به‌سمت تولید چنین آثاری می‌برد. به‌طورخلاصه می‌توان گفت هرچه سهم طبقه متوسط در تولید کالای فرهنگی بیشتر شود، این نوع سینما را می‌توان بیشتر جست‌وجو کرد. به‌طورکلّی آثار بیانگر مفاهیم حقوق بشر دو دسته‌اند؛ یک‌دسته سینمای سیاسی است، آثاری که رسماً بیانیه‌ای آشکار در مورد مسائل حقوق بشری هستند؛ مثل کارهای خانم تهمینه میلانی و رضا درمیشیان و فیلم اخیرش، «مجبوریم» که سینما در نگاه‌شان ابزاری برای تبلیغ بیانیه‌های سیاسی و… است. دسته دیگر سینمای اعتراضی است؛ فیلم‌هایی هستند که غیرمستقیم نقد می‌کنند. آثار فیلمسازانی مثل فرهادی و روستایی و فیلم‌های اخیر در سینمای ایران مثل زالاوا، عنکبوت و … که نقد اجتماعی می‌کنند، بیشتر از جنس سینمای اعتراضی هستند. سینمای اعتراضی فاقد سوگیری سیاسی آشکار است، دگرستیز نیست؛ بلکه روایتی انتقادی از وضعیت جامعه ارائه می‌دهد. شخصیت‌ها در این نوع از فیلم‌ها، شخصیت‌های مثبت و منفی نیستند؛ خاکستری‌اند و به‌واسطه جبر ساختار درگیر بحران می‌شوند. کاملاً این نوع شخصیت‌سازی را در فیلم‌های فرهادی می‌بینیم؛ فیلم‌‌های ناقد اجتماعی با تم حقوق بشری که شخصیت‌های خاکستری‌ با خوبی‌ها و بدی‌های آدم‌های معمولی دارند. این جریان نمی‌گوید آدم بد و خوب وجود ندارد امّا اکثر آدم‌ها خاکستری‌اند؛ ترکیبی از سیاه و سفید. درواقع دغدغه این است که چطور ساختارهای اجتماعی آحاد انسانی را موضوع جبر قرار می‌دهند. در این فیلم‌ها، انسان خطاپذیر است چون شناختش خطاپذیر است. انسان را ‌باید با خطاهایش به‌رسمیت شناخت.

مدیریت سینمای ما بر مدار مدارا نیست

 رضا صائمی: بحث جلسه در مورد حقوق بشر و مدارا است به‌همین‌علت عنوان بحث خود را مدارا و مدیریت در سینمای ایران انتخاب کردم. واقعیت این است که در این جهان متکثّری که ما در آن زندگی می‌کنیم با عقاید و آراء مختلف، مدارا صرفاً ضرورت اخلاقی نیست؛ بلکه ضرورت اجتماعی است و گریزی هم از آن نیست.  قبل از ورود به بحث باید اشاره کرد به اینکه خودِ کارکرد سینما چقدر به تجربه و تمرین رواداری و مدارا گره خورده است ؟ در پاسخ به این پرسش باید گفت، خاصیّت رواداری سینما در دو ساحت شکل می‌گیرد؛ یکی ساحت متنی مثل فیلمنامه و مضامین آن و اینکه چقدر قصه‌های ما دارد تمرین و ترویج رواداری می‌کند و ساحت دیگر، نسبت مدارا با سیاستگذاری‌ها در مورد سینماست. خیلی از سیاستگذاران سینمای ‌ما دائماً در مورد ارزش وجود و به‌کارگیری مفهوم مدارا در فیلم‌ها سخن می‌گویند؛ این درحالی‌است که خودشان نسبت به اهالی سینما هیچ‌گونه مدارایی ندارند. این درحالی‌است که تشکیل سینمای بعد از انقلاب خود حاصل مدارایی است که آن سال‌ها صورت گرفت. چراکه خیلی‌ها مخالف سینما بودند و سینما در آستانه تعطیلی بود. چه‌بسا اگر سخن معروف مقام معظم رهبری که «ما با سینما مخالف نیستیم؛ با فحشا مخالفیم» یا تمجیدی که از فیلم «گاو» شد، صورت نمی‌گرفت، ما امروز اصلاً سینمایی نداشتیم که حالا بخواهیم در مورد حقوق بشر در آن صحبت کنیم. هرچند بعدها به‌علّت عدم همین رواداری، سینما با چالش‌های زیادی روبه‌رو شد. در سال‌های بعد از انقلاب، به‌دلیل شرایط سیاسی و تاریخی کشور، گفتمان غرب‌ستیزی بحث مقاومت را به‌جای مدارا مطرح می‌کند. مسئله جنگ هم بر این مقوله دامن می‌زند که البته باید توجه داشت که در آن شرایط، گریزی هم از مقاومت نیست. ولی در کل پیش‌آمد این مسائل، مقداری بحث مدارا و رواداری را به محاق می‌برد. در دهه60 همچنان باتوجه به شرایط، ساختاری از مدیریت سینما شکل می‌گیرد که تحت‌عنوان مدیریت گلخانه‌ای مشهور است. این ساختار با سیاست نظارتی- حمایتی، سعی می‌کند مدیریت را پیش ببرد. چه‌بسا گریزی هم از این شکل مدیریت در آن زمان نیست. من فکر می‌کنم اگر سینمای ایران این رواداری را در آن سال‌ها نداشت، امکان بازتولید و بازآفرینی هم به‌وجود نمی‌آمد. می‌توان ادعا کرد سیاست‌های گلخانه‌ای سیدمحمد بهشتی و فخرالدین انوار، بنای سینمای نوین را در ایران گذاشته است گرچه آسیب‌های خودش را هم داشت.   نکته این است که در دهه60 و اوایل دهه70  به‌دلیل این رواداری که نسبت به سینما وجود داشت بهترین فیلم‌های سینمایی بعد از انقلاب‌مان در همان سال‌ها ساخته شد. بیضایی، مهرجویی، کیارستمی، کیمیایی و خیلی از فیلمسازان بزرگ، بهترین‌های‌شان را در آن دوره ساختند. سینمای متفکری که قبل از انقلاب به‌دلیل هژمونی فیلم‌فارسی حالا با مدیریتی روادارانه، به متن آمده‌ و دست به خلاقیت زده‌ است. موج‌نویی‌هایی که نه‌فقط بعد از انقلاب، بلکه در تاریخ سینمای ایران جزو نقاط اوج هستند؛ امروزه شاهدیم که براساس برخوردهای تنگ‌نظرانه، با زدن برچسب‌هایی ازقبیل دگراندیش، لیبرال و ضدانقلاب به آنها یا خانه‌نشین شده‌اند، یا مهاجرت کرده‌اند، یا عدم امکان فیلم‌سازی بر آنها تحمیل شده است. مصداق این عدم مدارا در مدیریت سینمایی، نزاع و تنش‌هایی بود که بین سازمان سینمایی و خانه سینما صورت‌گرفت و می‌گیرد. حاصل آن می‌شود تولید فیلم‌های مبتذل، نازل و سطحی یا فیلم‌فارسی‌های جدید مثل کارهای مسعود ده‌نمکی و امثالهم. عدم مدارا با فیلمسازان مؤلف این است که فیلمساز منزوی یا اپوزیسیون می‌شود.

یکی از فیلم‌هایی که در مورد مدارا به‌خصوص مدارا در عرصه سیاست ساخته شده، فیلم «آشغال‌های‌دوست‌داشتنی» است. این فیلم سال‌ها توقیف بود. با فیلمی که در مورد مدارا ساخته شده، مدارا نمی‌شود. فیلم‌هایی ازاین‌دست تاب‌آوری و تحملِ تفکرهای مختلف را تمرین می‌دهند. اینکه من نظر مخالف خودم را تاب بیاورم. اساساً مدارا اینجا شکل می‌گیرد. وگرنه تاب‌آوری و رواداری با نظر موافق، نه ضرورت اخلاقی دارد، نه اجتماعی و نه اصولاً معنایی دارد.

ما طی این سال‌ها می‌بینیم حتی مدارا با فیملسازی مثل حاتمی‌کیا که به‌صراحت می‌گوید من فیلمساز نظام هستم هم اتفاق نمی‌افتد و فیلم «گزارش یک جشن» او توقیف می‌شود. فیلم «مارمولک» فیلمی درباره مدارا در حوزه دین‌داری است که متّهم به پلورالیسم دینی شد، به تفکرات دکتر سروش گره خورد و بعد از سه‌هفته اکران، متوقف‌اش  کردند. مدیریت سینمایی ما مدارا و تاب‌آوری ندارد، تکثر را تاب نمی‌آورد، نمی‌تواند صداهای مختلف را بشنود و تا وقتی بر این منوال است ما نمی‌توانیم مدارا در سینمای ایران را انتظار داشته باشیم. آن‌روزها تقوایی‌ها «ای‌ایران» می‌ساختند، کیارستمی‌ها «خانه دوست کجاست» و… اما امروز آنها کجا هستند؟ اگر یک سینما می‌خواهد منادی مدارا باشد در وهله اول این مدیران سینما هستند که باید روادارانه رفتار کنند، نه فیلمسازان.  امروزه کار از عدم مدارای سینمایی گذشته و به حکم مداوای اهالی سینما کشیده. حکم قضایی می‌دهند که فلان بازیگر یا سینماگر باید مراجعه به روانشناس کند، برای درمان بیماری اجتماعی. چطور سینمایی که مدیرانش تحمل سینماگر را ندارند، می‌تواند راوی مدارا باشد؟ هر فیلمی که با نگاه آسیب‌شناسانه ساخته می‌شود، برچسب سیاه‌نما و جشنواره خارجی‌پسند به آن زده می‌شود. هرنوع نقدی به‌خاطر نگاه‌های ایدئولوژیک، برچسب خودفروشی و سیاه‌نمایی می‌خورد. با این بدبینی و بی‌اعتمادی نمی‌توان به رواداری در سینما امید بست. درحالی‌که سینما به‌مثابه یک هنر تصویری و روایتگر، چون روایت می‌کند، خودش تمرین مداراست. دیالوگ در سینما،  امکان گفت‌وگو، تساهل و تسامح را به‌عنوان مصداق رواداری صداهای مختلف از کاراکترهای مختلف نشان می‌دهد. پس بهادادن به سینما فارغ از موضوع و داستان، خود تمرین مداراست. در تفکر دینی و فرهنگی خود تاکید بسیاری بر مدارا شده است. امیرالمومنین(ع) می‌فرمایند: «مدارا میوه خردمندی است.» درحالی‌که امروزه ما مدارا را به‌معنای وادادگی در برابر نظر دیگری تفسیر می‌کنیم. اگر به فرهنگ، ادب و شعر ایرانی نیز مراجعه کنیم، بهتر از حافظ نمی‌توانیم ارزش و ضرورت مدارا را بیان کنیم که می‌گوید:«آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با دوستان مروّت با دشمنان مدارا».

سینما می‌تواند گفتمان‌ساز باشد

 محسن هاشمی:سینما دو کارکرد عمده دارد؛ آگاهی‌بخشی و ایجاد مدارا و تاب‌آوری با نشان‌دادن فرهنگ‌های مختلف؛ درست مثل کتاب و سفر. بشر برای سهولت در فهم، همیشه دست به تقسیم‌بندی زده؛ تقسیم‌بندی‌های فلسفی برای موجودات، علوم و … طبیعتاً در حوزه سینما هم تقسیم‌بندی محتوایی داریم. اولاً فیلم مستند؛ که گوهر آن پژوهش و آگاهی‌بخشیدن است. ژانر تاثیرگذار دیگر؛ سینمای قصه‌گو است که گوهر آن سرگرمی و قصه‌گویی است. گاهی با این سوال مواجه می‌شوم که چرا فلان فیلم تاریخی، آن قسمت از روایت تاریخی را پوشش نمی‌داد یا حذف کرده بود؟ پاسخ من همیشه این بوده که به‌علت ماهیتی که این ژانر فیلم دارد، سرگرم‌کنندگی اولویت است، به‌همین‌جهت کارگردان بعضی قسمت‌ها را حذف یا اضافه می‌کند و صددرصد به آنچه تاریخ نقل کرده، پایبند نیست و گاهی بعضی قسمت‌ها را بیش‌ازاندازه بزرگنمایی می‌کند تا توجه‌بخشی بیشتری داشته باشد و ایجاد جذابیت بیشتری کند. در رابطه با ارتباط سینما و مدارا باید گفت، ازنظرمن تعریف مدارا بسیار روشن است؛ قائل‌شدن حق‌زندگی برای دیگران کمااینکه برای خود قائلیم. همین حقوق‌بشر که موضوع امروز ماست، دارای چند اصل کلی است مانند: حق زندگی معمولی، دادرسی عادلانه، آزادی ایمان و عقیده، آزادی بیان و اجتماع، حق امنیت شخصی، برابری جنسیتی، عدم برده‌داری و شکنجه متهمان. نکته اینجاست که ما می‌توانیم ردپای اینها را در سینما به‌وضوح بیابیم. اما سینما تا به‌امروز چه‌کرد یا چه می‌تواند بکند؟ سینما می‌تواند به ما تذکر دهد، چه حقوقی داریم یا به زشت‌ترین صورت‌ممکن، هتک‌حرمت‌ها را به‌رخ بکشد؛ چه در رفتار ما، چه در عملکرد حکومت. ما با دیدن این زشتی در تصویر به‌صورت سلبی، به قبح حقیقی آن رفتار توجه می‌کنیم. دیگر کارکرد سینما، آگاهی‌دادن نسبت به موضوع به‌صورت ایجابی است. مثل عشق و رفتار عاشقانه که خیلی اوقات ما از سینما می‌آموزیم.  سینما می‌تواند گفتمان‌ساز باشد؛ رسانه‌ها را به بحث کردن در مورد موضوعی ترغیب کند و این امر سبب تبدیل‌شدن آن موضوع در جامعه به گفتمان می‌شود و وقتی گفتمانی در جامعه شکل گیرد، حکومت اگرچه نه به‌طورکامل، بخشی از آن را می‌پذیرد و اندک‌اندک در جامعه جاری و ساری می‌شود و این کارکرد دیگری برای سینما محسوب می‎‌شود.

ثانیاً، شرم‌افکنی بر عاملان و آمران هتک حقوق بشر و مغایران با مدارا و تساهل با مردم است. این موضوعی است که امروزه به‌غلط ازطرف حکومت تحت‌عنوان امر به معروف کردن به مردم تلقی می‌شود. ولی در واقعیت‌امر، وظیفه اصلی بخش مدنی جامعه، نهادهای صنفی و احزاب این است که با طرح همین مسائل، شرم‌افکنی کنند بر آمران و عاملان زیرپاگذاشتن حقوق اساسی بشر. کارکرد بعدی، نشان‌دادن هیمنه و حشمت نظارت شهروندان به صاحبان قدرت است. وقتی فیلم و تصویری پخش می‌شود، وقتی سکانسی از فیلمی حاوی عملکرد غلط نهاد حاکمیت منتشر می‌شود؛ همه آن را زشت تلقی می‌کنند و انتظار دارند آمران و عاملان و در رأس آن سیستم‌کشور، مشکل را رفع‌ورجوع کند.

دو جشنواره مهم حقوق بشری در جهان هست؛ تورنتو و نورنبرگ. طبقه‌بندی‌ای که برای فیلم‌های شرکت‌کننده انجام می‌دهند،کمک‌کننده به بحث امروز ماست. بخشی از آن مسائل مربوط به پناهندگان است. چرا یک‌نفر زیستگاه خود را با مشقت‌ فراوان ترک می‌کند و بعد در زیستگاه جدید، شهروند درجه دو و سه محسوب می‌شود؛ بااین‌حال دست به مهاجرت به این شکل می‌زند. موضوع دیگر جنایاتی است که در جنگ‌ها رخ می‌دهد. اگر در گذشته یک‌نفر، چندنفر را با شمشیر و نیزه می‌کشت، امروز متاسفانه پیشرفت تکنولوژی سبب‌شده که فردی با لمس‌کردن یک دکمه می‌تواند چندده‌نفر را به‌یک‌باره از پا دربیاورد، بدون احساس شرم. نسل‌کشی‌هایی که مثلا در بوسنی یا رواندا رخ داده هم ازجمله موضوعاتی است که به آن پرداخته می‌شود. موضوع دیگر، بیان نقشه‌ها و برنامه‌های حکومت‌های استبدادی است که به‌جهت سرکوب مردم خودشان را می‌کشند و مانعی هستند برای یک زندگی معمولی. یکی دیگر از موضوعات، نقد بخشی از اجتماع است که مدارا‌مدار نیستند. اینجا دیگر صاحبان قدرت مدنظر نیست بلکه موضوع خود مردمی هستند که به‌دلایل مختلف ازجمله تربیت اشتباه و عدم رشدو‌آگاهی، غیر از خودشان را نمی‌پذیرند.  حمایت از جنبش‌های حقوقی و مدنی، برابری جنسیتی، آزار و اذیت پیروان سایر اقلیت‌ها و دگراندیشان موضوعات دیگری است که در این دو جشنواره معمولا به آنها پرداخته می‌شود.

نکته دیگر این است که جوامع توسعه‌یافته الزاماً هرمی‌شکل نیست که در رأس آن یک رهبر یا رهبرانی وجود داشته ‌باشند و در قاعده، مردم باشند. طبیعتا بخش خصوصی یا مردم، موتور محرکی به‌نام اقتصاد دارند و دولت نقش نظارت بر تزاحمات و برنامه‌ریزی‌های بلندمدت به‌جهت توسعه را داراست. اینجا نهاد سومی وجود دارد تحت‌عنوان نهادهای مدنی که مهم‌ترین کارکرد آنها رصد و پایش موضوعی است که برای آن تشکیل شده؛ مثل محیط‌زیست، مسئله آب، حقوق‌بشر یا عفو بین‌الملل. این‌ نهادهای مدنی به‌عنوان واسطه برای پایش مناسبات، تجمیع و اولویت‌بندی نیاز جامعه و اعلان و ابلاغ آن به حکومت و ازطرفی مشارکت در تنظیم قواعد جدید تعریف می‌شوند. متأسفانه در جامعه ما این نهادها به‌عنوان یک عامل مُخل به‌شمار می‌آیند و تا جایی که دولت توانسته سعی می‌کند این نهادها را تضعیف کند و در سیطره خود نگاه‌ دارد. غافل از اینکه اگر این نهادها پایگاه و حضور مؤثری داشته باشند، ما ناچار نیستیم برای کوچکترین تغییرهای موردنیاز جامعه به حداکثرهای هزینه برسیم. وجود این نهادها کمکی است، هم برای آگاهی‌بخشی به مردم که کدام مطالبه اولویت دارد، هم برای حفظ نظم جامعه در راستای اعمال‌تغییر بر وفق نظرات مردم با حداقل هزینه‌ها.

سینمای ایران یک دیپلماسی فرهنگی است

 مهدی ذاکریان: موضوع سینما و حقوق بشر را از زاویه‌ای که تجربه آکادمیک من است، بررسی می‌کنم. وقتی فیلمی خارج از کشور کسب موفقیت می‌کند، برچسب سیاه‌نمایی می‌خورد و گویی افراد خارج از ایران بسیار خوشحال و خرسند هستند از این سیاه‌نمایی‌ها و این مواردی که درحال انعکاس در جهان است. باید حسب تجربه بگویم کاملا این نظر، دیدگاه نادرستی است. اگر از من پرسیده شود سینمای ایران را خارج از ایران چگونه می‌بینی؟ اینگونه تحلیل می‌کنم که ما چند نوع دیپلماسی داریم. فقط یکی از دیپلماسی‌های موجود را وزارت‌خارجه دنبال می‌کند، تحت‌عنوان دیپلماسی رسمی؛ اینکه نفت مردم، منابع و ذخایر زیرزمینی را به حراج بگذارند و چند دیپلمات هم به کشورهای دیگر بفرستند و درمجموع اینها را سیاست خارجی بنامند. تجربه نشان داده این دیپلماسی رسمی برای ملت ایران دستاوردی نداشته، جز مزاحمت. به عنوان مثال اگر ایرانی‌ها می‌رفتند خارج، از آنها پرسیده می‌شد شما استخر و هتل دارید؟ این نگاه، نتیجه دیپلماسی رسمی کشور است، مگر استثنائاتی. به‌طورمثال در دوره آقای خاتمی طرح گفت‌وگوی تمدن‌ها منجر به تصویب قطعنامه در مجمع‌عمومی شد و در دوره آقای روحانی قطعنامه مقابله با افراط‌گرایی یا تروریسم صورت گرفت. غیر از این موارد استقبالی از سیاست خارجی ایران نشده. اما ما دیپلماسی‌های دیگری داریم ازجمله دیپلماسی عمومی، پارلمانی، علمی و دیجیتال. سینمای ایران برعکس برداشتی که در ایران از آن می‌شود، نقش بسیار مؤثر و مثبتی در دیپلماسی عمومی برای ایران ایفا می‌کند. برداشتی که مطبوعات، تلویزیون و جامعه دانشگاهیِ غرب از ایران به‌واسطه سینما دارند تا همین چندوقت پیش این بود که در ایران فضایی حاکم است تا نویسندگان، کارگردانان و هنرمندان به‌راحتی فعالیت ‌کنند و چالش‌های جامعه را که در همه جوامع هم وجود دارد، موردمعرفی و نقد قرار دهند؛ این را هنر مثبت ایرانی برمی‌شمردند. یعنی در حوزه دیپلماسی عمومی، سینمای ایران کمکی بود برای ایران. سینما کمکی بود، بدون اینکه پول بگیرد و به‌رغم بی‌مهری‌ها، عدم مداراها و… باز هم گویی سفارتی بود بدون بودجه. از شهریورماه سال گذشته چنین برداشتی کم‌رنگ شد و با حوادث اخیر، عملا به دنیا ثابت شد که میان نظام سیاسی یا دیپلماسی رسمی با ملت یا دیپلماسی عمومی، شکاف عمیقی وجود دارد. متاسفانه خود نهاد سیاسی به‌سمتی حرکت می‌کند که مشروعیتی که سینمای ایران به وجهه نظام در دنیا دارد را به صفر رسانده و کاملا رویه مخالف آن را ایجاد کرده. من به‌عنوان شهروند ایرانی و استادی که حقوق بشر درس می‌دهم، شرمنده‌ام از اینکه هنرمندانی که همدلانه در ایران ماندند و صادقانه برای ملت ایران زحمت کشیدند، عده‌ای نادان آنها را منتسب به بیماری و ضعف شخصیتی و روانی کردند که البته منجر به اعتراض چهار انجمن روانشناسی در ایران شد. همچنین به‌خاطر سکوت انجمن‌های حقوقی و سیاسی در این‌مورد شرمسارم، چراکه اصولا وظیفه این انجمن‌ها همین است که گوشزد کنند این رسم حکمرانی نیست. امروزه سینمای ایران به‌رغم تمام بی‌مهری‌ها، محدودیت‌ها و فشارها همچنان روایتگر فرهنگ مدارا در جهان است. نکته دیگر این است که سینمای ایران خواسته یا ناخواسته، در خود، هرسه نسل رژیم‌های بین‌المللی حقوق بشر را مورد توجه قرار داده. فیلم‌های ایرانی هم به حقوق سیاسی و مدنیِ مطرح در نسل یک توجه دارند، هم به حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی توجه دارند که موضوع مباحث نسل دوم بود و هم به موضوعات حقوق محیط‌زیست و توسعه. همین دستاورد موجب شده بود که همراه تعدادی از دوستان ازجمله جناب آقای هاشمی، با سازمان‌ملل وارد مذاکره شدیم تا بتوانیم جشنواره‌ای با محوریت سینما و صلح در ایران برگزار کنیم. متاسفانه نه ازطریق وزارت خارجه به جایی رسیدیم، نه از سازمان‌ملل استقبال چندانی شد؛ به‌دلیل نگاه‌هایی که وجود داشت. کاش بودجه‌هایی که صرف ساخت گاندو و امثالهم می‌شد، برای چنین کارهایی اختصاص می‌یافت.  امروز انجمنی به‌نام انجمن صلح و امنیت قضایی به‌وجود آمده که خوب است در این موضوعات ورود کند.مطلب بعدی: چین زیر ضرب انقــــــلاب فرهنگیقبلی 

نظر شما