شناسهٔ خبر: 61585202 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: ایسکانیوز | لینک خبر

مثله کردن پسر به دست پدر

مرد میانسال که مدعی بود از سرنوشت پسرش اطلاعی ندارد، در برابر مدارک پلیسی به قتل ناخواسته پسرش اعتراف کرد و گفت: نمی‌خواستم پسرم را بکشم، یک حادثه بود. من به خاطر بددهنی‌ها و اعتیادش با یوسف مشکل داشتم، اما راضی به قتل بچه‌ام نبودم.

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه اجتماعی ایسکانیوز، تیر سال گذشته دختر جوانی قدم در اداره چهارم پلیس آگاهی گذاشت و از ناپدید شدن برادرش خبر داد.

بیشتر بخوانید:

سانحه هوایی در فرودگاه پیام/ ۲ نفر جان باختند

 او گفت: مدت‌ها قبل پدر و مادرم از هم جدا شدند و پدرم مدتی بعد ازدواج کرد. یک هفته قبل برادرم یوسف که به تنهایی زندگی می‌کرد برای میهمانی به خانه ما در اطراف تهران آمد. بعد از چند روز نیز به همراه پدرم به باغ‌مان در اطراف کرج رفت. آنطور که پدرم می‌گفت، بعد از ساعاتی دوستان برادرم با او تماس می‌گیرند و او را به سفر شمال دعوت می‌کنند. برادرم هم راهی تهران می‌شود تا با دوستانش به شمال برود، اما دیگر از او خبری نداریم.

با شکایت دختر جوان، تحقیقات برای یافتن پسر ۳۱ ساله آغاز شد. بررسی‌ها نشان می‌داد که یوسف برای آخرین بار به همراه پدرش به باغ‌شان در اطراف کرج رفته است. بدین ترتیب پدر یوسف برای تحقیقات به اداره آگاهی احضار شد. مرد میانسال زمانی که مقابل افسر پرونده قرار گرفت، گفت: پسرم مغازه آرایشگری داشت، اما به خاطر مشکلات و اعتیادی که پیدا کرده بود، مغازه‌اش را از دست داد.

چند روز قبل به پسرم پیشنهاد دادم که به باغ‌مان بیاید تا قسمتی از آن را به مغازه تبدیل کند و در آنجا کار آرایشگری کند. با هم به باغ رفتیم، اما ساعاتی بعد تلفنش به صدا درآمد. یکی از دوستانش بود و او را دعوت کرد که باهم به شمال بروند، یوسف هم راهی تهران شد تا با جمع دوستانش به شمال برود.

اظهارات ضد و نقیض

به‌دنبال اظهارات پدر یوسف، مأموران به جست‌وجو برای یافتن دوستان پسر گمشده پرداختند که قرار بود با او به شمال بروند. اما وقتی دوستان یوسف شناسایی شدند، منکر ادعای پدر یوسف شده و گفتند که اصلاً مسافرتی در کار نبوده است. بدین ترتیب با اثبات ادعای آن‌ها بررسی‌ها ادامه یافت و کارآگاهان مطمئن شدند وی به شمال کشور نرفته است، اما از سوی دیگر مشخص شد یوسف و پدرش رابطه خوبی نداشته و اختلاف و درگیری‌های زیادی داشته‌اند.

از آنجا که مرد میانسال آخرین کسی بوده که با پسرش دیده شده است با کنار هم قرار دادن مدارک و شواهد پلیسی، پازل ناپدید شدن پسر جوان کم‌کم تکمیل شد. اختلاف پدر و پسر، اظهارات متناقض و سناریوسازی او موجب شد تا انگشت اتهام به سمت پدر نشانه رود. با گذشت حدود یک سال از ناپدید شدن پسر جوان، به دستور بازپرس جنایی، پدر وی، بازداشت شد.

مرد میانسال که همچنان مدعی بود از سرنوشت پسرش اطلاعی ندارد، در برابر مدارک پلیسی به قتل ناخواسته پسرش اعتراف کرد. با اعتراف مرد میانسال، از آنجایی که طبق اظهارات متهم، جنایت در باغ‌اش در اطراف کرج رخ داده است، بازپرس جنایی با قرار عدم صلاحیت پرونده را برای رسیدگی بیشتر همراه متهم به دادسرای محل جنایت فرستاد.

گفتگو با متهم

چه شد که دست به قتل زدی؟‌

نمی‌خواستم پسرم را بکشم، یک حادثه بود. من به خاطر بددهنی‌ها و اعتیادش با یوسف مشکل داشتم، اما راضی به قتل بچه‌ام نبودم.

آن روز چه اتفاقی افتاد؟

یوسف مدتی بود که بیکار شده و چند روزی می‌شد که به خانه‌مان در اطراف تهران آمده بود. یک روز به یوسف پیشنهاد دادم که داخل باغ، اتاقی را به مغازه تبدیل کند و در آنجا کار کند. یوسف آرایشگر خوبی بود، اما به خاطر اعتیادش مغازه‌اش را از دست داده بود.

وقتی پیشنهاد این کار را دادم، قبول کرد و با هم راهی باغ شدیم، اما هنوز چند دقیقه‌ای نگذشته بود که دوباره دعوایمان شد. یوسف که مواد مصرف کرده بود و حال خوبی نداشت، به من توهین کرد. ما مقابل در ورودی ساختمان ایستاده بودیم و او از روی عصبانیت مرا هل داد.

من که از این کار و حرف‌هایش خیلی ناراحت شده بودم، به تلافی کاری که کرده بود، او را هل دادم. وقتی تعادلش را از دست داد، ناگهان عقب عقب رفت و از پاگرد به سمت پایین پله‌ها افتاد. نمی‌دانم سرش به پله‌ها خورد یا به زمین، اما دیگر هیچ حرکتی نکرد. هر چه او را صدا زدم، جواب نداد. نفس هم نمی‌کشید به همین دلیل خیلی ترسیدم. ناخواسته قاتل بچه‌ام شده بودم.

با جسد چه کردی؟

سه روزی جسد داخل باغ بود و من هم در باغ ماندم. اما جسد کم‌کم در حال فاسد شدن بود و باید جنازه را پنهان می‌کردم. چون سنگین بود من توانایی حمل آن را نداشتم، به همین دلیل تصمیم گرفتم پس از سه روز جسد را مثله کنم. تکه‌های جنازه را هم داخل کیسه‌های نایلونی قرار داده و آن‌ها را داخل ماشینم گذاشتم. به کنار سطل‌های زباله شهری که می‌رسیدم، کیسه‌ها را داخل سطل می‌انداختم. بعد هم به خانه آمدم و به دروغ گفتم که دوستان یوسف او را به شمال دعوت کرده‌اند.

انتهای پیام/

برچسب‌ها: